اداره کسب و کار موجود به طریقی که رشد سریع و پیوسته داشته باشد.
جستجوی منابع مالی و دیگر منابع، جهت دستیابی به پتانسیل بالا به منظور رشد در کسب و کار
پذیرش ریسک در توسعه یا رشد کسب و کار
این عوامل، جنبه های مهم فرایند کارآفرینانه است. هرچند وجود تمام عوامل ارائه شده در هر موقعیت کارآفرینانه ای، ضروری نیست.
۲-۶- عوامل تأثیرگذار در شناسایی فرصتهای کارآفرینانه
عوامل اصلی که این فرایند تشخیص و توسعه فرصت را تحت تأثیر قرار می دهند عبارتند از:
-
- هوشیاری کارآفرینانه
-
- دسترسی اطلاعاتی و دانش پیشین
-
- تحقیق اکتشافی در برابر تحقیق هدفمند
-
- شبکههای اجتماعی
-
- ویژگیهای شخصیتی، شامل مخاطرهپذیری، خوشبینی و خودکفایی، خلاقیت
هوشیاری کارآفرینانه. اولین بار این واژه توسط کرزنر برای بیان تشخیص فرصت کارآفرینانه استفاده شد. ری و کاردوزو (۱۹۹۶) بر این اعتقادند که هر نوع تشخیص فرصت توسط یک کارآفرین بر پایه نوعی هوشیاری است که توسط اطلاعات تقویت شده است. آنها این حالت را آگاهی کارآفرینانه خواندند و آن را به این شکل تعریف کردند: «توجه و حساس بودن به اطلاعات درباره اهداف، رویدادها و الگوهای رفتاری در محیط و توجه خاص به مشکلات تولید کنندگان و مصرف کنندگان، نیازهای برآورده نشده و ترکیبهای تازه از منابع موجود». به این نکته نیز تأکید شد که هوشیاری افزایش یافته احتمال تشخیص فرصت را افزایش میدهد.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
دسترسی به اطلاعات و دانش پیشین. فان هیپل (۱۹۹۴) معتقد است که افراد تمایل دارند که به اطلاعاتی توجه کنند که به اطلاعاتی پیشینشان مرتبط است. برپایه همین اعتقاد او شِین (۱۹۹۹) این نظر را مطرح کرد که کارآفرینان فرصتها را کشف میکنند زیرا دانش قبلیشان آنها را در تشخیص ارزش اطلاعات جدید کمک میکند.به باور او هر کارآفرین تنها فرصتهایی را شناسایی میکند که به دانش پیشین او مرتبط باشد. در این مطالعه سه مرحلهای از فرایند تشخیص فرصت، او شماری از فرضیات را آزمود و مورد تأیید قرار داد که به شرح زیر خلاصه شدهاند:
-
- هر فرصت کارآفرینانه برای تمام کارآفرینان بالقوه آشکار نیست (اصل عقلائی که تمام مردم اطلاعات مشابه را همزمان دارا نیستند).
-
- دانش پیشین خاص هر فرد یک «دالان دانش» ایجاد میکند که به او اجازه میدهد فرصتهای خاصی را شناسایی کند که دیگران نمییابند.
-
- سه بعد عمده دانش پیشین برای فرایند اکتشاف کارآفرینانه اهمیت دارند: دانش پیشین از بازارها، دانش پیشین از شیوه خدمترسانی به بازار، و دانش پیشین از مشکلات مشتریان.
کشف تصادفی در برابر جستجوی منظم. بخش بزرگی از ادبیات تحقیق پیشین در کارآفرینی تلویحأ فرض میکند که شناسایی فرصت یک جستجوی منظم برای فرصتهای در دسترس را در پشت سر خود دارد. در سالهای اخیر، بسیاری از محققین این رویکرد را تغییر دادهاند و این باور را مطرح میکنند که افراد فرصتها را جستجو نمیکنند، بلکه در عوض ارزش اطلاعات جدیدی که به دست میآورند را تشخیص میدهند. کرزنر (۱۹۹۷) بیان میکند که: آنچه کشف را (مرتبط با فرصتهای سودآور تاکنون ناشناخته) از جستجوی موفق (مرتبط با اطلاعات یا اطلاعاتی که شخص میداند دیگری ندارد) متمایز میکند این است که اولی شامل غافلگیری از روبه رو شدن با واقعیتی است که شخص آنها را نمیدید ولی وجود داشت. کولر[۲۱] (۱۹۹۸) گزارش داد که بیشتر کارآفرینان بیشتر از اینکه در جستجوی فرصت برای کسب و کار خود باشند، آن را به طور تصادفی تشخیص میدهند. تیچ و همکاران[۲۲] (۱۹۸۹) دریافتند که شرکتهایی که برپایه ایدههای مبنی بر اکتشاف «تصادفی» بنا شدهاند و از شیوههای رسمی شناسایی فرصت استفاده نکردند سریعتر به نقطه سر به سر رسیدند تا آنهایی که از جستجویهای رسمی استفاده کردند.
شبکه اجتماعی. هیلز و همکاران[۲۳] (۱۹۹۷) نشان دادند که شبکههای کارآفرینان در تشخیص فرصت مهم هستند. آنها بحث خود را بر مبنای مقاله کلاسیک گرانووتر[۲۴] (۱۹۷۳) قرار دادند بر گرههای قوی و ضعیف قرار دادند که باور دارد گرههای ضعیف (از جمله آشناییهای اتفاقی) «پلهایی» هستند به منابع اطلاعاتی که ممکن است در شبکه ارتباطات گرههای قوی فرد وجود نداشته باشد (از جمله دوستان و بستگان). گرانووتر (۱۹۷۳) بر این باور بود که آشناییهای اتفاقی به احتمال بیشتر اطلاعات منحصر به فردی ارائه میکنند تا دوستان، زیرا بیشتر افراد گره های ضعیف بیشتری نسبت به گره های قوی دارند. یک آزمون این فرضیه، مطالعهای است که به هیلز و همکاران اجازه داد تا ادعا کنند که کارآفرینانی که شبکههای گستردهتری دارند نسبت به کارآفرینهای منزوی فرصتهای بااهمیت بیشتری را شناسایی میکنند. هیلز و همکاران این فرضیه را در نظر گرفتند که کیفیت شبکه تماسها میتواند سایر ویژگیها، از قبیل هوشیاری و خلاقیت را تحت تأثیر قرار دهد.
دکونینگ[۲۵] (۱۹۹۹) یک چهارچوب ادراک اجتماعی از تشخیص فرصت را ارائه کرد. چهارچوب او نشان داد که کارآفرینان فرصتها را با سه فعالیت ادراکی (جمع آوری اطلاعات، تفکر از طریق گفتگو، و سنجش منابع) از طریق تعامل با یک شبکه گسترده از افراد متحول میکنند. این شبکه چرخه درونی کارآفرینان (مجموعه افرادی که کارآفرین با آنها روابط بلند مدت و پایدار دارد و شریک او هم نیستند)، گروه عمل (افرادی که توسط کارآفرین استخدام شدهاند تا منابع ضروری برای فرصت را فراهم کنند)، شرکاء (اعضای تیم مؤسس) و یک شبکه از گره های ضعیف (شبکه استفاده شده برای جمع آوری اطلاعات عمومی که میتواند منجر به شناسایی یک فرصت یا پاسحگویی به یک سئوال عمومی شود) را شامل میشود.
ویژگیهای شخصیتی. دو ویژگی شخصیتی در ارتباط با تشخیص فرصت موفقیت آمیز مرتبط دانسته شده است. اولی، ارتباط بین خوش بینی و تشخیص فرصت بالاتر توسط بسیاری از محققین دیده شده است. مطالعات انجام شده توسط کروگر و دیکسون[۲۶] (۱۹۹۴) و کروگر و برازیل[۲۷] (۱۹۹۴) نشان میدهد که خوشبینی کارآفرینانه با باورهای خود اتکا مرتبط است. شایان ذکر است که خوشبینی درباره توانایی یک فرد در دستیابی به اهداف ویژه و دشوار (خود اتکایی) ربطی به خوشبینی در زمینه خطرپذیری بیشتر ندارد. گوث و همکاران[۲۸] (۱۹۹۱) دریافتند که خوشبینی کارآفرینانه یک «نگاه به داخل» (inside view) به موفقیت بالقوه بنگاه است که عمدتأ به ارزیابی کارآفرینان از تواناییها و دانششان مبتنی است. هنگامی که کارآفرینان مجبور به نگاه به بیرون (Outside view) میشوند در قضاوت برای نتایج احتمالی واقعبینتر عمل میکنند. تحقیقات در محیطهای سازمانی همچنین نشان داد که خوداتکایی منجر به خوشبینی و تمایل بیشتر برای دیدن فرصتها به جای تهدیدات در شرایط خاص میشود. (نک و مانز[۲۹]،۱۹۹۲و۱۹۹۶).
دومین ویژگی شخصیتی خلاقیت است. شومپیتر (۱۹۳۴) اولین کسی بود که این نکته را شناسایی کرد که کارآفرین موفق فرصتهایی را کشف میکند که دیگران نمیبینند. وینسلو و سولومون (۱۹۹۳) این مفهوم را مطرح کردند که خلاقیت و کارآفرینی اگر یکی نباشند، مشابه هستند. کی (۱۹۸۶) نتیجه گرفت که عوامل خلاق نقش بزرگی را در تصمیمگیری کارآفرینانه ایفا میکنند. هیلز و همکاران (۱۹۹۷) دریافتند که ۹۰ درصد از بررسیهایشان خلاقیت را در شناسایی فرصت بسیار مهم یافته است. با این حال این نکته را در کارآفرینان منزوی نسبت به کارآفرینان سریالی، بسیار مهمتر دیدند. کارآفرینان منزوی خود را خلاقتر میبینند و زمان بیشتری را صرف خلاقیت میکنند. هیلز و همکاران نتیجه گرفتند که کارآفرینان دارای منابع فرصت در ارتباطات شبکهای، نیازمند خلاق بودن به اندازه آنهایی که ارتباط شبکهای قوی ندارند، نیستند.
دانش پیشین. داشتن دانش پیشین در زمینه خاص سبب شناخت فرصتها در آن زمینه به شکلی میشود که برای دیگران قابل دیدن نیست. این امر را برینگر و آیرلند به عنوان دالان فرصت شناسایی کردند و بر این امر مبتنی است که افرادی که دارای دانش پیشین هستند فرصتهایی را میبینند که افراد دیگر نمیتوانند متوجه شوند.
۲-۷- مدل شناسایی فرصت کارآفرینانه آنتونی اولویک
آنتونی اولویک[۳۰] پس از بررسیهای گسترده در زمینه دلایل ناکامی تلاشهای بسیاری از شرکتها در شناسایی موفقیتآمیز فرصت، علیرغم ارتباطات بسیار با مشتریان و استفاده از انواع شیوههای تشخیص فرصت، اقدام به ابداع فرمولی کرد که در نشریه وال استریت ژورنال چاپ شد به نام الگوریتم فرصت چاپ شد و در این پژوهش آن را به نام «مدل شناسایی فرصت اولویک» میخوانیم.
او پی برد که مشتریان در بسیاری اوقات نمیدانند دقیقأ چه محصولی میخواهند، اما میدانند محصول مورد نظرشان چه ویژگیهایی را باید داشته باشد. با این حال ویژگیهای مورد نظر آنها نیز ممکن است بسیار گسترده و غیر قابل برآورده کردن باشد. بنابراین انتخاب بهترین زمینههای فرصت در میان فهرست طولانی ویژگیهای دلخواه مشتریان امر بسیار مهمی است زیرا تلاش برای تأمین نیازهای نه چندان مهم میتواند منابع را به هدر دهد. او یک فرمول ریاضی موسوم به «محاسبه فرصت» را ارائه داد که با بهره گرفتن از آن میتوان بهترین زمینههای فرصت را شناسایی کرد. به باور او فرمول {اهمیت + (اهمیت – رضایت)= ارزش فرصت} میتواند به نتیجه دقیقی منجر شود. شرکتها از مشتریان خود میخواهند که در یک مقیاس ۱ تا ۱۰ اهمیت ویژگی مطلوب خود را اولویت داده و مشخص کنند که ویژگی مورد نظرشان تا چه میزان تأمین شده است. این رتبه بندی در فرمول قرار داده میشود و سپس «امتیاز فرصت» حاصل میشود. گفتنی است که در فرمول {اهمیت + (اهمیت – رضایت)= ارزش فرصت}، ارقام داخل پرانتز نمیتوانند منفی باشند. گامهای این روش به شرح زیر است:
گام اول، برنامهریزی مصاحبههای مبتنی بر ویژگی با مشتریان: موفقیت مصاحبههای مبتنی بر ویژگی به این بستگی دارد که فرایند یا فعالیتی که محصول یا خدمت مورد نظر در آن کاربرد دارد، قدم به قدم تجزیه شود. بعد از تعریف فرایند، مشتریانی که باید در مصاحبهها شرکت کنند، با دقت انتخاب شوند. مصاحبهشوندگان باید از گروههای خاصی از افراد انتخاب شوند که مستقیمأ با محصول مورد نظر سرو کار دارند. گسترش حیطه مصاحبه به نحوی که افراد دسته دوم در ارتباط با موضوع نیز در آن دخیل باشند، حجم اطلاعات خارجی را افزایش میدهد، تحقیق را پیچیده میکند و محقق را گمراه میکند. نکته مهم دیگر این است که افراد متنوعی در هر گروه انتخاب شوند. هر قدر گروه از تنوع بیشتری برخوردار باشد، اطلاعات حاصله کاملتر و دربرگیرنده نتایج منحصر به فردتری خواهد بود.
گام دوم، استخراج نتایج مورد نظر: به منظور استخراج نتایج مورد نظر، پژوهشگر باید بتواند ویژگیها را از راهحلها تشخیص دهد و کلیگویی، داستانسرایی و دیگر اظهار نظرهای بیمورد را حذف کند. پژوهشگر باید به عمق گفتههای گوینده نفوذ کرده، عبارات را تصریح و تشریح کرده و اطمینان حاصل کند که شرکت کنندگان کلیه جوانب فرایند یا فعالیت را به هنگام استفاده از محصول یا خدمت مورد نظر در نظر گرفتهاند. هنگامی که مشتری به اظهار نظرهایی میپردازد که به راه حل شباهت دارند، هماهنگ کننده باید وی را به نحوی هدایت کند که بر فرایند کار و ویژگیها متمرکز شود.
اغلب مصاحبهها با بیان عبارات و صفات کلی در قالب اظهار نظرها یا راه حلها آغاز میشود. این عبارات راه را برای استخراج ویژگیها هموار میسازد. بعد از دریافت نظرات به صورت عبارات و صفات، پژوهشگر هر یک را در قالب ویژگی دلخواه بازگو میکند. ویژگی مطلوب بیانگر اصلاح مورد نیاز (کاهش، افزایش) و واحد مقیاس (زمان، تعداد، فراوانی) است به نحوی که بتوان از آن در مقایسه، تحلیل رقابتی و ارزیابی مفاهیم استفاده به عمل آورد. پژوهشگر اظهار نظرها را یک به یک بررسی میکند و آنها را مجددأ به نحوی بیان میدارد که عاری از هرگونه راه حل یا ایهام باشد. سپس پژوهشگر تفسیر خود را به تأیید شرکت کنندگان میرساند و بدین طریق از حدس و گمانه زنی بعد از جلسات مصاحبه اجتناب میورزد.
گام سوم، سازماندهی ویژگیها: بعد از تکمیل مصاحبهها، پژوهشگر فهرست جامعی از ویژگیهای به دست آمده را تهیه و موارد تکراری را حذف میکند. سپس ویژگیها را متناظر با هر مرحله از فرایند گروهبندی میکند.
گام چهارم، رتبهبندی ویژگیها بر حسب اهمیت و رضایت: بعد از طبقهبندی فهرست ویژگیها، باید مطالعهای کمی برای رتبهبندی ویژگیهای مورد نظر بر حسب گروههای مختلف مشتریان به عمل آورد. رتبهبندیها در یک فرمول ریاضی قرار میگیرند و جذابیت نسبی هر یک از ویژگیها مشخص میشود (به الگوریتم فرصت مراجعه شود)
گام پنجم، به کار گیری نتایج: آخرین قدم استفاده از دادهها برای روشن ساختن زمینههای فرصت در ارتباط با توسعه کالا، تقسیم بازار و تحلیل رقابتی بهتر است.
۲-۷- مدل ها و الگوهای کارآفرینی
به طور کلی می توان برای کارآفرینی دو دسته از مدل ها را ارائه نمود: مدلهای محتوایی[۳۱] و مدلهای فرایندی[۳۲] (احمدپور داریانی، ۱۳۷۸).
۲-۷-۱- مدلهای محتوایی
کلیه تلاش های متخصصین در خصوص مطالعه رویکرد ویژگی ها که منجر به شناسایی خصوصیات فردی و شخصی افراد می گردد جزئی از این طبقه بندی محسوب می گردد. با توجه به محدودیت تحقیقات در پرداختن و اظهارنظر قطعی راجع به این ویژگی های فردی، ارائه مدل محتوایی فراگیر، همواره عقیم مانده است. به همین دلیل، محققین به جای پرداختن به رویکرد ویژگی ها، به رویکرد رفتاری و مدل های فرایندی روی آورده اند.
۲-۷-۲- مدل های فرایندی
مدلهای فرایندی شامل دو دسته اصلی از مدل ها می باشند:
الف) فرایند رویدادی[۳۳]
ب) فرایند چند بعدی
۲-۷-۲-۱- مدل های فرایند رویدادی
در مدل های فرایند رویدادی، کارآفرینی فرایندی است که در آن، فرد کلیه فعالیت های کارآفرینانه را برنامه ریزی، اجرا و کنترل می نماید. طرفداران این دیدگاه معتقدند که برخی عوامل محیطی و تأثیر آن بر فرد نقش بسیار تعیین کننده ای در تصمیم وی به کارآفرین شدن دارد.
۲-۷-۲-۱-۱- مدل رویدادی آلبرت شاپیرو[۳۴]
«آلبرت شاپیرو» استاد دانشگاه ایلات اوهایو پیشنهاد داد که ما باید بیش از آنکه بر فرد کارآفرین تمرکز نمائیم باید به «رویداد کارآفرینی»[۳۵] توجه کنیم. چرا که چنین دیدگاهی تمامی مشکلات مربوط به تعریف کارآفرین را کنار می گذارد. در این زمینه او بیان می دارد که «رویداد کارآفرینی» دربرگیرنده موارد زیر است:
-
- ابتکار: یک فرد یا گروه، ابتکاری را انجام می دهد.
- سازمان: منابع لازم در جهت براورده کردن یک سری اهداف که بشکل سازمانی ترکیب می شوند (یا اینکه منابع در یک سازمان موجود شناسایی می شود).