اﻓﺰون ﺑﺮاﯾﻦ، وی ﻣﻮﻓﻖ ﺧﻮاﻫﺪ ﺷﺪ ﺗﺎ آﻧﺎن را ﺑﺮای اﻧﺠﺎم ﮐﺎرﻣﻮﺛﺮ در ﺟﻬﺖ ﻓﻀﺎﯾﻞ ﻋﻠﻤﯽ ﺗﺮﻏﯿﺐ ﮐﻨﺪ.
۸ – ﺗﺸﻮﯾﻖ و ﺗﻤﺠﯿﺪ :
ﯾﮑﯽ دﯾﮕﺮ از ﻧﯿﺎزﻫﺎی اﻧﺴﺎﻧﯽ ﻧﯿﺎز ﺑﻪ ﺗﺸﺨﯿﺺ، اﺣﺘﺮام و ﺷﻨﺎﺳﺎﯾﯽ درﺑﯿﻦ دﯾﮕﺮان اﺳﺖ. ﺑﺮ اﯾﻦ اﺳﺎس، رﻫﺒﺮان ﻣﯽ ﺗﻮاﻧﻨﺪ از ﻃﺮﯾﻖ ﺗﺸﻮﯾﻖ و ﺳﺘﺎﯾﺶ ﺻﺎدﻗﺎﻧﻪ اﯾﻦ ﻧﯿﺎزﻫﺎ را ﻣﻮد ﺗﺎﮐﯿﺪ ﻗﺮار دﻫﻨﺪ. ﺑﺪﯾﻦ ﺗﺮﺗﯿﺐ ﮐﻪ در ﮐﺎرﮐﻨﺎن اﻋﺘﻤﺎد ﺑﻪ ﻧﻔﺲ ﭘﺪﯾﺪ آورده و ﯾﺎد آور ﺷﻮﻧﺪ ﮐﻪ آﻧﺎن اﻓﺮدای ﻣﻬﻢ ﺑﻮده، ﮐﺎرﺷﺎن در ﺧﻮرﻗﺪرداﻧﯽ اﺳﺖ و رﻫﺒﺮ ﺑﻪ ﺷﺪت ﺑﻪ آﻧﺎن ﻋﻼﻗﻤﻨﺪ ﺑﻮده وآنان را در ﻗﻠﺐ ﺧﻮد ﺟﺎی داده اﺳﺖ.
۲ – ۷ ) ﺗﻌﺮﯾﻒ ﺳﺒﮏ رﻫﺒﺮی
ﺳﺒﮏ رﻫﺒﺮی ( leadership style ) ﺑﻪ ﻋﻨﻮان اﻟﮕﻮﯾﯽ رﻓﺘﺎری اﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﯿﺎﻧﮕﺮ ﺻﻔﺎت و ﺧﺼﻮﺻﯿﺎت رﻓﺘﺎری رﻫﺒﺮان ﻣﯽ ﺑﺎﺷﺪ. در دﻧﯿﺎی اﻣﺮوز، ﻧﻘﺶ ﻣﺪﯾﺮ ﺑﻪ ﻋﻨﻮان رﻫﺒﺮ ﺑﻪ ﻗﺪری اﻫﻤﯿﺖ ﭘﯿﺪا ﮐﺮده اﺳﺖ ﮐﻪ در ﻫﻤﻪ ی زﻣﯿﻨﻪ ﻫﺎ ﺑﺮای ﯾﺎﻓﺘﻦ اﺷﺨﺎﺻﯽ ﮐﻪ ﺗﻮاﻧﺎﯾﯽ رﻫﺒﺮی داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﮐﻮﺷﺶ ﻣﺴﺘﻤﺮ ﺑﻪ ﻋﻤﻞ ﻣﯽ آﯾﺪ. در واﻗﻊ اﮔﺮ اﯾﻦ ﻧﻘﺶ اﻧﺠﺎم ﻧﺸﻮد، ﮐﺎری ﺻﻮرت ﻧﻤﯽ ﮔﯿﺮد. در ﻗﺎﻟﺐ وﻇﯿﻔﻪ، رﻫﺒﺮ ﺑﺎﯾﺪ ﺗﻮان و ﺗﻤﺎﯾﻞ ﻓﺮد ﯾﺎ ﮔﺮوه را ﺑﺴﻨﺠﺪ و ﺑﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﻗﺪرت ﺧﻮد ﯾﮑﯽ از ﺳﺒﮏ ﻫﺎی رﻫﺒﺮی را در ﺑﺮﺧﻮرد ﺑﺎ آن ﻫﺎ ﺑﺮﮔﺰﯾﻨﺪ. ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﺳﺒﮏ رﻫﺒﺮی ﻧﺸﺎن دﻫﻨﺪه ﻃﺮز ﺗﻔﮑﺮ، ﺟﻬﺎن ﺑﯿﻨﯽ و ﺷﺨﺼﯿﺖ رﻫﺒﺮان اﺳﺖ.
هرسی و بلانچارد سبک را با شخصیت، مترادف به کار میگیرند و به نظر آنها شخصیت یا سبک یک فرد عبارتست از «الگوی رفتاری که وی هنگام هدایت کردن فعالیت های دیگران از خود نشان میدهد.» (علاقه بند، ۱۳۶۵، ص ۸۵)
«گری دسلر»[۲۵] شیوه یا سبک رهبری را در این مفهوم میداند که «رهبر چه کاری میکند و رفتارش چگونه است» (مدنی، ۱۳۶۸، ص ۸۰ ـ ۷۹)
الگوی کلی کنشهای رهبران آنگونه که از سوی زیردستانشان ادراک میشود، به نام سبک رهبری خوانده میشود، سبک رهبری فلسفه مهارت ها و نگرشهای رهبران را در عمل نمایان میسازد (طوسی، ۱۳۷۵، ص ۲۶۷).
با ملاحظه تعاریف یاد شده میتوان به ویژگی رفتار در آنها اشاره داشت، با توجه به متغیر بودن رفتار در شرایط متفاوت میتوان دریافت که شیوه یا سبک رهبری متغیر است و نمیتوان در کلیه شرایط و مؤسسات و سازمانها از یک سبک استفاده نمود.
ﭼﻨﺎﻧﭽﻪ ﺳﺒﮏ رﻫﺒﺮی ﺑﻪ ﻃﻮر ﻧﺎﻣﻨﺎﺳﺒﯽ اﻧﺘﺨﺎب ﺷﻮد از ﯾﮏ ﺳﻮ ﻣﻨﺠﺮ ﺑﻪ ﮐﺎﻫﺶ ﮐﺎراﯾﯽ اﻓﺮاد و ﺳﺎزﻣﺎن ﻣﯽ ﺷﻮد و از ﺳﻮی دﯾﮕﺮ ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﻋﺎﻣﻞ ﺑﻪ وﺟﻮد آورﻧﺪه ﺗﻨﯿﺪﮔﯽ رواﻧﯽ ﻧﺎﺷﯽ از ﺷﻐﻞ و ﯾﺎ ﻓﺸﺎر رواﻧﯽ در ﮐﺎرﮐﻨﺎن ﻋﻤﻞ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ (اﻟﻮاﻧﯽ، ۱۳۷۵).
ﺳﺒﮏ رﻫﺒﺮی ﻣﺪﯾﺮان ﯾﮑﯽ از ﻋﻮاﻣﻞ ﻣﻮﺛﺮ، در اﻓﺰاﯾﺶ ﮐﺎراﯾﯽ، اﺛﺮ ﺑﺨﺸﯽ و درﻧﻬﺎﯾﺖ ﺑﻬﺮهوری ﺳﺎزﻣﺎنهاﺳﺖ. اﻟﮕﻮی رﻓﺘﺎری ﻣﻨﺎﺳﺐ ﻣﺪﯾﺮ در ﻫﺮ ﺳﺎزﻣﺎن ﺑﺎﻋﺚ ﺑﻪ وﺟﻮد آﻣﺪن روﺣﯿﻪ و اﻧﮕﯿﺰش ﻗﻮی در ﮐﺎرﮐﻨﺎن و اﻓﺰاﯾﺶ ﻣﯿﺰان رﺿﺎﯾﺖ آﻧﺎن از ﺷﻐﻞ و ﺣﺮﻓﻪ ﺧﻮد ﻣﯽ ﺷﻮد(رﺿﺎﺋﯿﺎن، ۱۳۸۳).
ﺳﺒﮏ، ﺑﻪ راﻫﯽ ﮐﻪ رﻫﺒﺮان از ﻃﺮﯾﻖ آن در ﭘﯿﺮوان ﺧﻮﯾﺶ ﻧﻔﻮذ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ و ﺑﻪ اﻟﮕﻮی رﻓﺘﺎری ﻣﺴﺘﻤﺮ ﻣﺪﯾﺮ ﮐﻪ وی ﺑﻪ ﻫﻨﮕﺎم ﻫﺪاﯾﺖ ﮐﺮدن ﻓﻌﺎﻟﯿﺖ ﻫﺎی دﯾﮕﺮان و ﺳﺎزﻣﺎن از ﺧﻮد ﻧﺸﺎن ﻣﯽ دﻫﺪ،گفته میشود . رﻫﺒﺮی ﻣﻮﺛﺮ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﺴﯿﺮی در ﺟﻬﺖ ﻫﺪاﯾﺖ ﺗﻼش ﻫﺎی ﻫﻤﻪ ﮐﺎرﮐﻨﺎن ﺑﺮای ﺑﻪ اﻧﺠﺎم رﺳﺎﻧﺪن اﻫﺪاف ﺳﺎزﻣﺎﻧﯽ ﻓﺮاﻫﻢ آورد. ﺑﺪون وﺟﻮد رﻫﺒﺮی ﯾﺎ ﻫﺪاﯾﺖ ﻣﻤﮑﻦ اﺳﺖ ﺣﻠﻘﻪ اﺗﺼﺎل ﻣﻮﺟﻮد در ﻣﯿﺎن اﻫﺪاف رﻫﺒﺮی و ﺳﺎزﻣﺎﻧﯽ ﺿﻌﯿﻒ ﯾﺎ ﮔﺴﯿﺨﺘﻪ ﺷﻮد. آرﺗﻮر ﺟﺎﮔﻮ[۲۶] ﯾﮏ ﻧﻮع ﺷﻨﺎﺳﯽ از ﺗﺌﻮری ﻫﺎی رﻫﺒﺮی اراده و ﮐﻠﯿﻪ ﺗﺌﻮری ﻫﺎی رﻫﺒﺮی ﻧﻮع ﻣﺨﺘﻠﻒ ﻃﺒﻘﻪ ﺑﻨﺪی ﮐﺮده اﺳﺖ.
۲-۸) تئوریهای رهبری
به چهار روش در خصوص تئوریهای رهبری بحث میگردد. نخستین راه این است که درباره ویژگیهای شخصیتی رهبران صحبت کنیم که آنان بدین وسیله از افراد غیر رهبر متمایز میشوند. در راه یا روش دوم سعی میشود تا رهبر بر اساس رفتار معرفی شود. ارائه الگوی اقتضایی، همان روش سوم است و بدان وسیله کاستیهای تئوریهای پیشین رهبری را بر میشمارند و بدین ترتیب، نتیجه تحقیقاتی را که درباره رهبری انجام شده است ارائه میدهند. در روش چهارم پژوهشگران درصدد شناسایی مجموعهای از ویژگیهای شخصیتی هستند که میتوانند بدان وسیله یک رهبر را معرفی کنند. این خط فکری بر این اساس قرار دارد که رهبری بیشتر نوعی شیوه است و کمتر به ماهیت رهبری توجه دارد (رابینز[۲۷]، ۱۳۸۴، ص ۶۴۲ ).
۲-۸-۱) تئوریهای شخصیتی رهبری
شش ویژگی شخصیتی که رهبر را از افراد غیر رهبر متمایز میکند عبارتند از : جاه طلبی و انرژی، میل به رهبری، صداقت و درستی، اعتماد به نفس، هوشیاری و داشتن دانش و اطلاعات مربوطه، گذشته از این، نتیجه تحقیقاتی که به تازگی انجام شده این نکته را تأیید میکند که افرادی که به شدت خود کنترل هستند یعنی کسانی که دارای انعطاف پذیری زیادی هستند و میتوانند رفتارهای مختلفی را در شرایط مختلف نشان دهند نسبت به کسانی که از این ویژگی بهرهای نبرده اند، بهتر میتوانند نقش رهبری را در گروه برعهده بگیرند. البته ویژگیهای شخصیتی، احتمال موفقیت رهبر را افزایش میدهند، ولی هیچ یک از آنها نمیتوانند موفقیت او را تضمین کنند (همان منبع، ص ۶۴۳ ).
نظریه سنتی رهبری
نگرشهای سنتی رهبری مطالعات خود را اغلب پیرامون شخص رهبر و وضع و موقعیت فردی رهبر متمرکز میکند، مجموعه این مطالعات به مکتب «مردان بزرگ»[۲۸] معروف است که توسط «توماس کارلایل[۲۹]» فیلسوف و مورخ نامدار اسکاتلندی مطرح شده است.
مکتب مردان بزرگ معتقد است که افراد خصوصیات رهبری را یا دارا هستند و یا از آن برخوردار نیستند. بنابراین دلیلی وجود ندارد که وقت و سرمایه زیادی در راه آموزشهای شغلی، مربی گری، مشاوره، بهبود سازمانی یا فعالیت های دیگری از این قبیل صرف شود. (علوی، ۱۳۷۱، صص،۸-۲۶۷).
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
نظریه صفات شخصی رهبر
بررسی صفات رهبری سلسله مطالعات گستردهای را از سال ۱۹۲۰ تا ۱۹۵۰ در بر میگیرد، در این مطالعات پژوهشگران کوشش کردند که فهرست طولانی که به نظر میرسید به رهبری اثربخش می انجامد فراهم سازند، برای نمونه در انتخاب افراد برای مقامات رهبری، نظریه صفات شخصی بر تعدادی خصلت های جسمی، روانی و ویژگیهای شخصی چون ساختمان بدنی، هوش و شخصیت تأکید میورزد (پورآمن، ۱۳۸۱، ص ۱۲).
رابینز در کتاب فرایند مدیریت میگوید که یک مدیر یا رهبر باید یک قسمت از وجودش یک پیشاهنگ و قسمت دیگر آن یک عیسی مسیح (ع) باشد منظور رابینز از پیشاهنگ بودن داشتن توانائیها، مهارت های فنی، اکتسابی و تربیتی است که مدیر باید مثل یک پیشاهنگ آماده خدمت و کمک به دیگران در پیشاپیش همه باشد. هدف او از عیسی مسیحی بودن، توجه به جنبه رهبری، نفوذ، قدرت و قابل قبول بودن مدیر میباشد(میرکمالی، ۱۳۷۵، ص ۸۱ ـ ۸۰ ).
«گیزه لی»[۳۰] در آخرین اثر خود، هفت صفت شخصیتی و پنج صفت انگیزشی را به لحاظ اهمیت احتمال آنها برای موفقیت رهبری مورد مطالعه قرار داده است. صفات شخصیتی شامل هوش، ابتکار، توان سرپرستی، اعتماد به نفس، وابستگی و نزدیکی به طبقه کارگر، قاطعیت، بلوغ و کمال، صفات انگیزشی شامل نیاز به پیشرفت حرفهای، نیاز به خود شکوفایی، نیاز به قدرت بر دیگران، نیاز به پاداشهای مالی، نیاز به امنیت شغلی (عباس زادگان، ۱۳۷۶، ص ص ۲۸۸ ـ ۲۸۷).
۲-۸-۲) تئوریهای رفتاری رهبری
اگر رفتارهای مشخصی در مورد رهبران قابل شناسائی باشد، در آن صورت میتوان ویژگیهای رهبری را به افراد آموخت، یعنی برنامههایی را طرح ریزی کرد و به افراد آموزش داد که بدانند چگونه باید به صورت یک رهبر موفق درآیند. تردیدی نیست که این راهی پرسود بود، زیرا این بدان معنی است که میتوان رهبرانی را تربیت کرد و به جامعه تحویل داد. اگر آموزش افراد کارساز واقع میشد، میتوانستیم به تعداد یا بی نهایت رهبر اثر بخش یا موفق تربیت کنیم (رابینز، ۱۳۸۴، ص۶۴۳).
مطالعات «دانشگاه آیووا»[۳۱]
بررسیهائی که در دهه ۱۹۳۰ در دانشگاه آیووا در آمریکا انجام گرفت، نخستین بررسی از یک رشته مطالعات شیوههای رهبری و رفتار گروهی بود، در این بررسیها اثر شیوههای گوناگون رهبری در رفتار گروه ها بطور علمیمورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
«کرت لوین»[۳۲] و همکارانش در دانشگاه آیووا برخی از نخستین تلاشها را برای شناسایی علمیمؤثرترین رفتارهای رهبری انجام دادند.
آنان بر سه نوع رفتار یا سبک رهبری تمرکز کردند که عبارتند از :
۱ ) اقتدار مآب ۲ ) مشارکتی و ۳ ) تفویضی یا بیمداخله.
رهبران اقتدار مآب تمایل به تصمیم گیری یک جانبه دارند، روشهای کاری را دیکته میکنند، دانش و آگاهی کارکنان را نسبت به هدفهای گام بعدی محدود نگه میدارند و گاهی بازخور تنبیهی میدهند.
برخلاف آنان رهبران دارای سبک مشارکتی، افراد را در تصمیم گیریها مشارکت میدهند و تعین روشهای انجام کار را به گروه میسپارند. هدفهای کلی را تعیین کرده و بازخور ارشادی میدهند.
مدیران دارای سبک تفویضی عموماً آزادی کامل به گروه میدهند، مواد لازم را فراهم میکنند و فقط برای پاسخ به پرسشها در گروه شرکت میکنند و از دادن بازخور اجتناب میورزند، به عبارت دیگر تقریباً کاری انجام نمیدهند ( رضائیان، ۱۳۸۰، ص ۳۸۲ ).
نکته مهم این است که در مطالعات آیووا پژوهشی مستقیم درباره اثر شیوههای رهبری بر بهرهوری و کارائی گروهها بعمل نیامد، با آنکه پژوهشگران توضیح دادند که جوانان، مدیریت مردمی یا مشارکتی را بر سایر شیوهها ترجیح میدهند و در این نوع مدیریت و رهبری کمتر حالت سرکشی از خود نشان میدهند ولی تحقیقات مربوط به اثر شیوههای رهبری بر کارائی و بهرهوری به مطالعات بعد موکول شد (علوی، ۱۳۷۱، ص ص ۲ ـ ۲۷۰).
مطالعات «دانشگاه اُهایو»[۳۳]
جامعترین نظریههای رفتاری بر پژوهشهای انجام گرفته در دانشگاه ایالتی اُوهایو در اواخر دهه ۱۹۴۰ استناد میکند. در دانشگاه ایالتی اُوهایو پژوهشگران روی اثر بخشی رفتارهای رهبری به تحقیق پرداختند و این نوع رفتارها را به دو گروه متمایز تفکیک کردند، که یک دسته را ((ایجاد ساختار)) (توجه کردن به کار یا کارگرا بود) و نوع دیگر را ((رعایت کردن حال دیگران)) (طرفدار کارمند یا کارگر بودن) نامیدند. همان گونه که انتظار می رفت، آنها به این نتیجه رسیدند که اگر مدیر به گونهای باشد که از نظر رهبری او را طرفدار کارگر یا کارمند بنامند، نرخ جابجائی افراد به پایین ترین سطح و رضایت شغلی آنان به بالاترین حد میرسد. برعکس، رهبرانی که از نظر (( رعایت حال دیگران را کردن )) در سطح پائینی بودند و بیشتر طرفدار کار بودند، موجب افزایش جابجائی کارکنان و افزایش شکایت ها ودادخواهی آنها میشدند ( استونر[۳۴]، ۱۳۷۹، ص ۸۱۴ ).
نتیجه تحقیقات این دانشگاه مؤید این است که رهبرانی که از نظر ابتکار عمل و رعایت حال دیگران نمرات بالایی دارند عملکرد خوبی خواهند داشت ولی موارد استثناء هم بیان گر این واقعیت است که در این تئوری عوامل موقعیتی نیز باید مورد توجه قرار گیرند.
مطالعات «دانشگاه میشیگان»[۳۵]
هم زمان با تحقیقاتی که در دانشگاه ایالتی اُهایو انجام میشد، در مرکز تحقیقات دانشگاه میشیگان نیز درزمینه رهبری تحقیقاتی انجام میگرفت، هدف این تحقیقات هم تعیین ویژگیهای رفتاری رهبران و رابطه آنها با عملکرد بود. پژوهشگران دانشگاه میشیگان دو بعد رفتار رهبران را مورد توجه قرار دادند و آنها را طرفداری از کارکنان و طرفداری از تولید نامیدند.
در رفتار رهبر کارگرا، رهبر توجه بیشتری به کار زیردستان دارد و روشهای کار را تشریح میکند و بطور عمده توجه به عملکرد دارد. توجه اصلی رهبر معطوف به انجام اثر بخش وظیفه میباشد.
در رفتار رهبر کارمندگرا، رهبر علاقهمند است یک گروه کاری متحد بوجود آورد و اطمینان حاصل کند که کارکنان به شکل اساسی از کار خود رضایت دارند، توجه اصلی رهبر معطوف به رفاه کارکنان است. فرض بر آن بود که این دو سبک رهبری بر روی دو سر یک طیف قرار دارند. بنابراین چنین تصور میشد که یک رهبر یا میتواند کارمندگرا باشد یا کارگرا و در آن واحد نمیتواند هر دو رفتار را داشته باشد (گریفین[۳۶]، ۱۳۸۳، ص ۳۵۴ ).
شبکه مدیریت
شبکه مدیریت که بوسیله «رابرت بلیک»[۳۷] و «جین هاتن»[۳۸] ارائه شد کمک میکند که از دیدگاه توجه نسبی مدیر به کار یا اعضای سازمان، ماهیت دوبعدی رهبری را نشان داد. شبکه مدیریت که پس از مدتی آن را شبکه رهبری نامیدند دامنه رفتار مدیریت را با توجه به طرفداری از کار یا طرفداری از کارگرا بر روی طیفی که از ۱ تا ۹ درجه بندی شده است نشان میدهد و میتواند تصویری از این دو نوع رهبری را ارائه کند(نمودار ۲ـ ۱).
سبک مدیریت ۱ و ۱ یعنی مدیریت نامحسوس که نه به افراد و نه به تولید هیچ توجهی نمیشود. گاهی این سبک یا روش مدیریت را مدیریت بی قید و بند مینامند، زیرا مدیر دست از نقش رهبری بر میدارد.
سبکی از مدیریت را که ۹ و ۱ نامیده میشود مدیریت باشگاهی میخوانند، یعنی به کارکنان توجه بسیار زیادی میشود، ولی تولید هیچ اهمیتی ندارد. سبک مدیریت ۱ و ۹ مدیریت استبدادی یا خودکامه است که به تولید و کارآیی توجه بسیار زیادی میشود ولی به کارکنان هیچ توجهی نمیشود. مدیریت ۵ و ۵ مدیریت انسانی و سازمانی نامیده میشود که بصورت هم زمان به عملکرد سازمان و رضایت شغلی آنان توجه میشود. سبک مدیریت ۹ و ۹ مدیریتی است که آن را مدیریت تیمیمینامند، یعنی به تولید و مدیران و کارکنان اهمیت زیادی داده میشود. این دو پژوهشگر، یعنی بلیک و موتان چنین استدلال میکنند که سبک مدیریت ۹ و۹ مؤثرترین شیوه مدیریت است. آنان بر این باورند که این شیوه رهبری، در همه شرایط، منجر به بهبود عملکرد میشود، غیبت و جابجایی کارکنان به پایین ترین حد ممکن میرسد و رضایت شغلی آنان به بالاترین حد ممکن خواهد رسید (استونر[۳۹]، ۱۳۷۹، ص ۸۱۹).
نمودار ۱ ـ ۲ : شبکه مدیریت
مدیریت باشگاهی
مدیریت نامحسوس
مدیریت تیمی