(عطاملک:ج۳، ۱۸۴)
« سلطان ملکشاه از آن متفّکر گشت ودر اندیشه ی استیصال آن طایفه ایستاد.» (عطاملک:ج۳، ۲۰۲)
۵-۹- افعال کنایی
« گل بر تأسف گل رخان بنفشه عذار جامه چاک می کرد .»
جامه چاک کردن کنایه از گریستن
« و سرو آزاد از تلهّف هر سرو قامتی خوش رفتار به مدد آه سردی که صباح هرسحرگاه برمی کشیدپشت دو تا می کرد …وبر وفاق او خلاف از پریشانی سر بر خاک تیره می نهاد واز غصّه روزگار خاک بر سر می کرد .»
آه برکشیدن کنایه از گریستن
پشت دو تا کردن کنایه از خم شدن
سر برخاک گذاشتن کنایه از برخاک افتادن
خاک بر سرکردن کنایه از گریستن(عطاملک:۱/ ۱۱۰)
« چون سراپرده انداختند لشکر کلار دل شکسته شد ومنهزم گشت .»
دل شکسته شدن کنایه از نا امید شدن(عطاملک:۱/ ۲۲۶)
« بنه از او باز گرفتند او با معدودی چند بماند وبرقرار تجلّد می نمود ودست نمی داد چون آن چند کس که با او بودند کشته شدندواو را سلاح نماند…»
دست نمی داد کنایه از اتفاق نمی افتاد.( جوینی:۱/ ۷۲)
۵-۱۰- فعل اَمر
وجه امری یکی از وجوه صرف فعل است که به وسیلۀ آن فرمانی یا خواهشی یا آرزویی یا منعی از اجزا یا از وقوع فعلی بیان می شود.
درمتون دورۀ اوّل فارسی دری صیغه های فعل امر به چهار صورت به کار رفته است:
الف) مجرد از پیشوند فعلی : رو ، کن
ب) باپیشوند فعلی : همی /می
« برای تخلید مآثر گزیده وتأیید مفاخر پسندیده پادشاه وقت جوانِ جوان بخت پیر عزیمت خجسته فال پاکیزه خصال تاریخی می باید پرداخت.»(جوینی :۱/ ۳)
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
ج) با پیشوند فعلی :ب
د) بادو پیشوند« ب » و« می »
جزء صرفی پیشین (همی /می) گاهی با صیغۀ امر می آید ومفهوم آن امر به کاری است که باید دوام یا تکرار داشته باشد واین معنی را غالباً یا از مفهوم فعل یا از قید ی که جمله متضّمن آن است می توان دریافت در این مورد استعمال فعل های ساده وپیشوندی ومرکب یکسان است.( خانلری ،۱۳۸۲ :۳۰۱)
۵-۱۱- فعل دعا
« ایزد جلّ جلاله سال های نامتناهی ازملک وپادشاهی اورا تمتع وبرخورداری دهاد.»(جوینی: ج۲ ،۳۳)
« و وُفود درود آفرینش بر نور حدیقۀ آفرینش ونور حدقۀ اهل بینش خاتم انبیا محمد مصطفی باد .»
(همان:۱/ ۱)
« منکوقاآن که فتح ونصرت بر اعدا ء دولت ودین به لواء او معقود باد وسایه ی همایونش برهمه ی جهانیان ممدود .»(همان:۱/ ۲)
« از خداوندان فضل وافضال که عین الکمال از ساحت جلال ایشان دور باد ومبانی مکارم ومعالی به وجود ایشان معمور .»(همان:۱/ ۷)
« حق تعالی اروغ او را به تخصیص منکو قاان که پادشاهی بس عاقل وعادل است سال های بی منتهی درکامرانی عمر دهاد وشفقت او بر سر خلایق پاینده داراد.»(همان:۱/ ۱۶)
۵-۱۲- مطابقت نهاد با فعل
قاعده ی کلی وعام آن است که فعل درمفرد وجمع با فاعل یا مسند الیه مطابقت کند واثبات این نکته محتاج مثال های بسیار نیست.
۱- نهاد وفعل هردو مفرد
۲- نهاد وفعل هردو جمع
۳- اما اگر فاعل بی جان به صیغه جمع یا اسم جمع باشد فعل غالباً بلا آن مطابقت نمی کند وبه صورت مفرد می آید.
۴- گاهی نیز فاعل یا مسند الیه متعدد یا معدود وعدد است وفعل آن ها به صیغه ی جمع آمده است.
۵- هرگاه نهاد جمله عدد ومعدود باشد فعل با عدد مطابقت نمی کند.
۶- گاهی نیز به ندرت فعل مفرد برای نهاد جمع آورده می شود.(خانلری: ۲/۴۶۲)
«وسخای او را شمارناممکن ملوک اطراف وطرف نشینان آفاق وغیر ایشان هرکس به خدمت او رسیدی .»
(جوینی:۱/ ۲۲۳)
« هرکس روی به مقرّ خود آوردند چندانک دیگر بار ه سپردار مکّار تیغ در میغ شب زد » (همان:۱/ ۹۳)
« به یک تک به تل باحفص رسید ودر یک لحظه جهانی مردم برو جمع شد بعد از لحظه ای آن جاهل را طلب داشتند.» (همان:۱/ ۸۷)
« چون یک چندی از مرو لشکرهای مغول تراخی درمیان افتاد و اراجبف آنک سلطان درعراق غالب شد»
« وآنچ باز پس مانده بود هرکس داغ خود نهادند ورها کردند .» (همان:۱/ ۱۱۱)
برای ضمیر مبهم هر وهرکی فعل به صورت مفردآورده می شود ولی در این جا فعل به صورت جمع آمده است.
« هرکس که در آن جمعیت حاضر بودند بر سبیل تبعّیت کردندوقرار نهادندکه در آن سال نو در آنان کلران قوریلتای بزرگ سازند»(همان:ج۳، ۲۱)
« نوح پنداشت که به دلداری او می آید خود باپسران پیش او آمدندوخدمت کرد .»(همان:۲/ ۱۹۷)
« ترکان بر وفق اشارت پسر روان شد ودیگر پسران که نوادگان او بودند وحرم ها را با خویشتن ببرد .»