یکی از صاحب نظران جامعه شناسی تاریخی، این علم را اینگونه تعریف می کند: «یک پژوهش سنتی پیوسته و همواره نوین سازی شده که برای درک ساختارهای کلان و روندهای دگرگونی بکار می رود» ( ابراهیمی، ۲۳:۱۳۸۸). جامعهشناسان «جامعه شناسی تاریخی» را شعبهای ازجامعهشناسی میدانند که با بهره گرفتن از اطلاعات تاریخی به عنوان مبنای تحقیق، میتوان به تدوین اصول علمی و تعمیم کلی پرداخت. بدین ترتیب به جای آنکه حوادث منحصر به فرد تاریخی یا توالی وقایع را یکایک مورد توجه قرار دهند، سعی مینمایند که انگارههای وقایع تاریخی را کشف نمایند (اکبری و اردشیریان، ۳:۱۳۹۲و۱۷).
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
۲-۴- سطوح جامعه شناسی تاریخی:
موضوع جامعه شناسی تاریخی دارای سه سطح خرد، متوسط و کلان است. در جامعه شناسی خرد، از امور محسوس و پدیده های اجتماعی از جمله کنشها، نقشها و منزلتها، هنجارها، سخن به میان می آید و زمانی که ساختار یک جامعه مانند دولت، طبقه، نهاد، سازمانها و گروه ها بررسی می شود، جامعه شناسی سطح متوسط بوجود می آید و زمانی که در جامعه شناسی، بر تغییرات یک جامعه و دورههایی که بر آن گذشته، توجه می شود، جامعه شناسی تاریخی سطح کلان شکل میگیرد.
۲-۴-۱- جامعه شناسی تاریخی خرد:
دراین تلقی تاریخ عبارت است از مجموعه روابط و مناسباتی که در ساختار اجتماعی یک جامعه خاص بین اجزا و عوامل متشکله آن وجود دارد. در این اصطلاح منظور از جامعه شناسی تاریخ، مطالعه نقشها و منزلتها، ارزشها، هنجارها، گروه ها، نهادهای اجتماعی در طول تاریخ یک ملت یا جامعه برای فهم اوضاع و احوال فعلی آن جامعه است. این اصطلاح به معنای پویایی شناسی است که کنت آن را برای نخستین بار مطرح کرد. پویاییشناسی اجتماعی یا جامعه شناسی پویا عبارت است از: مطالعه اینکه چگونه الگوها، نقشها، هنجارها، منزلتهای مختلف اجتماعی بوجودآمده، چگونه تغییر و تحول یافته و چگونه به این تغییر و تحولات ادامه داده است.
به عبارت دیگرجامعهشناسی تاریخی، در این سطح، مطالعه تحولات و تغییرات اجتماعی ساختار اجزاء و عناصر تشکیل دهنده یک جامعه خاص در طول تاریخ است. در مرحله بعد با نگرش بر واقعیتهای تاریخی به شناخت معنا، مفهوم و اهمیت اجزاء و عناصرتشکیل دهنده ساختار جامعه معاصر و نقش هر یک در تحولات اجتماعی معاصرمیپردازد. در این نوع مطالعه، اجزاء و پدیده های اجتماعی در حال حرکت و در طول زمان مطالعه میشوند و از این راه قوانین عمومی رشد و پیشرفت اجتماعی آنها کشف میگردد. به عنوان مثال بررسی سلسله ساسانی تا سقوط این سلسله و ورود اسلام به ایران یک بررسی تاریخی است، ولی تبیین ساخت حکومت و ویژگی سازمانهای سیاسی آن در ارتباط با سایراجزاء و عناصرجامعه ساسانی مانند خانواده، جمعیت، گروه ها و طبقات اجتماعی و نظام بسته و ارتباط آنها و امور مشابه دیگر و بالاخره کشف علل و آثار و نتایج سقوط این سلسله، از مطالعات جامعه شناسی تاریخی در سطح خرد است. در حقیقت جامعه شناسی تاریخی خرد خصیصه آثار دورکیم[۱۶] و مطالعه تطبیقی ادیان ماکس وبر[۱۷] و چند تن از جامعهشناسان دیگر است که از او متأثرشدهاند (فخرایی و سلطانی، ۹:۱۳۸۳).
۲-۴-۲- جامعه شناسی تاریخی متوسط:
درسطح متوسط جامعه شناسی تاریخی، تاریخ عبارت است از مجموعه روابط و مناسباتی که در ساختار اجتماعی یک جامعه خاص و بین اجزا و عوامل تشکیل دهنده آن وجود دارد. این سطح از جامعه شناسی تاریخی به نحوی در مطالعات بنیانگذاران نخستین جامعه شناسی مضمر و مکنون بوده است.
۲-۴-۳ - جامعه شناسی تاریخی کلان:
جامعه شناسی تاریخی کلان به بررسی قانونمندی جامعه، تحولات یک جامعه، دورههایی که آن جامعه خاص پشت سر گذاشته و این که در چه وضعی به سر میبرد، می پردازد. جامعه شناسی تاریخی در این سطح درصدد بررسی فرآیندها و ساز و کارهای تغییرات اجتماعی است که سیمای جوامع را دگرگون یا باز تولید می کند. مطالعه گذشته جوامع، برای کشف اینکه آنهاچگونه عمل می کنند، چگونه تغییرمیکنند و سرانجام جستجوی « تغییر متقابل گذشته و حال، رویدادها و فرآیندها، صورت گرفتن کنشها و ساختاربندی شدن آنها و در نهایت تلاش برای پیوند زدن، تنویر واضح مفهومی، تعمیم تطبیقی و کشف تجربی با یکدیگر». در این تلقی جامعهشناس به بازسازی گذشته یک جامعه از طریق برقراری رابطه مجدد بین اجزاء ساختی آن جامعه می پردازد. منظور از برقراری رابطه صرفاً از دید یا تحلیل علّی یا تحلیلی بین واقعیتهای تاریخی نیست، بلکه به روابط متقابل بین اجزاء نیز توجه دارد تا در مجموع با گردآوردن این واقعیتها به یک الگو یا مدل نظری دسترسی یابد. از طریق مدل نظری است که جامعهشناس قادرخواهد بود تا بین واقعیتهای از هم گسسته اولاً ارتباطی برقرار سازد و ثانیاً، معناداری این ارتباط را روشن کند. بنابراین در این سطح جامعهشناس فقط جوابگوی «چرا» در گذشته یک جامعه نیست، بلکه به پرسشهای «چه» و «چطور» در تاریخ نیز میپردازند، چرا که یک مدل نظری در جامعه شناسی نگرش سیستماتیک بوجود می آورد و باعث می شود که تمامی واقعیتهای تاریخی را در ارتباط منطقی امور با هم و تأثیر یکدیگر مشاهده کند. یکی از موضوعاتی که در سطح کلان جامعه شناسی تاریخی بررسی می شود، چگونگی و امکان تبیین علل و عوامل تحول و تغییر اجتماعی است. سوال اصلی برای جامعه شناسی در بررسی تاریخی تغییرات اجتماعی عبارت است از: آیا نظریه یا حداقل الگویی در باب تحول و تغییر تاریخی اجتماع وجود دارد؟ در این خصوص چهار رویکرد وجوددارد: تغییر اجتماعی در جامعه شناسی تاریخی به تغییرساختی یک دوره یا یک جامعه اطلاق می شود؛ یعنی تغییر در ترکیب توازن اجزای جامعه یا نوع سازمان یا همچنین هنری پدید آمده در زبان (نظریه گنسبرگ). گاهی هم تغییر به معنای تغییر در ارزشها و معانی موجود در یک دوره تاریخی یا در یک جامعه یا گروه های مهم در جامعه است (نظریه رز). انواع تغییر عبارتننداز: دوری، خزنده[۱۸]، درون زاد[۱۹]، خطی و ارتجاعی[۲۰]. در مورد عوامل تغییرات اجتماعی نیز دو دیدگاه وجود دارد: دیدگاه مادی که تغییر عناصر مادی را عامل میداند و دیدگاه غیرمادی که اندیشه را عامل تغییرات میدانند. این دیدگاه اعتقاد دارد که زمانی که طرز تفکر انسان دگرگون گردید، رنگ و معنای جهان نیز در برابرش جلوهای دیگر خواهد یافت و به تبع آن جهانی دیگر تبلورمییابد (فخرایی و سلطانی : ۱۲، ۱۳۸۳ و ۱۳).
۲-۵- اهداف جامعه شناسی تاریخی:
اهداف جامعه شناسی تاریخی چه آنها که به صورت روشن در آثارجامعهشناسان تاریخی بیان شده اند و چه آنها که پس از مطالعات جامعهشناختی در تاریخ نمایان شده اند، متعدد و متنوع هستند که در ذیل به آنها اشاره می شود:
الف) کمک به تاریخ و تاریخ نگاری. جامعه شناسی تاریخی سبب شناخت بستر، زمینه و ساختار اجتماعی یک جامعه در گذشته می شود که اعمال و کنشهای تاریخی در قالب آنها صورت گرفتهاند؛ شناختی ارائه می کند که شکافها و کاستیهای موجود در مدارک و شواهد مورخان را برطرف میسازد؛ موجب پالایش و پیشرفت نحوه تفکر و روشهای مورخان درباره جوامع گذشته میگردد و ارزیابیهایی درباره روند تاریخ بر حسب عناصر اساسی و نیروهای غیرشخصی ارائه می کند که علیه دیدگاه سنتی درباره تاریخ- تاریخ به مثابه سرگذشت اعمال و امیال مردان و زنان خاص- به چالش برخاسته است. البته این نتیجه منحصرجامعهشناسی تاریخی نیست، بلکه تاریخ اجتماعی می تواند این نتیجه و پیامد را نیز به همراه داشته باشد.
ب) کشف قوانین اجتماعی. جامعه شناسی تاریخی شاهراهی است برای کشف قانونمندیهای اجتماعی، آزمایشگاه و بستری برای آزمون فرضیات مطرح شده و ماده خام و مطالعات اکتشافی اولیهای برای تدوین فرضیات نوین؛ این رشته، این جنبهها و خدمات کاربردی مهم را در اختیار جامعه علمی کشورقرار میدهد.
ج) شناخت بهتر جامعه مدرن. شاید بتوان ادعا کرد که هدف اساسی جامعه شناسی تاریخی تبیین وضعیت دوره معاصر در هر جامعهای بر اساس داده ها و اطلاعات تاریخی است. به سخن دیگر، بهترین هدفی که جامعه شناسی تاریخی می تواند ایفا کند گسترش و ترویج معرفت نسبت به جامعه مدرن خواهد بود، ولو اینکه چنانکاری به معنای نوعی انصراف نظر درباره فلسفهی تاریخ باشد. این نکته شایان توجه است؛ زیرا جاذبهی متقابل جامعه شناسی و فلسفه در حال حاضر به ویژه در نمونههای جدید جامعه شناسی تاریخی کلان نگر بسیار قوی است.
د) ایجاد فرهنگ مدنی. جامعه شناسی تاریخی می تواند نقش عمدهای در ایجاد نوعی فرهنگ مدنی آگاه تروباسعه صدروگشاده نظری بیشترایفاکند. جامعه شناسی تاریخی این ظرفیت راداردکه با دستاوردهای خود ارزش عملی تحقیق درباره گذشته را نشان دهد و به مقایسههای سیستماتیک جوامع مختلف در سراسر زمانها و مکانها بپردازد، تشابهها و تفاوتهای آنها را بیان کند، فرآیندهای بلند مدت را دنبال کند و به جستجوی آثار و پیامدها بپردازد.
ه) شناخت ساختارها و سبکهای زندگی. همچنین جامعه شناسی تاریخی می تواند به شهروندان کمک کند تا دریابند که ساختارهای سبک و شیوه های زندگی چگونه شکل گرفتهاند و درک کنند که این ساختارها و شیوه ها دست کم از برخی جهات میتوانند تغییر یابند (کافی،۱۳۹۳: ۷۹ و ۸۰).
۲-۶- بینش و روش در جامعه شناسی تاریخی:
پژوهشهای جامعه شناسی تاریخی دارای دو بعدند: بعد تاریخی و بعد جامعهشناختی. در مطالعه تاریخ تلاش بر این است که اصل و جوهرهی پدیده، با بهره گیری از منابع و به همان شکل که رخ داده، روایت و بررسی شود. اما قصد مطالعات جامعهشناختی این است که تأثیر نیروی جامعه را در کنشهای افراد مورد سنجش قرار دهد و سپس وقایع اجتماعی آینده را پیش بینی نماید.
به عبارتی،جامعه شناسی به دنبال یافتن قاعده کلی رفتار انسانهاست تا به کمک آن توانایی پیش بینی و کنترل وقایع اجتماعی را بدست آورد. با در نظرگرفتن ماهیت بین رشتهای جامعه شناسی تاریخی روش مورد استفاده در این رویکرد ترکیبی از روشهای تاریخی و جامعه شناسی خواهد بود. برخی از روشهای اساسی در تحقیقات جامعه شناسی تاریخی که در استفاده از آنها مورخان و جامعهشناسان به تفاهم رسیده و پایه نوعی مطالعات ترکیبی را بیان کرده اند عبارتننداز: روشهای مقایسه[۲۱]، مدل و انواع[۲۲]، روشهای کمی[۲۳]، روشهای جزیی نگراجتماعی[۲۴].
داده های تاریخی که جزء روشهای شناختورزی محققان و عوامل تولید نظریات مربوط به تغییرات اجتماعیاند. در تقسیم بندی دیگری از روشهای پژوهشی در جامعه شناسی تاریخی، این رویکرد را شامل سه رهیافت میدانند؛ رهیافت اول، الگوی عام[۲۵] نامیده می شود. در این رهیافت، یک نظریه عام درباره جامعه و تاریخ برای اطلاق جهان شمول به مصادیق گوناگون تدوین می شود. نظریه های عام قایل به وجود قواعد عامی در بروز و ایجاد تغییر در جوامع، همیشه و همه جا هستند. کتاب تغییر اجتماعی در انقلاب صنعتی اثر نیل اسملسر از برجستهترین نمونههای این رهیافت است.رهیافت دوم قاعدهمندیهای علّی [۲۶] نام دارد و به وجود یک زنجیره علّی[۲۷] معین در هر مورد معین تاریخی بین زمینه ها یا عوامل و تغییرات قایل است. کتاب ریشه های اجتماعی دموکراسی و دیکتاتوری اثر برینگتون مور[۲۸]نمونه ای شاخص از این رهیافت است. رهیافت سوم الگوی تفسیری[۲۹] نام دارد. جامعه شناسی تاریخی تفسیری به تعیین کنندگی تفسیر کنشگران اجتماعی از امور در بروز و ایجاد تغییر تأکید دارد. در این الگو از مفاهیم معینی برای ارائه تفسیر معنادار از جریانهای تاریخی استفاده می شود (اکبری، اردشیریان، ۱۳۹۳: ۱۸ و ۱۹ و ۲۰).
۲-۶-۱- الگوی مورد نظر در پژوهش:
یکی ازمهمترین موضوعات در مطالعه پدیده های اجتماعی و سیاسی و به طور اخص جنبشها، وجود نظریه و مدلهای تبیینی مناسبی است که بتواند درک هر چه بیشتر و مناسبتری از این رویدادها به ما بدهد. با وجود این، الگوی مورد نظر در این پژوهش، جامعه شناسی تاریخی است. برای تجزیه و تحلیل طالبان در پاکستان، میتوان سه سطح تحلیل در نظر گرفت: داخلی (مهمترین سطح تحلیل میباشد). منطقهای و بین المللی. از این منظر، در سطح تحلیل داخلی، آموزههای رادیکالیسم در بسترهای ایدئولوژیک اندیشه دینی اهل سنت شکل گرفته است و هماهنگی کاملی میان آنها وجود دارد، به گونه ای که ایدئولوژی وهابیت و دیوبندی با ترویج دیدگاه افراطی از طریق مدارس مذهبی و رویکرد خشونت آمیز در قبال سایر مذاهب، نقشی شاخص در ایجاد طالبان ایفا کرده اند. وضعیت سیاسی مناطق قبایلی فدرال و ایالت سرحد شمالی و شیوه اداره آنها به همراه عامل قومیتی پشتون در رویکرد استقلال طلبی این مناطق و در نتیجه نضج بنیادگرایی سنی مؤثر افتاده است. اوضاع نابسامان اقتصادی و فقراقتصادی که ازسوء مدیریت نظام سیاسی داخلی نشأت میگیرد. بررسی نقش کشورهای منطقهای چون افغانستان و عربستان در شکل گیری و رشد طالبان پاکستان در سطح تحلیل منطقه قرار میگیرد، زیرا کشورهای واقع در یک حوزه جغرافیایی به حکم مؤلفه هایی چون جغرافیا، تاریخ، اقتصاد و فرهنگ بر همدیگر تأثیر میگذارند و از هم تأثیرمیپذیرند. در سطح تحلیل بین المللی نیز به تأثیر عوامل بین المللی و خارجی همانند نقش آمریکا در شکل گیری و گسترش طالبان پاکستانی اشاره می شود.
برای فهم بهتر عوامل مؤثر در شکل گیری و گسترش طالبان پاکستان ابتدا سه سطح تحلیل را به طور کلی و مفید در فصلهای بعدی مورد بررسی قرارمیدهیم.
۲-۷- نظریه پردازان و مکاتب متفکران مدرن :
درطی سدههای هفدهم و هجدهم میلادی جامعه شناسی تاریخی بر آن بود که تکامل اجتماعی را موافق نظریه قرارداد اجتماعی تبیین کند. بنابراین، کاستیهای روانی و تاریخی نظریه قرارداد اجتماعی آماج یورش قرار گرفت. امروزه از اندیشمندانی که در راه اصلاح نظریه قرارداد اجتماعی گام برداشتند، با نام متفکران مدرنیسم یاد می شود. بیشتر این متفکران برای کشف و تبیین مسایل اجتماعی بر روش استقرایی و تاریخی تأکید میکردند و اهمیت زبان و قانون را یادآور میشدند. افزون بر این، آنان از راه مطالعاتی که درباره فلسفه تاریخ و تاریخ تمدن به عمل آوردند، توانستند تا اندازه زیادی در پیشرفت جامعه شناسی تاریخی مؤثر باشند. در این فصل به مورخان و جامعه شناسانی اشاره می شود که بینششان (کالینگ وود) یا روشهایشان (اگوست کنت، آلفردوبر) یا هر دو، و (ماکس وبر) در شکل گیری تاریخ اجتماعی یا جامعه شناسی تاریخی مؤثر بوده اند.
۲-۷-۱- اوگوست کنت[۳۰] (۱۷۹۸-۱۸۵۷)
تصوری که وی از جامعه شناسی در سر داشت، تصور یک علم اثباتی بود. او معتقد بود که جامعه شناسی برای مطالعه جامعه باید از همان روشهای علمی دقیقی استفاده کند که فیزیک یا شیمی برای مطالعه دنیای فیزیکی بکار گیرند ( چاوشیان، ۱۸:۱۳۹۰). با وجود این، کنت سهم مهمی درباره مراحل مختلف اجتماعی ارائه داد. وی به آوردن نظریهای صرفاً درباره سیر عقلی جامعه اکتفا نکرد، بلکه در مقابل مراحل لاهوتی و فلسفی و اثباتی که برای تکامل عقلی قایل شد، از دوره های تکامل اجتماعی مانند دوره دینی- نظامی و دوره فلسفی– حقوقی و دوره علمی ، صنعتی نیز یاد کرد. کنت در طرح جامعه شناسی خویش خردگرایی را با فلسفه رومانتیک میآمیزد و به آن صبغهای فرانسوی میزند و به خدمت جامعه شناسی تاریخی در می آورد و قوانین تکامل اجتماعی و ذهنی را استخراج می کند (فخرایی و سلطانی، ۱۳:۱۳۸۳). کنت با بیانی تحقیر آمیز در نقد تاریخ سنتی که یادآور نقد و ایرادهای تند ابن خلدون است، میگوید: جزییاتی پیش افتاده که با کنجکاوی غیرعقلانی مؤلفانی کور، حکایتهای بیخاصیت به گونه ای ناشیانه سرهم بندی شده اند. کنت بر این باور بود که تاریخ اجتماعی یا به تعبییر خود وی تاریخ بدون نام افراد یا حتی نام ملتها برای کارنظریهای که وی نخستین کسی بود که بر آن عنوان جامعه شناسی اطلاق نمود، ضروری و اجتنابناپذیر به شمارمی رود (کافی، ۲۱:۱۳۹۳).
۲-۷-۲- هربرت اسپنسر[۳۱] (۱۹۰۳-۱۸۲۰)
اسپنسر در طرح تکاملی خویش اعلام می کند که جوامع از یک حالت همگن، بسیط و ساده به حالت ناهمگن و پیچیده میرسند (ساعی، ۶۸:۱۳۹۲). یکی از کسانی که مدعی بود، قصد دارد جامعه شناسی را در مقابل تاریخ قرار دهد اسپنسر بود. به نظر او جامعه شناسی مثل ساختمان عظیمی است که در مقابل تاریخ مقاومت می کند. افزون بر این، بزرگترین وظیفه ای که مورخ با توجه به فراهم آوردن داده ها و اطلاعات برای جامعه شناسی تطبیقی می تواند انجام دهد، نقل زندگی ملتهاست. او مانند دیگر جامعه شناسان سدهی نوزدهم، به تحولات و تغییرات گذشته و قوانین حاکم بر آن نیز عنایت داشته است (کافی، ۲۲۹:۱۳۹۳).
الگوی هربرت اسپنسر بر «تطوراجتماعی» تأکید میورزد. این الگو با مفهوم به یک تعبیر همان الگوی «تغییراجتماعی» است: پدیده های تدریجی و انباشتی که در مقابل حرکتهای دفعتی و ناگهانی یعنی انقلاب قرار دارد، فرایند درونی[۳۲] یا درونزا که غالباٌ با توجه به تفاوتهای ساختاری تعریف می شود و مبین حرکت از وضعیت ساده و غیرتخصصی و غیررسمی به سمت وضعیتی پیچیده، تخصصی و رسمی است (فخرایی و سلطانی، ۱۳:۱۳۸۳).
۲-۷-۳- امیل دورکیم[۳۳] ) ۱۹۱۶-۱۸۵۸)
امیل دورکیم، بنیانگذارمکتب فرانسوی جامعه شناسی، جامعه راکلیتی تجزیه ناپذیر معرفی می کند که سیاست، اقتصاد و فرهنگ بازتابی ازآن کلیت است. در نگاه وی جامعه امری پیشینی، یک کل به هم پیوسته و تجزیه ناپذیر میباشد و با تغییرشیوه همبستگی آدمیان در جامعه، ساختارجوامع نیز تغییر خواهد کرد. پیونددهندهی کلیت جامعه، وجدان جمعی است که به مثابه رشته پیوند و عنصر مشترک همه اعضای جامعه عمل می کند و آنچه در شکل گیری این وجدان نقش اساسی ایفا مینماید، نظام نمادهای فرهنگی مثل ارزشها، باورها، ایدئولوژیها و امثال اینهاست (استوار، ۱۳۹۳: ۱۱و۱۲). وی کارخود را برنظریهی اجتماعی کنت استوار کرد. دورکیم نظریه کنت را مبنی بر به حساب آوردن انسانیت به عنوان موضوع جامعه شناسی و متغیر انگاشتن پدیده های اجتماعی به تبع تحولات معرفت بشری را رد می کند؛ زیرا این دو اندیشه در تضاد با استقلال پدیده های اجتماعیاند. نظریه کلان دورکیم متضمن توجه به دگرگونی تاریخی از جوامع مکانیکی بدوی به جوامع ارگانیکی مدرن است. نگرش فردی دورکیم آن بود که پژوهشگر اجتماعی باید هنگامی وارد زمینه های پژوهشهای جامعه شناختی شود که هیچ یک درباره پدیدههایی که خواهان پژوهش در مورد آنها است، نداند. از نظر او نمی توان تفسیر علمی و دقیقی از نهاد خانواده، دین، اخلاق، قانون و اقتصادارایه کرد، مگر این که پژوهشی دقیق در مورد این نهادها انجام شود که ما را به ریشهها و بنیادهای تاریخی آنها برساند (کافی، ۲۳۷:۱۳۹۳ و ۲۳۸). او نیز به ضرورت تلفیق جامعه شناسی و تاریخ اشاره نموده است. از نظر وی فهم پدیده های اجتماعی در حال حاضرشدیداً نیازمند توجه به سیر تاریخی آنهااست؛ زیرا فهم کامل یک پدیده یا نهاد اجتماعی، بدون توجه به علل و ریشه های شکل گیری، عناصر اصلی و تغییرات تدریجی آن میسور نیست؛ دستیابی به امور مذکور در گرو ارجاع به تاریخ است (مطهری، ۵۴:۱۳۹۰).
۲-۷-۴-کارل مارکس[۳۴] (۱۸۸۳ - ۱۸۱۸)
در اندیشهی کارل مارکس نسبت به سایرجامعه شناسان کلاسیک توجه به گذارتاریخی یقیناً از قوت و اهمیت بیشتری برخوردار است (ساعی،۶۷:۱۳۹۲). فلسفه تاریخ مارکس نوعی جامعه شناسی تاریخی است. به نظر وی و طبق تفسیر مادی جامعه، فلسفه جوامع انسانی عبارت است از: گذر اجتنابناپذیرجوامع انسانی از درون دیالکتیک و تضاد و مبارزهی طبقاتی و حرکت به سوی تحقق هدفی آرمانی، یعنی برپایی جامعه بیطبقه. رویکرد مارکس، پدیده های اجتماعی را چند خطی و چند عاملی تلقی می کند و در تحلیل این پدیده ها بر عوامل مختلف چون بحران، انقلاب و…تاًکید دارد. این الگویی است درباره روند استمرار و تداوم جوامع یا همان صورتبندی اجتماعی که به گونه ای پشت سر هم سر برآوردهاند و هرکدام به نظامهای اقتصادی یا شیوه های تولید معین و خاص خود وابسته بوده و هر کدام نیز تضادها و تناقضهای درونی خاص خود را دارند که در نهایت به بروز بحران و وقوع انقلاب و تحول گسسته منجرشده است که در نهایت، صورتبندی موجود و مستقر جای خود را به صورتبندی بعدی میدهد. مارکس روند کلی و عام تاریخ جامعهای خاص را باتوجه به روند تکامل نیروهای تولید تفسیر می کند: رشد و افول سازمانهای اجتماعی و اقتصادی جوامع مختلف (مناسبات تولیدی) را باید بر حسب ظرفیت و توانمدی تولیدی هر جامعه یا همان نیروهای تولیدی ارزیابی کرد (کافی، ۲۴۱:۱۳۹۳ و ۲۴۲).
وی بیان میدارد: جامعه نیز مانند هر ارگانیسم دیگری دستخوش دگرگونی است. گاه نیروی تمثیل ارگانیکی را تنها برای بیان روابط انداموار میان اجزای مختلف حوزه زیربنای اقتصادی به کارمیبرد (بشیریه، ۳۴:۱۳۸۹ و ۳۵).
۲-۷-۵- ماکس وبر[۳۵] (۱۹۲۰-۱۸۶۴)
وبر، استدلال می کند که تصور به اصطلاح مادی تاریخ (فلسفه نظری تاریخ و شناخت تاریخی در سطح کلان)، چه به عنوان یک نوع جهانبینی و چه به عنوان فرمولی برای تبیین علّی واقعیت تاریخی، باید مردود شمرده شود. وبر، اینجا به جای تبیین علّی، از اصطلاح تفسیر (به عنوان روشی که فی نفسه کافی است) استفاده می کند و با ادعای مارکسیستها مبنی بر تبیین کل جریان تکامل اجتماعی و تاریخی، مخالف میورزد.
نمونههای تفسیر تاریخی خود او را میتوان به ویژه در مطالعاتی که پیرامون ریشه های سرمایهداری، توسعه دیوانسالاری جدید و نفوذ اقتصادی مذاهب جهان به انجام رسانده، مشاهده کرد. ویژگیهای اساسی مطالعات وی از نظر روششناسی جامعه شناسی تاریخی در سطح متوسط این است که در آنها تغییرات تاریخی خاص ساختهای اجتماعی و انواع جامعه بررسی گردیده و از جهات خاصی با انواع دیگر جامعه و تغییرات آنها مقایسه شده و هم تبیین علّی و هم تعبیر تاریخی را به یاری گرفته است (کافی، ۱۳۹۳: ۹۸). یکی از عناصر مهم دیدگاه جامعهشناختی وبر مفهوم تیپ ایدهآل [۳۶] است. تیپهای ایدهآل مدلهای مفهومی یا تحلیلی هستند که میتوان ازآنها برای درک جهان استفاده کرد. تیپهای ایده آل در جهان واقعی وجود ندارند و غالباً فقط برخی از خواص آنها قابل رویت است (گیدنز، ۲۸:۱۳۹۲). او با طرح الگویی امکان تبیین چگونگی گذار به دوران مدرن را در جوامع غربی به وجود آورده است. وی نیز جامعه شناسی تفهمی را بنیان نهاد و موضوع آن را « کنش معنادار » اجتماعی قرار داد (اکبری و اردشیریان، ۴:۱۳۹۲ و ۶).
۲-۷-۶-کنش جمعی چارلزتیلی[۳۷]
تیلی کنش جمعی را بسیار کلی به مثابه «باهم عمل کردن در تعقیب علایق مشترک خود» تعریف می کند. او در کتاب از بسیج تا انقلاب کنش جمعی را مفهومی که دو نوع عمده تحلیل اجتماعی، یعنی تحلیل علّی و تحلیل غایی را در برمیگیرد، توصیف می کند. تبیین علّی کنش یک فرد یا گروه را نتیجه نیروهای خارجی نسبت به فرد یاگروه تلقی می کند.
تبیین غایی فرد یا گروه را به عنوان کسانی که طبق مجموعه ای از قواعد ضمنی یا صریح انتخاب می کند در نظر میگیرد. تنشهای ذاتی در کنش جمعی به مثابه یک مفهوم تحلیلی، به سان همان تنشهایی است که در مجموع دستور کار تیلی وجود دارد. از یک سو میخواهد محدودیتها و الزامات حاصل از شرایط ساختاری را تحلیل کند. از سوی دیگر میخواهد انتخابهایی را که آدمیان ازمیان راههای کنش موجود به عمل میآورند بررسی کند (اسکاچپول، ۳۴۶:۱۳۹۲ و ۳۴۷). مهمترین جنبه اندیشه های تیلی پرداختن صریح او به موضوعی است که در دیگر مطالعات مبتنی برنظریهی بسیج منابع به طور ضمنی به آن پرداخته شده، و آن اهمیت دولت است. تیلی استدلال می کند که دولت به عنوان قدرتمندترین بازیگر سیاسی در جوامع صنعتی مدرن به طور گزینشی جنبشهای اجتماعی یا فعالیتهایشان را بر اساس منافع نخبگان دولتی سرکوب یا تسهیل می کند. این که دولت جنبشها و سازمانهای مشخصی را سرکوب می کند امری آشکار است. برای مثال، سازمانهای تروریستی مسلماً باید سرکوب شوند؛ سازمانهایی که به طور مستقیم به مخالفت با سیاستهای حکومت یا قدرت دولت بر میخیزند معمولاً تحمل نمیگردند. حتی سازمانهایی که در محدوده قانون فعالیت می کنند در صورتیکه تغییر در خط مشی را امری مطلوب و عملی تلقی کنند ممکن است از دایره قانون خارج گردند. از سوی دیگر، بعضی از جنبشهای اجتماعی تحمل گردیده و حتی تشویق میشوند، تا حدی که به بخشی ازدولت شهر[۳۸] تبدیل می شوند؛ یعنی جایی که درآن به طور روزمره و عادی به حکومت دسترسی دارند. تیلی معتقد است که جنبش ها ازیکدیگر فرا میگیرند: موفقیت یک تاکتیک از جانب یک جنبش احتمالاً به تقلید از آن از سوی جنبشهای دیگر منجر میگردد. اندیشه های وی در چارچوب سنت نظریهبسیج منابع جای میگیرد، چرا که او قبل از هر چیز به این مسئله توجه دارد که چگونه منابع به وسیله ی جنبشهای اجتماعی برای حل نارضایتیهای جمعی بسیج میگردد (کیت نش، ۱۵۰:۱۳۹۲ و ۱۵۱).
۲-۷-۷-آلفردوبر[۳۹])۱۹۵۸-۱۸۶۸)
وی در زمینه تاریخ فرهنگ اطلاعات فراوانی به دست آورد. هدف فهم و تفسیر فرهنگهای گوناگون کل تاریخ است. به بیان دیگر، هدف جامعه شناسی فرهنگ، مطالعه فرهنگ در سراسر تاریخ و به قصد فهم کارکردهای کلی وجوه یاتجلیات فرهنگی است که در دوره تاریخی معینی وجود داشته و دارند. فرهنگ را فقط با نگرشی تاریخی میتوان شناخت.
هر نمود فرهنگی را باید به تنهایی بررسی کرد؛ زیرا فرهنگ بر خلاف تمدن، با روشهای تعمیمی علم قابل شناخت نیست. او معتقد است هر فرهنگی واقعیتی منحصر به فرد است (کافی،۱۳۹۳: ۲۵۵ و ۲۵۸).
۲-۷-۸- نظریه نظامجهانی ایمانوئل والرشتاین:
ایمانوئل والرشتاین[۴۰] متولد۱۹۳۰م، در نیویورک، نظریهای تحت عنوان نظریه نظامجهانی به جامعه علمی تقدیم کرده است. او با پیشینهی مارکسیستی و روش شناسی تاریخی، به معرفی و تحلیل جامع از وسیعترین نظام اجتماعی تاریخی، یعنی نظامجهانی سرمایهداری مبادرت کرده است. بر اساس نظریه نظامجهانی، جوامع جهان، یک کل به هم پیوسته را تشکیل می دهند و به سخن دیگر، آنها همواره بخشی از شبکه دولت ها یا اقلیم ملی را به وجود میآورند (کافی، ۱۳۹۳: ۲۶۲). در میان نظریه های مختلف ارائه شده در حوزه ی توسعه، نظریه نظام جهانی از تئوری هایی است که از دهه ی ۱۹۷۰ میلادی تا به امروز با فراز و فرودهای متعددی روبرو شده است. بر اساس این نظریه تمام رویدادهای اجتماعی باید در درون متن یک نظام جهانی مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرند. ضمناً کلیه مختصات درون یک نظام به هم مربوطند و هم چنین تمام تحولات درون نظام را می توان از طریق عوامل داخلی توضیح داد (ساعی، ۱۸۲:۱۳۹۲).
نفوذ و تاثیر والرشتاین بر جامعه شناسی کلان، جامعه شناسی تاریخی، و مطالعه تغییراجتماعی قابل توجه بوده است. او فهرست تقریباً بلندی از دانشجویانی را تربیت کرد که کتاب های کم حجم تر اما همچنان کلان در مورد بخش های گوناگون نظام جهانی نوشته اند. افراد دیگری نیز که هر چند دانشجوی او نبوده اند اما از الگوی او الهام گرفته اند (اسکاچپول، ۴۲۳:۱۳۹۲).
۲-۷-۹-تدااسکاچپول:[۴۱]