چنانچه تأمل بیش تری بر مفهوم شکاف دیجیتالی داشته باشیم، تعابیر متنوعی از آن را ملاحظه خواهیم کرد . در یک تعبیر ، شکاف دیجیتالی به فراهم نبودن ارتباط فیزیکی و دسترسی به شبکه و سخت افزار کامپیوتری تشبیه شده و در تعبیر دیگر شکاف دیجیتالی به معنای فرصت از دست رفته برای گروههای محروم و فاقد توانایی در استفاده مؤثر از فناوری ارتباطات و اطلاعات، مطرح شده است . همچنین برخی تمرکز مفهومی شکاف دیجیتالی را در آموزش و کسب تخصص لازم برای کار با شبکه ها دانسته اند . اما با اندکی فاصله گرفتن از تعاریف مفهومی، شاید بتوان با تکیه بر شاخص های نابرابری فضایی در حوزه فناوری اطلاعات و ارتباطات ، یک تعریف عملیاتی قابل سنجش از شکاف دیجیتالی ارائه نمود . شاخص های تعیین کننده شکاف دیجیتالی را می توان بدین گونه مطرح کرد : ۱- تعداد کاربران یا تعداد رایانه ها در مقابل جمعیت یک منطقه یا یک کشور؛ ۲- نسبت شبکه های مخابراتی و اتصال شبکه ای کامپیوترهای شخصی؛ ۳- تعداد افرادی که توانایی پرداخت هزینه های اتصال به شبکه را دارند ؛ ۴- تعداد افرادی که مهارت لازم را برای کار با شبکه ها دارند؛ ۵- میزان اطلاعات به زبان محلی یک منطقه یا کشور در مقایسه با حجم کل اطلاعات ؛ ۶- میزان کاربری های ویژه از اینترنت در یک منطقه مانند تجارت الکترونیک ؛ ۷- امکان دسترسی به شبکه ها در یک منطقه به صورت ناخالص (شیرمحمدی، ۱۳۸۲: ۸۱).
این شاخص ها و معرفهایی از این دست تا حدود زیادی معیارهای عینی و قابل سنجش از نابرابری فضایی فناوری اطلاعات و ارتباطات یا شکاف دیجیتالی را در اختیار میگذارند؛ اما به نظر میرسد عمده آن ها بر میزان دسترسی، توانایی استفاده و چگونگی استفاده از شبکه های کامپیوتری به ویژه اینترنت متمرکز شده اند.
دسترسی به اینترنت نیز در انواع مختلف مفهوم سازی شده است. شاید بتوان گفت انواع دسترسی با ابعاد مختلف شاخص های مطرح شده تا حدودی همپوشی دارند. در مجموع دسترسی ها به دو نوع دسترسی رسمی و دسترسی مؤثر تقسیم میشوند . به عنوان مثال با ورود کامپیوتر به مدرسه یا اتصال یک روستا به خط تلفن ، تنها دسترسی رسمی تأمین می شود . چنانچه با کشیدن خط تلفن به یک روستا، ساکنان آن بتوانند از تلفن استفاده کرده ، هزینه های مربوط را بپردازند و چگونگی استفاده از تلفن برای رفع نیازها یا مشارکت در فرایند سیاسی یا اجتماعی را بیاموزند ؛ در این صورت دسترسی مؤثر تأمین خواهد شد (رویسی، ۱۳۸۱: ۳۴).
مجموع مباحث نظری و شواهد مطرح شده به گونه ای در مورد آموزش و پرورش در مقیاس کوچکتر نیز قابل طرح میباشد ، چرا که آموزش و پرورش به عنوان یک نهاد اجتماعی، وضعیتی منفک و جدا از جامعه نخواهد داشت . در این صورت هر رابطه ای بین استقرار فناوری اطلاعات و ارتباطات در جامعه و نابرابری فضایی به عنوان یک پدیده ی اجتماعی برقرار باشد، تا حدود زیادی قابل تعمیم و تسری به آموزش و پرورش نیز خواهد بود.
آموزش و پرورش همواره به عنو ان عاملی برای بازتولید انواع نابرابری ها در چشم انداز مطرح شده توسط انتقادگرایان ایفای نقش کردهاست . در قالب این دیدگاه ها، آن را زمینه ای برای تشدید نابرابری فضایی در جامعه می توان فرض کرد. اما واقعیت آن است که آموزش و پرورش با کارکرد دوگانه میتواند تأثیری تشدید کننده یا تعدیل کننده بر نابرابری های اجتماعی داشته باشد، به شرط آن که مدیریت و برنامه ریزی آن با سیاست های عدالت خواهانه همراه باشد. در این صورت فناوری اطلاعات و ارتباطات میتواند به عنوان یک ابزار کارآمد با سهولت بیشتری آموزش را فراگیر کرده و نابرابری های فضایی را کاهش دهد. با این توضیح ملاحظه می شود که استقرار و توسعه ی فناوری اطلاعات و ارتباطات در آموزش و پرورش با خود ، بیم ها و امیدها یا فرصت ها و تهدیدهای ویژه ای را در ارتباط با نابرابری فضایی یا شکاف دیجیتالی به همراه دارد.
در یک نگاه اجمالی، با ورود متغیر فناوری اطلاعات و ارتباطات در فرایند آموزش و نظام آموزشی، دو دسته از فرصت ها و تهدیدهای کلی را می توان برشمرد. مهم ترین فرصت پیش روی آموزش و پرورش، قابلیت برابرسازی فناوری اطلاعات و ارتباطات و تعدیل نابرابری های فضایی یا دیجیتالی است. بدیهی است چنین فرصتی زمانی محقق و عملی خواهد شد که با برنامه ریزی مناسبی نیز همراه باشد . همچنین مهم ترین تهدید موجود در برخورد بدون طرح و اندیشه با فناوری اطلاعات و ارتباطات نهفته است . به نوعی که ممکن است
توسعه ی نامتوازن فناوری اطلاعات و ارتباطات در آموزش و پرورش موجب افزایش شکاف بین مناطق محروم و برخوردار داخلی شود . در این صورت فقر دیجیتالی مناطقی مانند روستاها و حاشیه ها افزایش یافته و بر غنای مناطق برخوردار نیز افزوده می شود . همچنین تهدید دیگر در این رابطه ، که بی تأثیر از جنبههای داخلی نیست، به حیطه ی بینالمللی مربوط میباشد؛ به طوری که هر کشور به عنوان یک واحد تحلیل در سطح بینالمللی ممکن است در مقیاس جهانی نیز به عنوان منطقه ی فقیر یا غنی اطلاعاتی و ارتباطاتی مطرح باشد . در این بین، برنامه ریزی های منطقه ای میتواند با تأثیرات ملّی و در نتیجه بینالمللی همراه باشد (دهقان، ۱۳۸۶: ۱۵۱-۱۵۲).
۲-۱-۳-۳-شکاف دیجیتالی و فرصت ها و تهدیدهای آموزشی
در ادامه این مباحث، تشریح افزون تر فرصت ها و تهدیدها، میتواند مبنای مناسبی برای فهم موضوع فراهم نموده و راه را برای بسط مسأله فراهم آورد.
۲-۱-۳-۳-۱-فرصت ها
الف) برابری فرصت ها ، عدالت اجتماعی و کاهش نابرابری فضایی
توزیع متعادل فرصت های دسترسی عموماً موجب ارتقای کیفیت زندگی و توسعه ی مناطق محروم می شود. چنین امکانی شرایط برابرسازی و دسترسی یکسان به فرصت ها را فراهم کرده میتواند منادی عدالت اجتماعی باشد . اما معمولاً این توزیع متعادل زمانی محقق می شود که دولت ها در امر تمهید مقدمات و استقرار زیرساخت های دسترسی به فناوری اطلاعات و ارتباطات در مناطق محروم مانند روستاها دخالت کرده با تخصیص اعتبارات بیش تر برای مناطق محروم نوعی توازن در دسترسی ایجاد نمایند (همان: ۱۵۳) .
ب) تمرکززدایی
بحث تمرکز دارای دو جنبه کاهشی و افزایشی است که معمولاً کاهش تمرکز یا تمرکززدایی به عنوان وجه مثبت آن تلقی می شود . این وجه به ویژه در کشورهایی با نظام دولتی و متمرکز بسیار الزامی بوده و موجب رشد و توسعه بیش تر و بسط زمینههای رشد خلاقیت ها تلقی می شود . به عنوان یک فرصت، برخی از نظریه پردازان بر این باور هستند که تمرکززدایی با فناوری اطلاعات و ارتباطات مرتبط است. در این زمینه هاروی معتقد است که فناوری اطلاعات به شرکتها این امکان را داده است که با فائق آمدن بر فواصل جغرافیایی توسعه کاری را مدنظر قرار دهند. هپورت نیز معتقد است که توزیع فعالیتهای صنعتی و اقتصادی در مکان ها و استقرار آن ها در مناطق مختلف ناشی از امکاناتی است که فناوری اطلاعات و ارتباطات برای تمرکززدایی در اختیار میگذارد (طیب، ۱۳۷۹ : ۱۱۹).
ج) افزایش مشارکت و قدرت تصمیم گیری در مناطق محروم