علل ارتباطی بین فردی در ایجاد و پذیرش خشونت نسبت به زنان در خانواده به نحوه روابط و تعامل های دو جنس زن و مرد و روابط ویژه آن ها در خانواده به عنوان زن و شوهر باز میگردد یکی از علل ارتباطی نحوه اسنادهی است در مجموع، بافت فرهنگی و اجتماعی در بسیاری از جوامع، پیش داوری ها، عقاید و الگوهایی را ترویج میکند که سرسپردگی محض زن و در نهایت خشونت علیه زنان را توجیه میکند (سالاری فرد،۱۳۸۸).
نابرابری های اجتماعی کم و بیش نهادی می شوندمثلا برده داری شکل بسیار نهادی شده نابرابری در ایالات متحده بود که قانون آن را مصون داشته و دولت آن را اجرا می کرد منسوخ شدن برده داری به معنای پایان نابرابری های نهادینه شده نیست گرچه نابرابری جنس تفاوت زیادی با برده داری دارد اما همگام با نابرابری های نژادی و طبقه اجتماعی قویا نهادی می شود آن ها درازمدت، ریشه دار و با دوامند آن ها در ساختار و عملکرد سازمان ها مانند محل کار، خانواده ها، مدرسه و غیره جایگزین میشوند نابرابری های درازمدت و نهادی مانند نابرابری های جنسیتی، نژادی و طبقه اجتماعی تا حد زیادی با انواع دیگر به لحاظ شیوه های تجربه و ادراک فرق دارند (جک من، ۱۹۹۴). زمانی که یک رابطه نابرابر منظم و نهادینه می شود صرفا نوعی از « زندگی همینه دیگه» را گروه فرودست و آنهایی که دچار نابرابری میشوند قبول دارند که نابرابری های نهادینه شده بیشتر از نابرابری هایی که پایدار و روزمره نیستند قابل تحمل میباشند (همان).
نابرابری ها از همه نوع تا حدودی دوام می آورند زیرا مردم آن ها را فرآیندهایی مشروع تلقی میکنند که نتایج نابرابری را به همراه دارد مشروعیت عبارت است از فرایند هایی که از طریق آن نابرابری ها توجیه میشوند یعنی با روش هایی درک و فهمیده میشوند و آن ها را مناسب و معقول میسازند نابرابری ها را می توان امری بدیهی دانسته و قابل قبول و مطلوب تلقی کرد (کالیتر و مولر،۲۰۰۰به نقل از سفیری).
بسیاری از زنان تمامی وقت و انرژی و تلاشششان را برای یافتن و حفظ ارتباط با یک شخص به کار می گیرند(دوبی ۱۹۹۳ و مک براید ۱۹۹۰ به نقل از شریفی ۱۳۸۴) که هموابستگی نامیده می شود یعنی توجه زیاده از حد نسبت به حالتها و رفتار گروه غالب،هموابستگی لزوماً یک ویژگی زنانه نیست بلکه با نقش های جنسیتی زنان رابطه دارد(شریفی،۱۳۸۴) که بر اساس آن زنان نیازهای خود را نادیده می گیرند تا به رشد دیگران کمک کنند و این رفتارهای انکار خود در آن ها میتواند خودمختاری فردی را در آن ها محدود سازد که قطع ارتباط یا شکست در سهیم شدن در یک ارتباط دو جانبه میتواند منجر به افسردگی، انزوا و… در زنان شود هموابستگی مترادف با مراقبت سالم در زنان نیست بلکه با انکار خود همراه است (کوان،۱۹۹۴ به نقل از همان منبع).
مثلا بیشتر مردم ایالات متحده معتقدند که هرکس فرصت برابر برای رسیدن به موفقیت و پیشرفت دارد ولی همین مردم نابرابری در ثروت را ناعادلانه یا غیرقابل قبول نمی دانند (هوخشیلد،۱۹۹۵).
روابط بلند مدت و نابرابری مانند روابطی که بر اساس جنسیت است منافع بی چون و چرایی را برای حفظ این ترتیبات و مقدمات به گروههای فرادست میدهد انجام این کار مستلزم این است که ایدئولوژی هایی را بسازند که برای گروه زیر دست به جای آنکه خصمانه و مخالف باشد مساعد و خوشایند تلقی شود بدین ترتیب ترتیبات و مقدمات نابرابر پنهان شود چرا که اگر قرار باشد گروه فرادست در پی حفظ منافعشان باشند گروه فرودست باید این ایدئولوژی را متقاعد کننده بدانند (همان). با وجود تحولات در جامعه ایرانی و تجربه زندگی نوین در چند دهه اخیر می بایستی تغییرات ملموسی نیز در عقاید و باورها ایجاد شده باشد تغییر نگرش درباره زنان در بین زنان به نظر میرسد باید بیشتر رخ داده باشد (کریمی ۱۳۸۴).
پدرسالاری در روابط جنسیتی ایدئولوژی ای است که زنان را به دیده افرادی نیازمند مراقبت، محافظت و راهنمایی مردان می دانند تمکین پذیرش این رابطه راتوسط زنان نشان میدهد (روتمن، ۲۰۰۲).
یکی از ویژگی های خشونت علیه زنان در ایران پنهان بودن آن هم از نظر خانواده و هم از نظر دولت است زنان تا آنجا که امکان دارد سکوت میکنند و اعتراضی نمی کنند پنهان نگه داشتن اعمال خشونت علیه زنان و پرهیز زنان از واکنش فعال نسبت به آن، یکی از مشخصات خشونت علیه زنان در تمام جوامع است به نظر میرسد چنین نگرشی به خشونت در هر جامعه دلایل خاص خود را دارد و با شرایط و زندگی فردی زنان هر جامعه متناسب است.(وردی نیا، ریاحی، اسفندیاری ۱۳۸۹).
آن چنان که در نظام فکری مرد سالار اشکالی از خشونت مردان در خانواده طبیعی محسوب می شود و برای زنان به صورت بخشی از زندگی عادی شان به حساب میآید(بارت، ۱۹۸۰ به نقل از وردی نیا، ریاحی و اسفندیاری ۱۳۸۹).
مهر انگیز کار، تحقیقی با عنوان پژوهشی درباره خشونت علیه زنان در ایران انجام داده است که در دو حوزه عمومی و خصوصی به مسئله خشونت پرداخته است در حوزه خصوصی به خشونت هایی چون عدم وجود فضای مناسب در خانواده برای رشد شخصیت و اعتماد به نفس دختران، عدم آزادی دختران در زمینه خروج از منزل، عدم آزادی دختران در انتخاب همسر، محرومیت از تحصیل و پرداختن به کار خانه داری، تبعات ریاست بی قید و شرط مرد در خانواده به صورت تهدید، تحقیر و کتک زدن، ایجاد محدودیت های مالی، سوئ رفتار جنسی اشاره میکند و معتقد است در حوزه عمومی آداب و رسوم و سنت های غیر مذهبی توجیه کننده خشونت علیه زنان، فرهنگ شفاهی و کتبی، سنت ها و پاره ای از تفاسیر سنتی از دین، مؤسسات اجتماعی از قبیل مدرسه، مطبوعات، رادیو و تلوزیون و نظام سیاسی هرکدام به نوعی توجیه کننده و زمینه ساز خشونت علیه زنان در ایران میباشد(کار، ۱۳۷۹).
یک ظرح ملی درباره خشونت علیه زنان در ایران در سال ۱۳۸۲ توسط دفتر امور اجتماعی وزارت کشور و مرکز مشارکت امور زنان ریاست جمهوری انجام شد و تعدادی از برجسته ترین جامعه شناسان ایرانی از جمله محمود قاضی طباطبایی، علیرضا محسنی تبریزی، و هادی مرجایی، مجری آن بودند این طرح در ۲۸ کشور به بررسی خشونت خانگی علیه زنان پرداخته است گزارش های مربوط به این طرح در اواسط سال ۱۳۸۳ آماده شد این تحقیق دارای ۴ پرسشنامه بود که پرسشنامه شماره ۱ به بررسی ویژگی های فردی و خانوادگی پاسخگویان می پردازد پرسشنامه شماره ۲ به بررسی ویژگی های روانی و شخصیتی پاسخگویان، پرسشنامه شماره ۳ به ارزیابی فعالیت های اجتماعی اقتصادی و سیستم حمایت های اجتماعی پاسخگویان زن در ارتباط با خشونت خانگی می پردازد و پرسشنامه شماره۴ با هدف مطالعه نگرش و عملکرد مردان در ارتباط با پدیده خشونت خانگی توسعه داده شده است نمونه تحقیق مشتمل بر ۱۲۵۹۶ پاسخگوی زن و ۲۰۶۶ پاسخگوی مرد میباشد امارهای این طرح نشان داد که :
-۶۶% زنان ایرانی از اول زندگی مشترکشان تا کنون حداقل یک بار مورد خشونت قرار گرفته اند.
-میزان خشونت فیزیکی و روانی در این مطالعه نسبت به سایر انواع خشونت رتبه اول را به خود اختصاص داد و میزان خشونت جنسی نسبت به سایر انواع خشونت کمتر بود که علت آن را با توجه به جامعه و فرهنگ ایران می توان ناشی از خود سانسوری و نزاکت زنان مورد مطالعه دانست.