اگر حاکم، همراه و مهربان باشد، انتظارات مردم گسترش مىیابد و براى آبادانى ورفاه مردم، فراهم ساختن اسباب آن، فعّالتر مىشوند؛ در حالى که تجاوز به اموال مردم، آنان را از به دست آوردن و بارور کردن ثروت نومید مىسازد؛ چه، مىبینند در چنین وضعى، سرانجام، هستىشان را به غارت مىبرند و آن چه را به دست مىآورند، از ایشان مىربایند و هر گاه مردم از به دست آوردن و تولید ثروت نومید شوند، از کوشش در راه آن دست برمىدارند … و اگر مردم در راه معاش خود نکوشند و دست از پیشهها بردارند، بازارهاى اجتماع و آبادانى بىرونق، و احوال متزلزل مىشود و مردم در جستوجوى درآمد از آن سرزمین رخت برمىبندند و در نواحى دیگر که بیرون از قلمرو فرمانروایى آن ناحیه است، پراکنده مىشوند و در نتیجه، جمعیت آن ناحیه کم، و شهرهاى آن از سکنه خالى، و شهرهاى آن ویران مىشود و پریشانى آن دیار، به دولت و سلطان هم سرایت مىکند.(ابن خلدون، ص ۲۵۶)
بنابراین، براى استقرار و استمرار دولت اسلامى لازم است عمران و آبادانى و گسترش رفاه مادّى مردم یکى از اهداف مهمّ دولت باشد.
( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
توسعه معنویّات
امام خمینی بدلیل عدم توجه دولت به معنویت از اغاز مبارزه سیاسی از هر گونه دیدار و گفتگویی با مقامات دولتی خودداری ورزید و این روش را تا سرنگونی رژیم شاهنشاهی دنبال کرد.(رجبی، ۱۳۷۷) ویژگى بارز اسلام این است که در عین اعتقاد به آزادى و اختیار انسان، او را در مقابل خود، خدا، جامعه و حتّى دیگر موجودات، مسؤول مىداند. انسان مطلوب از دیدگاه اسلام، کسى نیست که به محیط اطراف خود هیچ حسّاسیّتى نداشته باشد و فقط به منافع مادّى و احیاناً معنوى و آخرتى خود بیندیشد؛ بلکه انسان کامل کسى است که با زندگى خویش حرکت آفریند؛ به جامعه شادابى بخشد و گاه با فداکارى و ایثار، محیط اطرافش را احیا کند.(نقوی، ۱۳۶۶) بنابراین، دولت اسلامى در جایگاه خلیفه خدا روى زمین نمىتواند در برابر تحّولات اخلاقى جامعه و میزان تقیّد آن به انجام معروفها و دورى از منکرات بىتفاوت باشد؛ بلکه بر عهده دولت اسلامى است که از سلامت روحى مردم مراقبت کرده، به فکر توسعه معنویّات باشد و بر همین اساس است که تمام متفکّران سیاسى و فقیهان مسلمان بر انجام اقدامهاى عملى از سوى دولت براى عینیّت بخشیدن به نظام اخلاقى اسلام و گسترش امور معنوى و بالا بردن احساس مسؤولیّت مردم، تأکید ورزیدهاند.
از آن جا که بخشى از تعالى معنوى انسانها در سایه رفتارهاى خاص اقتصادى است، دین اسلام به انحاى گوناگون مىکوشد رفتارهاى مادّى افراد را رنگ معنوى دهد. گاه از طریق اعتبار قصد قربت در دادن مالیاتهاى شرعى چون خمس و زکات، به آنها رنگ عبادى مىدهد و گاه از طریق وضع احکام استحبابى چون آداب تجارت، رفتارهاى خشک مادّى را به رفتارهاى لطیف و انسانى تبدیل مىکند و گاه با ترغیب به فعّالیّتهایى چون صدقه، وقف و قرضالحسنه، زمینههاى تجلّى صفات برتر انسانى ایثار را فراهم مىآورد.(فراهانی فرد، ۱۳۸۱) البتّه مفهوم این سخن به ضرورت این نیست که دولت اسلامى، دولتى پلیسى است و با بهره گرفتن از قدرت قانونى خود، مردم را به مجارى رفتارى خاصّى سوق مىدهد؛ چرا که این شیوه، با روح آزادمنشى انسان و با آیه: «لاَ اِکْرَاهَ فِىالدِّینِ» (سوره بقره، آیه ۲۵۶). منافات دارد؛ بلکه مقصود، فراهم آوردن شرایط لازم براى تحقّق معیارهاى اخلاقى و ارزشى اسلام است.
برپاداشتن عدالت
رفتار انسانها به ویژه در مسائل معیشتى و مادّى تحت تأثیر شدید صفات فردگرایى و زیادهخواهىهاى افراطى است و این سبب مىشود هر کسى که قدرت و امکانات بیشترى دارد، بر دیگران سلطه مستمر داشته باشد. سلطه سیاسى و اقتصادى گروهى اقلّیّت و به استثمار و استعمار کشیده شدن اکثریّتى انبوه در طول تاریخ بشر در همه مکانها، شاهد گویاى این مدّعا است. براى جلوگیرى از چنین وضعیّتى، یکى از اهداف دولت اسلامى جلوگیرى از ستم اجتماعى و برپاداشتن عدالت، به ویژه در ابعاد معیشتى و اقتصادى است.
«در تعریف عدالت اقتصادى، دیدگاههاى گوناگونى مطرح است. تعریفى که از جهت استناد، مدرک قابل دفاعى داشته باشد و از جهت عمل بتوان براى آن الگویى عملیاتى طرّاحى کرد، تعریف عدالت اقتصادى به رفع فقر و محرومیّت، ایجاد رفاه عمومى و توازن در ثروتها و درآمدها است.»(صدر، ۱۳۷۵، ۶۶۱) به این بیان که نظام اقتصادى اسلام، تحقّق عدالت در عرصه اقتصاد را از دو طریق دنبال مىکند: از یک سو به همه افراد جامعه حق مىدهد که زندگى متعارف و آبرومندانه انسانى داشته باشند و از سوى دیگر، با اتّخاذ احکام و روشهایى در پى متوازن کردن ثروتها و درآمدها است و در نقطه مقابل هر نوع فقر و محرومیّت و به وجود آمدن فاصله طبقاتى را نتیجه عدم تحقّق عدالت مىداند. امام صادقعلیه السلام:
«ان الناس یستغنون اذا عدل بینهم». (کلینی، ج ۳، ص ۵۶۸)
اگر میان مردم به عدالت رفتار شود، همه بىنیاز مىشوند.
دولت اسلامى مسؤولیت دارد با کنترل و نظارت رفتارهاى اقتصادى مردم و از طریق اجراى احکام اقتصادى اسلام در عرصه حقوق مالکیّت، آزادىهاى فردى و اجتماعى و مقرّرات توزیع قبل و پس از تولید و توزیع مجدّد درآمدها، زمینه رفع فقر و توازن اقتصادى را فراهم سازد.
رسیدن به قدرت اقتصادى
بر خلاف تصوّر برخى که تحت تأثیر مکاتب انحرافى، جامعه دینى را به ترک دنیا و مواهب الهى متهّم مىکنند، خداوند متعال، امنیّت و توانایى اقتصادى را از شاخصههاى بارز جامعه ایمانى برای تامین رفاه برقراری امنیت اجتماعی و در مقابل، فقر و ناامنى را نتیجه عصیان و کفران مىداند.
«خداوند [براى آنان که کفران نعمت مىکنند] مثلى زده است: منطقه آبادى که امن و آرام و مطمئن بود، و همواره روزىاش از هر جا مىرسید؛ امّا به نعمتهاى خدا ناسپاسى کردند و خداوند به سبب اعمالى که انجام مىدادند، لباس گرسنگى و ترس را بر اندامشان پوشانید» (سوره نحل ۱۱۲)
پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله وسلم نیز در وصف جامعه مطلوب اسلامى در زمان امام زمان -عجلاللَّه تعالى فرج – مىفرماید:
«امّت من در زمان مهدىعلیه السلام به گونهاى نعمت خواهند داشت که هرگز پیش از آن بهرهمند نبودهاند. آسمان پىدرپى بر آن مىبارد و زمین از روییدنىهایش هیچ چیزى را در خویش باقى نمىگذارد، مگر این که آن را بیرون مىآورد.»(مجلسی، ج ۵۱، ص ۸۳)
در کلام امام صادقعلیه السلام نیز آمده است:
«سه چیز است که همه مردم به آن نیاز دارند: امنیّت، عدالت و فراوانى»(حرانی، ص ۳۲۰)
بنابراین مىتوان گفت: رسیدن به امنیّت و عدالت و فراوانى، جزو اهداف مطلوب و مورد توجّه نظام اقتصادى اسلام است و این، بدون نظر و مقایسه جامعه اسلامى با دیگر جوامع است. وقتى مسأله ارتباط جامعه اسلامى با اقوام و ملل دیگر مطرح مىشود، از آن جا که این جامعه حامل فرهنگ رهایىبخش انسانها و گسترش دهنده عدل و قسط در سراسر جهان است، باید وضعیّت اقتصادى و قدرت اقتصادى آن خیلى بیشتر از تأمین رفاه عمومى مورد نظر باشد تا اوّلاً جامعه اسلامى در پیمودن مسیر سعادت و کمال، هیچگونه وابستگى به کشورهاى استعمارى و بیگانگان نداشته باشد؛ ثانیاً دشمنان اسلام چشم طمع در سرزمینهاى اسلامى نداشته باشند، و ثالثاً مسلمانان با کمک به ملل محروم و مستضعف بتوانند فرهنگ اسلام را در سراسر گیتى بگسترانند.
۲-۷- منابع مالى توسعه رفاه وتامین اجتماعی و اختیارات دولت
رفاه و تأمین اجتماعی به عنوان یکی از ابزارهای اصلی توسعه و پیشرفت اقتصادی و اجتماعی مطرح میشود، بنابراین دامنه آن از اقدامات و نیات خیرخواهانه فردی فراتر رفته است و به عنوان حق فردی در کشور مطرح میشود در نتیجه تکلیفی الزامیبرای دولت ایجاد میکند .دولت اسلامی براى دستیابى به اهداف و انجام وظایف مذکور به اختیارات قانونى و منابع مالى کافى نیاز دارد. مطالعه آموزههاى اسلام نشان مىدهد که متناسب با مسؤولیتها، امکانات و اختیارات کافى در اختیار دولت گذاشته شده است. بررسى دقیق منابع مالى و حدود و اختیارات دولت، نیازمند کتابهاى فقهى گسترده است. در نظام اسلامى، اموال فراوانى در مالکیّت یا در اختیار دولت اسلامى است که به اختصار معرّفى مىشوند.(موسویان، ۱۳۸۹)
۱- انفال[۱۲] و منابع طبیعی
خداوند، منابع طبیعى را براى رفاه تمام انسانها آفریده است؛ بنابراین، منافع پولى حاصل از این منابع نیز باید به تمام مردم برسد و در هیچ وضعى نباید اجازه داد فقط در دست افراد یا گروههاى خاصّى قرار گیرد. بر این اساس، تصمیمگیرى کلّى و مدیریّت کلان ثروتها و منابع طبیعى در اختیار دولت است؛ البتّه پذیرش این اصل به ضرورت به معناى انحصار تصدّى دولت نیست، و براى تعیین تصدّى دولت یا بخش خصوصى باید به معیارهاى کارایى مراجعه کرد؛ امّا در هر حال باید مصالح عموم مردم و جامعه اسلامى مورد توجّه باشد و دولت بر اساس آن تصمیم گیرد.(شاپرا، ۱۳۷۸)
۲- زکات
اسلام براى آن که جامعهاى شبیه خانواده هستهاى پدید آورد که در آن، ثروت عادلانه توزیع، و نیازهاى تمام افراد به کمک برنامهریزى و کمک تشکیلاتى دولت برآورده شود، نظام اجتماعى قدرتمندى را پدید آورده و بدان تقدّس مذهبى بخشیده که در هیچ جا و در هیچ نظامى وجود ندارد. یکى از واجبات مذهبى فرد مسلمان این است که از ثروت خالص یا جریانهاى درآمدى ویژهاى، نرخ معیّنى را به صورت زکات بپردازد. اهمّیّت زکات در اسلام به حدّى است که هر گاه اسلام درباره فریضه به پا داشتن نماز سخن مىگوید، همزمان، بر وجوب پرداخت زکات بر مسلمانان نیز تأکید مىکند. (ابوعبید قاسم ابن سلام، ۱۳۵۳)
«بسیارى از فقیهان، جمعآورى و توزیع زکات را وظیفه دولت اسلامى مىدانند.»(قرضاوی، ۱۴۱۰ ق، ص ۷۴۷) در روزگار پیامبر و دو خلیفه اوّل، ابوبکر و عمر این کار انجام مىشد؛ حتّى ابوبکر ضدّ کسانى که از پرداخت زکات سرباز مىزدند، از زور استفاده مىکرد. عثمان خلیفه سوم بود که اجازه داد مردم زکات را مستقیم به نیازمندان بپردازند و در زمان حضرت على علیه السلام به وسیله دولت و کارگزاران حکومتى دریافت مىشد. جصاص از مفسّران بزرگ احکام فقهى قرآن نیز با توجّه به آیه «از اموال آنان صدقهاى [به صورت زکات] بگیر تا به وسیله آن، آنها را پاکسازى و پرورش دهى و [هنگام گرفتن زکات] براى آنها دعا کن که دعاى تو، مایه آرامش آنها است(سوره توبه، آیه ۱۰۳).
وظیفه دولت اسلامى است که نظامى را براى جمعآورى زکات پدید آورد. (جصاص، ۱۳۴۷ ق)
در مسأله زکات باید به دو نکته اساسى توجّه داشت: اوّل این که موارد مصرف زکات در قرآن و سنّت با صراحت بیان شده است؛ بنابراین بر فرض که دولت مسؤول جمعآورى آن باشد، باید در موارد مشخّص به کار گیرد. دوم این که اگر چه برخى از فقیهان تا حدّى دایره شمول «فى سبیلاللَّه» (یکى از موارد مصرف زکات) را وسعت بخشیدهاند، باز هم به سختى مىتواند تمام موارد مخارج و هزینههاى دولت اسلامى را شامل شود؛ بنابراین اگر قرار است دولت اسلامى وظایف خود را انجام دهد، باید به منابع دیگرى غیر از زکات دست یابد. (شاپرا، ۱۳۷۸)
۳- زکات فطره
فطریّه، صدقهاى است که بر هر مسلمان، اعمّ از زن و مرد، کوچک و بزرگ، با شرایط مشخّص فقهى واجب است. فطریّه هر سال در زمانى معیّن یعنى پایان ماه رمضان و به اندازهاى مشخّص یعنى یک صاع (حدود سه کیلو) خرما یا گندم یا غذاى غالب هر فرد، پرداخت مىشود. در حال حاضر، مقدار فطریّهاى که مسلمانان در سراسر جهان مىپردازند، سالانه حدود یک میلیارد دلار تخمین زده مىشود.(ابراهیم العسل، ص ۱۹۱) دولتهاى اسلامى مىتوانند با طرّاحى نظامى کارآمد، جذب و توزیع فطریّه را عهدهدار شده، بخشى از هزینههاى تأمین اجتماعى را از این طریق پوشش دهند.
۴- خمس
بدانید هرگونه غنیمتى به دست آورید، خمس آن براى خدا، و براى پیامبر و براى نزدیکان و یتیمان و مسکینان و واماندگان در راه است. (سوره انفال، آیه ۴۱)
فقیهان شیعه به پیروى از احادیث امامان معصوم، واژه «غنیمت» را در آیه شریفه عام گرفته، موارد خمس را گسترده مىدانند، به طورى که «شامل درآمد حاصل از کسب ، پس از کسر هزینه زندگى، غنایم حاصل از جنگ، مال به دست آمده از معادن، گنجها و غوّاصى، مال حلال مخلوط به حرام و زمینى که کافر ذمّى از مسلمانان مىخرد، مىدانند؛ در حالى که اهل سنّت، واژه «غنیمت» را بر معناى خاص یعنى غنایم جنگى حمل مىکنند».(مکارم شیرازی، ج ۷، ص ۱۷۵) در شیوه مصرف نیز بین این دو گروه اختلاف است. به عقیده شیعه، نصف خمس در اختیار حاکم اسلامى قرار مىگیرد تا در مصالح جامعه هزینه شود و نصف دیگر براى مسکینان و فقیران از خاندان پیامبر است(توضیح المسائل مراجع تقلید، بخش خمس) در حالى که به اعتقاد اهل سنّت کلّ آن به مسکینان و فقیران از خویشاوندان پیامبر تعلّق دارد.
۵- مالیات
دولت اسلامى همانند سایر دولتها در اداره کشور نیازمند درآمد با ثبات و مستمرّى است. اگر چه دولت اسلامى منابع مالى فراوانى چون انفال دارد و در برخى هزینه ها مجاز است از محلّ خمس و زکات، تأمین مالى کند، اگر این اقلام براى پوشش دادن هزینه ها کافى نباشد مىتوان با وضع مالیات به مقصود رسید.(موسویان، ۱۳۸۹) شهید مطهرى در این باره مىگوید:
«وضع مالیات از اختیارات حاکم شرعى است. او در هر زمانى مىتواند براى هر چیزى، اتومبیل، غیر اتومبیل، هر چه باشد بر طبق مصلحتى که ایجاب مىکند، مالیات وضع کند و این ربطى به زکات ندارد؛ بنابراین، این دو را نباید با همدیگر مقایسه کرد که زکات، مالیات اسلام است و در غیر این موارد هم زکاتى نیست». (مطهری، ۱۳۶۸، ج ۲)
حضرت امام خمینى(رحمه الله علیه) نیز در کتاب البیع از حقّ دولت در گرفتن مالیاتهایى افزون بر خمس و زکات دفاع مىکند. (خمینی، ج ۱ استفتائات، ص ۳۷۳)
حضرت علىعلیه السلام نیز در دوران حکومت خویش، فراتر از زکات متعارف، بر هر اسب از اسبهایى که آزاد مىچرند، در هر سال دو دینار و بر اسبهاى تندرو در هر سال یک دینار مالیات قرار داد. (حر عاملی، ج ۶، ص ۵۱)
۶- کفّارات
اسلام براى تأمین نیاز فقیران افزون بر زکات، حقوق مالى دیگرى نیز به عهده ثروتمندان گذاشته است که افراد قادر باید به صورت مجازات مخالفت برخى از احکام شریعت بپردازند. این حقوق در فقه اسلامى، کفّارات مالى نامیده مىشوند؛ مانند کفّاره قسم، کفّاره ظهار، کفّاره روزه خوردن در ماه رمضان، کفّاره قتل غیرعمد، کفّاره عدم وفا به نذر و …(رساله توضیح المسائل مراجع تقلید) چنان که مىدانیم، ارتکاب این معاصى، تجاوز به حقوق الهى است و به بندگان خدا هیچ ربطى ندارد؛ امّا اسلام خواسته است که اطعام فقیران یا آزادکردن بردگان یا پرداخت مال به مستحقّان، کفّاره مخالفت با اوامر الهى و بخشش گناهان باشد تا بدین وسیله، از بار فقر و بینوایى جامعه کاسته شود.