پیش از پرداختن به بحث لازم است به دو مطلب اشاره شود:
نکته اول بررسی دوره پست مدرنی است که باید گفت: در طول چند دهه، مجموعه ای از تحولات در نظام اقتصادی سرمایه داری جهانی و نیز جوامع پیشرفته صنعتی همچون امریکا، راه را برای نوعی دگرگونی کیفی در این جوامع گشود که نشانه های آن حداقل از دهه ۱۹۷۰ توجه برخی از نویسندگان و جامعه شناسان را به خود جلب کرده بود و به طور خاص در دهه های ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ نظریه پردازی و مطالعات جدی تری در باره آن آغاز شد. این تحولات منجر به ظهور یک نظام اقتصادی کم و بیش متفاوت در سطوح ملی و بین المللی، تغییر در نقش قدرت دولت و کارکردهای آن، منابع جدید تعارض اجتماعی، روابط جدید اجتماعی و دگرگونی های گفتاری در اندیشه ها و نظریه پردازی اجتماعی شد. این جامعه جدید را برخی «پسا صنعتی» لقب می دهند، برخی«پسا سرمایه داری»، «سرمایه داری بی سازمان» یا «سرمایه داری سازمان گریز» می نامند، برخی بر آنند که جامعه در شرایط «تجدد اعلا» قرار گرفته است و برخی این جامعه و شرایط جدید آن را «پسا مدرن» می نامند.[۱۰۹]
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
نکته دوم این که: فلسفه همانند تاریخ در باره مردان و به دست مردان نگاشته شده است. فیلسوفان در مواردی که می خواستند از انسان ها به طور کلی سخن گویند یا موضوع زنان را نادیده می گرفتند یا در نتیجه گیری های خود، آنان را مستثنی می کردند. مسائل و مشکلات آن ها، مد نظر قرار نمی گرفت و علایق و صفات مردانه، معیار سنجش تلقی می شد و به تجربه و علایق جنس مؤنث توجهی نمی شد. این دیدگاه بدین لحاظ که حقوق نیمی از بشر را از حوزه دانش بشری خارج نمود، قابل نقد می باشد و موجب طرد بانوان از مجامع علمی، نادیده گرفتن تلاش های آن ها و حذف شان در گزارش های تاریخی و فلسفی شد. البته اندکی از فلاسفه نیز در باره جنس مؤنث، سخن گفته اند که در این قسمت به مبانی و دیدگاه برخی از آن ها در این باره پرداخته می شود و نظر افلاطون و ارسطو به عنوان قدیمی ترین فیلسوف و دیدگاه ژان ژاک روسو که معاصر با شکل گیری جریانات فمینیستی است و دیدگاه نیچه پس از شکل گیری این جریان بررسی می گردد:
رفتار شناسی زنان از دیدگاه فلسفه سیاسی قدیم و جدید
از دیر باز در میان فلسفه و فرهنگ سیاسی، گرایشی فراگیر وجود داشته است و آن نپرداختن به جایگاه دختران و بانوان یا چشم پوشی کردن از حقوق آن هاست. به رغم غفلت عمومی در تحقیق و بررسی موضوع زن، چند تن از مهمترین فیلسوفان فلسفه سیاسی به جنس مؤنث توجه کرده اند. به عنوان نمونه افلاطون، ارسطو، ژان ژاک روسو و نیچه، جان استورات میل در باره«ماهیت، نقش و جایگاه اجتماعی زن» نظراتی را بیان کرده اند. اینان مدعی وجود تفاوتی طبیعی بین دو جنس بودند.گاه مرد را به طور طبیعی عاقل تر از زن و مناسب سیاست و زندگی اجتماعی می دانستند و گاه توان جسمی را تنها تفاوت میان این دو بیان می نمودند. در این قسمت سعی شده است اشاره مختصری به نظرات آن ها در خصوص جایگاه زن و نقش او در خانواده و جامعه شود، تا واکنش بانوان نسبت به دیدگاه فلسفی مورد بررسی قرار گیرد:
-
-
-
- دیدگاه افلاطون
-
-
آریستوکلس معروف به افلاطون[۱۱۰]هدف واقعی هر حکومتی را سعادت تمام طبقات جامعه می داند و در این راستا ابتدا واژه «سعادت» را تعریف می نماید و اخلاق و تربیت(قابلیت یا فضیلت)را هسته مرکزی فلسفه سیاسی خود قرار می دهد و برای دولت و سازمان سیاسی جامعه، نقش فوق العاده ای قائل است و سیاست را عالی ترین دانش ها و والاترین هنرها می داند. به عقیده او آدمی در دامن جامعه می تواند از تربیتی درست بهرمند گیرد و موجب نیکبختی خود و جامعه شود. بر این اساس و با توجه به این که وظیفه قانونگذار چیزی جز تربیت نیست. او بیان می دارد که قانونگذار باید بصیر در سیاست باشد و به همه قابلیت های انسانی به خصوص خردمندی و روشن بینی توأم با آرزوهای تابع خرد، توجه نماید. همو علت این جامعیت نگرش را در این می داند که توده مردم از قانونگذار وضع قوانینی را می خواهند که به سود همه افراد ملت یا مطبوع برای بیشتر مردم باشد تا جامعه را از دانش و روشن بینی بهره مند سازد و از نادانی برهاند[۱۱۱] و همه رعایا را به نیکبختی برساند. سپس وی، تنها راهی که رهبر می تواند به هدف سعادتمند کردن رعایا نائل شود، را وضع قانونی می داند که خودخواهی و تملک را از میان بردارد. برای مثال از دید او مالکیت خصوصی باعث نفع پرستی و خودخواهی می شود و باید منافع شخصی در جهت منافع عمومی از بین برود. همو با این نوع تفکر به وضع دستوراتی در دو شکل مجزا می پردازد و در رساله های خود به نام های «قوانین»[۱۱۲]و «جمهور»[۱۱۳] به این اوامر اشاره می نماید و در طی بیان دستورهای لازم جهت تشکیل مدینه فاضله از جایگاه زن، طبیعت او و نهاد خانواده سخن می راند که در این قسمت به دیدگاه وی در باره زن پرداخته می شود:
۱-۱-۱- رفتار شناسی زنان از دیدگاه افلاطون
در دیدگاه افلاطون برخلاف فیلسوفان و قانونگذاران قبل از او، جایگاهی برای زنان در نظر گرفته شده است. حتی وی چشم پوشی نمودن از وظایف و حقوق بانوان را، به منزله از کار انداختن بخش قابل توجهی از جامعه می داند. سپس در بیان اهمیت وضع قانون در باره جنس مؤنث به موارد زیر شاره می نماید:
۱-۱-۱- ۱-لزوم توجه به زنان در وضع قانون
آریستوکلس در رساله «قوانین»، دستورهای وضع شده دولت را، جهت دهنده کردار و رهنمون به رفتاری متین می داند که می بایست، در زندگی مردم نهادینه شود و به سه اصل پارسایی(ترس از معبود)، شرف و برتری و نیز زیباگرایی روحی نه جسمی اشاره می کند. سپس برای تشکیل آرامانشهر خود به ذکر قوانینی می پردازد که بر خلاف دستورات موضوعه قبلی، منحصر به جنس خاصی در جامعه نمی باشد. همو اولین قانون را « قانون زناشویی» بر می شمارد[۱۱۴] که نخستین مرحله شکل گیری و ایجاد مجتمع دولت است و با ذکر دو قانون دیگر روابط جنسی زن و مرد را در دولت ساماندهی می نماید. وی در قانون اول آورده است: شهروندان آزاده نمی توانند با زنی- غیر از همسر قانونی خود- رابطه داشته باشند. قانون دوم نیز روابط جنسی مردان با یکدیگر را ممنوع می نماید.[۱۱۵]سپس در بیان اهمیت توجه به موقعیت جنس مؤنث به نکات ذیل اشاره می کند:
۱-۱-۱-۲-تمایل به بی نظمی در جامعه زنان
همو معتقد است که زنان به حکم طبیعتشان نسبت به مردان قابلیت و نیکی تمایل کمتری دارند واگر آزاد و فارغ از هر قیدی گذاشته شوند، در حقیقت بیش از نصف جامعه بی بند و بار خواهد ماند. بدین علت و برای جبران این غفلت و نیز نیل به نیکبختی جامعه ضروری است که برای زنان نیز قانونی در نظر گرفته شود.[۱۱۶]همو قانونگذاران قبلی را سرزنش می نماید که زنان را فراموش نموده و آن ها را پای بند نظم معینی نساخته و باعث بی نظمی نیمی از جامعه گردیده اند[۱۱۷]و موجبات جدایی رسمی فضای فکری و تعاملات اجتماعی دوجنس را فراهم آورده اند.
۱-۱-۱-۳-نقص تعاملات اجتماعی در زنان
افلاطون در بیان نقص روابط اجتماعی زنان به سنت های رایج در باره آن ها در جوامع قبلی اشاره می کند و بیان می نماید که اگر کسی در صدد برآید که زنان را به غذا خوردن در حضور مردان بر سر خوان های همگانی مجبور سازد، جز ریشخند حاصلی به دست نمی آورد و زنان که به زندگی در پشت پرده خو گرفته اند با فریاد و غوغا او را از پای در می آورند.[۱۱۸]همو حضور زنان بر سر سفره غذای مردان راجایز نمی داند و عین بی نظمی تلقی می نماید.
۱-۱-۱-۴-وضع قوانین مربوط به ازدواج زن
افلاطون، پس از بیان اهمیت در نظرگرفتن زنان در ایجاد قوانین، جهت سامان بخشیدن به اوضاع جامعه به بیان مواد قانون در خصوص جنس مؤنث به قرار زیر می پردازد:
۱-۱-۱-۵- اجازه ازدواج دختران
افلاطون، در باره نامزدی وآئین عروسی به تعیین قانونی می پردازد که در آن ازدواج دختر بدین قرار است؛ در مرتبه نخست با اجازه پدر خواهد بود و در مرتبه دوم با موافقت پدربزرگ و در مرتبه سوم با موافقت برادرانی که با دختر از یک پدر هستند و اگر هیچیک ازآنان زنده نباشند، اجازه مادر لازم خواهد بود. اگر مادر نیز در قید حیات نباشد نامزدی با موافقت نزدیکترین خویشان دختر و سرپرست او صورت خواهد گرفت.[۱۱۹] با توجه به سخنان او دختر از حق انتخاب همسر و زوج خود محروم است و تحت ولایت پدر و قیم خود قرار دارد و این قیم ها هستند که برای ازدواج او بدون توجه به علایقش تصمیم می گیرند. البته وی در مورد آداب ولیمه عروسی و حتی شمار مدعوین اظهار نظر می کند و می گوید: پنج تن از دوستان داماد و پنج تن از دوستان عروس و به همان تعداد از خویشان آن دو باید به عروسی دعوت شوند.[۱۲۰]
۱-۱-۱-۶-تعیین سن و ملاک ازدواج
آریستوکلس در کتاب قانون، به سن ازدواج دختر و پسر اشاره دارد و می گوید: هر کس موظف است میان سی سالگی و سی و پنج سالگی زناشویی کند و اگر از این دستور سر بتابد به پرداخت مبلغی جریمه و محرومیت از برخی حقوق اجتماعی محکوم خواهد شد.[۱۲۱] همومهمترین ملاک ازدواج را ایجاد همخوانی روحی و اجتماعی می داند و این که افراد دارای تضادهای روحی باید با یکدیگر ازدواج کنند تا تعادل در جامعه ایجاد گردد. به عنوان مثال مرد تندخود در پی زن نرمخو و مرد دارا بدنبال زن ندار باشد.[۱۲۲] براساس آن چه بیان گردید افلاطون بدنبال فلاح و سعادت جامعه پیش می رود و سعادت فردی را لحاظ نمی نماید و از طرفی با نادیده گرفتن دختران، فقط به سن ازدواج در پسران اشاره می کند. البته فلسفه قرون وسطی «هفت سالگی» را سن«عقل» می شناسد که فرد می تواند در آن نامزد شود.[۱۲۳]
۱-۱-۱-۷-جهیزیه موجب بندگی مرد
افلاطون ارسال جهیزیه دختر را با کنترل دولت ضروری می شمارد و این که هنگام ازدواج، پدر عروس حق ندارد، جهیزیه ای به خانه داماد بفرستد و داماد نباید جهیزیه را هر چند به مقدار کم بپذیرد.[۱۲۴]همو علت این امر را در دو موضوع بیان می کند؛ اول این که هیچکس به سبب تنگدستی از زناشویی محروم نماند، دوم این که اگر جهیزیه ای در کار نباشد نه زنان به پول مغرور خواهند شد و نه شوهران طوق بندگی به گردن خواهند گرفت.[۱۲۵]بر این اساس تمام توجه وی به کنترل بانوان می باشد.
۱-۱-۱-۸-سن بارداری در زنان
افلاطون پس از آن که از بحث در باره آیین عروسی فارغ گردید، به گفت و گو در باره زمان تولد کودکان می پردازد تا با وضع این دستور، قانون خود را به مواضع و قوانین همگانی نزدیک سازد و موجبات تولد فرزندان سالم و قوی در جامعه شود. همو به زمان تولید مثل برای دختران از شانزده تا بیست سالگی و برای مردان از سی تا سی و پنج سالگی[۱۲۶] اشاره می نماید. در ضمن بیان می دارد که لازم است، زنانی از مقامات دولتی بر این امر نظارت داشته باشند تا زن و شوهر جوان در ایام مقرر، کودکی قابل و زیبا بارآورند و اگر در این ایام، تولد فرزند به وقوع نپیوست لازم است، آنان از یکدیگر جدا شوند.[۱۲۷] گویا از دیدگاه او تنها ثمره ودلیل ازدواج، تولد فرزندان می باشد.
۱-۱-۱-۹- مجزا بودن تربیت کودک دختر
افلاطون معتقد است زندگی خصوصی مردم باید تحت نظارت دولت باشد تا زندگی عمومی جامعه پایدار بماند. در این صورت با پیروی از قوانین، هم زندگی خانوادگی سامان بخشیده می شود و هم تمام جامعه به سوی نیکبختی سوق می یابد. بنابراین همو به وضع قوانینی در مورد تربیت کودک می پردازد و آن را تا سن شش سالگی مشترک بین دختر و پسر مطرح می کند. ولی پس از این سن، جنسیت را در پرورش فرزند مؤثر و مهم می داند و معتقد است پس از این سن باید پسران از دختران جدا شوند و پسران با پسران و دختران با دختران به آموختن واداشته شوند. سپس به ورزش های مخصوص پسران اشاره می نماید که آن ها باید اسب سواری و تیر اندازی و نیزه پرانی و به کار بردن فلاخن را بیاموزند. ولی دختران از آموزش تمرینات نظامی به دور هستند، مگر آن که دارای استعداد کافی در این زمینه باشند. در این صورت باید راه به کار بردن افزار جنگی را فرا گیرند. وی به پرستارن و آموزگاران سفارش می نماید که باید مراقب باشند تا پسران و دختران، نیرومند به بارآیند و نیرویی که طبیعت به آنان بخشیده است بر اثر عادت از کار نیفتد.[۱۲۸]بنابراین از دیدگاه افلاطون دختران و پسران به دلیل تفاوت جنسیتی و نقش هایی که در آینده بر عهده می گیرند، باید مورد تربیتی متفاوت قرار گیرند تا جهت ایفای صحیح نقش خود آماده شوند.
۱-۱-۱-۱۰- ضرورت آموزش نظامی در زنان به منظور دفاع از کودکان
افلاطون در باره اهمیت فراگیری آموزش های نظامی در افراد بیان می داردکه زنان دارای صلاحیت، باید دوش به دوش مردان در همه تمرین ها شرکت کنند و می گوید: نمی ترسیم از این که دیگران بگویند اسب سواری و ورزش، خاص مردان است و برای زنان شایسته نیست. بنابراین ضروری است که زنان مانند مردان از عهده تیراندازی و به کاربردن سلاح های گوناگون برآیند.[۱۲۹] البته وی معتقد است زنانی که دارای استعداد لازم در تمرینات مذکور هستند، می توانند در مسابقات مربوط به آن نیز شرکت نمایند. همو بیان می دارد: بهتر است زنان را به شرکت در این گونه مسابقات مجبور نکنیم ولی اگر دخترانی پیدا شوندکه در آن ورزش ها، تمرین کرده و مهارتی بدست آورده اند و از نیروی بدنی کافی نیز بهره مندند، آنان را نباید از شرکت در مسابقه بازداشت.[۱۳۰]افلاطون آموزش های نظامی را در حدی برای زنان ضروری می داند که آن ها بتوانند در هنگام ضرورت از زادگاه و فرزندانشان دفاع کنند.[۱۳۱] وی در بیان اهمیت این موضوع می گوید: زنان باید در به کار بردن سلاح ها مهارت یابند، زیرا ممکن است روزی لازم شود که همه مردان و زنان شهر به کشوری بیگانه لشکرکشی کنند. آن روز باید کسانی باشند که بتوانند مراقبت کودکان را بر عهده گیرند و شهر را حراست کنند یا زمانی که عکس آن پیش آید زنان باید بتوانند همچون پرندگان در برابر درنده ترین جانوران از کودکان خود دفاع کنند و برای نجات آن ها جان خود را در خطر افکنند.[۱۳۲] وی قانونگذاران جوامع را مرتکب خطایی بزرگ می داند که زنان را وادار نمی کنند که در همه کارها با مردان همکاری ورزند تا مانع به هدر رفتن نیمی از نیروی جامعه شوند.[۱۳۳]بنابراین از دیدگاه افلاطون تجهیز قوای نظامی زنان بدلیل حمایت از کودکان می باشد و مقصود تربیت انسان های آماده دفاع از کشور و کیان و رویارویی با سربازان دشمن نمی باشد.
۱-۱-۱-۱۱-اشتغال زنان مشروط بر فراغت از تربیت فرزندان
افلاطون پس از ضروری دانستن تعلیم بانوان در کنار مردان و پرورش نیروهای جسمانی آن ها بیان می دارد که زنان می توانند به کسب مقامات دولتی نیز نائل آیند و سن انتصاب آن ها را در مقام های دولتی تا چهل سالگی و برای مردان تا سی سالگی می داند. زیرا مردان از بیست تا شصت سالگی مکلفند در جنگ ها شرکت کنند.[۱۳۴] همو معتقد است، زنی که فارغ از مسئولیت های خانوادگی و تربیت فرزندان است، می تواند در تمام مقام ها و مسئولیت های دولتی و نظامی حضور داشته باشد. بر این اساس در خانواده ای که جنس مؤنث مسئول نگهداری، رشد و تربیت فرزندان نباشد، دارای آزادی بیشتری است و می تواند مسئولیت های اجتماعی برعهده گیرد. از این رو جوهره دیدگاه افلاطون به جایگاه زن بر پایه نقشی که در خانواده ایفا می کند، موقعیتی متفاوت می یابد. براین اساس بانوی مزدوجه، قبل از تربیت فرزندانش نقشی در جامعه نمی تواند داشته باشد. وی به برابری و توانمندی زن و مرد در انجام امور مردانه اشاره دارد. ضمن آن که از این نکته غفلت نمی کند که توانایی جسمانی آن ها با یکدیگر متفاوت است. همو برابری هر دو جنس را در آموزش و تمرین ضروری می داند تا هر دو آماده پذیرش فعالیت های اجتماعی شوند و شایستگی انجام مسئولیت ها را داشته باشند. البته افلاطون لازم می داند که توانایی جسمانی زن و وظیفه او در نگهداری و تربیت کودک، در وهله نخست لحاظ شود. اما قانونی برای آن وضع نمی کند و به اهمیت این مسئولیت اشاره ای ندارد.
۱-۱-۱-۱۲-حضور سیاسی زنان مشروط به اتمام وظایف مادری
آریستوکلس افلاطون، حضور سیاسی زنان را پس از پایان دادن به وظایف مادری و متناسب با توانایی جسمانی او می داند و بیان می کند: اگر اشتغال آن ها در امور جنگی ضرورت پیدا کند هر زنی از هنگامی که انجام وظایف مادری را به پایان رسانده است تا پنجاه سالگی به کاری که با نیروی بدنی او مناسب باشد، گماشته خواهد شد.[۱۳۵]همو حضور سیاسی جنس مؤنث را در صحنه جنگ ترسیم می کند. از طرفی وی عضویت عالیترین شورای دولتی مانند شورای نگهبان را به مردان اختصاص می دهد تا اعضا با فراغت کامل، کارهای مهم و خطیر دولتی را به فرجام برسانند. از دیدگاه او زنان قادر نیستند شغل های مهم و در رده بالای دولتی داشته باشند.
۱-۱-۱-۱۳- ضعف تعقل زنان
افلاطون صفت کوته فکری را در خور زنان و از مردان به دور می داند.[۱۳۶]
۱-۱-۲- دیدگاه افلاطون در باره تساوی طبیعت و استعدادهای زنان و مردان
از نظر افلاطون، واژه طبیعت(nature)مفهومی بسیار مهم و اساسی است که به سادگی نمی توان آن را درک کرد، زیرا او واژه دیگری به نام[۱۳۷]physis را در کنار واژه طبیعت به کار می برد. در دیدگاه او، این دو ویژگی باعث بوجود آمدن شخصیت انسان می شود. وی گاه آن چه را طبیعت می نامد، به مفهوم تربیت و عادت به کار می برد که معنای فطری ندارد و گاه طبیعت یک شخص را، همان فطرت یا ذات آن فرد می داند و برخی اوقات خصوصیات ذاتی را در کنار آموزش و پرورش قرار می دهد. همو تأکید انکار ناپذیری بر آموزش در آغاز زندگی و در دوره کودکی دارد. به طوری که تربیت و تعلیم کودک تا سن شش سالگی را مشترک بین دختر و پسر می داند و پس از این سن تعلیم های ویژه ی جنس پسر را مطرح می کند. البته همو در ادامه به این نکته مهم اشاره می نماید که در پرورش نیروی کودک می بایست ناتوانی جنس ماده و توانایی جنس نر لحاظ شود.[۱۳۸] وی تفاوت زن و مرد را بسیار سطحی و جزئی می داند و می گوید: گرچه طبایع مختلف باید وظایف متفاوت را تعیین نماید. اما تفاوت زن و مرد فقط در این است که زن می زاید و مرد نطفه می گذارد. بنابراین در کسب هنر اختلافی میان آن ها نیست و نگهبانان و زنان وظایف مساوی دارند و زن و مرد به طور مساوی از عهده هر فن یا وظیفه ای بر می آیند و در سازمان های شهری کاری نیست که اختصاص به زن یا مرد داشته باشد بلکه استعدادهای هر دو جنس یکسان هستند و تمام انسان ها در این امر برابرند جز آن که فردی، موضوعی را به آسانی درک می کند و دیگری به زحمت و نیاز به تمرین فراوان دارد و قوای جسمانی افراد به درک مطلب آن ها کمک می کند. البته در همه کارها زن ناتوان تر از مرد است.[۱۳۹]همو در توجیه نظریه خود که در امتداد دیدگاه سقراط است، می گوید: مردان باید از روی نمونه نگهبانان گله تربیت شوند. . و برای زنان هم همان طبیعت و همان تربیت مردان را قائل شویم و ببینیم نتیجه آن را می پسندیم یا نه؟ . . در نوع سگ های پاسبان گله وظیفه سگ ماده این است که مانند سگ نر همکاری کند در غیر این صورت باید در خانه بماند و بداند که کاری جز زائیدن و بزرگ کردن بچه از او ساخته نیست و اشتغال به کار سخت و مراقبت از گله منحصرا وظیفه سگ های نر است.[۱۴۰] بدین روی تساوی زن و مرد از دیدگاه افلاطون همچون انتخاب نگهبانانی برای گله است که هیچ تفاوتی میان آن ها نباید گذاشته شود زیرا همانطور که در میان حیوانات مخصوصا سگ ها که نگهبانان گله هستند هیچ فرقی بین نر و ماده نیست. همو لازم می داند، قواعد تعلیم و تربیت در باره هر دو جنس یکسان اجرا شود و پس از آن که افراد به طرز مقرر پرورش یافتند، بهترین آن ها به نگهبانی شهر گماشته شوند، آنگاه منتخبین باید با هم زندگی کنند و هیچ یک از آن ها نباید چیزی از آن خود داشته باشد حتی زن و فرزند.[۱۴۱] حال با توجه به این که نباید همه وظایف را به مردان تحمیل نمود، تربیت زن های نگهبان خلاف طبیعت نیست و اگر بنا باشد که زن ها هم برای انجام وظیفه نگهبانی مجهز گردند باید همان تربیتی را که نگهبانان ذکور انجام می دهند، متقبل شوند. وی معتقد است بدین علت که استعدادهای هردو جنس مساوی تقسیم شده است، به حکم طبیعت، شریک در انجام وظایف می باشند و می توان به هر دو جنس به طور مساوی فن جنگ و سواری را آموخت.[۱۴۲] البته به علت ضعف نوعی زنان بهتر است وظایف آسانتر به آن ها واگذار شود.[۱۴۳]
۱-۱-۳-دیدگاه افلاطون در باره نهاد خانواده
افلاطون توجه ویژه ای به جامعه دارد و رستگاری بشر را در سعادت جامعه می داند بدین روی دیدگاه وی در باره نهاد خانواده با مبنا قرار دادن اهمیت جامعه، به دو شکل مطرح است: