برای افتراق غم و اندوه از دورهی افسردگی اساسی[۱۱۹] (MDE)، مفید است در نظر گرفت که در غم و اندوه غالبا تحت تاثیر احساس پوچی و از دست دادن است، در حالی که در MDE خلق افسرده و ناتوانی در احساس شادی و لذت.بیقراری در غم و اندوه مداوم است. احساس ملامت در غم احتمالا به کاهش شدید در بیش از چند روز تا هفته در امواج رخ میدهد که به اصطلاح درد می گویند. این امواج تمایل به افکار و یا یادآوری از شخص مرده همراه است. خلق افسرده از MDE مداوم تر و به افکار و یا اشتغالات ذهنی خاص گره خورده است. درد از غم و اندوه ممکن است توسط احساسات مثبت باشد که با ناخشنودی و بدبختی فراگیر که از ویژگیهای MDE هست که نامتعارف هست. به طور کلی محتوای اندیشه مرتبط با غم و اندوه ویژگیهای اشتغال ذهنی با افکار و خاطرات از مرحوم، به جای تاملات خود انتقادی و یا بدبینانه در MDEدیده میشود. در غم و اندوه، اعتماد به نفس است به طور کلی حفظ میشود، در حالی که در MDE احساس بی ارزشی و خود نفرت رایج است. اگر افکار خود زشت بینی در غم و اندوه وجود داشته باشد، معمولا شامل درک نقاط ضعف روبرو متوفی (به عنوان مثال، نمی بیند به اندازه کافی شخص فوت شده، و نمیتواند بگوید که چقدر او را دوست داشته است). اگر یک فرد داغدیده درباره مرگ و مردن فکر میکند، چنین افکار به طور کلی در مرحوم و احتمالا در مورد پیوستن به مرحوم متمرکز شده است، در حالی که در MDE افکار بر پایان دادن به زندگی خود به دلیل احساس بی ارزشی، سزاوار زندگی بودن، و یا قادر به کنار آمدن با درد افسردگی متمرکز شده است (DSM-V).
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
جدول۲-۴٫اختلال افسردگی اساسی
ویژگیهای تشخیصی |
-
- پنج (یا بیشتر) از علائم زیر در یک دورهی ۲ هفتهای بوده است و نشان دهنده یک تغییر از عملکرد قبلی: حداقل یکی از علائم: (۱) خلق افسرده یا (۲) از دست دادن علاقه یا لذت بردن است.
توجه: علائم به وضوح قابل انتساب به وضعیت پزشکی دیگر را شامل نشود.
-
- نشانههای خلق افسرده بیشتر از یک روز، تقریبا هر روز، به عنوان توسط آزمودنی گزارش میشود (به عنوان مثال، احساس غم، تهی بودن، نا امیدی) و یا توسط دیگران مشاهده شده (به عنوان مثال، گریان به نظر میرسد). (توجه داشته باشید: در کودکان و نوجوانان، میتواند خلق و خوی تحریک پذیر باشد.)
-
- کاهش علاقه یا لذت بردن به طور قابل توجهی در همه، یا تقریبا تمام فعالیتها بیشتر روز، تقریبا هر روز (به عنوان یکی از نشانههای ذهنی و یا مشاهده نشان داد).
-
- کاهش وزن قابل توجه اگر رژیم غذایی نباشد و یا افزایش وزن (به عنوان مثال، یک تغییر بیش از ۵ درصد از وزن بدن در یک ماه)، یا کاهش یا افزایش اشتها تقریبا هر روز. (توجه داشته باشید: در کودکان، شکست را افزایش وزن مورد انتظار در نظر داشته باشید).
-
- بی خوابی و یا پرخوابی تقریبا هر روز.
-
- بیقراری حرکتی یا کندی حرکتی تقریبا هر روز (مشاهده توسط دیگران، نه صرفا احساسات ذهنی بی قراری و یا آهستگی).
-
- خستگی یا از دست دادن انرژی تقریبا هر روز.
-
- احساس بی ارزشی یا احساس گناه بیش از حد یا نامتناسب (که ممکن است توهم باشد) تقریبا هر روز (و نه صرفا خود سرزنشی یا احساس گناه در مورد مریضی).
-
- کاهش توانایی فکر کردن و یا تمرکز، یا بی تصمیمی، تقریبا هر روز (یا توسط حساب ذهنی و یا به عنوان توسط دیگران مشاهده).
-
- افکار مکرر مرگ (نه فقط ترس از مردن)، افکار خودکشی مکرر بدون یک طرح خاص، یا یک اقدام به خودکشی و یا یک برنامه خاص برای خودکشی.
-
- علائم باعث ناراحتی بالینی قابل توجه و یا اختلال در عملکرد اجتماعی، شغلی، و یا دیگر مسائل مهم.
-
- علائم به وضوح قابل انتساب به وضعیت پزشکی دیگر را شامل نشود.
توجه: معیار A-C نشان دهنده افسردگی اساسی است.
توجه: پاسخهای به از دست دادن (به عنوان مثال، سوگ، ورشکستگی مالی، زیان بلایای طبیعی، یک بیماری پزشکی جدی یا معلولیت) ممکن است شامل احساس غم و اندوه شدید، نشخوار فکری در مورد از دست دادن، بی خوابی، بی اشتهایی و کاهش وزن اشاره کرد در معیار، که ممکن است در ملاکA مشابه دوره افسردگی باشد. اگرچه چنین علائمی ممکن است قابل فهم نباشد و یا برای از دست دادن (سوگ) مناسب در نظر گرفته شود در ضمیمه افسردگی اساسی در برای پاسخهای عادی به سوگ باید در نظر گرفت.این تصمیم به ناچار نیاز به اعمال قضاوت بالینی بر اساس تاریخچه فرد و هنجارهای فرهنگی برای بیان ناراحتی در زمینه از دست دادن است.
-
- وقوع افسردگی بهتر است توسط اختلال اسکیزوافکتیو، اسکیزوفرنی، اختلال اسکیزوفرنی شکل، اختلال هذیانی، و یا دیگر مشخص نشده باشد و طیف نامشخص اسکیزوفرنی و سایر اختلالات روانی توضیح داده نشده باشد.
-
- هرگز یک دوره مانیک یا یک دوره هیپومانیک وجود نداشته باشد.
توجه داشته باشید: این استثناء برای دورههای شبه مانیک و شبه هیپومانیک صدق نمیکند اگر ناشی از ماده و یا انتساب به اثرات فیزیولوژیکی وضعیت پزشکی دیگر.
۲-۷٫ نوروفیدبک
۲-۷-۱٫ بیوفیدبک
بیوفیدبک[۱۲۰] به عنوان یک رشته از اواخر دهه ۱۹۶۰ شروع به رشد کرد. این روش از ابزارهای مشاهده گر که به بدن وصل هستند استفاده میکند تا اطلاعاتی در مورد عملکرد برخی از کارکردهای زیست شناختی بدنشان به آنها ارائه کند. به این ترتیب افراد قادر به مشاهده اطلاعاتی در مورد بدنشان که در حالت عادی به آن هشیار نیستند از قبیل درجه حرارت، فشار خون، تعداد و عمق تنفس، سطح تنش ماهیچه ای و حتی فعالیتهای مغزی شان خواهند بود. این حقیقت کشف شده که هر چه افراد دسترسی جزئی تر به اطلاعات درباره آن چه در بدنشان در حال انجام است داشته باشند قادر به کنترل هشیار یا نیمه هشیار عملکردهایشان خواهد بود (لاورنس، ۲۰۰۲)
واژه بیوفیدبک یا پسخوراند زیستی عبارت اختصاری مفاهیم فیدبدک خارجی روان فیزیولوژی و در برخی موارد درک فضایی تقویت شده میباشد. این تکنیک در آغاز با به کارگیری مفاهیمی از علوم مختلف در دهه ۱۹۵۰ مورد استفاده قرار گرفت، به تدریج رواج یافت و نهایتاً در ۱۹۶۹ به این نام شناخته شد. ایدههای متعددی از علوم مختلف از جمله یافتههای مطالعاتی در زمینه شرطی سازی دستگاه عصبی خودکار[۱۲۱] (ANS)، سایکوفیزیولوژی، رفتار درمانی، راهبردهای کنترل استرس، مهندسی پزشکی و سایبرنتیک، به پرورش مدل کاربردی بیوفیدبک و شکل گیری آن به شکل امروزی کمک کرده است.
حوزه ی تعریف کنندهی بیوفیدبک، علم سایبرنیتیک[۱۲۲] میباشد که به طور مستقیم به تعریف پردازش اطلاعات و ارائه فیدبک در سیستمهای گوناگون می پردازد.طبق یکی از اصول پایهی سایبرنیتیک، فرد نمیتواند متغیری را کنترل کند مگر این که اطلاعات لازم در مورد آن متغیر را دریافت نماید. این اطلاعات را فیدبک[۱۲۳] مینامند. اصل دیگری نیز بیان می دارد که وجود فیدبک خارجی یادگیری را ممکن میسازد (لرسون،۲۰۰۶).
در بیوفیدبک کاربردی هدف اصلی بالا بردن آگاهی شخص نسبت به آنچه در بدن و حتی در مغزش به وقوع می پیوندد و افزایش قدرت کنترل بر آن است. با ارائه این تکنیک افراد فیدبکهای واضح و مستقیمی را از سیستم فیزیولوژی شان دریافت می دارند که به آنها در کنترل عملکرد این سیستم کمک می نماید. به عنوان مثال با بهره گرفتن از دستگاه برق نگار ماهیچه (EMG) شخص در مورد فعالیت ماهیچهها و انقباض آنها آگاهی مییابد و با بهره گرفتن از فیبدک عینی که از دستگاه EMG دریافت میکند خواهد توانست کنترل بهتری در کاهش، افزایش و تنظیم انقباض عضلاتش داشته باشد. آنچه در روانشناسی رفتاری به عنوان شرطی سازی عاملی تعریف شده و از اصول اولیه یادگیری دانسته شده، در سایبرنیتیک نوعی ارائه فیدبک گفته میشود. فیدبکهایی که از نتایج مثبت یا منفی یک رفتار به دست می آیند و میتوانند موجود را شرطی نموده و یا تغییر رفتار ایجاد نمایند. به همین دلیل بسیاری از متخصصین به ویژه روانشناسان، بیوفیدبک را نوعی یادگیری عاملی می دانند یا با دیدگاه شناختی آن را به عنوان مدلی از پردازش اطلاعات در سیستم شناختی تعریف می نماید. علاوه بر تحقیقات انجام شده در علوم اعصاب، رفتار و سایبرنیتیک، عوامل فرهنگی فرد نیز در پیدایش و رشد بیوفیدبک بسیار موثر بوده اند. که از مهم ترین آنها کاربرد روشهای آرام سازی بوده است. روشهای مختلف آرام سازی عمدتا ریشه در فرهنگ شرقی داشته و به ویژه در مکاتی یوگا و ذن آموز داده شده اند. یوگیها و اساتید ذن طی مراقبههای عمیق قادر هستند تغییرات چشمگیری را در فیژیولوژی طبیعی شان ایجاد کنند. از همین رو برخی از متخصصین از بیوفیدبک، که هدفش داشتن کنترل بیشتر بر تغییرات فیزیولوژیک است، که به عنوان ((یوگای غرب)) یا ((ذن الکتریکی)) نام می بردند (نصرت آبادی،۱۳۸۶).
از سویی حوزهی مهمی از رفتاردرمانی به تحقیقات در زمینهی استرس و علائم جسمی و ایمونولوژیک ناشی از آن اختصاص دارد. در بسیاری از سیستمهای کنترل استرس، به ایجاد آگاهی نسبت به علائم ناشی از استرس و در مقابل وضعیت داشتن آرامش پرداخته میشود.در واقع مدلهای مختلف آرام سازی که برگرفته از مکاتب ذکر شده هستند به دو روش تمرکز بر اندام، نظیر آموزش آرام سازی پیش رونده و یا خودآموزی آرام سازی و یا افزایش تمرکز ذهنی به ایجاد هماهنگی فیزیولوژیک و افزایش آرامش ذهنی می پردازند (شوارتز[۱۲۴] و آندراسیک[۱۲۵]،۲۰۰۳).
بیوفیدبک بر این نکته تاکید دارد که انسان قادر است به طور ارادی بر عملکرد سیستم خودکار جسمش تاثیر بگذارد. به عنوان مثال در طول چند روز میتوان به فرد آموخت که بدون ایجاد انقباض عضلانی حرارت یک دستش را به ۵ تا ۱۰ درجه سانتی گراد بیشتر از دست دیگرش برساند. این مثال یکی از روش های بیوفیدبک برای کنترل سردردهای میگرنی از طریق هدایت خون بیشتر به محیط و کاهش جریان خون در سر میباشد. اما یک ویژگی مهم بیوفیدبک که از اجزای اصلی آن به حساب می آید و آن را از روش های آرام سازی و تمرکزی متمایز میکند، استفاده از ابزار و ماشینهای مختلفی است که به دریافت فیدبک و داشتن درک بهتر و نهایتاً اعمال کنترل بیشتر به فرایندهای نظیر انقباض عضلات، دمای پوست، ضربان قلب، فشار خون و …کمک نمایند برخی از این ابزارها عبارتند از:
برق نگاری ماهیچه ای (EMG): دستگاه EMG انقباض عضلاتی را به عنوان نشانه ای از استرس روانی که فرد متحمل است اندازه گیری میکند. در بیوفیدبک عضلات پیشانی بیشتر مورد استفاده قرار میگیرد. حتی در فلج اندام، مثلاً به دنبال سکته مغزی که فرد هیچ گونه دریافت حسی نداشته و نیز قادر به حرکت دادن عضو به طور ارادی نیست، دستگاه EMG فعالیت الکتریکی عضلات را شناسایی کرده و سیگنال هعای مربوطه را به صورت امواج صوتی و یا رنگ به فردنشان میدهد و او را نسبت به وجود انقباضات خفیف آگاه میسازد. با تشدید سیگنال گرفته شده از عضلات میتوان به طور غیرمستقیم دستگاه عصبی را به ایجاد تحریک بیشتر واداشت. با ادامه این روند نهایتا اتصالات عصبی بیشتری در ماهیچهی دچار اختلال ایجاد شده و بیمار بخشی از توان حرکتی اش را به دست خواهد آورد.