۴- اگر کسی وسیلهای نو و جدید ساخت ولی این وسیله هیچگونه استفاده نداشته یا برای بشر مضر باشد باز هم میتوان وی را خلاق نامید.
شواهد بی شمار تاریخی نشان میدهد که فرد ادعای ایجاد روش، ایده و یا وسیلهای نو را داشته ولی در حقیقت ادعای وی دروغ بوده است. عکس این مطلب نیز ممکن بوده است. زمانی شخص ایدهای واقعاً نو داشته ولی این امر به دیده اطرافیان و جامعه مطلب ساده و پیش پا افتادهای مشاهده شده است. آنچه مسلم است این است که اگر هر کار نوعی ابداع تلقی شود تقریباً تمام افراد مبدع تلقی خواهند شد، برای اینکه هرکس در طول زندگی خویش حداقل در برخی موارد، راه و روش ثابتی را هرچند جزئی تغییر داده است. بدیهی است وقتی شخص به نکته جدید یا وسیله یا روش نو میرسد، حداقل این امر از نظر او ابداع محسوب می شود. ولی باید دانست هر نوآوری آنگاه ارزشمند است که در جهت رشد و تعالی افراد جامعه به کار آید. در طول تاریخ بشری، اختراعات و ابداعاتی پایدار مانده که توانسته باشد به نوبه خود از اتلاف انرژی بشر جلوگیری کرده، تسهیلی در هر مقوله به وجود آورده یا به هر طریق راه بشر را به سمت ترقی هموارتر نماید. در واقع از آنجا که بعضی خلاقیتها در طی مراحلی به نوآوری منجر خواهد شد، این نورآوری آن وقت ارزشمند است که برای انسان مفید باشد تا بتوان آن را به عنوان ثمره یک خلاقیت به حساب آورد(کسرایی، ۱۳۶۰).
با توجه به ماهیتی که در مورد خلاقیت ذکر شد برای شناخت دقیقتر از آن به تعریفی که در زیرآمده است توجه نمایید؛
تعریف خلاقیت:
پس از سالها مطالعه و پژوهش از خلاقیت تعریف مشخصی به دست نیامده است برخی از تعاریف و ویژگیهای شخصیتی را محور قرار داده، بعضی فرایند خلاق را و تعاریف دیگری بر حسب بازده به خلاقیت نگریستهاند.
گیلفورد خلاقیت را عمل یا رفتاری میداند که راه حل مناسب را برای مشکلات ارائه نماید. وی خلاقیت را اینگونه تعریف می کند: «خلاقیت عبارت است از نشان دادن عمل یا رفتار و توانایی خلاق و به طور کلی عمل خلاقانه یعنی ارائه یک راه حل مناسب برای مسایل و مشکلات». به نظر گیلفورد تا وقتی که انسان به مشکل برخورد نکند و یا مشکلات را دور نزند خلاقیتی در کار نیست. اما وقتی به مشکل برخورد کرد و خواست آن را حل کند فرایند فکری و اعمالی که برای حل آن مشکل انجام میگیرد، خلاقیت نامیده می شود. همان طور که ملاحظه شد در تعریف گلیفورد هم، عنصر تناسب آورده شده است. مک کینون خلاقیت را عبارت از حل ﻣﺴﺄله به نحوی که ماهیتی بدیع و نو داشته باشد میداند (عصاره، ۱۳۷۷).
میتوان بین خلاقیت و حل ﻣﺴﺄله تفاوت قائل شد. حل ﻣﺴﺄله فعالیتی عینیتر از خلاقیت است و هدف مشخصتری دارد. یعنی حل ﻣﺴﺄله بیشتر بر واقعیات استوار است و هدف آن عینیتر است. در حالی که خلاقیت جنبه شخصی دارد و بیشتر از حل ﻣﺴﺄله مبتنی بر شهود و تخیل است. به عبارتی در حل ﻣﺴﺄله شخص با موقعیتی روبرو شده است که باید برای آن یک راه بیابد اما در خلاقیت فرد هم موقعیت ﻣﺴﺄله و هم راه حل آن را خود میآفریند. ویژگی مهمی که خلاقیت را از حل ﻣﺴﺄله متمایز میسازد تازگی فرآیندهای تفکر خلاق است (صفری، ۱۳۸۶).
استین (۱۹۷۴) دو عامل تازگی و ارزش را در نظر گرفته و خلاقیت را اینگونه تعریف میکند: «خلاقیت فرآیندی است که نتیجه آن کار تازهای باشد که توسط گروهی در یک زمان به عنوان چیزی مفید و رضایت بخش مقبول واقع شود». ورنون (۲۰۰۳) معتقد است که: «خلاقیت توانایی شخص در ایجاد ایده ها، نظریه ها، بینشها، یا اشیاء جدید و نو و بازسازی مجدد در علوم و سایر زمینه ها است که توسط متخصصان، ابتکاری و از لحاظ علمی، زیبایی شناسی، فن آوری و اجتماعی، با ارزش قلمداد گردد.» با وجود تعاریف مختلفی که از خلاقیت بیان شد، خلاقیت می تواند به عنوان یک مفهوم چند بعدی که تازگی، متناسب ارزش محیط را در برمیگیرد پذیرفته شود. همچنین خلاقیت بر اساس این چهار معیار وقتی به منصه ظهور برسد اطلاق واژه خلاقیت به آن درست خواهد بود. یعنی بایستی متجلی شود و این پهنه گاه تجلی همانا نوآوری خواهدبود تا جایی که بسیاری از دانشمندان جدایی خلاقیت و نوآوری را درعمل نادرست میدانند وگاه آن ها را مترادف با یکدیگر به کار میبرند.در هر صورت خلاقیت لازمه نوآوری است تحقیق نوجویی وابسته به خلاقیت است. به طور کلی مورهدوگریفین خلاقیت را « فرایند تکامل بخشیدن به دیدگاه های بدیع و تخیلی درباره موقعیتهای مختلف تعریف کرده اند». رفتارهای خلاق کلیه موارد زیر را در میگیرد:
۱- خلق یک محصول یا خدمت جدید.
۲- پیدا کردن مورد استفاده جدید برای یک محصول و یا خدمت موجود.
۳- حل یک مشکل.
۴- رفع یک مجادله.
فرایند (مراحل) خلاقیت:
از آنجا که بسیاری از اندیشمندان برای تعریف خلاقیت فرایند را محور قرار داده اند (همان طور که قبلاً نیز در ابتدای بحث تعریف خلاقیت اشاره شد) و نیز از آنجا که بسیاری از ایده ها پس از طی کردن مراحلی بروز مییابند، بیمناسب نیست تا در زیر به این مراحل از دیدگاه های مختلف پرداخته شود:
هارولد کنتز و دیگران مراحل زیر را برای خلاقیت در نظر گرفته اند:
-
- مرور ومطالعه ناخودآگاه
-
- کشف ناگهانی
-
- بینش
- صورت بندی منطقی یا اثبات قضایا: بینش مستلزم این است که یا با استدلال منطقی و یا از راه آزمایش عملی به آزمون گذارده شود.
مورهد وگریفین معتقدند که طرح گسترده ای از فرایند خلاقیت که مورد پذیرش همگانی قرار گرفته مطابق زیر است (به نقل از معمارزاده ودیگران،۱۳۸۴):
-
- آمادگی: فرد ازطریق تحصیلات، تجربه، آموزش وفعالیتهای مستمر دیگرخود را آماده تفکر خلاق می نماید.
-
- نهفتگی: در این مرحله نوبت تراوش فکر، تفکر وتأمل(اغلب ناخودآگاه)فرا میرسد.
-
- بینش: عاملی است که به عنوان نتیجه مراحل آمادگی ونهفتگی تحقق مییابد.شکوفا شدن خلاقیت را به هر شکل که صورت پذیرد به اصطلاح بینش مینامند.
- تحقق وممیزی: در این مرحله فرد اعتبار بینش ایجاد شده را ممیزی می کند.
جیت اس چاندان مراحل زیر را برای خلاقیت بر میشمارد (به نقل از مقیمی،۱۳۸۸):
-
- آمادگی: شامل توجه دقیق ومتمرکز بر روی مسأله تحت بررسی وشاخصهای مختلف آن به منظور حل مسأله است.
-
- نهفتگی: عبارت است از زمان تفکر و واکنش.
-
- اصرار و پافشاری: دوره نهفتگی الزاماًً منجر به خلاقیت نمی شود. بعضی از اوقات تلاش مصرانه مورد نیاز است تا نتایج مختلف و جدیدی ایجادگردد.
-
- بینش و بصیرت: این مرحله نتیجه مراحل قبل است در این مرحله فرد ایدهای را مییابد که همواره در جستجوی آن بوده ولی قبلاً از آن غافل بوده است.
- رسیدگی وتحقیق: بینش یا ایدهجویی برای اطمینان از اینکه معتبر و مناسب است مورد آزمون قرار میگیرد. این مرحله بسیار حیاتی است. چرا که اگر ایدهای به کار برده شود بدون آنکه مطلوبیت بالقوه آن مورد سنجش قرارگیرد ممکن است منجر به زیانهای جبران ناپذیری گردد.
انسان خلاق تا ظهور خلاقیت در زمینهای خاص چه مراحلی را طی میکند؟ شش مرحله ای که در زیر به آن اشاره شده است از نظر عدهای از محققان می تواند پاسخگویی به سؤال مورد نظر باشد (رضاییان، ۱۳۷۵):