نهاد آموزشوپرورش رسمی میتواند تاثیر مهمی بر رشد، تربیت و توسعهی نگرشها، ارزشها، آگاهیها و مهارتهای سیاسی- اجتماعی دانشآموزان داشته باشد (مرزوقی، ۱۳۸۳)؛ بنابراین لازمهی تربیت صحیح سیاسی، پرداختن به نظریه و نوع نظام سیاسی حاکم میباشد که متاثر از افق حاکم بر جامعه است. بیعدالتیهای ناشی از سیاست مانع بزرگی بر سر راه تربیت سیاسی و بهطور کلی تربیت است.. در حقیقت هرچه آگاهی و هشیاری افراد از تربیت سیاسی بیشتر شود، ابعاد مختلف نظام سیاسی روشنتر خواهد شد و بهعبارتی لایه های پنهان و آشکار نظام سیاسی و سیاست برای افراد آگاه محرز میگردد؛ در نتیجه عواملی که به نوعی نابرابریها و بیعدالتیهای سیاسی را موجب میگردند، آشکار و در نهایت نقض میان آموزش و واقعیتهای سیاسی در جامعه خود را نشان خواهد داد. نقش سیاست در ایجاد عدالت و برابری نقشی کلیدی است چراکه نظامهای دیگر جامعه متاثر از نظام سیاسی میباشند؛ بهعبارتی اگر در سیاست یک جامعه بیماری بیعدالتی، جناحگرایی، فرقهگرایی، باندبازی، سیاسیکاری و غیره وجود داشته باشد، این بیماری نهتنها در خود نظام سیاسی رخ میدهد بلکه به راحتی به نظامهای دیگر جامعه نیز سرایت میکند و جامعه از حالت نظم و پویایی طبیعی بهسوی آنارشیسم سیاسی حرکت میکند؛ آنارشیسمی که مقدمهای برای انحلال حکومت و سیاست حاکم میگردد.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
در تعلیموتربیت، جهتگیری کلی تربیت و سیاست در جامعهی ما، یک جهتگیری مذهبی و دینی است؛ بنابراین این نوع تربیت سیاسی اگر ناقص و ناتمام بماند موجب نقص در امر تربیت میگردد (همان).
جریان یاددهی- یادگیری در تعلیموتربیت، اصول، اهداف، روشها، برنامهی درسی، محتوا و نقشها همگی میتواند متاثر از نظام سیاسی حاکم بر جامعه است؛ در نتیجه جهتگیری سیاسی میتواند همهی ابعاد زندگی افراد را نیز در جهت منافع سیاستگذاران هدایت کند که این امر در لایهی پنهان سیاست، همان سلب عدالت، حق آزادی، برابری و… از افراد است و در لایهی آشکارآن، تربیت افرادی سربهراه و معقول است که بدون هیچ آگاهی همچون عروسک خیمهشببازی در دستان سیاستمداران و سیاستگذاران قدرتمند جامعه میچرخند. از نمونههای که در نتیجهی تصمیمگیریهای سیاسی عامل نابرابری شدهاند، میتوان به سیاستگذاری در بخش نیروی انسانی اشاره کرد. سیاستها و برنامههای غلط دولت در راستای تشویق و ایجاد فرصتهایی برای ورود افراد به دانشگاه از سویی و عدم برنامه ریزی صحیح جهت جذب نیروهای فارغالتحصیل از سوی دیگر نمونهی بارزی از سیاستهای غلط دولت در مدیریت منابع انسانی است. و یا میتوان به سیاستهای دولت در جذب نیروی انسانی که منجر به شایستهسالاری نمیشود، در نمونهی دیگری از بیعدالتی در جامعه در راستای بیعدالتی سیاسی اشاره کرد.