بریکمن[۷۹] (۱۹۸۷؛ به نقل از آریایی مقدم، ۱۳۸۲) در مصاحبه با گروهی از افراد که در قرعه کشی مبلغ قابل توجهی پول برنده شده بودند و گروهی که به هیچ عنوان پولی را به دست نیاورده بودند در مورد احساس خوشبختی در شش ماه قبل و بعد از قرعه کشی به این نتیجه رسید که این افراد (گروهی که در قرعه کشی پول زیادی به دست آوردهاند) در مقایسه با گروه دیگر در گذشته، حال، شش ماه آینده احساس شادکامی و خوشبختی را تجربه نکردند و در بعضی از جنبه ها وضعیت زندگی آنان بدتر از افرادی بوده که پول زیادی را به دست نیاورده بودند. این افراد از فعالیتهای روزمره زندگی خود کمتر لذت میبرند و بعد از چنین تغییر مهمی در زندگی خود نیز لذتهای ساده برای آنان اهمیتی نداشت.
فریدمن[۸۰] (۱۹۷۸؛ به نقل از ساعتچی، ۱۳۷۷) از گروه زیادی از مردم درخواست کرد تا شادکامی را تعریف کنند. نتایج این تحقیق نشان داد که حدود نیمی از گروه نمونه مورد تحقیق وی شادکامی را بر اساس امکان دسترسی به تفریحات، فعالیتهای هیجانآور و اوقات خوش تعریف کردند و به نظر آنان شادکامی یعنی وقتی زندگی مملو از فعالیتهای لذتبخش است. نیم دیگری از گروه در مطالعه، شادکامی را بر اساس عواملی نظیر قناعت، خرسندی، رضایت و رهایی از انواع نگرانیها تعریف کردند. به نظر آنها آرامش درونی یا حالت درونی آرام شامل آرامش خاطر یعنی خوشبختی و شادکامی است. در این تحقیق مشخص شد که گروهی از مردم نسبت به فعالیتهای لذت بخش و گروهی دیگر نسبت به برخورداری از آرامش خاطر تأکید میکنند. اما تفاوت این دو گروه از مردم در تأکیدی است که نسبت به هر عامل داشته اند. در ادامه باید افزود که تقریباً هر شخصی تشخیص میدهد که اوقات خوش و آرامش خاطر جزء پایه های خوشبختی است و تفاوت مردم با یکدیگر در تأکیدی است که نسبت به این عوامل داشته اند.
۲- دیدگاه جامعه شناختی: یکی از اهداف اصلی جامعه قرن بیستم تعقیب شادکامی و متداول ساختن آن در بین جامعه است. به طور منحصر به فرد مردم سعی میکنند شیوه های زندگی شان را چنان شکل بدهند تا بتوانند به نحو احسن از آن لذت ببرند. از لحاظ سیاسی حمایتهای فراوانی در این زمینه صورت گرفته است که هدف اصلی آن افزایش شادکامی برای همه اعضای جامعه میباشد و نیز این اعتقاد عمیقاً وجود دارد که ما میتوانیم نسبت به وضعیتی که در ان هستیم خوشحال تر زندگی کنیم.
یکی از نظریه های جالب در زمینه شادکامی «نظریه مقایسه اجتماعی[۸۱]» است. در این نظریه شادکامی نتیجه یا حاصل این احساس شخص است که اوضاع و احوال و شرایط زندگی فرد بسیار مطلوب تر از اوضاع و احوال زندگی دیگران است. بر اساس این نظریه میتوانیم با مقایسه زندگی خود با زندگی افراد دیگری که امتیازهای کمتری دارند احساس شادکامی بیشتری بکنیم. یکی از عواملی که در نظریه مقایسه اجتماعی اهمیت کمتری دارد ثروت است. برخلاف تصور عمومی مردم احساس شادکامی و خوشبختی در افراد ثروتمند تفاوت زیادی با احساس خوشبختی در مردم غیر ثروتمند ندارد. شرط این مقایسه آن است که مردم غیر ثروتمند از امکانات اولیه و اساسی زندگی مانند: شغل، خانه، خانواده و نظایر آن برخوردار باشند(ساعتچی، ۱۳۷۷).
دیدگاه جامعه شناختی شادکامی را به عنوان یک ویژگی ملی تلقی می کند و بر این اصل است که عقاید و ارزشها در تعیین میزان شادکامی نقش اساسی دارد. چشمانداز زندگی اشاره شده در ارزش های مشترک و اعتقادات در بین افراد به عنوان گسترش دهنده ادراکات فردی به حساب میآیند. همان طور که چشم انداز جمعی به صورت گستردهای یک موضوع ثابت میباشد و قضاوتهای فردی در ارتباط با آن حالتی ایستا دارند (همان منبع).
این نظریه به وسیله تفاوتهایی که بین میانگین شادکامی میان ملتها موجود است مورد تحلیل قرار گرفت و به نتایج ذیل دست یافت: ۱- ثبات جامعه علی رغم وصول نسبی به ثبات نسبی در دهه اخیر دستخوش تغییرات عمیق و نسبی قرار گرفته است. ۲- میانگین شادکامی به دست آمده در ملتها به شرایط زندگی آن ها بستگی ندارد. ۳- تفاوتهایی که در بین ملتها وجود دارد را نمی توان با یک چشم انداز سطحی به زندگی شان توضیح داد (همان منبع).
حال در اینجا این سؤال مطرح می شود که آیا می توان شادکامی را در جامعه گسترش داد؟
به دلایل ذیل نمیتوانیم شادکامی را در اجتماع گسترش دهیم: ۱- قادر نیستیم جامعه را بر طبق برنامه تغییر دهیم اما این موضوع به جوامع صنعتی محدود می شود. ۲- پیشرفت موفقیتآمیز جامعه در این باره کمک کمی می کند(ساعتچی، ۱۳۷۷).
جامعهشناسان در حیطه شادکامی معتقدند که انسانها می توانند شادکامتر زندگی کنند به شرط آن که نگرش افراد به زندگی در افکار وجودشان ریشهدار شود. تحقیقات علمی برنامه ریزی شده در میان ملتها نشان داده است که با شهروندان شادکام میتوانیم جامعه بهتری داشته باشیم. در بررسی افکار عمومی شادکامی از ارزش والایی برخوردار است و در زندگی مردم اولویت دارد، یعنی مردم بیشتر فعالیتهایی را انجام می دهند که باعث افزایش شادکامی در آنها بشود و بتوانند شادکامتر زندگی نمایند(هاردینگ[۸۲]، ۱۹۸۵، به نقل از آریایی مقدم، ۱۳۸۲).
حال به ذکر تحقیقاتی که توسط جامعه شناسان و روان شناسان اجتماعی در حیطه شادکامی انجام گرفته است، میپردازیم.
مؤسسه تحقیقات اجتماعی دانشگاه میشیگان[۸۳] آمریکا در سال ۱۹۷۸ مجموعه تحقیقاتی را در مورد میزان شادکامی انجام داد. در پرسشنامهای از مردم خواسته شد تا درباره هیجانهای مثبت و منفی خود در طی چند هفته گذشته اظهار نظر کنند. نتایج حاصل از این بررسیها نشان دادند که ۸۶ درصد از پاسخ دهندگان به دلیل اتمام رسانیدن کارها یا فعالیتی که در دست داشته اند احساس خشنودی کرده اند، ۷۴ درصد احساس کرده اند که امور بر وفق مراد آنان در جریان بوده است، ۷۴ درصد از پاسخ دهندگان نوعی هیجان مطبوع با این احساس را تجربه کرده اند که چیزی برای آنان جالب بوده است، ۳۰ درصد از افراداحساس افسردگی یا احساس ناخشنودی شدید را تجربه کرده اند، ۴۸ درصد احساس بیقراری کرده اند و ۲۲ درصد به دلیل انتقادی که از آنان شده است ناراحت شدهاند. نتیجه این تحقیقات نشان می دهند که هر چند زندگی برای گروه مورد مطالعه دارای پستیها و بلندیهای خاص خود بوده است، بیشتر مردم لحظات خوب را بیشتر از لحظات نامطبوع تجربه کرده اند(ساعتچی، ۱۳۷۷).