یکی از وظایف اساسی آموزش و پرورش هر کشور پرورش استعدادهای دانش آموزان و آماده سازی آنان برای شرکت فعال در امور جامعه است، ضرورت حمایت از دانش آموزان و هدایت آنان برای دست یابی به هدفهای مطلوب در زندگی، اتخاذ شیوه های درست برای حل مسائل خود، برخورد مؤثر با مشکلات، آشنایی با امکانات خود و جامعه و همچنین توجه به محدودیت ها، لزوم آموزش مهارت های زندگی را برای رسیدن به این هدفها آشکار میسازد. ضرورت رفتار بهینه ی افراد در جامعه مهم تر از اخذ مدارک عالی دانشگاهی به نظر میآید و نهاد آموزش و پرورش باید تلاش خود را متمرکز سازد تا انسان هایی آگاه، توانا، انسان هایی واجد اخلاق حسنه تحویل جامعه دهد به طوری که نه تنها خود در زندگی در یاس، ناامیدی و بی ارزشی غوطه ور نشود بلکه توانایی کمک به حل معضلات دیگران را نیز داشته باشد.
آموزش مهارت های زندگی مورد توجه بسیاری از مربیان و صاحب نظران تعلیم و تربیت بوده است برای مثال از نظر جان دیویی، هدف تعلیم و تربیت آماده کردن شهروندان برای اداره خود است و این یادگیری مثل هر یادگیری دیگر باید از راه عمل صورت گیرد، به نظر دیویی بزرگترین نقص آموزشگاه های سنتی که مایه بسی تاسف است آن است که در آن سعی می شود در محیطی که فاقد هر گونه روح اجتماعی است برای اجتماع، اعضای شایسته و مفید تربیت کند (شکوهی،۱۳۷۹،ص ۲۰۳). در عین حال، اهداف یا کانون توجه برخی نظریه های برنامه درسی از قبیل نظریه های انسان گرایانه، اجتماعی و رشدگرا آموزش مصادیق مهارت های زندگی است (میلر،۱۳۸۰،ص ۵۴).
در اهداف آرمانی و اهداف دوره تحصیلی نظام آموزش جمهوری اسلامی ایران نیز به صراحت و یا به طور ضمنی به آموزش مهارت های زندگی تأکید شده است، بنابرین ضرورت آموزش این گونه مهارت ها برای دانش آموزان ایرانی به شدت احساس میگردد لذا این پژوهش به دنبال ارزیابی ضرورت و خلاء های موجود در مهارت های زندگی دانش آموزان مقطع متوسطه میباشد.
آموزش مهارت های زندگی فرد را برای غلبه بر تنشها و مشکلاتی که گریبان گیر فرد و جامعه است آماده میکند. منظور از مهارت های زندگی آن نوع تواناییهای عملی است که برای موفقیت و احساس شادمانی در زندگی روزمره مورد نیاز میباشد و اهداف آموزشی این مهارت ها از الزامات و نیازهای روزمره استخراج می شود. مهارت های زندگی بسیار متعدد هستند و ماهیت و انواع آن با توجه به موقعیت ها، فرهنگ و جوامع تغییر مییابد. به هر حال، آموزش این مهارت ها برای همه دانش آموزان، به ویژه دانش آموزان مقطع متوسطه بسیار مهم و حیاتی است. زیرا در دوره متوسطه قسمت اعظم استعدادهای نوجوانان بروز میکند، قدرت یادگیری به حد اعلای خود میرسد، کنجکاوی آنان جهت معینی مییابد و مسائل جدید زندگی نظیر انتخاب رشته، انتخاب حرفه – شغل، اداره خانواده و گرایش مرام و مسلک ذهن آنان را به خود مشغول میسازد و به مرحله ادراک ارزش های اجتماعی، اقتصادی و معنوی میرسند.
این دوره از لحاظ مبانی فلسفی، زیستی، روانی و اجتماعی دوره بسیار مهمی است دوره ای که آموزش عمومی را به آموزش عالی پیوند میدهد و گروه کثیری را برای ورود به جامعه و بازار کار مهیا میکند. از این رو هر گونه نارسایی و خلل در این دوره مستقیماً بر عملکرد هر دو حلقه آموزش عمومی و عالی تاثیر بسزایی دارد (صافی،۱۳۸۰،ص۹۰). شواهد بسیاری موید آن است که آموزش مهارت های زندگی برای دانش آموزان ایرانی در صحنه عمل چندان مورد تأکید قرار نگرفته و تحقیقات انجام یافته بر روی برنامه های آموزشی و میزان دستیابی دانش آموزان به مهارت های زندگی فقدان یا کمبود آن را نشان میدهد. این پژوهش با درک اهمیت این مسئله، در تلاش است که از طریق مستند سازی واقعیات موجود در صحنه آموزش مهارت های زندگی زمینه ای را برای جلب توجه سیاستگذاران آموزشی و برنامه ریزان درسی فراهم نماید.
۱-۱- بیان مسئله
رشد و پیشرفت جوامع انسانی در ابعاد مختلف اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و وجود شرایط لازم برای یک زیست مطلوب همواره مستلزم آن است که نظام های آموزش و پرورش و برنامه های درسی[۱] و آموزشی آن ها از شاخصه ها و آمادگی های لازم برای همراهی و همگامی با تحولات و تغییرات روزافزون و شتابانی که عرصه های گوناگون حیات اجتماعی را تحت تاثیر قرار داده است، برخوردار باشد. صرفاً از این طریق است که نظام های آموزشی ضمن مقابله و رفع نیازهای حیاتی شهروندان میتوانند کارایی[۲] و اثربخشی[۳] خود را در این حوزه اثبات نمایند. با عنایت به همین نکته است که طی سالهای اخیر توجه نظام های آموزشی به عنوان موثرترین و کارآمدترین ابزار و راهکار جهت حل مسائل، مشکلات و چالش های روزافزون جوامع انسانی بیش از بیش گردیده است و کشورهای مختلف متناسب با سطح توسعه و پیشرفت خود منابع قابل توجهی را به نظام های آموزشی اختصاص میدهند. در واقع می توان بر این نکته تأکید کرد که ” بشر امروزی برای رویارویی مولد و مؤثر با چالش های علمی، صنعتی، اقتصادی و اجتماعی و اخلاقی بستری مناسب تر،کارسازتر و موجه تر از نظام تعلیم و تربیت شناسایی نکرده و بدین سبب نزد انسان های هوشمند، تحول در نظام های آموزش و پرورش به عنوان پیش نیاز به اهداف توسعه پایدار[۴] ارزیابی شده است ” (مهرمحمدی،۱۳۸۵، ص۵).
دلالت مطالب مذکور آن است که نظام های آموزشی باید بتوانند همگام و متناسب با تحولات زمانه، آمادگی ها، آگاهی ها و مهارت های لازم را در دانش آموزان به عنوان اصلی ترین مشتریان [۵]خود به وجود آورند. از این منظر، یکی از مهم ترین و اساسی ترین قابلیت ها و توانمندی هایی که ایجاد، رشد و ارتقای آن ها در دانش آموزان امروزی اجتناب ناپذیر میباشد، تلاش در مسیر آموزش مهارت های زندگی[۶] به یادگیرندان است.