نتایج تحقیقات نشان میدهد که پنج عامل بزرگ شخصیت، میتواند به خوبی عملکرد تحصیلی را پیشبینی کند( پرموزیک و فورنهام، ۲۰۰۳؛ لایدرا و همکاران، ۲۰۰۷ و کونارد، ۲۰۰۶). به طور مثال نتایج تحقیق پرموزیک نشان میدهد که روانرنجوری با عملکرد تحصیلی رابطه معکوس دارد، در صورتی که وظیفهشناسی و سازگاری، پیشرفت تحصیلی بالایی را به همراه دارد. کاستا و مککری (۱۹۹۲)، بیان کردند که عامل مهم شخصیتی که به طور مداوم میتواند پیشرفت تحصیلی را پیشبینی کند، گشودگی است، که به پذیرفتن ایدههای جدید و گرایش به جستجوی تجارب علمی جدید اشاره دارد. بلیکل[۳۵](۱۹۹۶) دریافت که گشودگی نسبت به تجارب با عملکرد تحصیلی ارتباط مستقیمی دارد. باربارانلی[۳۶](۲۰۰۳)، به این نتیجه رسید که ارتباط منفی بین برونگرایی و همچنین ارتباط مثبت بین درونگرایی و پیشرفت تحصیلی وجود دارد. همچنین او دریافت که روانرنجوری در همه سطوح ارتباط منفی با نمرات دانشآموزان دارد. به نظر میرسد که اضطراب و نگرانی از عوامل تهدید کننده موفقیت هستند. برونگراها نیز ترجیح میدهند که فعالیت اجتماعی بیشتری داشته باشند تا فعالیتهای تحصیلی، که این موضوع میتواند تأثیر زیان بخشی در تحصیلات افراد داشته باشند(لیدرا و همکاران، ۲۰۰۷).
هاون[۳۷]و همکاران(۲۰۰۲)، در تحقیق خود بر روی ویژگیهای شخصیتی نشان داد که بین نوروزگرایی و پیشرفت تحصیلی ارتباط منفی وجود دارد. پائون و آشتون(۲۰۰۱)، نیز نشان دادند که وظیفهشناسی و گشودگی دو بعد مهمی هستند که به طور مستقیم با پیشرفت تحصیلی رابطه دارند، از این رو انتظار میرود که این ویژگیآموزشها همبستگی نیرومندی با سایر عوامل مربوط به پیشرفت داشته باشند. ولی در تحقیقی لاوسون[۳۸] دریافت که گشودگی ارتباط منفی با عملکرد و یادگیری دارد( زویک و وبستر، ۲۰۰۴). لازم به ذکر است تاریخچه فرد در موفقیت و پیشرفت تحصیلی میتواند شخصیت فرد را تحت تأثیر قرار دهد و از طرفی والدین معمولاً در قبال پیشرفت و ویژگی نسبت به فرزندان پاداش میدهند. بنابرین پیشرفت تحصیلی و شخصیت به طور دو جانبه و با تقویت یکدیگر میتوانند زمینه سلامت روانی را فراهم سازند.
۲-۲-۱-۴٫ خانواده و نقش آن در عملکرد تحصیلی
یکی از عوامل مهم و مؤثری که در رشد و تکامل انسان نقش اساسی دارد «خانواده» است. محیط خانواده بادوام ترین عاملی است که در رشد شخصیت افراد تأثیر میگذارد. زیرا تنها در خانواده است که کودک نخستین چشم انداز را از جهان پیرامون خود به دست میآورد و احساس وجود میکند یعنی میآموزد، چگونه غذا بخورد، لباس بپوشد، حرف بزند، معاشرت کند، همکاری نماید، محبت و احترام روا دارد و هم چنین در خانواده است که به آداب و رسوم ملی، مراسم دینی، وظایف فردی و حدود اختیارات و مسئوولیتها پی میبرد(پارسا، ۱۳۷۲, ص ۶۷).
در حقیقت استحکام و استواری خانواده به ازدواج و رابطه زناشویی پایدار و بنیادین بستگی دارد یعنی هر گونه تزلزل و سستی درسازگاری زناشویی و یا وجود یک ازدواج ناموفق علاوه بر آن که آرامش روانی زوجین را مختلمیکند و افسردگی و اضطراب را می افزاید، بقا و دوام خانواده را نیز در معرض تهدید قرار میدهد و فروپاشی خانواده مزید بر علت شده افسردگی و اضطراب همسران و دیگر مشکلات جسمی و روانی را پیش از پیش افزایش میدهد (کاظمی حقیقی، ۱۳۷۷,ص ۲۴).واضح است که کودکان چیزهای زیادی را از طریق تجربیات روزمره شان در تعامل با دنیای اجتماعی و فیزیکی یاد می گیرند آنچه یاد گرفته می شود در ژن ها وجود ندارد و هیچ گونه برنامه سازماندهی شده ندارد، و بر طبق یک برنامه زمانبندی شده خاص در درون متن اجتماع رخ میدهند، در اینجا است که والدین در آن نقش ایفا میکنند(مک کوبی، ۲۰۰۰,ص۷۸).
از آنجا که خانواده، خود یک واحد اجتماعی است و ارزشها و معیارهای اجتماعی از طریق آن به کودک منتقل می شود، به عنوان یک واسطه از لحاظ تأثیر محیط اجتماعی بر کودک، اهمیت فراوانی دارد. به سخن دیگر، چون خانواده کانون تولد و زایش فرزند است و پیش از وی شکل گرفته است، تا مرحلهای که فرزند به آگاهی و« شعور» کافی برسد، خواه ناخواه در تعیین سرنوشت، ساختمان روحی و نوع جهان بینی و طرز تفکر وی که خود برگرفته از محیط اجتماعی است، تأثیر فراوان دارد (احدی و محسنی، ۱۳۸۷,ص ۶۹).
۲-۲-۲٫ درگیری والدین در امور تحصیلی
۲-۲-۲-۱٫درگیری خانواده در امور تحصیلی
خانواده یک نظام طبیعی و اجتماعی است که افراد خواسته یا ناخواسته به آن وابسته اند و اولین کانونی است که فرد در آن احساس امنیت میکند و مورد پذیرش و حمایت قرار میگیرد. مطمئناً ساخت و فضای خانواده ، نقش مهمی در عملکرد و رفتار فرد ایفا میکند. کیفیت تعامل والدین و فرزندان، وضعیت اقتصادی – اجتماعی خانواده و تحصیلات والدین همواره به عنوان تعیینکننده های مهم پیشرفت تحصیلی دانش آموزان و دانشجویان شناخته شده است(هانوشک[۳۹] ،۱۹۸۶؛ نقل از آکسوی[۴۰] ، لینک[۴۱]؛ ۲۰۰۰).
۲-۲-۲-۲٫ الگوی روابط والد و فرزند
مطالعات اولیه در این زمینه شدیداًًًً تحت تأثیر مفهوم کودک به عنوان لوحی سفید بود این امر به مبادلهای برای مداخله شدید والدین در زندگی کودکان بدل شد. این دیدگاه تبیینهای پیوسته و گسسته و مسیر تحول را با یکدیگر همراه میکند بدین معنی که والدین، کودک شکلپذیر و منفعل را به تدریج و در طول زمان شکل میدهند(استانفورد و بی یر[۴۲]، ۱۹۹۳ ترجمه دهقانپور، ۱۳۷۷).
الگوی قدیمی رابطه والد و نوجوان چنین بود که با بالغ شدن نوجوان از والدین کنارهگیری میکردند و وارد دنیایی مستقل و جدای از والدین میشدند(سانتروگ[۴۳]، ۱۹۹۷ به نقل از برجعلی، ۱۳۷۸).
چون دیدگاه قدیمی روابط والدین و نوجوانان به وسیله تحقیقات جدید مورد انتقاد قرار گرفت نظریه پردازان الگوهایی ارائه کردند که در این الگوها نوجوانان سالم ضمن اینکه با والدین خود زندگی میکنند به طور همزمان به استقلال نیز دست مییابند (دسی و کنی[۴۴]، ۱۹۹۷).
یکی از الگوهای روابط نوجوانان و والد نظریه اتکای متقابل یا وابستگی متقابل است. طبق این دیدگاه روابط بین نوجوانان و والدینشان دایماً در حال تغییر است. طی دوران کودکی والدین بیشترین کنترل در تصمیمگیریهای خانوادگی را دارند. در دوران نوجوانی والدین آزادی بیشتری به فرزندان میدهند. نوجوانان بزرگتر به این مرحله از درک میرسند که والدین آن ها کسانی نیستند که همه چیز را بدانند. این تغییر در رابطه والد فرزندی ضمن حفظ احساس وابستگی در نوجوانان آن ها را در کسب استقلال یاری میکند(برجعلی، ۱۳۷۸).
۲-۲-۲-۳٫ سبکهای والدین[۴۵]
دیانا بامریند[۴۶] (۱۹۷۳، ۱۹۷۵، ۱۹۸۰، ۱۹۹۱) در یک سلسله مطالعات برجسته با مشاهده تعاملهای والدین با فرزندان اطلاعات فراوانی در زمینهی سبکهای فرزندپروری(سبک والدین) به دست آورد. وی دریافت که سبک والدین انواع مختلفی دارد و طیفی از پذیرندگی[۴۷]– توقع[۴۸] را شامل میشود (بامریند، ۱۹۹۱). توقع داشتن یعنی اینکه تا چه اندازه والدین خواستههای خود را برای فرزندانشان وضع کرده و بر آن ها اعمال میکنند و پذیرندگی به این معنی است که تا چه اندازه آن ها با فرزندانشان گرم بوده، آن ها را میپذیرند و به آن ها تعهد دارند.
۲-۲-۲-۴٫ تحصیلات والدین