-
- خلق افسرده
-
- کاهش علاقه یا لذت نسبت به همه یا اغلب فعالیت های روزمره
-
- کاهش قابل ملاحظه و غیر عمدی وزن و کاهش یا افزایش اشتها
-
- بی خوابی یا خواب زدگی
-
- بی قراری یا کندی روانی-حرکتی
-
- خستگی یا از دست دادن انرژی
-
- احساس بی ارزشی یا گناه بی مورد
-
- مشکل در تمرکز و تصمیم گیری
-
- افکار مکرر مرگ یا گرایش به خودکشی
شیوع افسردگی در بیماران مبتلا به ام اس
افسردگی شایع ترین اختلال در بیماری ام اس است، و ریسک افسردگی در بیماران مبتلا به ام اس ۵۰% در طول زندگیشان می باشد. اگرچه ممکن است افسردگی پیامد بیماری ام اس نباشد، اما یکی از نشانه های مستقیم این بیماری محسوب می گردد (میر هاشمی ونجفی ، ۱۳۹۳).
طبق تحقیقات صورت گرفته توسط سازمان بهداشت کانادا، حدودا ۲۰ ماه شیوع افسردگی مزمن در ۷/۱۵% بیماران مبتلا به ام اس دیده می شود؛ در صورتی که این میزان در سایر بیماران مزمن ۱/۹%، و در بیماران غیر مزمن ۴% می باشد. از طرفی، ازآنجا که افسردگیِ مزمن در ارتباط با افکار خودکشی است، لذا تمایلات خودکشی در یک چهارم این بیماران یافتمی شود (میرهاشمی و نجفی، ۱۳۹۳).
ارتباط بین ام اس و افسردگی: مطالعات مقطعی، نشانگر درجاتی از اختلال خلقی در تعداد قابل توجهی از بیماران مبتلا به ام اس می باشند. در این میان، افسردگی شایع ترین اختلال خلقی در بیماران مبتلا به ام اس بوده و بخشی از آن ناشی از رنج وارده به بیمار برای سازگاری با یک بیماری مزمن غیر قابل درمان است. به هر حال، بیماران مبتلا به ام اس بیشتر از بیماران مبتلا به سایر بیماری های مزمن دچار افسردگی می شوند- ریسک ابتلا به افسردگی اساسی در کل زندگی،در بین بیماران مبتلا به ام اس بیش از ۵۰% است درحالی که این میزان در مورد سایر بیماران مزمن فقط ۹/۱۲% می باشد- ،و این امر حاکی از وجود مؤلفه زیستی برای ابتلا به افسردگی می باشد. برخی از داده ها حاکی از ارتباط همزمان ،احتمالا رابطه ژنتیکی،بین اختلال افسردگی دوقطبی و بیماری ام اس هستند. همچنین نرخ خود کشی در بیماران مبتلا به ام اس بالاتر از نرخ آن در کل جمعیت و در بین سایر بیماران مزمن می باشد. بیماری مادهسفید لوب پیشانی یا منطقه زیر قشری مغز نیز ممکن است یک فاکتور علیتی کمک کننده باشد. پیشتر تصور می شد که شنگولی در بیماران مبتلا به ام اس شایع است، در حالی که امروزه معلوم گشته است که شنگولی در این بیماران ناشایع بوده و معمولا با آسیب های شناختی متوسط یا شدید و حجم بالاتر بیماری درام آرآی همراه است. همچنین ممکن است بیماران مبتلا به ام اس دچار حالت ملال گردند که این وضعیت در آنها می تواند بین افسردگی و سرخوشی نوسان داشته باشد برخی از بیماران مبتلا به ام اس، فاقد بازداری ، بیش فعال و بی قرار می شوند(حالاتی که در دوره مانیای بیماران مبتلا به اختلال دوقطبی به وفور یافت می شود)؛ درگیری بخش اربیتوفرونتال در این گونه بیماران مطرح است. سایر این بیماران،دچار بی تفاوتی ، و فاقد انگیزه و ابتکار عمل می گردند ( حالاتی که مشخصه دوره افسردگی می باشند) که این مسئله ناشی از آسیب وارده گسترده به لوب فرونتال شامل کرتکس پشتی-طرفی در آنان می باشد. بنابراین بر طبق شواهد ارائه شده تصور می شود که علاوه بر ارتباط روانشناختی، بین ام اس و افسردگی رابطه زیستی نیز وجود داشته باشداز آنجا که یکی از مولفه های روان رنجور خویی، افسردگی است، در ادامه به بررسی رابطه بین روان رنجور- خویی و افسردگی می پردازیم:ارتباط بین افسردگی و روان رنجور خوییبرای بیان ارتباط بین افسردگی و روان رنجور جویی دو مدل ارائه شده است.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
الف) مدل تنظیم کنندگی روان رنجور خویی : بر مبنای این مدل، روان رنجور خویی بالا (زیاد) می تواند از طریق افزایش دادن میزان مواجهه و واکنش افراد نسبت به موقعیت هایی استرس زای زندگی ،علایم افسردگی آنها را تشدید نماید.
ب) مدل تنظیم کنندگی مشکلات زندگی : این مدل بیان می دارد که مقدار تاثیر روان رنجور خویی بر علایم افسردگی، وابسته به مواجهه افتراقی با مشکلات زندگی است.به عبارتی، روان رنجور خویی می تواند ارتباط بین گرفتاری های زندگی و نشانه های افسردگی را تنظیم کرده و بر این رابطه تاثیر بگذارد (فیست، فیست، ۲۰۰۵).
علاوه بر مدل های ذکر شده ، می توان به وجود ارتباط زیستی بین افسردگی و صفت روان رنجور خویی نیز اشاره کرد. می دانیم که ناقل های عصبی سرتونین و دوپامین بیش از همه در فیزیوپاتولوژی اختلالات خلقی مطرح می باشند و از میان آنها، سرتونین بیشترین رابطه را با اختلال افسردگی دارد. از آنجا سرتونین در حالات خلقی افراد تاثیر دارد، پایین بودن سطح سرتونین در افراد افسرده، عاملی مؤثر در افسردگیشان محسوب می گردد .از طرفی روان رنجور خویی نیز ارتباط تنگاتنگی با انتقال دهنده سرتونینیِ (۵-HTT)موجود در تالاموس دارد) . همان طور که در بحث سبب شناسی صفت روان رنجور خویی بیان شد، دستگاه کناری(لیمبیک) نقشی اساسی در روان رنجورخویی ایفا می کند. بر این اساس آستانه تحریک دستگاه لیمبیک -ناحیه ای در بخش قدامی لوب گیجگاهی که بر رفتار، هیجانات و انگیزش تاثیر می گذارد در افراد مختلف متفاوت بوده و در این میان، افراد روان رنجورخو آستانه تحریک پایین تری دارند و در نتیجه دستگاه لیمبیک آنها در مواجه با اندک تحریکات محیطی مانند قرار گرفتن در موقعیت های استرس زا به سطح بهینه فعالیت می رسد. بر اثر این ویژگی زیستی، افراد روان رنجور خو در مقایسه با سایر اشخاص، هیجان پذیری پایین تری داشته و محیط هایی که تحریکات کمتری در آنها وجود دارد را ترجیح می دهنداز طرف دیگر، تحقیقات نشان داده اند که شدت علایم افسردگی در افراد، ارتباط معناداری با حجم کل لوب گیجگاهی و نیمکره راست مغز دارد. بر این اساس،آسیب مغزی ارگانیک در این نواحی ممکن است منجر به ایجاد و توسعه اختلال افسردگی شود. بنابراین با توجه به آنکه لوب گیجگاهی در بردارنده دستگاه لیمبیک است، می توان به ارتباط زیستی افسردگی و روان رنجورخویی پی برد. در تحقیق حاضر مشخص شد که چگونه ام اس می تواند فرد را مستعد ابتلا به افسردگی و روان رنجورخویی یا تشدید علایم این دو اختلال کند. بر این اساس معلوم گشت که بین ام اس و افسردگی، رابطه زیستی و روان شناختی مستقیمی وجود دارد.از طرفی ام اس می تواند به نوبه خود منجر به آسیب پذیری فرد نسبت به روان رنجور خویی شود. همچنین بین روان رنجور خویی و افسردگی رابطه معنی داری وجود دارد و در نهایت معلوم گشت که ام اس می تواند منجر به افزایش آسیب پذیری افراد نسبت به افسردگی و روان رنجور خویی شود (فیست، فیست۲۰۰۵).
۲-۱۹ سبک زندگی
مجموعه نوینی از سبکهای زندگی در دهه ۱۹۶۰پدیدار شد ، دهه ای که تغیرات اجتماعی سریع بوده وطی آن ، جوانان آمریکایی خردمند ی متعارف ورایج نسلهای پیشین را زیر سوال بردند . خیلی از آنها می پرسیدند ، چگونه می توانم خوشبخت شوم ؟ برای اینکه زندگی را کامل وباارزش کنم چه نوع مسولیتها یی را باید بپذیرم ؟ هنگامی که عامه مردم ، سبکهای زندگی گوناگونی را بیشتر پذیرفتند ، به نظر می رسید که انتخابها ی بیشتری از گذشته وجود دارد که از بین آنها می توان مجرد ماندن ، بدونه ازدواج ، یا هم زندگی کردن ، بدونه بچه ماندن و طلاق گرفتن را نام برد . سبک زندگی می تواند توسط جامعه تحمیل شود .بنابر این سبک زندگی می تواند تحت کنترل یا خارج از کنترل فرد باشد (برک ، ۱۳۸۵).
برخی افراد سبک زندگی ای دارند که مملو از چالش ها وتجربیات تازه است وبا این حال ، احساس می کنند از اینکه تحت فشار مداوم قرار دارند سر شار از انرژی اند (هالجین،۱۳۹۲).
حرکت به سوی هدف را آدلر سبک زندگی نامید ه است . سبک زندگی روشی است که فرد هدفهای خودرا دنبال می کند . سبک زندگی یک ساختار شناختی است یعنی نوعی بازنمود آرمانی از موجودیت فرد در فرایند شدن . افراد سبک زندگی خود را تا اندازه ای براساس تجربه کودکی خویش می سازند . جایگاه کودک در خانواده ، ترتیب تولد یا جایگاه تربیتی برسبک زندگی او تاثیر مهمی دارد . سبک زندگی سالم علاقه اجتماعی را منعکس می کند وعلاقه اجتماعی باید در جو خانوادگی سالم پرورش یابد که همکاری ، احترام متقابل ، اعتماد ، پشتیبانی وتفاهم را ترغیب می کند (پروچسکاونورکراس ، ۲۰۰۲).
افراد زندگی را با نیروی تلاش بنیادی آغاز می کنندکه نقایص جسمانی آنها را برمی انگیزد. این ضعف ها ی جسمانی ناگزیر به احساسات حقارت منجر می شود . بنابر این همه افراد احساسهای حقارت دارند وهمگی در حدود ۴یا ۵ سالگی هدفی نهایی را تعیین می کنند، لذا کسانی که سلامت روانی ندارند احساسهای حقارت اغراق آمیز را پرورش می دهند ومی کوشند آنها را با تعیین هدف برتر ی شخص جبران کنند. آنها به جای علاقه اجتماعی یا موفقیت شخصی بر انگیخته می شوند از سوی دیگر افراد سالم یا احساسهای طبعیی ناقص بودن وعلاقه اجتماعی زیاد بر انگیخته می شوند . آنها در جهت موفقیت تلاش می کنند که به صورت کمال برای همه انسانها تعریف می شود . احساسهای حقارت آمیز به سبک زندگی روان رنجور می انجامد ؛ در حالی که احساسهای طبیعی ناقص بودن سبک زندگی سالم را به بار می آورد . اینکه یک نفر سبک زندگی بی حاصل یا سبک زندگی ثمر بخش را به وجود آورد بستگی دارد به اینکه چگونه این احساسها ی حقارت اجتناب نا پذیر را در نظر می گیرد (شولتز، ۱۳۸۷).
آدلر و سبک زندگی: از نظر آدلر افراد با بدن ضعیف وحقیری بدنیا می آیند که به احساسهای حقارت می انجامد ونتیجه آن وابستگی به دیگران است . بنابر این احساس وحدت با دیگران ( علاقه اجتماعی ) بطور فطری در انسانها وجود دارد ومعیاری اساسی برای سلامت روانی است . اصول مهم نظریه آدلر را می توان بطور خلاصه بیان کرد :
۱-نیروی پویا در پس رفتار افراد تلاش برای موفقیت یا برتری است
۲-برداشتهای ذهنی افراد ؛ رفتار وشخصیت آنهارا شکل می دهند
۳- شخصیت یکپارچه ومنسجم است
۴- ارزش تمام فعالیتهای انسان را باید از زاویه علاقه اجتماعی در نظر گرفت
۵- ساختار شخصیت منسجم از سبک زندگی فرد به وجود می آید.
اصل پنجم آدلر این است : ساختار شخصیت منسجم از سبک زندگی فرد بوجود می آید . سبک زندگی اصطلاحی است که آدلر برای اشاره به حال وهوای زندگی فرد بکاربرد . سبک زندگی هدف فرد ؛ خود پنداره ؛ احساسهای فرد نسبت به دیگران ونگرش فرد نسبت به دنیا را شامل می شود . سبک زندگی حاصل تعامل وراثت ؛ محیط ؛ ونیروی خلاق فرد است ، سبک زندگی فرد در ۴یا ۵ سالگی کاملا تثبیت می شود بعد از این دوران تمام فعالیت ها ی فرد پیرامون سبک زندگی یکپارچه او استوار می باشند . با اینکه هدف نهایی فرد یکی است اما لزومی ندارد که سبک زندگی وی محدود یا انعطاف ناپذیر باشد .افرادی که از لحاظ روانی سالم نیستند معمولا زندگی نسبتا انعطاف ناپذیر ی دارند که مشخصه آن ناتوانی در انتخاب کردن راه های جدید پاسخ دادن به محیطشان است . در مقابل افرادی که از لحاظ روانی سالم هستند به صورت متنوع وانعطاف پذیر رفتار می کنند وسبک زندگی آنها پیچیده ؛ پرمایه وتغییر پذیر است . افراد سالم برای موفقیت راه های متعددی دارند وهمواره گزینه های تازه ای را جستجو می کنند، یا اینکه هدف نهایی آنها ثابت می ماند، اما نحوه ای که آن را در نظر می گیرد مرتبا تغییر می کند . بنابر این آنها می توانند در هر مقطع زندگی ؛ گزینه های جدید ی را انتخاب کنند . افرادی که سبک زندگی سالم واز لحاظ اجتماعی مفیدی دارند ؛ علاقه اجتماعی خود را در عمل نشان می دهند .آنها فعالانه می کوشند به قول آدلر سه مساله مهم زندگی ؛ یعنی عشق صمیمانه ؛ عشق جنسی وشغل را از طریق همکاری ؛ جسارت ؛ واشتیاق به مشارکت داشتن در رفاه دیگران حل می کنند .آدلر معتقد بود افرادی که سبک زندگی مفید دارند عالیترین شکل انسانیت را در فرایند تکامل نشان می دهند واحتمالا به دنیای آینده رونق می بخشد(فیست و فیست، ۲۰۰۵).
آخرین اصل نظریه آدلر این است : سبک زندگی به وسیله نیروی خلاق افراد شکل می گیرد . آدلر معتقد بود که هرکس آزاد است تا سبک زندگی خودش را به وجود آورد . در نهایت افراد در قبال اینکه چه کسی هستند وچگونه رفتار می کنند مسولند. نیروی خلاق افراد زندگی آنها را تحت کنترل شان در می آورد ؛ مسبب هدف نهایی آنهاست ؛ روش تلاش کردن آنها را برای آن هدف تعیین می کند وبه رشد علاقه اجتماعی آنها کمک می نماید . نیروی خلاق مفهومی است که به حرکت اشاره دارد واین حرکت برجسته ترین ویژ گی زندگی است . کل زندگی روانی حرکت به سمت هدف را در بردارد حرکتی که جهت دار است . آدلر به اهمیت وراثت ومحیط در شکل دادن به شخصیت واقف بود . هر کودکی با ساخت ژنتیکی منحصر به فردی به دنیا می آید وطولی نمی کشد که از تجربیات اجتماعی متفاوت با تجربیات دیگران بهره مند می شود . با این حال انسانها خیلی بیشتر از ثمره وراثت ومحیط هستند .آنها موجودات خلاق اند که نه تنها به محیطشان پاسخ می دهند بلکه روی آن تاثیر می گذارند وباعث می شود که محیط هم به آنها پاسخ دهد . هر کس برای ساختن شخصیت از وراثت ومحیط به عنوان آجر وملاط استفاده می کند . اما این طرح معماری ؛ سبک منحصر به فرد آن شخص را منعکس می کند .موادی که به افراد داده شده است خیلی اهمیت ندارد بلکه مهم این است که چگونه آن را مصرف می کند .مواد سازنده شخصیت در درجه دوم اهمیت قرار دارد. هر کس معمار خودش است ومی تواند سبک زندگی مفید ویا بی حاصلی را بسازد. انسانها مجبور نیستند در جهت علاقه اجتماعی رشد کنند زیرا ماهیتی ندارند که آنهارا وادار کند خوب باشند. افراد از لحاظ فطری هم ماهیت شروری ندارند که مجبور باشند از آن فرار کنند. افراد به علت نحوه ای که آجر وملاطشان را مصرف کرده اند همان کسی می باشند که هستند. آدلر برای نشان دادن نیروی آزاد افراد روان رنجور وسالم از قیاس جالبی استفاده می کند که آن را قانون در ورودی نامید. اگر سعی کنید از یک در ورودی به ارتفاع ۱۳۰سانتی متر رد شوید دو انتخاب دارید : انتخاب اول این است که از نیروی خلاقتان استفاده کنید ووقتی به در می رسید خم شوید وبه این طریق مساله را با موفقیت حل کنید .این همان روشی است که افراد سالم اغلب مشکلات زندگی را حل می کنند ؛ از سوی دیگر ؛ اگر سرتان به آستانه در بکوبید ونقش بر زمین شوید باز هم باید این مساله را درست حل کنید یا اینکه به کوبیدن سر تان ادامه دهید .افراد روان رنجور اغلب کوبیدن سرشان به واقعیات زندگی را انتخاب می کنند. وقتی که به در ورودی کوتاهی نزدیک می شوید نه مجبور به توقف کردن هستید ونه مجبورید سرتان را به آن بکوبید شما از نیروی خلاقی برخوردارید که امکان دنبال کردن هریک از این دو روش را در اختیار تان می گذارد (شولتز،۱۳۸۷ ).
سبک زندگی مجموعهای از طرز تلقیها، ارزشها، شیوههای رفتار، حالتها و سلیقههای منحصر به فرد در هر مورد زندگی است. آدلر سبک زندگی را به عنوان یکی از عوامل ساختاری شخصیت معرفی کرده و نقش آن را در شکلگیری اختلالات روانی مورد تاکید قرار داده است. در این راستا، آدلر چهار سبک زندگی مطرح کرده است:
الف: سبک سلطهگر که آگاهی و علاقه اجتماعی کم را نشان میدهد و به دیگران حمله ور بوده و آزارگر است.
ب: سبک گیرنده که فرد به دیگران وابسته شده و به دنبال تایید دیگران است.
ج: سبک اجتناب کننده که با مشکلات زندگی مواجه نمیشود و از احتمال شکست دوری میکند.
د: سبک سودمند اجتماعی که با دیگران همکاری میکند و با مشکلات به صورت رشد یافته کنار میآید. در تحلیل آدلری، برای آگاهی از اختلال فرد، باید سبک زندگی او کاملاً تحلیل شود. در این تحلیل، خاطرات قدیمی یکی از شیوههای اصلی رویکرد آدلری است که نشان میدهد فرد برای جبران کردن احساسهای حقارت به صورتی سازنده عمل میکند یا مخرب. محتوای این خاطرات مرتبط با سبک زندگی فرد و حالات روان رنجوری است که تجربه میشود(میرهاشمی و نجفی، ۱۳۹۳).
طبق رویکرد آدلر، افراد در کودکی به احساسهای حقارتی مبتلا هستند که آنها را برای جبران کردن درماندگی و وابستگی بر میانگیزد. در این تلاشهای جبرانی، مجموعهای از رفتارها آموخته میشود که این رفتارها بخشی از سبک زندگی فرد میشود؛ یعنی الگوی رفتارهایی که برای جبران کردن یک حقارت ترتیب داده می شود. سبک زندگی تعیین میکند که فرد به کدام جنبه از محیط توجه نموده یا آنها را نادیده بگیرد و چه نگرشهایی را حفظ یا رد نماید. بسته به منبع و سرچشمه احساس حقارت، فرد تلاش جبران کننده را برای برتر شدن، از خود نشان میدهد. خطرات، طرد شدن، سرکوب شدگی، بیتوجهی والدین، توجه افراطی و لوس بار آمدن، تنبیه، انتقام، درماندگی، ناکامی، نگرانی، مورد تمسخر بودن، عزل شدن، تنها ماندن و . . . میتوانند احساسهای حقارت را شکل داده و محرک فعالیتهایی برای جبران باشند که نوع آن فعالیتها، سبک زندگی فرد را تعیین میکند. به عقیده آدلر، جبران احساسهای حقارت عادی است و افراد غالباً ضعف در یک توانایی را با برتری در توانایی دیگر جبران میکنند. اما جبران مفرط، سبک زندگیای است که نشان دهنده انکار فرد به جای قبول موقعیت یا تلاش افراطی کردن برای پنهان داشن یک ضعف میباشد که میتواند سبک زندگی ناسودمند را شکل دهد و به دنبال آن حالات روان رنجوری مختلف (پرخاشگری، اضطراب، افسردگی، آسیب پذیری، کمرویی و شتابزدگی) را شکل دهد . نتایج این تحقیق، بیانگر چنین رابطه بین این خصیصههای روان رنجوری الگوی پنج عاملی شخصیت با سبکهای زندگی در دانشجویان بوده است )شولتز ، ۱۳۸۷).
سبک زندگی ناز پرورده :سبک زندگی نازپرورده محور اغلب روان رنجوریهاست . آدمهای ناز پرورده علاقه اجتماعی ناچیزی دارند ؛ اما میل نیرومندی دارند به اینکه رابطه نازپرورده وانگلی را که در ابتدا با مادرشان داشتند دایمی کنند . آنها با دلسردی شدید ؛ دودلی وتردید ؛ حساسیت زیاد ؛ ناشکیبایی وهیجان مفرط مخصوصا اضطراب ؛ مشخص می شوند ؛ آنها دنیا را از زاویه شخصی می بیبینند ومعتقد ند استحقاق آن را دارند که در همه چیز اول باشند (پروچاسکا و نورکراس، ۲۰۰۲).
روش های ارزیابی آدلر که او آنها را دروازه های ورود به زندگی روانی نامید عبارتند از : ترتیب تولد ، خاطرات قدیمی، وتحلیل رویاء وعلاوه بر این روان شناسان امروزی بر اساس مفهوم علاقه اجتماعی آدلر آزمونهایی را برای ارزیابی روان شناختی ساختند.هدف آدلر از ارزیابی شخصیت این بود که به سبک زندگی بیمار پی ببرد ومشخص کند که آیا این سبک زندگی برای آن بیمار کاملا مناسب است یانه (شولتز،۱۳۸۷).
۲-۲۰ خاطرات، رویا ها، روان درمانی
آدلر برای آگاهی از شخصیت بیماران از آنها می خواست خاطرات قدیمی خود را تعریف کنند گرچه او باور داشت که خاطرات یادآوری شده ؛ سر نخهایی را برای آگاهی یافتن از سبک زندگی بیماران در اختیار می گذارند ؛ اما معتقد نبود که این خاطرات تاثیر تعیین کننده ای دارند اینکه تجربیات یاد آوری شده با واقعیات عینی مطابقت دارند یا کاملا خیالپردازی هستند اهمیتی ندارد. افراد رویدادها را طوری بازسازی می کنند تا آنها را با موضوعاتی که در زندگی شان جریان دارند، هماهنگ سازند . خاطرت قدیمی همیشه با سبک زندگی فعلی بیماران هماهنگ هستند وگزارش ذهنی آنها از این تجربیات سر نخهایی را برای شناختن هدف نهایی وسبک زندگی فعلی آنها در اختیار می گذارد. بیماران بسیار مضطرب با یاد آوری رویدادهای ترسناک واضطرب آور ؛ مانند تجربه تصادف اتومبیل ؛ از دست دادن والدین به طور موقتی یا دایمی ؛ یا اذیت شدن توسط سایر ین معمولا سبک زندگی فعلی خود را به خاطر ه تجربیات کودکی شان فرا فکنی می کنند . از سوی دیگر افرادی که از لحاظ اجتماعی سالم اند ؛ خاطراتی را به یاد می آورند که روابط خوشایند با دیگران را دربردارد . سبک زندگی فرد در رویا ها نیز منعکس می شود . آدلر رویا ها راآینده نگر می دانست وباور داشت سر نخهایی را برای حل کردن مشکلات آینده در اختیار می گذارند . طبق فرضیه آدلر زمانی که سبک زندگی تغییر می کند، خاطرات قدیمی هم باید تغییر کنند . از این رو ؛ روان در مانگران ومشاوران می توانند از تغییرات در خاطرات قدیمی به عنوان ملاکی برای ارزیابی نتایج در مان استفاده کنند (پروچاسکا و نورکراس، ۲۰۰۲) .
۲-۲۱ تحقیقات انجام شده
در زمینه موضوع موردپژوهش نمونه تحقیقات انجام شده داخلی عبارت است از :
در تحقیقی پیرامون بررسی تاثیر آموزش وورزش های هوازی بر میزان خستگی بیماران مولتیپل اسکلروزیس که توسط شبان، ذاکری، مهران و سنگلچی(۱۳۸۶) انجام شداین پژوهش با هدف بررسی تاثیر ورزش هوازی بر میزان شدت خستگی در بیماران مبتلا به ام اس طراحی گردیده وروش این پزوهش یک مطالعه کار آزمایی بالینی در بیمارن مبتلا به ام اس در سال ۱۳۸۶صورت گرفته، نمونه پژوهش ۸۰ نفر از بیماران مبتلا به ام اس انجمن ام اس شهر تهران بودند که نمره میزان شدت آنها بین ۵/۵-۰ بوده به روش نمونه گیری آسان بطور تصادفی به دوگروه آزمون ناتوانی وکنترل تقسیم شدند. نتیجه یافته ها نشان داد بین دوگروه از نظر نتیجه گیری شدت خستگی بعد از مطالعه اختلاف معنا داری وجود دارد وورزش های هوازی درکاهش شدت خستگی تاثیر گذار است (شبان وهمکاران ، ۱۳۸۶).
در پژوهشی دیگر با موضوع رابطه بین خود کار آمدی مربوط به درد وشدت درد در بیماران مبتلا به مالتیپل اسکلروزیس که توسط اعتمادی فر، حقیقت، رسول زاده طباطبایی و زادهوش(۱۳۹۰) انجام شد، یافته های پژوهش نشان داد که بین خود کارآمدی مربوط به درد وشدت درد ادراک شده در بیمارن مالتیپل اسکلروزیس رابطه منفی معنا دارای مشاهده شد. این پژوهش شواهد تجربی در حمایت از الگوی زیستی- روانی- اجتماعی فراهم آورده و نشان میدهد که عوامل روانشناختی نیز در تجربه شدت درد مؤثرند (اعتمادی فر وهمکاران ، ۱۳۹۰).
در پژوهشی دیگر در خصوص بررسی سبک زنذگی بیماران مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس مراجعه کننده به انجمن ام اس شهر تهران که توسط صحراییان، مهران، نکته دان و نظری(۱۳۸۷) دانشگاه علوم پژشکی لرستان انجام شده بیماری مولتیپل اسکلروزیس غیر قابل پیش بینی و یکی از مهمترین بیماری های تغییر دهنده زندگی فرد است و به تدریج او را به سمت ناتوانی پیش می برد. بین سلامتی و سبک زندگی افراد ارتباط نزدیکی وجود دارد با اصلاح سبک زندگی می توان از بروز حملات بیماری و ناتوانی پیشرونده جلوگیری کرد لذا شناخت سبک زندگی جهت برنامه ریزی های آموزشی اهمیت دارد. این مطالعه با هدف بررسی و تعیین سبک زندگی بیماران مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس مراجعه کننده به انجمن ام. اس شهر تهران سال ۱۳۸۷ صورت گرفته است. نتیجهگیری: سبک زندگی واحد های مورد پژوهش در برخی از ابعاد نامطلوب بود و این رفتارهای غیر بهداشتی میتواند بر شدت و عود بیماری و در نهایت کیفیت زندگی بیماران تأثیر گذار باشد. لذا تغییر و تعدیل و اصلاح سبک زندگی بیماران مبتلا به ام. اس ضروری به نظر می رسد که با برنامه های آموزشی جامع می توان به این مهم دست یافت. سبک زندگی ۵/۳۸ درصد واحد های مورد پژوهش در بعد مراقبت از خود مطلوب، ۷۸ درصد نمونه ها در بعد تغذیه نسبتاً مطلوب و ۵/۶۱ درصد در بعد فعالیت جسمانی و ورزش نامطلوب بوده اند، ۸۳ درصد از نظر عدم استعمال دخانیات مطلوب بوده اند، ۴۵ درصد واحد های مورد پژوهش در زمینه الگوی خواب و استراحت و ۵/۵۰ درصد از نظر سازگاری با استرس نامطلوب بوده اند ( صحراییان وهمکاران ، ۱۳۸۷).
در پژوهشی دیگر در مورد بررسی تاثیر حمایت های اجتماعی در ارتقاء موقعیت بیماران ام اس در شهر اصفهان که توسط جهانبخش، حقیقتیان و روان مهر(۱۳۸۸ ) انجام شد، نتایج حاکی از اهمیت حمایت های اجتماعی می باشد که می تواند به احساس رضایتمندی از زندگی و امیدواری در بیماران مبتلا به ام. اس منجر شود. ولی با این وجود هر چند حمایت های اجتماعی به صور گوناگون اعم از مالی و اقتصادی، فرهنگی، آموزشی و حمایتی،خدماتی می تواند در رفاه حال بیماران مبتلا به ام. اس مؤثر واقع گردد ولی به سبب نبود درمان قطعی جهت درمان این بیماری لذا حمایت های اجتماعی همه جانبه نیز نمی تواند با بهبودی نسبی این مبتلایان رابطه معناداری داشته باشد ( جهانبخش و همکاران، ۱۳۸۸).
در پژوهشی تحت عنوان اثر بخشی گروه درمانی در کاهش علایم روانشناختی بیماران ام اس که بوسیله رستمی و بهرامی احسان (۱۳۹۱ ) تدوین شده ویافته ها نشان می دهد دوگروه بعد از درمان ودر مرحله پیگیری بطور معنی داری از نظر افسردگی واضطراب متفاوت هستند ونتیجه حاکی از اثر بخشی گروه درمانی در کاهش افسردگی واضطراب بیماران ام اس بود ( رستمی وبهرامی ، ۱۳۹۱).
در پژوهشی دیگر با عنوان بررسی پدیدارشناسانه دیدگاه و تجربیات بیماران مبتلا به ام-اس در زمینه اوقات فراغت و فعالیتهای مربوط به آن در شهرستان اهواز که توسط قنبری و قاسم زاده(۱۳۸۹) در دانشگاه علوم پزشکی جندی شاپور اهواز انجام شده است، در مطالعه حاضر، داده ها در قالب زیر مضمونهای تاثیر بر عملکرد جسمانی و تاثیر بر عملکرد روانی تقسیم بندی شدند، همچنین به شیوه استفاده از اوقات فراغت اشاره شدکه به صورت دو زیر مضمون گذران انفرادی و گذران گروهی در قالب مضمون اصلی نحوه گذران اوقات فراغت سازمان دهی شد. عوامل بازدارنده به زیر مضامین موانع فردی، موانع اجتماعی و موانع محیطی تحت مضمون اصلی موانع اوقات فراغت طبقه بندی شد. همچنین شرکت کنندگان به نقش فرد و نقش جامعه در بهبود اوقات فراغت در مضمون اصلی پیشنهاد برای نحوه گذران اوقات فراغت اشاره کردند. یافته ها حاکی از آن است که در افراد مبتلا به ام اس به دلیل ایجاد انواع محدودیتها در عملکرد جسمانی و روانی، حیطه اوقات فراغت نیز تحت تاثیر قرار میگیرد، تجربه افراد شرکت کننده در این مطالعه بیانگر آن است که این افراد به صور فردی و گروهی اوقات خود را سپری می کنند و در این راه با موانع گوناگونی از جمله موانع فردی، موانع اجتماعی و موانع محیطی مواجه هستند. این افراد وضعیت گذران اوقات فراغت را نیازمند توجه بیشتر می دانند و بر نقش فرد و نقش جامعه در بهبود مقوله گذران اوقات فراغت تاکید می نمایند (قنبری وقاسم زاده ، ۱۳۸۹).