- برقراری تفاهم و سلوک و خوش بینی میان انسان و سرنوشت اندوه بار وی
- جبران رنجها و محرومیتها و ناراحتیهای حاصله از زندگی.[۷۱]
« یونگ » در آغاز این ادعای فروید را که دین در واقع یک توهم تسلی بخش است پذیرفته بود، ولی به تدریج به این باور رسید که دین نوعی حقیقت روان شناختی را بیان میکند واو با این باور رسید که دین برای فرد ارزش مثبتی دارد.به اعتقاد یونگ، دین خصلتی روان درمانگرانه دارد، زیرا به وجود انسان معنا میبخشد و راههایی را برای تطبیق با آینده به انسان پیشنهاد میکند.[۷۲] و راه های تحمل مشکلات را به انسان میآموزد.
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
ویلیام جیمز هم معتقد است که انسان با رجوع به دین، آرامش و سرور خاصی پیدا میکند. رجوع به دین موجب ایجاد شور و هیجان در انسان میشود که تیرگیها و مصیبتهای زندگی را از میان میبرد. قدرتی که دین برای تحمل مصائب به انسان میدهد، هرگز از عهده اخلاق بر نمی آید، زیرا شور و حرارتی که با اعتقاد به ایمان در انسان حاصل میشود هرگز از عهده اخلاق بر نمی آید.
برخی از متفکران نیز رجوع انسان به دین را جهت حل معمای مرگ دانستهاند. دین با ارائه آموزههای خود، هم پاسخی برای معمای مرگ ارائی میدهد و هم ترس از آن را کنترل میکند. [۷۳]
حق آن است که محدود کردن کارکرد دین به بهداشت روان و معنا بخشی به زندگی، ناشی از نگاه روان شناسی به دین است، ولی با ژرف نگری و همه جانبه نگری، کارکردهای دیگر دین نیز مشخص میشود.[۷۴] اگر بنا باشد که از دین فقط این انتظار را داشته باشیم که رنجهای بشری را تسکین دهد، دین به حد عرفان فرو کاسته میشود. عرفان، بخشی از دین به حساب میآید و شعاع عمل کرد دین فراتر از عرفان است.
۳-۱-۲- نظریه جامعه شناسان
اهمیت موضوع دین برای جامعه شناسان، نه فی نفسه بلکه به تبع تأثیراتی است که بر حیات اجتماعی میگذارده یا از آن میپذیرفته است .[۷۵] جامعه شناسی دین از آن حیث که نگاه پدیده ای و همچنین بررسی پیامدی و کارکردی را از روان شناسی دین آموخته یا پس از آن به کار برده ، وامدار روان شناسی دین میدانند ؛هرچند روان شناسی به تنهایی مبدع این نوع نگاه و آن نوع بررسی نبوده است.[۷۶]
جامعه شناسانی که دین را به عنوان یک نهاد اجتماعی مطرح میکنند در تعیین کارکردهای اجتماعی آن در ساخت و تغییرات اجتماعی بحثهای عمده ای را ارائه میدهند . مثلا در مطالعه زیر در بررسی کارکردهای اجتماعی دین در حالتهای ایستایی و پویایی شناسی اجتماعی معتقدند که :
«دین کارکردهای مختلفی را برای فرد و جامعه به انجام میرساند.دین برای جامعه معنایی از اجتماع و اجماع را به وجود میآوردو آن را تحکیم میبخشد.رفتارهای ضد اجتماعی را منع نموده وراههایی را برای انسجام دوباره متخلفین پیشنهاد میدهد…
(همانطور که )دین برای مارکس اساسا به عنوان نهادی محافظه کار تلقی میشود که تحمل را آسان جلوه میدهدو هیچ تلاشی برای رفع و دفع علل آن صورت نمی گیرد. ..(ولی)دین برای وبر عاملی محرک و سرعت بخش در تحولات سرمایه داری و تغییرات اجتماعی حاصل از آن بود».[۷۷]
ماکس وبر معتقد است که دین جهان را برای بشر درک پذیر میسازد. او طرفدار عقلانیت در قلمرو دین است و آن را به معنای حذف جنبه های جادویی دین و رفع تناقضها و ابهاماتی میداندکه دین به عنوان راه رستگاری ارائه میدهد. بشر با رخدادهایی چون مرگ، خواب و بلاهای طبیعی روبرو میشود که او را به سردرگمی میکشاند و دین این امر شگفت انگیز را برای بشر توجیه پذیر میسازد. [۷۸]
در مطالعه دیگر ضمن با اهمیت خواندن این نهاد، اشاره محدودی به کارکردهای اجتماعی دین در جهت انسجام و تغییرات اجتماعی صورت میگیرد:
« جامعه شناسان، دین را به عنوان یکی از نهادهای اجتماعی مهم که هم به لحاظ افراد وهم به لحاظ جوامع دارای اهمیت معناداری است، مطالعه میکنند… دین مردم را در رویارویی با بحرانها و مرگ کمک نموده، منبعی برای ارزشهای اجتماعی فراهم کرده و بر گزینشهای فردی در بسیاری از زمینه های زندگی روزمره تاثیر میگذارد.
دین همچنین یک رفتار گروهی است. هنگامیکه باورها، آداب و دانش بشری امری مشترک میان مردم است از اهمیت و اعتبار خاصی برخوردار میشود… فرق و دیگر گروه های دینی از ساختارهای نژادی، اقتصادی منطقه ای و قومی جمعیت هایی که آنها را حمایت میکنند تاثیر میپذیرند…… دین با اصلاح باورها و اعمال مناسک، خود را با گرایشها و موقعیتهای متغیر همساز میکند. در حالی که نتایج علمی، جدال پیگیری را در برابر باورهای گروه های دینی طرح میکنند، باز بروشنی هویداست که انسان، زمانیکه در صدد فهم معنای زندگی بر میآید، دوباره به دین رجوع میکند».[۷۹]
یینگر معتقد است که بشر برای زندگی خود به یک سلسله ارزشهای فراگیر نیاز دارد. ارزش هایی که باید برای مسائل غایی حیات به ویژه برای معمای مرگ پاسخ هایی را فراهم سازد. بعلاوه این ارزشها باید مشکلاتی چون ناکامی، مصیبت و رنج و سرخوردگی را برای بشر توجیه نماید و در این میان فقط دین است که عهده دار پاسخگویی به این مسائل است . از نظر وی دین« کوششی است برای تبیین چیز هایی که به صورت دیگر نمی توان آن را تبیین کرد».اتکابر یک قدرت معنوی، در شرایطی که از قدرتهای دیگر کاری برای انسان ساخته نباشد،دستیابی به آرامش و وقار در برابر بداقبالی و رنج، زمانی که از کوششهای دیگر برای از بین بردن بدبختی و رنج طرفی نبسته باشیم[۸۰].
از نظر یینگر انتظار ما از دین پاسخگویی به اموری است که به صورت دیگر یا با وسایل دیگر نمی توان با آنها برخورد کرد.
کلیفورد گریتس معتقد است که دین، جهان و انسان را معنادار میسازد. انسان نمیتواند جهانی را بپذیرد که هرج و مرج آمیز و مبتنی بر تصادف باشد.بشر از این جهت با دین رجوع میکند که :
- وی را از سردرگمی نجات میدهد.
- تجربه رنج را برای بشر تحمل پذیر میسازد. تجربه رنج نظر انسانها را درباره نظم و معنی داری جهان مختل میسازد و دین با تفسیر رنج آن را نه حذف که تحمل پذیر میسازد. دین هم از نظر عقلی و هم از نظر عاطفی رنج را برای بشر تحمل پذیر میسازد.
۳.شرور موجود در عالم یکی از مشکلات بشر است. بشر از شرور بسیار، از جمله نابرابری و بی عدالتی در عالم رنج میبرد و دین این امور را برای بشر معنادار میسازد. برای مثال دین به انسان میگوید که اگر در این جهان دچار بی عدالتی شود، در جهان دیگر از عدالت برخوردار خواهد شد.
پیتر برگر معتقد است که دین با معنادادن به جهان نظم اجتماعی را ممکن میسازد. تجربه اموری چون مرگ برای نظم اجتماعی امری جدی است. مفاهیم مذهبی ساختار موجه نمایی دارد.دین اموری چون مرگ، جنگ و شورشهای اجتماعی، بلاهای طبیعی، رنج و سایر شرور را با توجیه های خود معنادار میسازد از نظر پیتر برگر بشر ذاتاً نیاز دارد که جهان را معنادار سازد و این امر مجزا از شرایط اجتماعی است و رجوع به دین نیز برای معنادار ساختن جهان و شرور موجود در آن است.[۸۱]
۴-۱-۲- نظریه روشنفکران مذهبی
از نظر روشنفکران مذهبی اگر چه اسلام مرجعیت خود را در فهم معنای جهان و فهم هدف زندگی به طور خاص و فهم هدف و معنای زندگی سیاسی به طور خاص نفی نمی کند، بی شک مرجعیت خود را در تنظیم زندگی سیاسی انسانها انکار میکند.از نظر آنان تنظیم زندگی سیاسی نیارمند قوانین و ساختارهای مقتضی است و اسلام چنین قوانین و ساختارهایی را ارائه نکرده است.اگر چنین است میتوان گفت که آنها بر این باورند که اسلام ایده سکولاریسم را در ساحت زندگی سیاسی پذیرفته، بنابراین میتوان از سکولاریزم اسلامی سخن گفت.
شکل گیری ایده سکولاریسم اسلامی بیش از هرچیز حاصل برداشت خاص اندیشمندان مسلمان از مفهوم سکولاریسم و تلاش برای سازگار نشان دادن آن با اسلام بر اساس برداشت خاص از اسلام است . همانطور که گذشت سکولاریسم اولاً نگرشی به جهان، ثانیاًنگرشی به زندگی این جهانی و ثالثاًنگرشی به زندگی سیاسی است که مرجعیت دین در فهم جهان، تعیین هدف زندگی این جهانی و سیاسی و در نتیجه شناخت ملاکها و ارزشهای عملی در زندگی به طور عام و زندگی سیاسی به طور خاص را انکار میکند.اما نظریه پردازان سکولاریسم اسلامی در برداشت خود اولاًبه مرحله سوم (زندگی سیاسی )اکتفا میکنند و از سرایت آن به مرحله اول(جهان) و دوم (زندگی این جهانی )خود داری میکنند.ثانیاًدر زندگی سیاسی با تفکیک دو حوزه ارزش گذاری و قانونگذاری، سکولاریسم را در حوزه اول انکار کرده و در حوزه دوم(قانونگذاری) به رسمیت میشناسند. بر اساس این تفکیک اسلام در تبیین ارزشها سکولار نیست اما از لحاظ قانونگذاری و تبیین قوانین و ساختارهای لازم برای تنظیم زندگی سیاسی سکولار است . در نتیجه بر خلاف ایده اصلی سکولاریزم مبنی بر نفی مرجعیت دین در زندگی به طور کلی، سکولاریزم اسلامی، مرجعیت دین را تنها در زندگی سیاسی انکار میکند.[۸۲]با این مقدمه، به نظرات برخی از آنها که با تمسک به دلایل عقلی و نقلی نظریه معروف به نظریه حداقلی دین را پذیرفته اند اشاره میکنیم.
از جمله مهندس بازرگان، رسالت پیامبران را در حد نصیحت و اندرز دهی خلاصه کرده و گفته است : « آن چه در هیچ یک از سر فصل یا سر سورهها و جاهای دیگر دیده نمی شود این است که گفته شده باشد آن ( پیامبران ) را فرستادیم تا به شما درس حکومت، اقتصاد و مدیریت یا اصلاح امور زندگی دنیا و اجتماع را بدهند، ولی به طور کلی گفته شده است که شما در روابط فی ما بین، عدالت و انفاق و خدمت و اصلاح را پیشه کنید و تا عمل صالح انجام ندهید ایمان، شما را راهی بهشت نخواهد کرد.»
او فقط به اصلاحات شخصی توجه کرده و گفته است : « معنا و منظور آیه ۲۵ سوره حدید” لِیَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ “؛ آن طور که بعضیها تصور کردهاند این نیست که مردم و دیگران را برای مبارزه با ظلم، استبداد و استکبار یا بسط عدالت و دیانت در دنیا بسیج نمایند، بلکه خود مردم در اخلاق و رفتارشان عامل به عدالت و قسط باشند».
مهندس بازرگان هدف رسالت پیامبران را در دو چیز خلاصه کرده است :
۱.انقلاب عظیم و فراگیر بر ضد خود محوری انسانها برای سوق دادن آنها به سوی آفریدگار جهان،
۲.اعلام دنیای جاودان بی نهایت بزرگ تر از دنیای فعلی.[۸۳]
وی اصلاح جامعه را دور از شأن خدا و پیامبران دانسته و معتقد است :
« ابلاغ پیامها و انجام کارهای اصلاحی و تکمیل دنیا، در سطح مردم و دور از شأن خدای انسان و جهان و تنزل دادن مقام پیامبران به حدود مارکس ها، پاستورها و گاندیها یا جمشید و بزرگمهر و همورابی است».[۸۴]
دکتر سروش و مهندس بازرگان معتقدند : از دین، روش و برنامه و ایدئولوژی و چارچوبهای مشخص برای زندگی فردی و اجتماعی نباید خواست. دین منبع نیست؛ فقط داوری میکند. در حقیقت، زبان دین زبان سلب و نفی است و ایجاب و اثبات ندارد.
دکتر سروش میگوید شکل زندگی را دین نمی دهد. محتوای معیشت را دین نمی دهد. آن چه را دین میدهد محدوده زندگی است. وی در جای دیگر میگوید : « بخش فقه دین، کاری حداقلی میکند؛ یعنی نه طهارت فقه برای بهداشت کامل است و نه قصاص و دیات حداکثر کار لازم برای گردش امور حکومت است. » [۸۵]به اعتقاد دکتر سروش احکام اسلامی ابدی نیست. احکام اجتماعی اسلام مربوط به زمان پیامبر بوده و اسلام فقط یک سلسله اصول و ارزشهای کلی را به عنوان اصول جاودانه ارائه داده است. [۸۶]
بنا بر این نظریه، دین نه افیون است و نه افسانه مفید؛ بلکه قضایای دینی قضایای واقعی هستند. مذهب فقط در محدوده ارتباط بشر با خداست و سعادت اخروی او را تضمین میکند، اما بشر و اداره حیات اجتماعی او ربطی به دین و انبیا ندارد. دین حل مسائل اجتماعی بشر را بر عهده عقل و حس بشر و کاوشهای عقلانی و علوم تجربی میگذارد و اگر دین در باب تشکیل خانواده و نظام خانواده سخن گفته است سخن اساسی دین نیست و طرداً للباب و جملات معترضه است که در متون دینی وارد شده است. بحث از این نیست که ادیان الهی عاجزند و نمی توانند سایر شئون بشری را عهده دار شوند بلکه اگر خدای متعال میخواست میتوانست قواعدی برای حیات دنیای بشر ارائه کند. او این کار را نکرده و اداره این امور را به عقل و حس بشر واگذار کرده است. آن جا که عقل و حس بشر توانایی حل معضلات اجتماعی و اقتصادی را دارد چه ضرورتی دارد که انبیا به این مسائل بپردازند. دکتر سروش میگوید برنامه ریزی کار علم است، نه کار فقه و به روش علمی نیازمند است.
این دیدگاه بعد از رنسانس در غرب شکل گرفت و در آن زمان بین دو حوزه علم و دین تفکیک حاصل شده بود. سرپرستی بعضی از امور بشر به دین و بخشی از آن به علم سپرده شده است.دیدگاه دکتر سروش در کارکرد دین، مبتنی بر نظریه خاصی است و معتقد بر رویکرد برون دینی است. [۸۷]
آقای ملکیان نیز معتقد است دین برای تأمین رفاه بشر و بالا بردن زندگی نیامده است. او گفته است : هدف دین را ارتقای هر چه بیشتر سطح زندگی قلمداد کردن، در واقع یکی از آثار و نتایج کاربرد دیدگاه غیر دینی و این جهانی در باب دین است و دین را به حد نوعی آرمان گرایی یا ایدئولوژی تنزل میدهد.[۸۸]
نقد نظریات حداقلی
روانشناسان و جامعه شناسان رویکرد تحویل گرایانه به دین دارند و دین را منحصراًبه ابعاد روانی و اجتماعی دین محدود میکنند.نظریه سکولاریسم و روشنفکران مذهبی دین را منحصر به حیات اخروی بشر میدانند و به بعد دنیوی دین توجه ندارند انتقاداتی به نظر این گروه وارد است که آنها را بیان میکنیم.
۱-لازمه دیدگاه روشنفکران مذهبی، قطع رابطه میان قرآن و زندگی طبیعی و عینی انسان است و حال آن که کلمات قرآن، حقایق معطوف به واقعیت هستی و زندگی و وجود آدمی است که در قالب الفاظ و عبارات پیاده شده است و همان گونه که نمی توان انسان را در این جهان و زندگی ماده از نیازها و وابستگیها و تعامل های طبیعی جدا کرد، بعد معنوی و ماورائی او را نیز نمی توان به طور کلی در این نشأه جدا از حیات مادی او دانست.
۲- محدود ساختن نگاه دین به عالم آخرت و ماوراء طبیعت، باعث فاصله هرچه بیشتر زندگی معمولی و طبیعی انسان از آموزه ها و معارف دینی میشود و در نهایت انزوای دین را در پی دارد، و این امر با روح ادیان آسمانی ناسازگار و با محتوای آموزه های آن ناهمساز است.
۳- گر چه هدف اصلی قرآن، حیات معنوی انسان بوده است، اما به دلیل تفکیک ناپذیری حرکت معنوی از جریان مادی حیات، قرآن ناگزیر به مسائل زندگی مادی انسان نیز توجه داشته و توصیه های فراوانی در رابطه با شیوه زندگی و سمت و سوی آن بیان نموده است؛ مانند احکام و قوانین اقتصادی، قضایی، حقوق، اجتماعی و… که نمونه های آن در قرآن بسیار است.[۸۹]
۲-۲- نظریه حداکثری دین و نقد آن
طبق این دیدگاه، دین اسلام شامل همه مسائل فردی و اجتماعی و سیاسی است. از پیش از تولد تا پس از مرگ دستور و برنامه دارد.هم به تکالیف نظر دارد و هم به اجرای تکالیف. دین تنها عهده دار رابطه فردی خالق و مخلوق و محدود به بیان احکام عبادی و اخلاق نیست.دین بیانگر همه نیازهای فردی و اجتماعی و سیاسی است و در مجموع عهده دار هر چیزی که به سعادت دنیایی و آخرتی انسان ارتباط دارد می شود. [۹۰]گروهی از این دسته پا را فراتر نهاده و گستردگی قلمرو دین را به فراسوی علوم دینی و انسانی یعنی علوم تجربی و علوم پایه نیز کشاندهاند و گفته اند: قرآن حتی شیمی و فیزیک و مدل کامپیوتر هم دارد.در هر حال آنان از جامعیت قرآن اشتمال بر همه علوم اولین و آخرین فهمیده اندو گفته اند: قرآن مشتمل بر مسائل جزیی و کلی، انسانی و تجربی، تاریخی و فلسفی و بسیاری از موضوعات دیگر است.[۹۱] این گستردگى، عرصه فعالیت و کارکرد عقل را تنگ نمىکند بلکه عقل نیز با استمداد از دین، شاخصهها و ملاکهاى رفتارها را تشخیص مىدهد. از نکات قابل توجه در این نظریه، شرعی کردن و تقدس بخشیدن به دریافتهای عقلی باکمک امضایی است که از ناحیه نصوص اسلامی رسیده است.[۹۲]چون عقل از منابعی است که قرآن آن را پایه شناخت و درک تعالیم دین دانسته است.[۹۳]
از جمله دلایلی که بر ادعای حداکثری از دین عرضه شده به اختصار مىتوان به تشکیل حکومت توسط پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و برخى از امامان معصوم علیه السلام و نیز موضعگیرى اسلام در تمامى صحنههاى سیاست، حکومت، اقتصاد و. . . اشاره کرد. برداشت و ارتکاز عموم مسلمانان از گستره شریعت نیز همین برداشت از جامعیت است.[۹۴]
نقد نظریه حداکثری
در نقد این رویکرد افراطی به جامعیت دین به طور اختصار میتوان گفت: دین نمیتواند در همه عرصههای زندگی مادی و معنوی، همه مسایل نظری و عملی را در سطح کلان و جزیی بیان کند و جامع همه علوم و معارف بشری باشد و بتوان علوم انسانی و تجربی را از دین استخراج نمود؛ چرا که لازمه معارف بشری به علّت تأثیر محدودیتهای تاریخی، اجتماعی، زبانی و معرفتی انسان، خطاپذیری است در حالی که دین الهی که از محدودیتهای مذکور مصونیت داشته، دارای ویژگی حقانیت و خطاناپذیری است و لذا نمیتواند با علوم و معارف بشری هم آهنگ و همراه باشد؛ زیرا در صورت بطلان فرضیهها و دادههای عقلانی بشر یا باید دین را تأویل برد و یا قایل به بطلان آن شد. افزون بر آن که خود معارف و علوم بشری نیز با یکدیگر ناسازگاریهای فراوانی دارند. به عنوان نمونه برخی از دینداران ساده اندیش برای این که به گمان خود از قافله پرشتاب علم عقب نمانند، سعی در تطبیق باورهای دینی بر دادههای علوم تجربی ـ که از سطح فرضیه فراتر نیستند ـ کردهاند. برای مثال مراد از آسمانهای هفتگانه مورد اشاره قرآن را فلکهای نه گانه هیئت بطلمیوس به شمار آورده، برای تکمیل عدد، عرش و کرسی را نیز به آنها افزودهاند! باطل شدن فرضیههایی همچون فرضیه افلاک نه گانه، روشن کرد که چنین تلاشهای عجولانهای برای همآهنگ جلوه دادن دین و علم، بزرگترین ضربه را بر پیکره دین وارد خواهد ساخت.[۹۵]
از سوی دیگر اگر قایل شویم به اینکه دین همه مسایل نظری و عملی را در سطح کلان و جزیی بیان کرده با جاودانگی آن در تضاد است ؛ زیرا رمز جاودانگی قرآن آن است که خود را در قالب مخصوص و برنامهای محدود محصور نمیسازد و جزئیات وبرداشت متناسب به زمان و مکان را به اندیشمندان دین میسپارد که متناسب با شرایط و دگرگونیها، از آن قالبهای کلی استخراج کنند.
۳-۲- نظریه اعتدالی دین
دین در نظر این گروه مجموعه رهنمودها و دستوراتی است که پاسخگوی نیاز انسان در مسائلی است که سعادت و خوشبختی او را فراهم میکند و اگر این رهنمودها و مقررات نباشد، انسان به تنهایی و با عقل و خرد خود به سعادت و خوشبختی نمی رسد. به تعبیر دیگر، در قلمرو دین، نیازهای هدایتی و یا عوامل مؤثر در سعادت فرد و جامعه بیان میشود.چنین نیست که دین تنها به سعادت فرد بیاندیشد و از سعادت جامعه غافل باشد و رهنمودهایی را که تأثیر کلی در رفتار اجتماعی دارد فراموش کرده باشد. بی شک در این رهنمودها، شیوه کلی قرآن بیان کلیات و اصول و قواعد ارزشی و نگرشی است، اما از بیان برخی از روش های سرنوشت ساز و مؤثر در جهت گیری و هدایت انسان نیز غافل نیست . بنابراین قرآن بیانگرهمه چیز است، هم به امور فردی نظر دارد هم به امور اجتماعی، هم به علوم نظر دارد هم به نظامها و اثبات و نفی مکتبها. [۹۶]
در این دیدگاه رسالت پیامبران به تأمین آخرت یا تبیین رابطه انسان با خداوند منحصر نبوده ؛ بلکه به مسائل و ابعاد دیگر انسانی، (مستقیم یا غیر مستقیم )پرداخته اند. بنابراین اسلام، سکولاریسم را نمی پذیرد و نافی علوم تجربی، انسانی و طبیعی نیز نیست و از نقش دین در این علوم نیز غفلت نمی کند . تفاوت این نظریه معروف به نظریه حداقلی این است که انتظار بشر از دین در این نظریه، به رابطه انسان با خدا محدود نشده و نیز تفاوت این نظریه با انتظار حداکثری این است که تمام نیازهای بشر در کتاب و سنت ذکر نشده است ؛ حتی نمی توان ادعا کرد که تمام نیازهای کلی بشر در آن دو منبع الهی بیان شده ؛ به گونه ای که دیگر جزئیات و مصادیق از طریق استنتاج از همان کلیات بدست آمده باشد.[۹۷]
از دید این گروه، جامعیت قرآن به معنای اشتمال آن بر مسائلی است که در سعادت و هدایت همه جانبه و معنوی انسان نقش حیاتی ایفا میکند ، اما چون کسب حیات معنوی و هدایت در گرو مسائلی است که در همین دنیا مطرح است و انسان با کمک داده های عقلی نمیتواند به آنها برسد، قرآن آنها را بیان میکند و رابطه میان آخرت و دنیا را ترسیم می کند و خواسته های انسان را در جهت نیل به حیات معنوی و هدایتمندانه نشان میدهد.
به بیان علامه طباطبایی آیین اسلام بهتر از هر آیین دیگری سعادت زندگی بشر را تأمین و نضمین می کند و مواد دینی اسلام که یک سلسله معارف اعتقادی و قوانین اخلاقی و عملی است ریشه اصلی آنها در قرآن مجید است . خدای متعال در قرآن می فرماید: «ان هذا القرآن یهدی للتی هی أقوم »[۹۸] بدرستی که این قرآن به سوی آیینی که بهتر از هر آیین دیگر جهانی بشریت را اداره می کند راهنمایی می کند.و باز می فرماید :« و نزّلنا علیک الکتاب تبیاناًلکل شی » [۹۹]و فرو فرستادیم بر تو این کتاب را که همه چیز را بیان می نمایدو روشن می سازد .