بمالید چاچی کمان را به چنگ
بزد نعره ای حیدر تیز هوش
برانگیخت دلدل سپهدار دین
به خون تیغ و بازو برون کرده بود
علی گفت مرگ تو نام من است
منم شاه مردان و شیر خدای
سواران بر اسبان کشیدند تنگ
سر وسینه و سفت مرد دلیر
برآن لاله سنبل به بار آمده
نگهدار لختی براین بوم پی
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
گشاد سواران نمایم به تو
بنالید چرخ از گشاد خدنگ
به چرخ بلند اندر افتاد جوش
ز نعلش بجنبید ساحل زمین
زمین چو دریای خون کرده بود
بدین تیغ کاندر نیام من است
به مردی عدو بند و کشور گشای
( ابن حسام، ۱۳۸۲: ۲۵۸ )
«علی (ع ) مظهر رب النوع انواع گوناگون عظمت ها، قداست ها و احساس های مطلق است، ازآن گونه مطلق هایی که بشر همواره دغدغه دیدن و پرستیدنش را داشته، و هرگز نبوده و معتقد شده بود که ممکن نیست در کالبد یک انسان تحقق پیدا کند و ناچار می ساخته است.» ( شریعتی، بی تا: ۵۳ ) علی(ع) که مظهر خیر و فداکاری ودلاوری و سرشار از زیبایی های معنوی است، علیه دنیایی که در آن قوای شر زندگی می کنند، قیام کرده و مردم را از گمراهی و تاریکی و وسوسه های نیرو های اهریمنی به سعادت و بهشت جاویدان هدایت می کند. او خیر کاملی است که علیه شر «دیوان واژدهان» قیام می کند. آنچه از متن روایات و داستان ها پیداست جدال میان دو قوای خیروشر است و بیانگر این است که علی (ع) انسان آرمانی و حماسه ای است که در غالب پهلوانی در صحنه وسیع نبرد نیکی و بدی نمودار می شود. وهنرمند او را با بیانی زیبا به تصویر می کشد.
گرفتند دیوان به گرد اندرش
یکی دیو بر پشت پیلی بلند
یکی همچو شیر و یکی چون پلنگ
روان را به فرمان یزدان سپرد
به هر سو که بازو برافراشتی
بیفکند چندان ز دیوان گروه
زبس تیره جیحون که از خون رسید
گشادند چنگال بر پیکرش
یکی مار در دست او چون کمند
یکی همچو پیل و دگر چون نهنگ
دو دسته به گرز گران دست برد
ز کشته زمین را بینباشتی
که از کشته هر سو تلی شد چو کوه
از آن کشتگان خون به جیحون رسید
( ابن حسام ، ۱۳۸۸: ۱۱۴ )
«دلدل، مرکب حضر ت علی (ع) است که «بنا بر روایات شیعی حضرت رسول اورا با چند اسب دیگر و الاغ مخصوص خود به امیرالمؤمنین علی (ع) بخشید که در جنگ ها بر آن سوار شوند. دلدل در ادب فارسی به نام اسبی پر آوازه و خوشنام و مظهری از نیکی ها معرفی شده است» ( یاحقی، ۱۳۷۵: ۱۹۵ )
وعلی (ع) انسانی مبارز، فداکار، تسلیم ناپذیر و سمبلی از خیر و صلاح و تمامی خوبی هاست و در مقابل موجوداتی که به عنوان مظهر فساد و ویرانی ها ست، قرار می گیرد. این روایات و داستان ها به سبب دارا بودن نمادهای تصویری و جنبه های تشبیهی و خارق العاده موجب شد که نگار گران اساطیری و همچنین تزیینی عناصر داستان برای نشان دادن مظاهر خیر و شر بهره ببرند.
نگار گران کهن از این نمادها به خوبی استفاده کرده و به تصاویر خود غنای خاصی بخشیدند. بازتاب تصویری این ارتباط رابه گونه ای می توان در چند نگاره که منسوب به فرهاد است و برگی از خاوراننامۀ ابن حسام می باشد، مشاهده کرد. حضرت علی (ع) و نبرد او با اژدها، موضوعی است که نگار گر با ذوق به آن پرداخته است. صحنه ای که در آن نبردی صورت گرفته و علی (ع) که پهلوان حماسی این نگاره می باشد، سوار بر دلدل صورتی رنگ در مرکز صحنه نشان داده شده، حضرت عمامه سفید بر سر دارد و سرایشان از حدود شانه ها در هاله ایی طلایی به صورت شعله های بلند پوشیده شده و حالت روحانی و الهی به او داده است. «اژدها نیز، هیولای افسانه ای است به شکل خزنده ای با بالهای فراخ و چنگال ها و دندان های رعب انگیز و در بیشتر مواقع شعله های آتش از دهان آن بیرون جهد و برخی نیز از دهان او به عنوان دروازه جهنم یاد می کنند،تا به این وسیله ژرفای پلیدی و نا هنجاری را منعکس سازند.
نقش اژدها به عنوان نیروی اهریمنی است در کلیه روایات، اهرمن به تباه ساختن جهان خیر میکوشد و در ادب فارسی به عنوان مظهر شرارت و زشتی، در برابر ایزدان و گاهی با الهام از اندیشههای سامی به جای ابلیس و در برابر فرشتگان معر فی شده است.» ( یاحقی، ۱۳۷۵: ۲۰۱ )
به همین جهت علی (ع) که صفات خیر ونیکی را به همراه دارد، اژدها را مانعی در برابر اندیشه های ایزدی می داند و بر آن فائق می آید و جدال او با این موجود اهریمنی به دلیل نیک خواهی برای بندگان است تا در آسودگی خاطر زندگی کنند. حضرت علی (ع)، دلدل و ذوالفقار نشانه هایی از مظاهر خیر هستند. ذوالفقار، تنها شمشیری است که در سر دارد و دارای نیروی معجزه آسایی است و متعلّق به حضرت امیر می باشد. ودر روایتی است که «جبرئیل آن را از بهشت برای حضرت علی (ع) می آورد. و در «جایی دیگر، باز تیغ و غلاف آن در ارتباط با گوشه ای از داستان آدم توصیف شده است. آهن تیغ ممدوح همسال آدم است، غلافش حلّه ای است که آدم در بهشت به تن داشت و نقطه مروارید در این غلاف شیر خداست که بر حلۀ آدم ریخته است.» ( پور نامداریان، ۱۳۶۹: ۱۷ )