۱۹۶۵
۵/۴۵
۶/۴۶
۱۹۷۰
۵/۴۱
۲/۴۵
۱۹۷۵
۵/۳۹
۷/۳۷
۱۹۸۰
۳/۳۸
۱/۴۰
۱۹۸۵
۷/۳۶
۶/۴۳
۱۹۹۰
۶/۳۵
۲/۴۴
آمریکا دهه ۹۰ را به عنوان تنها ابرقدرت آغاز کرد و دهه بهتری از سایر قدرتها داشت و در نتیجه برتریش توسعه یافت . تحولات این دهه باعث شد که اختلاف در قدرت اقتصادی و نظامی بین آمریکا و سایر قدرتها افزایش یابد، در سال ۱۹۹۷ شاخصههای اقتصادی آمریکا در بهترین وضع خود قرار گرفت. رشد اقتصادی ۶/۵% سالانه و میزان کم تورم و بیکاری آمریکا را از سایر کشورهای پیشرفته متمایز کرد (امینیان، ۱۳۸۰: ۲۲۶) در دهه ۹۰ انحصار در تحقیقات و توسعه نظامی در اختیار آمریکا قرار گرفت، به گونهای که تقریباً ۸۰% کل هزینههای جهانی در این عرصه به آمریکا اختصاص مییافت(۱۹: ۲۰۰۱,Ikenbery). در این دهه هیچیک از قدرتها یبزرگ موجود در صحنه بینالمللی توان رقابت با آمریکا در عرصه جهانی را نداشتند و در نتیجه آمریکا را به عنوان مدیر جهانی تثبیت کردند (۲۳: ۲۰۰۱, Ikenbery). آمریکا در این دهه کوشید تا منافع جمعی خود را تحت لوای شعار بازار و تجارت آزاد توسعه دهد و سایر کشورها را به پذیرش سیاستهای اجتماعی و اقتصادی خود ترغیب کرد. (امینیان، ۱۳۸۰: ۲۲۸) برخی از کشورهای دنیا از هژمونی آمریکا استقبال کرده و نبودن هژمونی آمریکا را باعث بروز بیثباتی و طغیان روندهای مخرب میدانستند. هانتینگتون در مقاله خود در سال ۱۹۹۷ در مجله فارین افیزر نوشت: «مقامات آمریکا هژمونی خیرخواهانه آمریکا را اعلان کردهاند.» از طرف دیگر برخی از محققان هژمونی آمریکا را رو به افول ارزیابی کردند. از جمله باری آکسفورد میگوید:
آمریکا یک قدرت نظامی غولآسا باقی میماند اما در جهانی که دیگر در خطر تعارض ابرقدرتها نیست، داشتن چنین قدرتی هم بیمعنا و بیهزینه است. علاوه بر آن ایفای چنین نقشی از سوی ایالات متحده آمریکا در یک جهان چند قطبی و قبولاندن خود به عنوان پاسدار جهان آزاد دشوار است. (آکسفورد، ۱۳۷۸: صص ۴۹- ۲۴۸)
این گروه بر این عقیدهاند که برتری آمریکا باقی نخواهد ماند و با انتشار قدرت در جهان این برتری دیری نخواهد پایید همچنین افزایش هژمونی آمریکا از حمایت داخلی برخوردار نیست و مقاومت بینالمللی را نیز ایجاد میکند (۱۹۹۹, Haas).
هر چند علیرغم نظرهایی شبیه این دیدگاه دستاندرکاران سیاست خارجی آمریکا میکوشند هژمونی آمریکا را تثبیت کرده و گسترش دهند، در طول دهه های گذشته آمریکا موفق به تحمیل اراده خود به کشورهای دیگر شده است. آمریکا با آگاهی از ریشه تفوق طلبی اروپا و با توجه به قدرت رو به افزایش آن نمیخواهد شاهد ساختار امنیتی – دفاعی مستقل با هویت کاملاً اروپایی باشد و فقط مقداری از آزادی عمل اروپا آن هم تحت کنترل ناتو را میپذیرد. آمریکا نمیخواهد نقش خود را در اروپا از دست بدهد. در نتیجه آمریکا سیاست دفاعی – امنیتی اروپایی را فقط از چشمانداز ناتو مورد توجه قرار میدهد. آمریکا دفاع اروپایی را تا جایی تحمل میکند که به عنوان رقیب و تهدید هژمونی آمریکا نباشد. (خالوزاده،)
عناصر اصلی هژمونی آمریکا :
آمریکا با تکیه بر برتری تکنولوژی و برتری نسبی خود سعی در کسب هژمونی سیستمی و شکل دادن به نظم جهانی نموده است و در این راه از دو عنصر اصلی هژمونی خود یعنی عنصر نرمافزاری (فرهنگ، ایدئولوژی، تبلیغات و اقتصاد و مفاهیمی چون حقوق بشر و دموکراسی) و عنصر سختافزاری (تحریم، محاصره اقتصادی، تهدید، حمله نظامی و یاغی اعلان کردن کشورها) بهره جسته است.
دو ابزار اصلی آمریکا برای اجبار دیگر کشورها تحریم اقتصادی و دخالت نظامی است. (امینیان، ۱۳۸۰: ۲۳۰)
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
ب )آمریکا و گسترش ناتو در اروپا
در آغاز دهه نود دو موضوع بازدارندگی هستهای و تنظیم روابط با روسیه از دور موضوعات مهم مورد بحث در ناتو خارج شد و تنها دو موضوع تقسیم بار و میزان مشارکت در هزینهها و مأموریتهای خارج از منطقه در دستور کار باقی ماند، در این بین مأموریت خارج از منطقه به عنوان محور فعالیتها و از تنها توجیههای حضور و تداوم ناتو مطرح گردید (۱۷۴: ۱۹۹۹, Howard)
دعوت از داوطلبان عضویت در ناتو و پذیرش اعضای جدید براساس مفاد «معاهده واشنگتین» مصوب ۱۹۴۹ صورت گرفت. براساس مفاد این معاهده کلیه کشورهای اروپایی که شرایط ذکر شده در معاهده را احراز و معیار و تصمیمات اتخاذ شده در نشست سران ناتو در واشنگتن در سال ۱۹۹۹را بپذیرند می توانند به عضویت ناتو درآیند. سیاست «درهای باز» به عنوان استراتژی ناتو در قرن بیست و یکم در خصوص پذیرش اعضای جدید در دستور کا ر این سازمان قرار گرفت و طرح اقدام برای عضویت به تصویب رسید و بر اساس این طرح، کلیه کشورهای علاقهمند به عضویت در ناتو به منظور کسب آمادگی برای ورود به این سازمان ملزم به رعایت ضوابط مندرج در طرح اقدام برای عضویت شدهاند. تاکنون طی سه مرحله، مجموعاً دوازده عضو جدید به اعضای ناتو اضافه شده است. در مرحله اول، سه کشور مجارستان، لهستان و جمهوری چک به عضویت ناتو درآمدند. در مرحله دوم، سران ناتو در نشست ناتو در نشست پراگ در نوامبر ۲۰۰۲ از هفت کشور استونی، لیتوانی، لتونی، رومانی، بلغارستان، اسلواکی و اسلوونی برای حضور در این نهاد مهم منطقهای دعوت به عمل آوردند. در سومین مرحله کشورهای آلبانی و مقدونیه به ناتوو پیوستند.
نقش آمریکا در ناتو و اروپا
یکی از مسائلی که پس از فروپاشی شوروی مطرح گردید نقش آمریکا در ناتو و اروپا بود، آمریکا در ۱۹۸۹ نیروهای نظامی خود را در اروپا کاهش داد و به این کاهش تداوم داد، عدهای این کاهش تدریجی نیروهای آمریکایی در اروپا را به معنای اضمحلال تدریجی ناتو تفسیر مینمودند، در واقع بدون حضور نیروهای آمریکا، ناتو به نهادی ضعیفتر از نهادهای موجود در اروپا همانند اتحادیه اروپای غربی و یا سازمان همکاری و امنیت اروپا تبدیل میشد و جای خود را به آنها میداد، اما کاهش تعداد نیروهای آمریکایی مستقر در اروپا بیش از آنکه نتیجه تغییر منافع و نظر آمریکا در حفظ برتری در قاره اروپا باشد، عمدتاً انعکاس دهنده مشکلات بودجهای و کاهش بودجه نیروهای مسلح در دوران پس از جنگ سرد بود.
دیدگاه های عمده در خصوص آینده ناتو پس از پایان جنگ سرد
به طور کلی پس از پایان جنگ سرد دو دیدگاه عمده در مورد آینده ناتو در اروپا و نقش آمریکا در آن مطرح بوده است.
۱-رهیافت نخست معتقد به جایگزینی اتحادیه اروپا با ناتو است، این دیدگاه در مورد پذیرش اعضای جدید از اروپای شرقی عنوان میکند که باید حساسیتهای روسیه را نیز در نظر گرفت در نتیجه ناتو باید محدود شود و در عوض جامعه اورپا گسترش یافته و نیازهای امنیتی اعضای اروپایی از طریق اتحادیه اروپای غربی تأمین گردد.
۲-رهیافت دوم خواهان تحکیم هژمونی نظامی آمریکا در غرب و توسعه آن به سمت شرق است تا کشورهای آن منطقه را نیز در پوشش خود قرار دهد و روسیه را نیز کاملاً مهار کرده و در کنترل گیرد. (امینیان، ۱۳۸۰ : ۱۶۱)
فشار افکار عمومی و تلاشهای کنگره برای محدودسازی بودجههای دفاعی و بودجه سیا در این سالها باعث شده بود که به نظر بیاید تفکر نخست در آمریکا غالب شده است، از طرف دیگر از اواخر سال ۱۹۹۰، یک سلسله تحرکات دیپلماتیک در اروپا شکل گرفت که هدف آن در حاشیه گذاردن ناتو و تقویت نهادهای امنیتی اروپا محور بود. در دسامبر ۱۹۹۰ کهل صدر اعظم آلمان و میتران رئیس جمهور فرانسه نامهای برای همتایان خود در جامعه اروپا و اتحادیه اروپای غربی ارسال و پیشنهاد کردند که اتحادیه اروپای غربی به بازوی امنیتی و دفاعی جامعه اروپا تبدیل شود. نخست وزیر ایتالیا نیز خواهان ادغام این دو نهاد بدون اشاره به ارتباط آن با ناتو شد. ریاست کمیسیون جامعه اروپایی از این فراتر رفته و خواهان آن شد که تعهدات دفاعی دو جانبه اتحادیه اروپای غربی به معاهده اتحادیه سیاسی جامعه اروپا انتقال یابد. (۳:۱۹۹۸, Butcher)
تمامی این تلاشها درجهت کاستن از نقش ناتو و آمریکا در تحولات امنیتی اروپا صورت میگرفت. عکسالعمل آمریکا در قبال این ابتکارات بسیار سریع و جدی بود. آمریکا با ارسال پیام به پایتخت تمامی متحدین علیه هرگونه تضعیف ناتو و ایجاد یک سازمان امنیتی موازی اروپایی که رقیب ناتو باشد هشدار داد. این پیام با انتقاد جدی کشورهای اروپایی روبهرو گردید، در اوایل سال ۱۹۹۱، اختلاف نظر بین اروپائیان گستردهتر شد. اجلاس سران ناتو در روم تلاش برای خروج از این بنبست و ایجاد توافقی دوباره را آغاز نمود. در نتیجه نهادهایی همانند اتحادیه اروپا در مسایل نظامی تابع ناتو قرار گرفتند و هویت امنیتی و دفاعی اروپا نیر به جای آنکه مستقل باشد تحت کنترل ناتو قرار گرفت. این مسأله و حاکمیت این دیدگاه نقش مؤثری در هدایت ناتو و تحولات آن سازمان داشته است. (امینیان، ۱۳۸۰: ۱۶۳).
گسترش عضویت ناتو:
گسترش عضویت ناتو یکی از مهمترین موضوعات دستور کار ناتو پس از جنگ سرد بوده است. با این وجود، گسترش صرفاً حاصل این دوران نبود، طوری که ماده ۱۰ پیمان آتلانتیک شمالی تصریح میکند: «دولتها ممکن است به اتفاق آراء از دیگر دولتهای اروپایی دعوت کنند تا به منظور تقویت اصول این پیمان و همکاری در امنیت منطقه آتلانتیک شمالی به این پیمان ملحق شوند. هر دولتی که به این نحو دعوت میشود میتواند تا تسلیم اسنا دالحاق به دولت ایالات متحده آمریکا به عضویت این پیمان درآید. دولت ایالات متحده آمریکا دریافت چنین سند الحاقی را به اطلاع همه دولتهای عضو میرساند.» (مدکالف، ۱۳۸۸: ۱۵۷).
این ماده از همان آغاز اطمینان خاطر داد که این امکان برای کشورهایی که اهداف و ارزشهای مشترک با ناتو دارند وجود دارد که به عضویت پیمان دربیایند، یونان و ترکیه در سال ۱۹۵۲، آلمان غربی به سال ۱۹۵۵ و اسپانیا در سال ۱۹۸۲ و همچنین در سال۱۹۹۹ جمهوری چک، مجارستان و لهستان و در سال ۲۰۰۴ استونی، لاتویا، لیتونی، رومانی، اسلواکی و اسلونی به این سازمان ملحق شدند، این امر توأم با سیاست «درهای باز» ناتو نشان میدهد که گسترش ناتو همچنان ویژگی کلیدی و اصلی اصلاح این نهاد پس از جنگ سرد میباشد (مدکالف، ۱۳۸۸: ۸- ۱۵۷).
فروپاشی کمونیسم و اضمحلال نهایی اتحاد جماهیر شوروی نیت «بازگشت به اروپا» در کشورهای اروپای شرقی را بوجود آورد، آنها به دنبال پیوستن به نهادهای کلیدی غرب – ناتو و اتحادیه اروپا- بودند، پیوستن به اتحادیه اروپا و ناتو تبدیل به الویت سیاست خارجی بسیاری از کشورهای اروپای شرقی و مرکزی شد (مدکالف، ۱۳۸۸: ۱۵۸).
نشست بروکسل: اولین گام گسترش