فیلیپ پنیل [۲۹]معتقد بود که مذهب به سلامتی روان بیماران کمک میکند و در نهایت اینکه او فساد اخلاقی را یکی از عوامل پیدایی مسئول بیماریهای روانی میداند. هیروث[۳۰] اظهار کرد فقدان باورهای مذهبی علت اصلی بیماریهای روانی است و بیمار روانی از طریق آموزش اصول مذهبی بهتر درمان می شود. رفتارها و باورهای مذهبی ،تأثیر مشخصی در معنا دار کردن زندگی افراد دارند ٍ،رفتارهائی مانند عبادت ،زیارت و توکل به خداوند میتوانند از طریق ایجاد امید و تشویق به نگرشهای مثبت ،موجب آرامش درونی افراد گردند . داشتن معنا در زندگی ،امیدواری به یاری خداوند در شرایط مشکل زا ،بهره مندی از حمایتهای اجتماعی و معنوی، احساس تعلق داشتن به منبعی والا همگی از جمله روشهائی هستند که افراد مذهبی با دارا بودن آن ها میتوانند در مواجهه با حوادث آسیب رسان ،فشار کمتری را متحمل شوند از طرفی به نظر میرسد که جهت گیری مذهبی ممکن است موجب احساس شادکامی شود این امر به این دلیل است که رابطه شخص با نیرویی برتر سبب چشم انداز مثبتی در زندگی میشود (عسگری،۱۳۹۲).
شواهد پژوهشی نشان داده است که اعتقادات مذهبی درست بسیاری از نیازهای اساسی انسان را بر آورده کرده و خلأهای اخلاقی، عاطفی و معنوی اورا پر میکند. این عامل پاسخ بسیاری از پرسشها را میدهد و بسیاری از مسائل را روشن میکند و اطمینان امید و قدرت را در فرد تحکیم میکند و خصوصیات اخلاقی و معنوی را در اجتماعات استحکام می بخشد و پایگاه بسیار محکمی برای انسان در برابر مشکلات و محرومیتهای زندگی ایجاد میکند. (دبیری نژاد،۱۳۸۷) هر جامعه ای در مسیر رشد خود ارزشهای اخلاقی معینی را می پروراند که به نسلهای بعدی منتقل میشود. این ارزشهای اخلاقی رهنمودهایی را برای رفتار انسان و معیارهایی را برای ارزشیابی کیفیت و چگونگی سازگاری فرد به دست میدهند (غلامی،۱۳۹۰) .
مذهب یک پدیده چند بعدی است و ابعاد متفاوتی از مذهبی بودن میتواند بر زندگی انسان اثر گذار باشد و زمینه ساز آرامش و امنیت روانی و سازگاری وتعادل ویژگیهای شخصیتی گردد.همچنین فروم[۳۱] معتقد است که دین و نیاز نیایش خدا جلوه ای از نیاز انسان کامل و گریز از یک حالت دو گانگی است اخلاق الهی در حفظ روحیه سالم رشد و بالندگی روحی مطرح می شود .امروزه در بیشتر جوامع به تجربه ثابت شده است که خانواده های مذهبی نسبت به خانواده های سست مذهب دارای آرامش فردی خانوادگی و اجتماعی بیشتری هستند و بین میزان عمل به باورهای مذهبی و سلامت عمومی رابطه معنا داری وجود دارد به طوری که با کاهش عمل به باورهای دینی و مذهبی از میزان سلامت عمومی کاسته می شود (بخشی پور،۱۳۸۷).
مذهب به عنوان مجموعه ای از باید ها و نبایدها و اعتقادات و نیز ارزشهای اختصاصی و تعمیم یافته ،از مؤثرترین تکیه گاه های روانی به شمار می رود که قادر است معنای زندگی را در لحظه لحظه های عمر فراهم کند و در شرایط خاص نیز با فراهم سازی تکیه گاه های تبیینی ، فرد را از تعلیق و بی معنائی نجات دهد و منظور از نگرش مذهبی ،نگرش نظام داری از باورها و اعمال نسبت به امور مقدس است پیوستاری است که معطوف به امر مقدس در دو بعد آشنائی و دین باوری می شود نگرش به امور ما ورائی است که احراز و تقویت آن یگانگی ،ثبات،استمرار و پایداری فرد در جامعه را موجب می شود (یاوری،۱۳۸۵) .
۲-۳- مفهوم بهزیستی روانشناختی:
در بطن جنبش نوین روان شناختی مثبت نگر بسیاری از پژوهشگران برجسته بر لزوم در نظر گرفتن جنبههای مثبت بشر و مفهوم بهزیستی در تعریف سلامت روان تأکید کردهاند و غالب آن ها فقدان بیماری های روانی و وجود بالای بهزیستی را به عنوان سلامت روانی تلقی میکنند . بهزیستی روانی به عنوان یکی از مؤلفه های اصلی سلامت عمومی و رضایت در زندگی در خلال دو دهه گذشته توجه بسیاری از روانشناسان و محققان را به خود جلب کرده و پژوهشهای گسترده ای در این باره انجام گرفته است. در این راستا رضایت از زندگی به یک فرایند قضاوتی شناختی اشاره دارد که در آن افراد به طور کلی کیفیت زندگی خود را بر اساس مجموعهای از ملاک ارزشیابی میکنند و با توجه به پیامدهای نارضایتی از زندگی و مفهوم موجود در تعریف مذکور، رضایت از زندگی گویای سلامتروان است (نادی،۲۰۱۲).
یکی از عوامل مهمی که با عملکرد شغلی افراد رابطه دارد بهزیستی روانشناختی و رضایت از زندگی است احساس خرسندی و بهزیستی در طول عمر ،از مؤلفه های نگرش مثبت افراد نسبت به جهانی است که در آن زندگی میکنند . در واقع تجربه شادمانی و رضایت از زندگی هدف عالی زیستن در این جهان به شمار میرود و احساس غم و ناخرسندی اغلب مانعی در راه انجام وظایف است (ریف،۱۹۹۵).
احساس بهزیستی به معنای ارزیابی کلی از زندگی است که بر اساس اهداف شخصی و میزان دسترسی به آن ها شکل میگیرد .این عامل یکی از مهمترین نیازهای روانی بشر در زندگی تلقی می شود و به همین دلیل اثرات عمده ای بر شکل گیری شخصیت آدمی و در یک کلام مجموعه زندگی انسان دارد و در پی آن همیشه بر عملکرد انسان در سطوح مختلف تأثیر میگذارد(گیلمن[۳۲]،۲۰۰۵) .
بهزیستی روانشناختی دارای مقیاسهائی است که همگی سه مشخصه کلی دارند: اول اینکه درونی هستند؛ یعنی در درون تجربه فرد قرار می گیرند، دوم اینکه بهزیستی روانشناختی اندازه گیریهای مثبت راشامل می شود، از این نظر با اندازه گیریهایی مثل بهداشت روانی که با فقدان مؤلفه های منفی تعریف می شود تفاوت دارد. سوم اینکه اندازه گیریهای بهزیستی روانشناختی نوعأ سنجش کلی از تمام جوانب زندگی یک شخص را شامل می شود گرچه می توان خلق یا رضایت را درون حیطه خاصی سنجید، تأکید معمولأ روی قضاوتی یکپارچه از
زندگی شخص است. بهزیستی روانشناختی به عنوان رشد استعدادهای واقعی هر فرد تعریف می شود وافزایش ظرفیت حالتهای مثبت و کاهش حالتهای منفی به عنوان بهزیستی بهینه تعریف میشود و ارتقای سطح بهزیستی روانشناختی یکی از اهداف روانشناسی در قرن حاضر محسوب میشود (صحرائیان، ۱۳۹۰) .
بهزیستی بر حسب کیفیت و کمیت مؤلفه ها ئی تعریف می شود که بر اساس آن افراد زندگی خود را لذت بخش می بینند .به عبارت دیگر ، اینکه افراد چگونه زندگی خود را ارزیابی میکنند به بهزیستی مربوط می شود(دینر[۳۳]،۲۰۰۰).
در این حوزه بهزیستی روانشناختی بر اساس معنا، درک نفس و سطح عملکرد مشخص می شود .در تلاش برای فهم و ارزیابی بهتر بهزیستی روانشناختی ، ریف یک مدل چند بعدی را ارائه داد که بیانگر نظریه بهزیستی است . مدل ریف برای حل این مشکل به وجود آمد که پژوهشهای قبلی در ارزیابی واقعی بهزیستی با شکست مواجه شده بود ( ریف و سینگر[۳۴]،۱۹۸۹). با در نظر گرفتن مشکلات در تعیین ویژگیهای اساسی بهزیستی روانشناختی مثبت در حوزه های پژوهشی ،ریف ارزیابی جامعی از بهزیستی روانشناختی ارائه داد.
با بهره گرفتن از دیدگاه روانی _ اجتماعی اریکسون[۳۵] ،و نیوگارتن[۳۶] روی تغییر شخصیت در بزرگسالی و دیدگاه آلپورت[۳۷] در مورد رسش ، ریف شش بعد بهزیستی روانشناختی را مشخص کرد . این شش بعد شامل، احساس استقلال ،تسلط بر محیط ،رشد شخصی ،روابط مثبت با دیگران، داشتن هدف در زندگی، و خویشتن پذیری میشوند (ریف ،۱۹۸۹).