ابتکار ماده ۴۵ قانون آیین دادرسی مدنی نسبت به قانون سابق در این است که در فرض اثبات عدم اطلاع موکل از استعفای وکیل، شروع مهلت تجدیدنظرخواهی و فرجامخواهی از روی را تاریخ اطلاع موکل دانسته است. هرچند حکم مذبور که ملاک آن در سایر موارد نیز قابلاستفاده است، درصدد حمایت از موکل در قبال سهلانگاری و تخلف وکیل بوده، لیکن دارای تبعات نامطلوب در نظام دادرسی است. توضیح اینکه از سویی، موجب تزلزل و تردید در تشخیص آرای قطعی و نهایی و در نتیجه تضییع حقوق طرف مقابل گردیده و از سوی دیگر، زمینه تبانی وکیل و موکل برای اطاله دادرسی را فراهم میآورد. به همین جهت تا زمان حاکمیت ماده ۴۵ قانون آیین دادرسی مدنی، پیشنهاد میشود دادگاهها ضمن تجدید ابلاغ روی به موکل به عنوان تکلیف مقرر در ماده ۴۵، مراتب استعفای وکیل را نیز به وی اعلام نمایند. بهعلاوه شایسته است قانونگذار با اصلاح ماده مذبور، تاریخ ابلاغ به وکیل را معتبر بداند. بدیهی است در این صورت، چنانچه موکل از تقصیر وکیل زیان ببیند، وکیل مسئول جبران خسارت خواهد بود.
۲-۲: عزل وکیل
ما در این بخش عزل وکیل را در دو گفتار مورد بررسی قرار میدهیم. در گفتار اول عزل وکیل مدنی (غیر دادگستری) را مورد بررسی قرار میدهیم و در فصل دوم عزل وکیل دادگستری و آثاری که بر جای میگذارد را مورد بررسی قرار میدهیم.
۲-۲-۱: عزل وکیل (مدنی) غیر دادگستری
بهموجب ماده ۶۷۹ قانون مدنی موکل میتواند هر وقت بخواهد وکیل را عزل کند مگر اینکه وکالت وکیل یا عدم عزل در ضمن عقد لازمی شرط شده باشد. پس، موکل نیازی به توجیه کار خود برای عزل وکیل ندارد و میتواند در هر مقطع از مقاطع دادرسی و در هر مرحله وکیل خود را عزل کند و در بر هم زدن وکالت آزاد است چون این مطابق مقتضای وکالت است چراکه وکالت عقدی است جایز.
با اینکه وکالت عقدی جایز است که با عزل موکل منحل میشود (م ۶۷۸ و ۶۷۹)، قانونگذار، به منظور جلوگیری از ضررهای نامشروعی که بطلان اعمال حقوقی وکیل ناآگاه از عزل خود برای او و اشخاص ثالث به وجود میآورد، در ماده ۶۸۰ مقرر میدارد: «تمام اموری که وکیل قبل از رسیدن خبر عزل به او در حدود وکالت خود بنماید نسبت به موکل نافذ است».
درباره مبنای این حکم استثنایی اختلاف است، ولی باید دانست که نفوذ اعمال وکیلی که عزل شده با قواعد عمومی معاملات سازگار به نظر نمیرسد و حکم ثانوی است که در نتیجه اعمال (قاعده لاضرر) در رابطه وکیل و موکل اجرا میشود. بر همین مبنا نیز، در صورتی میتوان اعمال وکیل ظاهری را درباره موکل نافذ شناخت، که وکیل و طرف معامله او از عزل آگاه نباشند و با حسن نیت و اعتقاد به وجود نمایندگی معامله را انجام دهند.
نفوذ اعمال وکیل نتیجه طبیعی و حکم اولی عزل نیست، بلکه پیشگیری از ورود ضرر به وکیل و طرف قرارداد، باعث شده است تا قانونگذار به عنوان حکم ثانوی در این مورد عزل را مؤثر نداند و آگاه شدن وکیل را شرط نفوذ آن قرار دهد.
منتها، باید یادآوری کرد که رعایت ماده ۶۸۰ منوط بر این است که طرف قرارداد از عزل آگاه نباشد و با حسن نیت معامله کند وگرنه ضرر او و در نتیجه عدم نفوذ عزل منتفی و چنین معاملهای را نمیتوان درباره موکل نافذ دانست.
موکل وکیل خود را میتواند به دو صورت صریح و ضمنی عزل نماید. عزل ضمنی یعنی موکل عملی را که مورد وکالت است خودانجام دهد یا عملی کند که با وکالت منافی باشد برای مثال وکیل دیگر بگیرد و معلوم شود که نخواسته هردو، عمل موردنظر را انجام دهند. و عزل صریح بدان معنا که موکل وکیل خو را بااطلاع به او و دادگاه عزل میکند البته باید توجه نمود که به صورت کلی موکل نیازی به توجیه کار خود برای عزل وکیل ندارد و هر وقت بخواهد میتواند او را عزل کند.
۲-۲-۱-۱: وکالت ظاهری
با اینکه وکالت عقدی جایز است که با عزل موکل منحل میشود (ماده ۶۷۸ و ۶۷۹ قانون مدنی)، قانونگذار، به منظور جلوگیری از ضررهای نامشروعی که بطلان اعمال حقوقی وکیل ناآگاه از عزل خود برای او و اشخاص ثالث به وجود میآورد، در ماده ۶۸۰ مقرر میدارد: «تمام اموری که وکیل قبل از رسیدن خبر عزل به او در حدود وکالت خود بنماید نسبت به موکل نافذ است».
درباره مبنای این حکم استثنایی اختلاف است[۸۹]، ولی باید دانست که نفوذ اعمال وکیلی که عزل شده با قواعد عمومی معاملات سازگار به نظر نمیرسد و حکم ثانوی است که در نتیجه اعمال «قاعده لاضرر» در رابطه وکیل و موکل اجرا میشود. بر همین مبنا نیز، در صورتی میتوان اعمال وکیل ظاهری را درباره موکل نافذ شناخت، که وکیل و طرف معامله او از عزل آگاه نباشند و با حسن نیت و اعتقاد به وجود نمایندگی معامله را انجام دهند.
پس سؤالی که پیش میآید این است که چرا بعد از عزل وکیل و انحلال وکالت، اعمال چنین بیگانهای درباره موکل نفوذ حقوقی پیدا میکند؟
در این مورد به بیان سه دیدگاه و نقد آن میپردازیم:
دیدگاه اول: چون وکیل مأمور به انجام کاری شده است، پیش از ابلاغ نهی به او نمیتوان اثر امر را منتفی دانست. اثر نهی تنها پس از اعلام ایجاد میشود و به همین جهت باید پذیرفت که وکیل، پیش از رسیدن خبر عزل، همچنان به سمت خود باقی است.
نقد این دیدگاه: رابطه موکل و وکیل را نمیتوان به رابطه آمر و مأمور مانند کرد و مبنای صلاحیت وکیل را اذن و خواسته موکل شمرد. وکالت عقد است و سلطهی وکیل از ترکیب اراده طرفین به وجود میآید. از سوی دیگر، وکالت عقدی است جایز و اراده هر یک از آن دو، بدون اینکه نیازی به توافق با دیگری باشد، میتواند عقد را منحل کند. پس از انحلال عقد نیز اثر آن از بین میرود. بنابرین، نفوذ حقوقی اعمال وکیل معزول درباره موکل با قواعد عمومی سازگار به نظر نمیرسد. ظاهر مواد ۶۷۸ و ۶۷۹ نیز حکایت از این میکند که در اثر عزل موکل عقد از بین میرود، پس چه میماند که وکیل را صالح برای اقدام کند؟ بهاضافه، اگر عزل وکیل منوط به اطلاع او باشد، باید در صورتی هم که شخص ثالث (طرف معامله وکیل معزول) از عزل آگاه باشد و از وکیل پنهان کند، معامله وکیل درباره موکل نافذ انگاشته شود، در حالی که این نتیجه را هیچ فقیهی نمیپذیرد.
بنابرین، باید پذیرفت که حکم ماده ۶۸۰ قانون مدنی قاعدهای استثنایی است و قانونگذار حکم وکیل سابق را بدون رضای موکل درباره او نافذ میداند. بهبیاندیگر، وکیل معزول را، حتی پیش از آگاه شدن از تصمیم موکل، دیگر نباید وکیل واقعی پنداشت. مسئولیت موکل در برابر اعمال حقوقی چنین وکیلی، که تنها بهحکم ظاهر نماینده موکل است، ریشه قراردادی ندارد.