سلامت روان
سازمان بهداشت جهانی (۲۰۰۴) سلامت روانی را به عنوان حالتی از بهزیستی که در آن فرد توانمندی خود را شناخته ، از آن ها به نحو مؤثر و مولد استفاده کرده و برای اجتماع خویش مفید است تعریف می کند . به طور کلی بهداشت روانی ایجاد سلامت روان به وسیله پیشگیری از ابتلا به بیماریهای روانی ، کنترل عوامل مؤثر بروز آن ، تشخیص زودرس ، پیشگیری از عوامل ناشی از برگشت بیماریهای روانی و ایجاد محیط سالم در برقراری روابط صحیح انسانی است ( میلانی فر ، ۱۳۸۶).
تعاریف عملیاتی
ویژگیهای شخصیتی
نمرهای است که آزمودنی در پاسخ به پرسشنامه شخصیت آیزنک ( فرم کوتاه ) به دست میآورد.
بهزیستی روانشناختی
نمرهای است که آزمودنی از آزمون ۱۸ مادهای بهزیستی روانشناختی ریف به دستآوردهاست.
سلامت روان
نمرهای است که آزمودنی ازپرسشنامه ۲۸ مادهای سلامت عمومی گلدبرگ و هیلر به دستآوردهاست.
ادبیات و پیشینه پژوهش
مقدمه
در این فصل به بررسی نظری و تحقیقی در راستای اهداف این پژوهش که به بررسی رابطه بین ویژگیهای شخصیتی (درونگرایی وبرونگرایی) و بهزیستی روانشناختی با سلامت روان درمعلمان دوره ابتدایی شهر ساری میباشد ، پرداخته می شود .
نخست در بخش نظری ، در رابطه باتعاریف و نظریه پردازان متغیرهای شخصیت و بهزیستی روانی و سلامت روان توضیح داده می شود . سپس در بخش پیشینه ، پژوهشهای انجام شده در داخل و خارج در این زمینه بیان شده است .
تعاریف شخصیت
لغت شخصیت که در زبان لاتین (Personalitc) و در زبان آنگلوساکسون (Personality) خوانده می شود ، ریشه در کلمه لاتین (Persona) دارد. این کلمه به نقاب یا ماسکی گفته می شود که بازیگران تئاتر در یونان قدیم به صورت خود میزدند. به مرور معنای آن گسترده تر شد و نقشی را نیز که بازیگر ادا میکرد، در بر گرفت. بنابرین ، مفهوم اصلی و اولیه شخصیت ، تصویری صوری و اجتماعی است و بر اساس نقشی که فرد در جامعه بازی میکند ، ترسیم می شود. یعنی در واقع ، فرد به اجتماع خود شخصیتی ارائه میدهد که جامعه بر اساس آن ، او را ارزیابی می نماید.
شخصیت را بر اساس صفت بارز ، یا مسلط یا شاخص فرد نیز تعریف کرده اند و بر این اساس است که افراد را دارای شخصیت برونگرا[۱] ، یا درونگرا[۲] و یا پرخاشگر[۳] و امثال آن میدانند.
نظری اجمالی به تعاریف شخصیت ، نشان میدهد که تمامی معانی شخصیت را نمی توان در یک نظریه خاص یافت ، بلکه در حقیقت تعریف شخصیت به نوع تئوری و نظریه هر دانشمند بستگی دارد. برای مثال کارل راجرز[۴] ، شخصیت را یک خویشتن[۵] سازمان یافته دائمی میداند که محور تمام تجربه های وجودی است. یا آلپورت[۶] از شخصیت به عنوان یک مجموعه عوامل درونی که تمام فعالیتهای فردی را جهت میدهد، نام
میبرد. جی.بی.واتسون[۷] پدر رفتارگرایان ، شخصیت را مجموعه سازمان یافتهای از عادات میپندارند. اریک اریکسون[۸]، روانپزشک و پسیکوآنالیست ، معتقد است که رشد انسان از یک سلسله مراحل و وقایع روانی اجتماعی ساخته شده و شخصیت انسان ، تابع نتایج آن ها است. جورج کلی[۹] یکی از روان شناسان شناختی معاصر ، روش خاص هر فرد را در جستجو برای تفسیر معانی زندگی شخصیت میداند و بالاخره زیگموند فروید عقیده دارد که شخصیت از نهاد[۱۰] خود[۱۱]و فراخود[۱۲] ساخته شده است ( شاملو ، ۱۳۷۷).
از شخصیت تعریفهای متعدد و گوناگونی را ارائه کرده اند. اما تعریف شلدون[۱۳]که تعریفی کل و جامع و مانع به نظر میرسد ، این است: « شخصیت سازمان پویای جنبه های ادراکی و انفعالی و ارادی و بدنی ( شکل بدن و اعمال حیاتی بدن ) فرد آدمی است » ( سیاسی ، ۱۳۷۷).
شخصیت مجموعه ای پایدار از ویژگیها و گرایشهاست که مشـابهتها و تفاوتهای رفتار روانشناختی افراد ( افکار ، احساسات و اعمال ) را که دارای تداوم زمانی بوده و ممکن است به واسطه فشارهای اجتماعی و زیست شناختی موقعیتهای بلاواسطه شناخته شوند یا به آسانی درک شوند، مشخص می کند(کریمی ، ۱۳۷۱ ).
مراد از شخصیت ، الگوهای معینی از رفتار و شیوه های تفکر است که نحوۀ سازگاری شخص را با محیط تعیین می کند ( اتکینسون ، هیلگارد به نقل از براهنی و همکاران ، ۱۳۶۲ ).
شخصیت یک مفهوم انتزاعی است. دانشمندان به چنین مفهومی ساختار میگویند. این حقیقت که شخصیت یک ساختار است ، تعریف آن را مشکل می کند ( رأس[۱۴]،به نقل از جمالفر ، ۱۳۷۸ ).
آلپورت در سال ۱۹۳۷ بعد از آن که حدود ۵۰ تعریف از شخصیت را مورد بررسی قرار داد ، چند تعریف شخصیت را مطرح می کند: شخصیت یعنی سازمان پویایی از سیستمهای روان _ تنی فرد است که رفتارها و افکار خاص او را تعیین می کند ( می لی ،به نقل از منصور ، ۱۳۸۰ )
ج.پی.گیلفورد[۱۵] شخصیت را بدین گونه تعریف کردهاست که: شخصیت عبارت است از الگوی منحصر به فرد صفات شخصیتی است ( رأس به نقل از منصور ، ۱۳۷۷ ).
والتر میشل[۱۶] ، شخصیت را این گونه تعریف می کند که « الگوهای مشخص رفتار » اعم از افکار و هیجانات که سازگاری هر فرد را در مقابل محیط زندگیاش میسازد ( احمدی ، ۱۳۷۴ ).
شخصیت هر فرد در نتیجه مجموعۀ تصورات او دربارۀ خودش در موقعیتها و زمینه های مختلف پدید می آید ( اوهارا و تیدمن[۱۷]، ۱۹۵۹ ).
شخصیت فرد و نمود آن حاصل ادراکات ، احساسات و طرز تلقی وی میباشد ( اسینگ و کومب[۱۸]، ۱۹۴۹).
فروم[۱۹] معتقد است که شخصیت مجموع کیفیتهای موروثی و اکتسابی است که خصوصیت فرد بوده و او را منحصر به فرد می کند ( شاملو ، ۱۳۸۲ ).
کتل[۲۰] از روانشناسانی است که معتقد است رگه های متمایز و جنبههای شخصیت ، جلوه های واقعی فرد است و باید آن ها را واجد معنای روان شناختی دانست ( کراز[۲۱]، به نقل ازمنصورو دادستان، ۱۳۶۳ ).
شخصیت انسان حاصل عقده انسان دربارۀ خویشتن است ( سوپر[۲۲] ، ۱۹۶۳ ).
سالیوان ، شخصیت مفهوم فرضی است. نمی تواند به تنهایی ، یعنی خارج از آن که بین افراد میگذرد در نظر بیاید. رفتار بین اشخاص تنها چیزی که ممکن است به عنوان شخصیت مورد ملاحظه واقع شود ( سیاسی، ۱۳۷۹ ).
در حقیقت ، تعریف شخصیت از دیدگاه هر دانشمند و یا هر مکتب و گروهی به نظریه خاص آن ها بستگی دارد ( شاملو ۱۳۶۸ ).
گرچه همۀ نظریهپردازان شخصیت با یک تعریف واحد از آن موافق نیستند، اما میتوانیم به تعریفی قابل قبول برسیم که به طور نسبی حاوی ویژگیهای مشترک تعریفهای ذکر شده باشد.
شخصیت به مجموعه افکار ، هیجانات و رفتارهای متمایز و پایداری گفته می شود که شیوۀ انطباق ما با دنیا را نشان میدهد( سانتراک[۲۳]، به نقل از فیروزبخت ، ۱۳۸۳ ).
« شخصیت عبارت است از الگوی نسبتاً پایدار صفات ، گرایشها ، یا ویژگیهایی که تا اندازهای به رفتار افراد دوام میبخشد» ( جس فیست و گریگوری جی فیست، به نقل از سید محمدی ، ۱۳۸۴ ).
رویکردهای مهم مربوط به شخصیت
۱ – دیدگاه روان پویایی