جهانبخش و همکاران ( ۱۳۹۰) نیز تحقیقی با عنوان میزان اثربخشی دلبستگی درمانی بر روی میزان علائم نافرمانی مقابله ای در دختران درارای مشکلات دلبستگی انجام دادند. که نتایج تحقیقات نشان ازآن دارد که درمان مبتنی بر دلبستگی در بهبود علائم اختلال نافرمانی مقابله ای مؤثر واقع می شود.
امانی و همکاران ( ۱۳۹۰) در بررسی خود تحت عنوان اثر بخشی دو رویکرد طرحواره درمانی و دلبستگی درمانی بر سبک های دلبستگی در دانشجویان مرحله ی عقد، به این نتیجه رسید که دلبستگی درمانی باعث افزایش سبک دلبستگی ایمن می شود.
اساس درمان های حوزه ی دلبستگی بر افزایش توانایی تنظیم هیجانات در پاسخ به محرکات بیرونی قرار دارد. درمان دلبستگی مختل معطوف به چند حوزه است: بهبود روابط دلبستگی کنونی، خلق روابط دلبستگی جدید، و کاهش نشانه ها و رفتارهای مشکل ساز. تغییر در سطح بازنمایی با ثبات تر از تغییر در سطح رفتاری است و کار والد را برای توانایی پاسخ دهی حساس در مقابل نیازهای فرزندش آسان میکند. پشت مشهدی، محمد خانی، پورشهباز و خوشابی ( ۱۳۸۸)، در تحقیقی با عنوان اثر بخشی مداخله ی ترکیبی درمان دلبستگی و آموزش فرزند پروری در مادران دلبسته ی ناایمن بر نشانه های کودکان مبتلا به اختلال فزون کنشی / نارسایی توجه، به این نتیجه دست یافتند که آموزش مادران و بهبود دلبستگی ناایمن آن ها بر نشانه های اختلالات رفتاری کودک از جمله اختلال فزون کنشی/ نارسائی توجه اثر بخش بوده و به میزان معناداری از شدت علائم کاسته شده است.
ABFT یا خانواده درمانی مبتنی بر دلبستگی، خانواده درمانی مختصر و کوتاه است که برای درمان نوجوانان افسرده طراحی شده است. فرض اول ABFT این است که تضاد های عمیق خانوادگی، بحران های وحشتناک، وابستگی های ضعیف، غفلت های فیزیکی و عاطفی و یا آزارها میتواند پیوندهای دلبستگی را تخریب کند. دلبستگی تخریب شده و فضای منفی خانواده از رشد نوجوان در مهارت های مقابله ای درونی و میان فردی جلوگیری میکند که همین مسئله میتواند باعث ناکارآمدی نوجوان در حل استرسور های اجتماعی و … شود که افسردگی در نوجوان را دامن می زند. فرض مهم دیگر در ABFT این است که دلبستگی آسیب دیده و مخرب میتواند تعمییر و تصحیح شود. از نتایج کاربردی خانواده درمانی مبتنی بر دلبستگی می توان به کاهش معنادار تضادهای خانوادگی و نشانه های اضطراب و افسردگی اشاره کرد ( دیاموند، دیاموند[۱۷۳]، ۲۰۰۲).
درمانگران ABFTبر ترمیم مشکلات در روابط دلبستگی گذشته و حال، دوباره سازی اعتماد و افزایش تاثیر و مداخله ی مثبت والدین در زندگی نوجوان تمرکز میکنند. هر فرآیندی برای افزایش حس ایمنی نوجوان و بازسازی خانواده به عنوان مکان و محیط رشد مهارت های اولیه ی اجتماعی، شناختی و تنظیمات عاطفی است ( کسیل ، ۲۰۱۱).
ABFT شامل سه مرحله گسترده است. درمانگر در هر یک از این مراحل وظایفی دارد:
مرحله اول: شامل ملحق شدن درمانگر به خانواده و تعریف و تمرکز روی بهبود روابط بین فردی خانواده است تا اینکه علائم و نشانه های در نوجوان به طور خود به خود کاهش یابد. درمانگر با هر یک از افراد خانواده به طور جداگانه در یک جلسه ملاقات میکند و سپس در یک جلسه با نوجوان به تنهایی و در جلسه بعدی با هر دو والد ملاقات میکند. هدف از این جلسات ایجاد یک پیمان (اتحاد) درمانی با هر یک از اعضای خانواده است و نیز شناختن و بیان کردن واضح هیجانات و تجربیات منفی نوجوان، تا او را آماده کند که این تجربیات را با والدین خود مورد بررسی و وارسی قرار دهد و تأکید بر والدین تا به گفته های نوجوان گوش دهند.
مرحله دوم: تمرکز درمانگر روی بازسازی دلبستگی است. این کار در طی جلسات پیوسته انجام میشود تا درمانگر به خانواده کمک کند تا بر مسائل بین فردی شان تمرکز کنند که مانع میشود نوجوان از پدر یا مادر خود حمایت و همدلی بخواهد. وقتی والدین توانستند بدون دفاعها و مقاومتها به تجربیات نوجوان گوش دهند و به آن اعتراف کنند، نوجوان میتواند ارتباطات سالمی را با خانواده خود برقرار سازد.
مرحله سوم: تمرکز روی بازسازی خانواده در یک بافت اجتماعی است. در واقع درمانگر کمک میکند تا خانواده روی مسائل خاص،مورد نظر نوجوان از قبیل، لباس، ساعات منع عبور و مرور (خاموشی)، فشارهایی که خانواده اعمال میکند و … بحث کند. والدین تشویق میشوند تا از نوجوان حمایت کنند تا به سوی استقلال و شایستگی لازم پیش برود. درمانگر با صلاحیت و اقتدار خود باعث پیشبرد این مراحل و بازسازی دلبستگی در نوجوان میشود.
کسیل (۲۰۱۱)، در تحقیقی بر روی تاثیر ABFT بر رفتارهای خودزنی نوجوانان پرداخت. در طرح مطالعه ی موردی کسیل، نوجوانی به نان براندا[۱۷۴] تحت درمان ABFT قرار گرفت که بعد از درمان، نتایج نشان داد که خانواده درمانی مبتنی بر دلبستگی به طور معناداری موجب کاهش خود آسیب زنی نوجوان گردیده است و پیگیری ۶ ماهه نیز نشان داد که درمان به صورت عمیقی پایدار بوده است.
امامی و همکاران (۱۳۹۰) در پژوهشی به این نتیجه رسیدند که آموزش شناختی رفتاری رفتارمادرانه به مادران کودکان ناایمن به صورت معناداری باعث تغییر و بهبود رفتار مادرانه در طی تعامل با کودک شده است. این مسئله نیز نهایتاً باعث افزایش امنیت دلبستگی کودکان ناایمن به صورت معنی داری شد. نتایج این تحقیق با نتایج ووندرا، هومردینگ و شاو [۱۷۵] (۲۰۰۴) هماهنگ میباشد که به بررسی تاثیر ویژگی های رفتار مادرانه بر تغییر دلبستگی پرداختند. در نتیجه در تبیین موارد فوق می توان گفت که تقریبا در تمام مواردی که دلبستگی کودک از ناایمن به ایمن تغییر میکند، علائم و نشانه هایی از رفتار مادرانی وجود دارد که آرام تر و در رفتار با کودک با اطمینان بیشتری عمل میکنند. در تبیین اثربخشی آموزش رفتار مادرانه نتایج نشان داده است که با تغییر رفتار مادرانه منفی به سمت رفتارها و هیجانات مثبت، تکرار رابطه کودک با چهره دلبستگی یا همان مادر، فرصتی برای اصلاح و بازنمایی مدل فعال درونی خود در رابطه با مادر ایجاد میگردد. در نتیجه به طور ناخودآگاه، توجه و پردازش تجارب در ارتباط دلبستگی اصلاح میگردد و بر روابط آینده اثر میگذارد و کودک در حرکت به سمت ایمنی، الگوهای فعال درونی مادر خود را به عنوان کسی که به طور حساس، پاسخگو و مسئولیت پذیر است و الگوی خود را به عنوان کسی که ارزش مراقبت و دوست داشتن را دارد، نشان میدهد.