با این حال نگرش مردم به ویژه افراد مذهبی نسبت به تلویزیون به شدت متفاوت است و طیفی از پذیرش بیقید و شرط تا طرد کامل را دربر میگیرد.
امروزه یکی از مهمترین انتقادهایی که افراد مذهبی نسبت به تلویزیون دارند، این است که تلویزیون جای مذهب را در جامعه اشغال کرده است و آن چه از آن با عنوان ” مذهب تلویزیون” یاد میشود در جامعه رواج پیدا کرده است. به عبارت دیگر امروزه تلویزیون در شکلدهی به نظام ارزشی و تبیین بنیانهای فرهنگی اثر بسیاری دارد در حالی که در جوامع سنتی این وظیفه به عهده موسسههای مذهبی بوده است. (رضایی بایندر،۱۳۹۰: ۵۷۳)
بسیاری از رهبران مذهبی بر این باورند که رشد فزاینده فنآوری، مذهب را دستکم با سه تهدید عمده روبهرو کرده است . اول این که سبب شده تا بخش عمدهای از انگیزهها، علایق، خواستهها، رضامندیها و انرژی انسانها صرف کارهایی شود که زاییده فرهنگ و تکنولوژی است در حالی که چنین مقولههایی موضوع اصلی مذهب است و رهبران دینی با بهرهگیری از این مقولات، اهداف خویش را تحقق میبخشند. افراد مذهبی همچنین از آن ترس دارند که رسانههای گروهی ارزشها و نگرشهای مذهبی سنتی را تضعیف کنند. دوم این که فنآوری، زبان مذهبی را به سود خود ضبط، و نمادها، تصویرها و آیینهای جدیدی را خلق کرده است. (رضایی بایندر،۱۳۹۰: ۵۷۳) تلویزیون قدرت اسطورهها را در دست میگیرد، اسطورههای که یکی از کارکردهای مهم آنها، تعیین وضعیت و تعریف جهان و مکانی است که در آن قرار داریم . به عبارت دقیقتر، اسطورهها نوعی جهانبینی برای انسانها فراهم میآورند و از راه انتقال باورها، آداب و رسوم،و الگوپردازی هویت فرهنگی افراد را شکل میدهند. (Goethals,1993,p.25)
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
تهدید سوم به شکلگیری نوع ویژهای از موضوعها و مقولههای مذهبی مربوط میشود که هیچ ارتباطی با مذاهب رسمی و سازمانیافته ندارند.ظهور برخی فرقههای موهوم، باورهای خرافه با ظاهری مذهبی و…. نمونهای از چنین مقولههایی هستند که در فرهنگ تکنولوژیک جهان معاصر ظاهر شده و در بسیاری از مواقع افراد بسیاری را به خود جلب کردهاند. در ارتباط با همین موضوع است که نیومن (۱۹۹۹) در کتاب “مذهب در برابر تلویزیون” بیان میکند که یکی از جنبههای مذهبی که تلویزیون نمیتواند آن را بازنمایی کند ارزشهای قدسی مذاهب است، ولی خطر ویژهای که در این جا وجود دارد، این است که تلویزیون با فراهم آوردن جنبههای کاملا جدیدی از ادراک، امکان آشکار ساختن جنبههایی از مذاهب را که تا کنون مکتوم و مخفی بوده مهیا میسازد و به عاملی برای تقدسزدایی از مذاهب بدل میشود. (Newman,1999)
بسیاری از صاحب نظران متقدم در بررسی رابطه تلویزیون و مذهب به جنبههای متعارض این دو تاکید کردهاند. مالکوم ماگریج (۱۹۷۷) بر این باور است که تلویزیون ماهیتا نمیتواند رسانهای صادق تلقی شود، چرا که فانتزی است و خلق تصویرها و باورهایی که حقیقت ندارند، جزو جدایی ناپذیر ماهیت تلویزیون است.بنابراین نمیتوان در هر حال به آن اعتماد کرد . تلویزیون پیش از هر چیز به ساختارهای اجتماعی و اقتصادی وابسته است، در حالی که مذهب و ایمان مذهبی فراتر از ساختارهای اجتماعی است و ماهیتی ماورایی دارد. چنین برداشتی بر مفهومی از ایمان استوار است که مذهب را فرازمانی و فرامکانی قلمداد میکند تا خلوص و یکپارچگی آن همواره حفظ شود . این در حالی است که تلویزیون و هر آن چه از آن به نمایش در میآید، به شدت وابسته به زمان و مکان است.
پیتر هورسفیلد (۱۹۸۴) نیز معتقد است که تلویزیون با برجسته سازی برخی از موضوعات و مسائل مذهبی در سطح جامعه بر ادراک و برداشت مراکز مذهبی مثل کلیسا تأثیر میگذارد.
و از طرف دیگر لید اسکافیلد کلارک بیان میکند : که تلویزیون دینی، معنا و مضمون فرهنگی خود را از جایگاه دین در حوزه غیرمذهبی رسانهها اخذ میکند و بنابراین، گسترش وسوسه انگیز نقش این پدیده، خود را هم در دین زدایی آشکار ساخته و هم در تحولات به وقوع پیوسته در زمینه پخش برنامههای تلویزیونی.
نویسنده مقاله «تلویزیون ابزار مصرف» نیز با بهره گرفتن از جمله ژان بودریار در باب تلویزیون که میگوید: «تلویزیون تو را نگاه میکند نه تو تلویزیون را»، به مقوله مصرف دین در تلویزیون دینی پرداخته و معتقد است: بین دین پروری و دین داری تفاوت است. آن گاه که تلویزیون به طور مستقیم به ارائه برنامه مذهبی میپردازد در حقیقت، به صورت یکسان به انسانها نگریسته و برای همگان نسخه عمومی مصرفی یکسانی ارائه کرده است، در حالی که ارائه برنامههای غیرمستقیم فرصت و مجال تأمّل و بازسازی را به مخاطب میدهد و این موجب دینداری میشود. وی معتقد است: باید از مصرفی کردن دین اجتناب کرد.
«بن هوگز» در سال ۲۰۰۷ تاثیر رسانهها بر عقاید دینی را در چند مقوله بیان میکند و مینویسد:
مذهب در رسانه از دو راه عمل میکند یا به طرف جنون و یا به سمت استهزاءحرکت میکند. اغلب مردم در مورد مذهب تقریباً همیشه دیدگاهی روشن دارند، یا دوستدار آن و یا از آن بیزارند. بسیارى از مردم را میشناسیم که از مذهب گریزانند اما خودشان نمیدانند چرا؟ آنها چیزى درباره خلقت جهان نمیدانند، کارکردهاى مثبت مذهب را منکر میشوند، از ارسال وحی و کتاب مقدس چیزى نمیدانند و براى آنها اعتقاد به مذهب چیز پست و بیارزشی است. در ایالت متحده، فیلمهایی که مذهب را به چالش میکشند، فروش خوبی دارند. انعکاس افراد مذهبی در تلویزیون یک زندگی دور از جمعیت است که به امور خیرخواهانه و دستگیرى از فقرا با ابتکاراتی مثل آشپزخانههاى تهیه غذا میپردازند. این برنامهها غالباً توهینآمیز و اسباب خنده و تفریح مردم است. (بن هوگز،۲۰۰۷)
ویژگیهای مادی تلویزیون و ساختار کاملا ابزاری آن، از این رسانه در ظاهر، وسیلهای ساخته که گویی به هیچ عنوان نمیتوان از آن برای انتقال مفاهیم دینی و وقدس سود برد. تقلیل گرا بودن، کوچک نمودن مفاهیم مقدس، عدم پیوستار و رمزآلود بودن آن، تخریب نمودن جهان سمبلویک، و غیره همه و همه از چالشهای این ابزار مادی در جهت انتقال مفاهیم دینی محسوب میشود.(بن هوگز،۲۰۰۷)
با وجود این دیدگاههای انتقادی، برخی دیگر از صاحبنظران، نگاه خوشبینانهتری نسبت به رابطه مذهب و تلویزیون دارند. برای نمونه برخی رهبران کلیسای کاتولیک از جمله پاپ ژان پل دوم مفهومی به نام «کلیسای الکترونیک» را وارد ادبیات پژوهشی این حوزه کردهاند . پاپ ژان پل دوم بر این باور است که تلاش و مبارزه برای استفاده بهینه و مطلوب از رسانهها باید یکی از اهداف کلیسا باشد : «ما درجهانی زندگی میکنیم که در آن، رسانههای گروهی هر روز اهمیت بیشتری مییابند و به منابع عمده اطلاعات و سرگرمی تبدیل میشوند. همچنین باید به این نکته واقف باشیم که رسانهها تاثیر بسیار مهمی در تشویق مردم برای ساختن جهانی که در آن عدالت و صلح حاکم باشد، دارند.» (رضایی بایندر،۱۳۹۰: ۵۷۳)
در تایید این دیدگاه خوش بینانه میتوان به نظر “راجرز” اشاره کرد که: در جوامعی که بر اثر حملات رسانههای پست مدرن به زانو درآمدهاند، تلویزیون دینی تنها حکم مسکّنی را دارد که گه گاه برای فرد دردمند آرامش فراهم میآورد. مصلحان، اندیشمندان و دلسوزان جامعه باید به فکر علاج قطعی و نجات بشریت از انحطاط باشند. اما تا آن موقع، استفاده از این مسکّنها نه تنها اشتباه نیست، بلکه کار درستی هم هست؛ باید مدام بر کیفیت چنین مسکّنهایی افزود تا زمان علاج قطعی فرا رسد.
در کنار این نظریات بسیاری از دانشمندان میان کارکردهای رسانه با کارکردهای دین شباهتهایی دیدهاند. به عنوان مثال دیویس و دیگران (به نقل از سوکاپ،۲۰۰۲: ۳۱) معتقدند که مذهب شامل چهار عامل است : جهان بینی که متشکل از شبکه ای از عقاید و ارزشها است،رمزهای اخلاقی، مناسک دوره ای عمومی، و جمعی از معتقدان که این مناسک را انجام میدهند و تلویزیون نیز هر چهار عامل را فراهم میآورد. سوکاپ از این نقل قول نتیجه میگیرد که تلویزیون به علت طبیعت مذهب مانندش موضوع ارزشمندی برای انعکاس مسائل مذهبی است. همچنین مجید محمدی(۱۳۸۲: ۱۷۱) معتقد است که دین و رسانه هر دو، سه نوع رابطه با کل جامعه دارند : ایدیولوژیک، انتقال فرهنگی و ماورائ الطبیعی. به عقیده وی شباهت ایدئولوژیک مذهب و رسانه به این ترتیب است که هر دو به یک نظام اعتقادی سامان میدهند، باورها را به وجود میآورند، تغییر میدهند، اقناع میکنند، آرمان میسازند و فعالیتهایی مشابه را سامان میدهند.
از نظر انتقال فرهنگی در گذشته ارباب دین معلم مردم بودند و کار انتقال فرهنگی را با آموزش ایشان به عهده داشتند و امروزه رسانهها با قدرت و حدت بیشتری همین کار را انجام میدهند. در مورد ارتباط ماورائ الطبیعی که به نظر میآید ویژه دین باشد، نیز رسانهها با قرار دادن مخاطب در معرض تجربیات گوناگون عاطفی و زیبایی شناختی و انواع قالبهای رسانه ای چون عکس، فیلم، موسیقی و نمایش، بسیاری از شکافهای معنوی و روحی انسان را پر میکنند. همین مشاهبتها باعث میشود که دو نهاد دین و رسانه گاه جایگزین یکدیگر شوند و گاه به کمک یکدیگر آمده تاثیرات هر یک را مضاعف سازند.( راودراد،۱۳۸۶: ۲۰۷)
یکی از کارکردهای مشابه مهمی که در این ادبیات مغفول مانده عبارت است از حفظ انسجام گروهی.( راودراد،۱۳۸۶: ۲۰۷) معتقدان به یک دین به لحاظ ظاهری و سلوک و رفتار دارای شباهتهایی با هم میشوند، و از مناسک و آیین واحدی پیروی میکنند و این کار یک جور همبستگی و انسجام گروهی میان معتقدان به یک دین فراهم میآورد. همین طور است درباره رسانه که یکی از کارکردهای مهم آن ایجاد همبستگی اجتماعی از طریق ارائه پیامهای واحد در مدت زمان کوتاه برای جمعیت کثیری است که در یک جامعه زندگی میکنند.همان طور که هدف دین هدایت مردم است، رسانهها نیز به دنبال هدایت مخاطب هستند، اگر چه مصادیق هدایت در این دو متفاوت باشند. چنانچه این دو دسته کارکرد مشابه در یک گروه جمع شوند، یعنی تعاملی بین دین و رسانه به وجود آید که در آن دین رسانه ای شود و رسانه دینی، میتوان انتظار داشت که زندگی جمعی نیز به سمت تعمیق ارزشهای دینی از طریق رسانهها حرکت کند.(راودراد،۱۳۸۶: ۲۰۸)البته این موضوع با توجه به نوع جامعه و رسانه متفاوت میباشد.
استوارت هوور برای دین توصیفی اراده میکند که بتواند به برقراری تعامل بین دین و رسانه کمک کند. وی دین را نه پدیده ای بوراکتیک و نهادی میداند و نه آن را تا امری صرفا شخصی و فردی تنزل میدهد. وی تاکید میکند دین محدود به رویدادهایی که در قلمرو مقدس رخ میدهد نیست بلکه بخشی از فرهنگ است و لذا دین و فرهنگ تفکیک ناپذیرند. به عبارت دیگر، نقش دین معنا بخشی به کل زندگی بشر است و از همین حیث باید مورد توجه قرار گیرد.(هوور و لاندبای،۱۹۹۷: ۱۸-۱۶) هوور هم چنین به نقش رسانهها در ایجاد شرایط لازم در مناسک دینی اشاره میکند و معتقد است رسانهها میتوانند افراد را وارد مرحله آستانه ای کنند و برای تحول و الحاق مجدد آماده سازند. در مجموع توصیه شدید هوور و همکارانش به استفاده از رسانه در مضامین دینی، نشانگر تاکید وی بر ضرورت اجتماعی تعامل این دو مقوله است.
هم چنین میتوان به تحقیقاتی که درصدد تبیین ابعاد مختلف بازتاب اجتماعی در مطالعات دینی و رسانه ای است، اشاره کرد. افرادی چون وایت با تاثر از متفکرانی چون گیدنز، در صدد هستند که از طریق مطالعات دینی و رسانه ای به تبیین و توضیح ابعاد مختلف بازتاب اجتماعی بپردازند. وی این ابعاد را شامل تقویت و بازسازی الگویی منسجم از معنا در فرهنگهای مختلف، بیان واقعیتهای فراعقلانی و تعیین مرزبندی میان ساختهایی از معنا که از لحاظ اجتماعی مقبولیت دارد،میداند.(هوور :۴۴-۴۲). وایت بر این نکته تاکید میکند که شیوههای ابلاغ نمادهای مقدس در عرصههای معنا، بسیار متنوع است و تکیه بر یک نوع تقدس بخشی و حذف دیگر شیوهها، احتمالا به تایید و تثبیت ناگزیر تقدس زدایی و یا برعکس تقدس بخشی می انجامد. برخی نیز از جمله مارتین باربرو معتقدند به دلیل بحرانهای ناشی از مدرنیته، بشر جدید به دنبال هویت جدید فردی و جمعی است و نیاز مجدد برای راز و افسون حس میشود. از نظر وی، مدرنیته به هیچ کدام از وعدههایش جز راز زدایی و افسون زدایی و معنا زدایی از تفکر بشری عمل نکرد. آنچه مهم است تعامل و همکاری ضروری رسانهها و ادیان با یکدیگر است، چرا که هر دو ابزار و واسطه فرهنگی مهمی برای اجابت مردم به راز و معنا و افسون در جهان است (هوور،۱۳۲-۱۰۲)
دیدگاههای محققان ایرانی درباره رابطه دین و رسانه
در کنار این نظریات محققان ایرانی نیز به تاثیرات شرایط جدید جهانی بر حضور دین در تلویزیون اشاره کردهاند. محقق این حوزه مجید کاشانی در مقاله خود با عنوان « رسانههای دینی و نقش آن در جامعه پذیری دینی » (۱۳۸۹ : ۸۹) بیان میکند که:
با توجه به گسترش ارتباطات رسانهاى در جهان، محدودیتها و امکاناتی برای ادیان و پیروان آنها فراهم شده است. فرایند جهانی شدن به دلیل فشردگی زمان و مکان، مغلوب شدن مرزهای جغرافیایی و فرهنگی که عمدتاً به یمن ظهور وسایل ارتباطاتی و مواصلاتی مدرن و رسانههای پرقدرت جهانگستر به وقوع پیوسته، امکانات و در عین حال، چالشهایی را برای فرهنگ عموماً و برای دین خصوصاً فراهم ساخته است. برخی از این امکانات و محدودیتها عبارتند از:
ترغیب و تحریص مؤمنان متعهد به تبلیغ دین و مرام ایدئولوژیک خود، تعدد و تکثر روز افزون کانالهای تبلیغ و ترویج دین، امکانیابی پراکنش اطلاعات دینی در تیراژ وسیع، امکانیابی بیشتر برای تبلیغ آموزههای دین، آسانترشدن دستیابی به اطلاعات بیشتر از تعالیم و موقعیت سایر ادیان (کمیت و پراکندگی پیروان،حوزه نفوذ، سیاستهای تبلیغی، امکانات)، رشد فزاینده دانش مذهبی و اطلاعات دینی تودهها و افراد غیرمتخصص (که خود به تنزل جایگاه و کاهش موقعیت فکری و اجتماعی متخصصان مذهبی منجر شده است)، کاهش اتصال سنتی مذهب به تاریخ و فرهنگ ملتها و گروههای قومی، وقوع تغییر در ساختار سنتی ادیان تاریخی (بعضاً وقوع تغییر در محتوای اعتقادات، ارزش، مناسک، شعائر و رسوم تحت تأثیر ارتباط با فرهنگهای مختلف)، گسترش ارتباطات متنوع میان پیروان یک دین در سراسر جهان، تعمیق پیوند میان ملل دارای دین مشترک، برهمخوردن مرزهای جغرافیایی ادیان، ورودکنترلناپذیر ادیان به قلمرو نفوذ و حوزه استحفاظی یکدیگر، نزدیکی بیشتر ادیان بهویژه ادیان الهی با یکدیگر، وقوع پدیده چندملیتی شدن تدریجی ادیان، امکانیابی تلفیق و آمیزش نوین ادیان و شکلگیری ادیان التقاطی، امکانیابی ظهور ادیان بیسرزمین یا فاقد مرکزیت مشخص، توسعه روزافزون معنویتگرایی دینی یا متأثر از دین، شیوع پدیده مبلغ شدن همگانی و ورود فزاینده افراد و گروههای مختلف به جرگه مبلغان دینی، کنترلناپذیری جریان تبلیغ دین توسط کانالهای مختلف، شیوع تبلیغ غیرمستقیم دین از طریق برنامههای متنوع رسانهای، روند رو به رشد تکثرگرایی و پلورالیزم مذهبی، تقویت همزیستی درعین رقابت آزاد ادیان در مقیاس جهانی، توسعه جهانی جنبشهای مذهبی بدون تکیه بر روحانیان و متخصصان مذهبی، مشارکت بیشتر ادیان و مؤمنان در جنبشهای اجتماعی (همچون جنبشهای صلح، حفاظت از محیط زیست، تبعیض نژادی، تروریسم، جنگ و…)، کالایی شدن اقلام فرهنگی دین، بالا رفتن میزان مصرف اطلاعات دینی، شیوع دیدگاههای انتقادی به مذهب و مؤلفهها و تفسیرهای سنتی آن، امکان بازخوردگیری فرستندگان پیام دینی از مخاطبان متنوع، کاهش خودسانسوری در طرح دعاوی دینی مخالف با قرائتهای رسمی و ترجیحی، امکان پالایش یا صیقلدهی پیامهای دینی قبل از ارسال، استفاده بیشتر از هنر در تبلیغ آموزهها و پیامهای دینی، امکان دریافت سؤالات مختلف معطوف به دین از طریق مخاطبان، تودهای شدن دین رسانهای و…. ( کاشانی،۸۹:۱۳۸۹)
او در جایی دیگر بیان میکند که: «اما ظرفیت رسانههای دیداری شنیداری همچون تلویزیون، سینما و اینترنت بهدلیل ویژگیهای هستیشناسی، اقتضائات تکنیکی، قابلیتهای ساختاری، ظرفیتهای بیانی، زبان فنی، مختصات زیباشناختی، منطق نشانهشناختی، الزام به خلق فضاهای مصنوعی و تخیلی، ماهیت این جهانی و غلظت ویژگیهای سکولار، محدودیت دانش فنی و آکادمیک گردانند گانو… به رغم امکانات و ظرفیتهای بسیار زیاد برای انعکاس تصویری پدیدهها و واقعیات مشهود و ترجمه مصور امور ذهنی و انتزاعی و واقعیات نامرئی این جهانی؛ معمولاً برای عینی ساختن و تصویرپردازی از واقعیات جهان فراسو، عالم غیب، حقایق متافیزیکی و استعلایی و یافتن بازارهای تصویری متناسب با مشکلات زیادی مواجهاند. معادلسازی تصویری برخی از حقایق و معارف بلند فلسفی، عرفانی و کلامی مندرج در منابع اصیل دینی و برخی از یافتهها و مواجید تجربی و شهودی اهل معرفت و تبدیل آن به تصاویر عینی و رئالیستی اگر نه محال، دستکم بسیار مشکل و در مواردی با دخل وتصرفهای زیاد و بعضاً تحریفگرانه توأم خواهد بود.» و در پایان این طور نتیجهگیری میکند که : نظریات اصحاب ارتباطات حاکی از آن است که، رسانههایی که با احساسات و هیجانات بیشتر سروکار دارند (نظر رسانههای صوتی و تصویری) بیشتر از آنکه بر دینپذیری مردم اثر داشته باشد بر دینگریزی مردم موثر بوده است. دیندار کردن مردم و یا جامعهپذیری دینی از طریق رسانهها در صورتی امکانپذیر است که سازمان اجتماعی در آموزش و تربیت دینی حداقلی از امکانات و تعاملات اجتماعی را مهیا کرده باشد.
در خصوص تاثیر نمایش مناسک و آیینهای دینی در تلویزیون بر این مناسک، تحقیقات زیادی صورت گرفته است که از آن جمله میتوان به تحقیق"مهری بهاری” (۱۳۸۹: ۱۹۶) با عنوان « تلویزیون عامل تغییر یا آسیب فرهنگی » اشاره کرد . این تحقیق با تاکید بر اثرگذاری تلویزیون بر مراسم عزاداری بیان میکند که : در زمینه دین، تلویزیون در ایران در تغییر مراسم دینی تعیین کننده است. زیرا تا قبل از ورود رسانههای جدید به ایران، مراسم دینی بیشتر قالب سنتی داشت، کمتر قابل تغییر بود و بیشتر معطوف به شرایط محلی. در حالی که به کارگیری رسانهای چون تلویزیون در معرفی و تبلیغ دین، این مراسم به مراسمی فراگیر، جهانی، قابل تغییر و کمتر با واسطه فردی، و مدرن و زیبا تبدیل شده است.
تحقیقات نشان میدهند که ساختار جامعه، و پیشینه فرهنگی مراسم عزاداری، پوشش گسترده رسانه از برنامههای دینی و به طور خاص مراسم عزاداری و استمرار تاثیر پذیری آن مراسم از نحوه ارائه برنامهها در تلویزیون حاکی از تغییر در جامعه و تغییر در مراسم دینی است ؛ ولی اثرگذاری رسانه به معنی خنثی شدن سهم مخاطب و موسسههای دینی نیست زیرا در مراسم دینی تا حدود زیادی ارتباطات سنتی نقش عمده ای به عهده دارند. اگرچه رسانه تلویزیون سعی در انتقال اهداف مدیران در نگاه به مراسم دینی داشته است ولی حضور مخاطب فعال برآمده از زندگی روزمره در تکثر شیوه اجرای مراسم و نمادین بودن آن از لحاظ فرهنگی و اجتماعی موثر واقع شده است. از طرف دیگر، ورود مراسم به عنوان کالایی فرهنگی و قابل عرضه برای همه راهی به سوی مدرن سازی آن از طریق وضعیت نمایشی، زیبا شناختی و کالا گونه ای آن شده است. (بهاری،۱۳۸۹ :۲۰۰)
یکی دیگر از ابعاد تاثیر پخش مناسک دینی از تلویزیون توسط اعظم راودراد(۱۳۸۶) مورد بررسی قرار گرفته است. او در خصوص تأثیر نمایش مستقیم مناسک مذهبی از تلویزیون بیان میکند که پخش مستقیم مناسک مذهبی از تلویزیون نمیتواند مخاطب را در مناسک مشارکت داده و همان تأثیری را که این مناسک بر مشارکتکنندگان دارد بر مخاطب نیز بگذارد. آنچه اتفاق میافتد این است که تلویزیون اطلاعات و آگاهیهای مخاطب را در مورد مناسک دینی و مسائل مختلف افزایش میدهد بدون اینکه این افزایش با تأثیرگذاری مبتنی بر عمل به آن اعتقادات همراه باشد. در حقیقت در مناسک دینی حضوری، این اعتقاد و شور مذهبی است که تأثیرگذار است، نه صرفاً داشتن اطلاعات، چیزی که از طریق تلویزیون قابل انتقال نیست.
از طرف دیگر نمایش مستقیم مناسک مذهبی از رسانه تأثیر منفی بر خود مشارکتکنندگان در مراسم نیز خواهد داشت. اگر در غیاب دوربین هر کس در حقیقت با خدای خود تنها است، در حضور دوربینها هرکس خود را در معرض تماشا میبیند. حضور دوربین مناسک را از حالت طبیعی آن خارج میسازد و خلوص آن را تحت تأثیر قرار میدهد.
تحقیقات بیان گر این موضوع هستند که تاثیرات منفی پخش مناسک دینی از تلویزیون از تاثیرات مثبت آن بیشتر است و راه حل این مشکل را در این میدانند که دین برای تاثیر مثبت داشتن بر مخاطب، قبل از ورود به رسانه، لازم است رسانه ای شود. برای مثال اعظم راودراد (۱۳۸۶) سه نمونه از دین رسانه ای شده را نام میبرد : مجموعه شب دهم، مسافری از هند و نماهنگی با عنوان گل یاس. ایشان بر لزوم انتقال پیامهای دینی در تلویزیون به روشهای هنری و غیر مستقیم اشاره میکنند.
دیگرپژوهشهای صورت گرفته در این زمینه بیان میکنند که دین ارائه شده در فضاهای مجازی، عینا همان دین الوهی و واقعی نیست بلکه به تبع تغییر ماهیت رسانههای انتقال دهنده مفاهیم دینی، خود دین ارائه شده نیز تغییراتی همچون صنعتی شدن و یا حتی رسانهای شدن را میپذیرند. و دیگر موضوع نگرانکننده در این زمینه، این نکته است که تلویزیون نباید به عنوان سازنده مذهب نقش ایفا نکند بلکه صرفاً به عنوان ابزاری جهت انتقال مفاهیم دینی از منشاهای قابل اطمینان به مردم باشد. به هر میزان که نقش واسطهگری به نقش سازندگی تغییر موقعیت دهد، امکان تخریب بنیانهای اعتقادی مردم یک جامعه بیشتر میگردد.
برخی محققان بیان میکنند که تکلیف اساسی تلویزیون دینی، توجه به دیندار کردن مخاطبان است؛ یعنی توجه به اعتقادات، اهداف و آرمانها، و تلویزیون با ویژگیهایش استعداد چندانی برای آموزش، تعلیم و تربیت و بینش سازی ندارد. تلویزیون، از این حیث که تفاوتهای ارزشهای دینی و غیردینی را برمیدارد، باعث تلاقی رفتار دینی و غیردینی و آمیختگی و التقاط آنها میگردد، کار را بر مبلّغان دینی دشوار ساخته است. تلویزیون ابزاری است که آثار آن غالبا در لایههای حسی، احساسی و عاطفی باقی میماند و کمتر به لایه بینش میرسد. حرکت از احساس و عاطفه به سوی بینش، که در تبلیغات سنتی از آن استفاده میشود، نیازمند پیش زمینهها و ممارستهای فراوانی است که تشتّت فضای تبلیغی تلویزیون در سطح هویتسازی فردی استعداد کمتری برای چنین زمینهای دارد.
موضوعی که مهدی محسنیان راد (۱۳۸۹: ۹۰) در تحقیق خود با عنوان «ترویج دین از طریق عاطفه در رسانههای معاصر، در مقایسه با ترویج مبتی بر تعقل در صدر اسلام» از آن یاد کرده است . او بیان میکند که “پس از پیروزی انقلاب اسلامی و دسترسی مبلغان دینی ایران به رسانههای مدرن، به ویژه رادیو و تلویزیون و تداوم تحریک عاطفه به منظور تقویت باورهای دینی در مخاطبان، سبب شد که سهم تحریک عاطفه، در طیف تعقل-احساس افزایش یابد. متعاقبا توسعه فناوریهای نوین اطلاعاتی-ارتباطی سبب شد که مدیریت این امر به طبقاتی همچون مداحان و خادمان نیز منتقل شود و انواع لوحهای فشرده تولیدی آنان این پدیده را تقویت کند . پدیدهای که برون داد آن، توسعه دین عوامانه یا دین عوامساز است. تشدید و رواج چنین پدیده ای سبب خواهد شد که دین عوامانه در منظر چشم خود و همچنین اکثریت همگون خود مترادف با مومن و متقی میشود. چراکه دستیابی به احساس مؤمن و متقی بودن از طریق حاشیه –نه متن- بسیار سهلتر و کم هزینهتر است.”
در این خصوص دکتر دهقان بیان میکندکه «به نظر میرسد نگاه بینندگان و استفاده کنندگان از تلویزیون در الگوی غالب و مسلط نگاه سرگرم شدن است تا آموختن. (۱۳۸۶: ۱۵۰) در این وضعیت کارکردی که تلویزیون میتواند در پیرامون آگاهیها و رفتارهایدینی داشته باشد، بیشتر کارکرد تقویت مطرح است تا ایجاد یا تغییر.
دکتر ابراهیم فیاض در خصوص عملکرد تلویزیون ایران در انتقال مفاهیم دینی بیان میکند که در ایران صدا و سیما بهمثابه پای مجموعه رسانهای کشور در حال رواج دادن نوعی عوامگرایی دینی است که عملا در مقابل اسلام نخبگان واقع میشود. انتقادهایی که از سوی حوزه علمیه قم یا دانشگاهها یا رسانههای نخبگانی مثل اصحاب کتاب و سینما و مطبوعات به صداوسیما میشود، واکنشی به همین عوامگرایی است وآنچه در شبکه چهار به عنوان میزگردهای نخبگان درباره بحثهای اساسی پخش میشود، چون به ماهیت رسانه تلویزیون اعتنا ندارد و آن را با مطبوعات اشتباه گرفته، راه به جایی نمیبرد. در نگاه ایشان مهمترین خدمت صداوسیما به فرهنگ دینی پراکنش و انتشار مباحث دینی است. ایشان بیان میکنند که تبلیغ دین هم گرفتار تلویزیونزدگی مفرط شده است. حتی روحانیون هم به دو گروه تلویزیونی و غیرتلویزیونی تقسیم شدهاند و اتفاقا گروه دوم که دارند از راه «کتابت» با مخاطبانشان ارتباط برقرار میکنند، بیشتر مؤثرند. ایشان بیان میکنند که اگر چهرههای روحانی را تلویزیونی کردیم، خدمتی به آنها نکردهایم. چون زندگی عادی آنها بر اثر مشهور شدنشان از بین میرود و رابطهشان با مردم مختل میشود.(فیاض، ۱۳۸۸)
۸٫۲٫۲ نگاه و تأکیدهای امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری در خصوص تعامل دین و رسانه
امام خمینی (ره)
حضرت امام خمینی(ره) در سالهای پیش از انقلاب اسلامی ایران با همان رویکرد ظلم ستیزی و استبداد ستیزی به رادیو و تلویزیون توجه میکنند. از این نظر، این رسانهها ابزاری استعماری در دست استبداد پهلوی است که همچون تزریق فساد به کالبد جامعه و به ویژه جوانان و زنان عمل میکند. ایشان با درک این معنا و به دلیل اهمیت این رسانهها،تلویحا ضرورت وجود رسانه ای دینی را متذکر میشوند:
«یک وزارتخانه دست ما بدهید. یک چند ساعت از این رادیو، که دارد موسیقی و بچههای ما را دارند سوق میدهند به فساد اخلاق، یک- دو- سه ساعتش را هم دست ما بدهید اما آزادمان بگذارید، نه اینکه برنامه اش هم خودتان بنویسید که این جوری برو بگو- ما را آزاد بگذارید، یک- دو- سه ساعت از برنامه رادیو دست ما بدهید. ما برایش تعیین میکنیم برنامه را که او صحبت کند.» (صحیفه امام،۱۸/۶/۱۳۴۳)
ایشان در جایی دیگر ضمن رد تقابل دین و رسانه میفرمایند: «سینمای ما مرکز فحشاست. ما با سینما مخالف نیستیم، ما با مرکز فحشا مخالفیم. ما با رادیو مخالف نیستیم، ما با فحشا مخالفیم. ما با تلویزیون مخالف نیستیم، ما با آن چیزی که در خدمت اجانب برای عقب نگه داشتن جوانان ما و از دست دادن نیروی انسانی ماست، با آن مخالف هستیم.» (صحیفه امام(ره)،۱۲/۱۱/۱۳۵۷)
در سالهای نخستین پیروزی انقلاب اسلامی رویکرد حضرت امام(ره) معنایی مقایسه ای بین رسانه دینی و رسانه طاغوتی را شکل میدهد، شاید بتوان این گونه فرمایشات را معرفی حدود و ثغور دینی و غیردینی بودن سازمان رسانه ای تلقی نمود چنانچه وجود یک رسانه در حکومت دینی با معیارهای دینی باید سنجیده شود نه معیارهای محیطی: «یک حرفی هم راجع به این دستگاه تبلیغاتی- تلویزیون و امثال اینها، رادیو و اینها- دارم و آن اینکه این دستگاهها آن وقتی که در خدمت طاغوت بود، دستگاههایی بود که یا تقویت طاغوت را میکردند- به مجرد اینکه پیچ رادیو را میگرفتند «اعلی حضرت آریامهر، کذا» شروع میکردند تبلیغات کردن، تبلیغات میان تهی- و یا مردم را از مسائل اصلی دور میکردند. بنابراین بود که رادیو- تلویزیون و اینها که در سطح کشور- در تمام سطح کشور- انتشار پیدا میکند و مردم با گوششان و چشمشان مسائل را ادراک میکنند، و آن کسی که بی سواد است هم، در اینجا میتواند بفهمد (و) آن کسی هم که باسواد است، هست ؛ این بسیار اهمیت دارد. هم برای آنها بسیار اهمیت داشت که مردم را در سطح وسیعی خواب کنند و غافل کنند و چپاول کنند، و هم حالاکه بحمدالله اسلامی شده است و وظایف اسلامی را میخواهد عمل بکند. حالاباید یک فکری برای رادیو- تلویزیون بشود که- چنانچه فکر شده است و میشود- لکن بیشتر عنایت بشود که کسانی که در اینجا، سابق در خدمت طاغوت بودند و همه فسادها را میکردند، حالاباید اینها تصفیه بشوند. کسانی که تا دیروز بر ضد ملت و بر ضد انقلاب ما سخنرانی میکردند، نمایش میدادند، همه بساط را درست میکردند، و حالاآمدند و اظهار اسلام و دیانت میکنند، از اینها نمیتوانیم ما بپذیریم. این هم باید تصیفه بشود. رادیو و تلویزیون یک دستگاهی است که هم در طرف تبلیغات فاسد اهمیت زیاد دارد و هم در طرف تبلیغات صحیح. این با آن طوریکه از اول شاید آنهایی که درست کردند اینها را، نظر آموزشی داشتند به اینها. (به) این دستگاهها. تمام مطبوعات (هم) این طور است منتها اهمیت تلویزیون بیشتر از همه است. اهمیت رادیو- تلویزیون بیشتر از همه است. این دستگاهها دستگاههای تربیتی است: باید تمام اقشار ملت با این دستگاهها تربیت بشوند؛ یک دانشگاه عمومی است. دانشگاهها دانشگاههای موضعی است؛ این یک دانشگاه عمومی است ؛ یعنی دانشگاهی است که در تمام سطح کشور گسترده است. باید از آن، عمل دانشگاه را، به آن اندازه ای که میشود، استفاده کرد. باید این دستگاه، دستگاهی باشد که بعد از چند سال تمام قشر ملت را روشن کند، تمام را مبارز باربیاورد، تمام را متفکر بار بیاورد. تمام اینها را مستقل بار بیاورد. آزادمنش بار بیاورد. از غربزدگی بیرون کند؛ استقلال به مردم بدهد، این از همه چیزهایی که در این دستگاهها هست مهمتر است؛ و این وظیفه دارد که با مردم حکم معلم و شاگرد داشته باشد. اشخاص نویسنده، اشخاص گوینده، اشخاص فهیم، اشخاص مطلع در اینجا صحبت بکنند. فرصت به آنها بدهند که در اینجا صحبت بکنند. زیادند اشخاص که پیشنهاد این معانی را میکنند؛ به اینها باید فرصت بدهند و آنها صحبت بکنند. به جای آنکه چیزهایی که به درد ملت نمیخورد یا مضر به حال ملت است. یک چیزهای مفید را به مردم بدهند و یک غذای مفیدی به مردم بدهند؛ مردم را تغذیه کنند و غذاهایصحیح سالم. و من امیدوارم که این دستگاه هم همان طوری که وعده کردند که بتدریج درست بشود، قدم را یک خرده بلندتر بردارند و زودتر انشاء الله تصفیه بشود و تعدیل بشود». (صحیفه امام (ره)،۲۹/۱۲/۱۳۵۷)
حضرت امام خمینی(ره) در خصوص آزادی بیان میفرمایند:
«آزادی آرا دراسلام از اول بوده است، در زمان ائمه ما بلکه در زمان خود پیغمبر آزاد بود حرفهایشان را میزدند. ما حجت داریم. کسی که حجت دارد از آزادی بیان نمیترسد لکن توطئه را اجازه نمیدهیم. اینها حرف ندارند. توطئه میکنند. ما آنها را دعوت کردیم، کسانی را وادار کردیم که دعوت کنند که اگر حرفی دارید بیایید در تلویزیون بگویید. مباحثه میکنیم با هم. تا حالاحاضر نشدند.» (صحیفه امام (ره)،۱۰/۱۲/۱۳۵۷)
امام راحل(ره) رادیو و تلویزیون را معلمان جامعه و دانشگاه عمومی میدانست و بر این اساس بزرگترین خدمت رسانه به مردم تربیت آنان در همه حوزهها است چنانکه ایشان در بیان وظیفه خطیر رسانهها فرمودهاند:
« آن که از همه خدمتها بالاتر است این است که نیروی انسانی ما را رشد بدهد و این به عهده مطبوعات است؛ مجلههاست؛ رادیو تلویزیون است؛ سینماها است؛ تئاترهاست. اینها میتوانند نیروی انسانی ما را تقویت کنند و تربیت صحیح بکنند و خدمتشان ارزشمند باشد» (صحیفه امام(ره)۱۶/۴/۱۳۵۸)
علاوه برتوجه به محتوا که در موضوعات اخیر به آنها اشاره شد. نکته مهمی که در فرهنگسازی جامعه باید مدنظر باشد توجه به ساختار دینی است . امام در این خصوص بیان میکنند: «الان شما موظفید که همه این کسانی که در این کارها هستند، و راس کار هستند در تلویزیون- البته بنگاه بزرگی است- مراقبت کنید که یک اشخاص متعهد باشند به اسلام و معتقد به جمهوری اسلامی باشند و بدانند که جمهوری اسلامی یعنی چه. محتوایش باید اسلامی باشد. باید آنها را در راس کارها قرار بدهید در سرتاسر ایران.» (صحیفه امام(ره) ۵۸٫۷٫۲۹) .
میتوان سخنان امام خمینی (ره) در خصوص رسانه دینی را از دو جنبه مورد بررسی قرار داد :
جنبه محتوایی
آنچه در این عرصه اهمیت مییابد نقش رسانه دینی در تعلیم و تربیت اخلاقی جامعه است؛ این معنا در مورد رسانهای با گستردگی رادیو و تلویزیون ظهور و بروزی ممتاز مییابد: «از تمام دستگاههای تبلیغاتی الآن، امروز نقش رادیو تلویزیون از همه دستگاهها بالاتر است. اگر این اصلاح بشود، یک کشور را میتواند اصلاح کند و اگر- خدای نخواسته- انحراف در این باشد، یک کشور را میتواند منحرف کند.» (صحیفه امام (ره).۲۷/۱۲/۱۳۶۰) . در این نگاه رسانه وسیله ای برای جذب مشتری بیشتر نیست (صحیفه امام(ره) ۵۸٫۴٫۱۶) بلکه مبنایی برای بسط فضائل در جامعه است. ایشان در بسیاری از موارد نقش رسانهها را به عنوان مربی و معلم گوشزد مینمایند؛ چنانکه در دیدار مدیران اطلاعات سازمان صدا و سیما میفرمایند: «باید رادیو تلویزیون مربی جوانهای ما، مربی مردم کشور باشد. نه اینکه مطالبی در او گفته شود که مخالف با وضعیت کشور است، مخالف با مصلحت کشور است، و جوانهای ما را جوری بار میآورند که برای خودشان نباشند، برای دیگران باشند.» (صحیفه امام(ره).۳۱/۲/۱۳۵۹)
از حیث ساختاری
آنچه باید در سازمان رسانه ای مورد توجه قرار گیرد به کارگیری اشخاصی است که به ارزشهای اسلامی و انقلابی پایبند بوده و با بصیرت قدم در راه اصلاح جامعه و تربیت مردم بگذارند. (طبعاً در این مسیر از اصلاح خود نیز نباید غافل بود) لکن آنچه مهم است این است که اشخاص متعهد به اسلام و جمهوری اسلامی دست اندرکار تولید رسانه گردد با این مبنا در تعامل دین و رسانه، دین در طول رسانه قرار میگیرد و در تمام ارکان تولیدی ممزوج با رسانه میگردد، اما اگر این اتفاق نیفتد ارتباط دین و رسانه به اشکال صوری و نمایشی از دین تقلیل پیدا میکند.
حضرت آیت الله خامنه ای
ایشان در مورخه ۱۱/۹/۱۳۸۳ در دیدار رئیس، معاونان، مدیران و جمعی از دستاندر کاران سازمان صداوسیما فرمودند: « به طور کلی صدا وسیما مدرسهای گسترده برای طرح حقایق اسلام ناب محمدی (صل الله علیه و اله ) و معارف اهل بیت به گونهای اصیل و صحیح گردد. در تولید برنامههای هنری، از همکاری نهادهای فرهنگی کشور مانند وزارت ارشاد و سازمان تبلیغات و حوزه هنری و غیر آنها بیشترین بهره شایسته گرفته شود.»
یا در جای دیگر تأکید میکنند: «به طورکلی صداوسیما چنان که امام راحل تعبیر فرمودند، دانشگاهی همگانی است که در آن دین، اخلاق و ارزشهای اسلامی و راه و روش زندگی و تازههای جهان علم و سیاست و اندیشههای نوین و راهگشا به زبانهای رسا و باب فهم همه قشرها آموخته شود و همه از ذهنهای ساده تا مغزهای متفکر و انسانهای برجسته بتوانند به تناسب آمادگی خود از آن بهره ببرند و از فیض آن سیراب شوند.برنامهها برای عامه قابل فهم و استفاده باشد.»