Martinsons, Davison, & Tse, 1999)
ارزیابی مبتنی بر فعالیت
(Hasan & Gould, 2001)
تحلیل عملکرد خارجی
محکزنی
(Marr, 2004; Pemberton, Stonehouse, & Yarrow, 2001)
بهترین روشها
(Asoh, Belardo, & Neilson, 2002)
تحلیل متمایل به پروژه
الگوهای اجتماعی
(Bresnena, Edelmanb, Newell, Scarbroug, & Swan, 2003)
مدل مدیریت پروژه مدیریت دانش
(Kasvi, Vartiainen, & Hailikari, 2003)
تحلیل متمایل به سازمان
سرمایه فکری
(Edvinsson, 1997; Sveiby, 1998)
به منظور شناسایی ابزارها، معیارها و شاخص های مناسب برای سنجش مدیریت دانش، مروری گسترده بر نوشتههای پیشین صورت گرفت، که نتایج در ادامه تشریح میگردد.
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
۲-۵- مفهوم سازی پیاده سازی مدیریت دانش
تا کنون در خصوص پیشینه مدیریت دانش، کاربردهای آن، قابلیتهای ارزیابی و نتایج پیادهسازی آن از سوی پژوهشگران مطالبی مشروح بیان گردید، حال در اینجا میخواهیم با یک رویکرد جامع و بر اساس مطالب پیشین، به شناسایی و استخراج مهمترین شاخصها و عوامل بهکاررفته از سوی پژوهشگران و نظریهپردازان جهت ارزیابی، سنجش، اولویتگذاری و شناسایی وضعیت مدیریت دانش بپردازیم.
برای این منظور مروری گسترده بر پژوهش های صورت گرفته در داخل و خارج از کشور طی ۵۰ سال اخیر انجام گرفت. نتایج این بررسی به شرح ذیل ارائه میگردد.
دیدگاه هایی متمایز در خصوص نقش دانش در عملکرد سازمانها وجود دارد. دراکر (۱۹۹۲) به طور گسترده نتایج مطالعات خود را چنین بیان کرده است: “دانش، تنها منبع معنیدار امروزی است” (Drucker, 1992). والش (۲۰۰۱) ادعا می کند که مزیت رقابتی نهایی در توانایی یادگیری برای انتقال آن یادگیری در تمامی مؤلفه ها و به سرعت عمل کردن به آن، نهفته است (Walsh & Ungson, 1991). اکثر مباحثات و مذاکرات در ادبیات حول ماهیت دانش و چگونگی نگهداری آن در سازمانها در گردش است (Ehin, 2008). پژوهشگران، همچنین درباره اهمیت اینکه دانش در شبکه های مختلف سازمانی تعبیه شده است، بحث کرده اند (Argote, 1993) و نهایتاً تأکید شده است که، در این زمینه، اهمیت مفهوم “مخازن (انبارهای) دانش” بینشی را درباره “چرایی دشواری انتقال انواع مختلف دانش در سازمان” فراهم می کند (یکی از معماها و مسائل اساسی در پژوهش مدیریت دانش).
در مطالعه ۵۶۳ هتل ایالات متحده، انز و همکاران (۲۰۰۶) دریافتند که سرمایه گذاری در سرمایه فکری اثر قابل توجهی بر قابلیت سوددهی دارد. آنان سه مؤلفه اصلی سرمایه فکری (دانش) شامل: دانش سرمایه انسانی (مهارت ها و تجربیات)، سرمایه فرایند (دانش عملیاتی شرکت شامل فرایندها، سیاستها و روندها)، و سرمایه مشتری (ارزش یک نام تجاری[۵] و توانایی آن در جذب و نگهداری مشتری) را شناسایی نمودند. توجه ویژه در این مقاله سطح دانشی است که در تمامی سطوح کاری، نگهداری می شود (Fan et al, 2006).
به طور بسیار کلی، سوسای و کاندامپولی (۲۰۰۲) اظهار داشتند که مدیریت دانش، برای بازاندیشی شاخص های اساسی مدیریت، ضروری است. به عبارتی آنها بر تأثیر تطابق سبک رهبری و سیاستها و مأموریتهای سازمانی با پیادهسازی مدیریت دانش تأکید داشتند.
والش و آنگسون (۱۹۹۱)، ابعاد دانش در یک سازمان را از نظر مفهومی در چهار گروه افراد، ساختار، فرهنگ سازمانی، و ساختار فیزیکی محل کار طبقهبندی نموده اند (Walsh & Ungson, 1991). در ادامه شاوا و ویلیامز (۲۰۰۹) این ابعاد
را ایدههایی مهم در حوزه گردشگری دانسته و مورد بررسی قرار دادند (Shawa & Williams, 2009). در این میان برخی از مجاری مستقیم و غیرمستقیم جریان دانش، از سوی برخی پژوهشگران تقسیمبندی شده است. از این حیث،
مجاری غیرمستقیم جریان دانش شامل ملاحظات، فشار تجاری و انجمنهای تجاری و سمینارها، گردهماییها و منبعیابی دلایل تغییرپذیری انسان؛ و مجاری مستقیم، سرمایهگذاری مستقیم خارجی، فرانشیر، سرمایهگذاریهای مشترک، مدیریت قراردادها، و نظم و مقررات و آموزش را شامل میشوند (Fan et al 2009; Kacker, 1988; Hjalager, 2002). همچنین، فان و همکاران (۲۰۰۹) در ارزیابی انتقال و مدیریت دانش در سازمانهای صنعت گردشگری در زمینه نوآوری، خصوصاً تمرکز بر یکپارچگی دیدگاههای مدیریت، برخی از مکانیزمهای کلیدی انتقال دانش در صنعت گردشگری را بیان نمودند. آنها برخی متغیرهایی را که در مدیریت دانش در حوزه هتلداری بااهمیت میدانستند در قالب چارچوب مدیریت دانش در راستای نوآوری در صنعت هتلداری مطرح و اجزای این چارچوب را شامل: تسهیم دانش (حجم دانش تسهیم شده، تکنیکهای تسهیم، موانع تسهیم)، کسب دانش (موانع کسب، امکانات، فرصتهای تعامل اجتماعی)، و نگهداری دانش (رویههای عملیاتی، روشهای نگهداری) دانسته اند (Fan et al, 2009).
برای ارزیابی “عملکرد عملیاتیِ” مدیریت دانش، مرکز کیفیت و بهرهوری آمریکا[۶] (۱۹۹۶) و مرکز مشاوره کسب و کار آرتور اندرسون[۷]، ابزار ارزیابی مدیریت دانش را در سال ۱۹۹۹ توسعه دادند. این ابزار مورد استفاده مؤسسات برای انتخاب نوع مدیریت دانش، شامل ۵ عنصر اساسی: استراتژی و رهبری؛ فرهنگ؛ تکنولوژی؛ ارزیابی؛ و فرایند مدیریت دانش بود. چهار عامل
کلیدی موفقیت در این راستا، روند پذیرش مدیریت دانش، افراد درگیر در مدیریت دانش، پشتیبانی از ساختار سازمانی برای مدیریت دانش، و فناوری اطلاعات بکار رفته در مدیریت دانش معرفی شدهاند. این در حالی است که ون (۲۰۰۹) برخی مشکلات را برای مدل ارزیابی مدیریت دانش مطرح کرده است. اهداف چندگانه مدیریت دانش، ارزیابی دشوار مدیریت دانش، ارتباط مدیریت دانش با مسائل فازی، و ارتباط مدیریت دانش با رفتارشناسی فردی از آن جمله میباشد (Singh, 2008).
آلی (۱۹۹۷) فعالیتهای مدیریت دانش سازمانی را در قالب، ایجاد دانش، نگهداری دانش، تسهیم دانش و نوآوری دانش تقسیمبندی نموده است. این تقسیمبندی میتواند به ارزیابی فعالیت مدیریت دانش سازمانی کمک کند. این