(( و چون میان مردم داوری می کنید آنچه خداوند نازل کرده داوری کن )) ( نساء ۵۸ )
سنت : احادیث فراوانی وارد شده از جمله :
ابو داود ( ۳۵۸۲ ) از حضرت علی ابن ابی طالب روایت کردهاست که گفت : پیامبر ( ص ) مرا به عنوان قاضی به سوی یمن فرستاد گفتم : ای پیامبر خدا مرا به یمن می فرستی در حالی که من جوان هستم دربارهٴ قضاوت چیزی نمی دانم پیامبر فرمود : همانا خداوند قلب تو را هدایت خواهد کرد و زبانت را ثابت میکند هر گاه طرفین نزاع پیش تو نشستند تا سخنان هر دو طرف را نشنوی قضاوت نکن چون کمک زیادی به تو خواهد کرد که قضاوت برای تو معلوم گردد راوی میگوید حضرت علی ( ع ) گفت همواره قاضی بوده ام یا در قضاوت بعد از ان تردید نکرده ام . (شربینی ، محمد جواد مغنی المحتاج، ج ۴، ص ۳۸۹ )
اجماع : اجماع بر مشروعیت قضاوت و داوری به انجام آن از طریق علمای سلف و علمای سه قرن اول اسلام و خلف منعقد گشته و هیچ کس نسبت به آن مخالفتی نکرده
عقل : عقل بر مشروعیت قضاوت و ضرورت آن حکم میکند طبیعت بشر متفاوت است و ظلم کردن و منع حقوق در میان آن ها واقع می شود و کمتر کسی است که از خود عدالت نشان دهد و امام به تنهایی نمی تواند میان مردم قطع خصومت کند پس به این دلیل نیاز ضروری به تشریع داوری کرده و نزاع میان آن ها را قطع کند(شربینی ، محمد جواد، مغنی المحتاج، ج ۴، ص ۳۹۰ ) .
۲-۴ شرایط قاضی :
شخصی شایستگی شغل قضاوت را دارد که دارای شرایط زیر باشد :
- اسلام :واگذاری شغل قضاوت به شخص کافر صحیح نیست خداوند متعال می فرماید (( خداوند هیچ راهی را برای تسلط کافران بر مؤمنان قرار نداده است ) ( نساء : ۱۴۱ )
هیچ راهی برای تسلط کافران بر مسلمانان بزرگ تر از قضاوت نیست زیرا شغل قضاوت، ولایت و حکم رانی بر مسلمانان است .
- تکلیف : یعنی باید قاضی بالغ و عاقل باشد پس ولایت بچه و دیوانه جایز نیست اگر چه دیوانگی شخص دایمی نباشد زیرا کسی که این صفات در وی باشد کامل نیست .
قاضی علاوه بر عاقل بودن باید دارای تفکر صحیح ، زیرکی و به دور از سهو و غفلت باشد تا با فراست و زیرکی خویش بتواند به خوبی احکام مشکل را واضح و معضلات را حل نماید زیرا شغل وی این صفات را می طلبد ( رواه احمد و الشیخان عن لاسغث بن قیس ج ۴ ص ۳۰۲ )
-
- آزادی : پس برده – خواه برده ای کامل یا کسی که جزیی از او برده بوده است نمی تواند قاضی شود زیرا عبد ناقص است و بر خود ولایت ندارد .
- مذکر بودن : پس ولایت زن به عنوان قاضی هر چند که توانایی آن را داشته باشد صحیح نیست امام بخارایی ( ۴۱۶۳ ) از ابی بکر روایت کردهاست که پیامبر ( ص ) فرموده اند (( قومی که زن را ولی امر و رهبر خود قرار دهند رستگار نخواهند شد )) ( الحجرات – ۶ ) .
دادگاه محل اجتماع مردان است در اجتماع مردان با زنان خوف فتنه وجود دارد
واگذاری شغل قضاوت به زنان سبب می شود که آنان از کارهای اصلی خویش که خانه داری و تربیت فرزندان است دست بردارند و نیز برای قضاوت قدرت و توانایی لازم است تا مردم هیچ طمعی نسبت به قاضی نداشته باشند و زن این ویژگی را ندارد . ( فقه المنهجی ج ۴ ص ۲۲۵ ).
-
- عدالت : پس به شخص فاسق شغل قضاوت واگذار نمی شود زیرا به سخنان وی اعتماد نمی شود و احتمال دارد در حکمش ظلم و ستم نماید .
-
- شنوا بودن : اگر چه شخص با فریاد زدن در گوش بشنود ، پس واگذار کردن شغل قضاوت به شخص کری که اصلاً نمی شنود جایز نیست، زیرا شخص ناشنوا میان اقرار خصوم و انکار آن فرق نمی گذارد .
-
- بینا بودن : واگذاری شغل قضاوت به شخص کوری که به طور کلی بینایی را از دست داده است و به کسی که سایه را می بیند و صورت ها را درک نمی کند صحیح نیست
-
- ناطق بودن : پس قضاوت شخص گنگ لال اگر چه اشاره او قابل فهم باشد صحیح نیست زیرا قادر به تنفیذ احکام نمی باشد
- کفایت داشتن برای انجام امور قضاوت : پس قضاوت غافل و کودن و کسی که به سبب پیری و بیماری اختلال رأی داشته باشد صحیح نیست ، گروهی از علماء هوشیاری و بیداری لایق و شایسته برای قضاوت را اینگونه تفسیر کردهاند که :
قاضی از جانب خود قادر به تنفیذ و اجرای حق بوده و ضعیف النفس و ترسو نباشد بسیاری از مردم عالم و متدین هستند اما برای اجرای حق و ابلاغ و توانایی آن ، ضعیف النفس بوده . گروهی از مردم در کنار این مسئله به این جهت سوء استفاده میکنند .
امام مسلم از ابوذر روایت میکند که پیامبر فرموده اند :
(( ای ابوذر ، میان دو نفر قضاوت نکن و سرپرستی مال یتیم را به عهده نگیر )) ( بدایه المجتهد : ج۲ / ۴۵۸ )
- اجتهاد : پس واگذاری شغل قضاوت به کسی که نسبت به احکام شرعی جاهل باشد صحیح نیست و همچنین واگذاری شغل قضاوت به شخص مقلد یعنی کسی که مذهب امام خود را حفظ میکند صحیح نیست زیرا وی به پیچیدگی های مذهب، ناآگاه و از شرح دلایل آن ناتوان است.
دلیل شرط بودن اجتهاد روایت ابوداود ( ۳۵۷۳ ) از بریده بن خصیب است فرموده اند :
قاضیان سه دسته هستند : یک گروه آن ها در بهشت و دو گکروه دیگر در آتش دوزخ قرار می گیرند . آن قاضی که حق را شناخت و به آن حکم کرد او در بهشت است و آ« قاضی که حق را شناخت و به خلاف آن حکم کرد و ظلم نمود در آتش دوزخ است و آن قاضی که به نادانی و بدون علم قضاوت کند او نیز در آتش دوزخ است ( فقه منهجی، مصطفی البغا ، ج ۴ ص ۲۲۹ )
اگر در فردی تمام شرایط مذکور که به قاضی مربوط است یافت نشد و حاکم و سلطان صاحب قدرت شخص مسلمان فاسق یا مقلد را به عنوان قاضی قرار داد و به عنوان دلیل ضرورت ، حکم او اجرا می شود تا مصالح مردم حاصل گردد .
۲-۵ شرایط اعتبار علم قاضی :
آنهایی که علم قاضی را برای صدور حکم ، معتبر می دانند شرایط مختلفی برای آن ذکر کردهاند از قول ( فقهای شافعی ) نقل شده که در اعتبار علم قاضی شرط است که اولاً : در حق الناس باشد ثانیاًً قاضی پس از تصدی امر قضا علم پیدا کرده باشد در غیر این صورت علم او برای صدور حکم معتبر نخواهد بود ( عبدالله بن قدامه، المغنی ج ۱۱ ص ۴۰۲ )
و ابو صالح حلبی می فرماید : علم حاکم برای صدور حکم کافی است و نیازی به اقرار یا بینه وجود ندارد چه این علم قبل از تصدی امر قضا برای وی حاصل شده باشد یا پس از آن ( ابو صلاح حلبی ، الکافی فی فقه – ص ۴۲۸ ) در کتاب القضا فی الفقه الاسلامی و ادله با اشاره به رواتی از امام صادق ( ع ) در مورد نامه مربوط به امیرالمومنین آمده است اگر بپذیریم این روایت دلالت بر عدم نفوذ علم قاضی دارد ناظر به علم حدسی خواهد بود نه علم حسی قریب به حس دارد اما دلالتی بر عدم اعتبار علم حدسی ندارد .