۹
۴۵۸/۰
۲
کروسکال- والیس
وضعیت اشتغال بر رضایت از آزادیهای سیاسی- اجتماعی تأثیر مثبت دارد
۱۰
۹۶۹/۰
۳
کروسکال- والیس
محل سکونت خانواده پاسخگو بر رضایت از آزادیهای سیاسی- اجتماعی تأثیر مثبت دارد
۱۱
۰۰۶/۰
۲
کروسکال- والیس
دسته آموزشی بر رضایت از آزادیهای سیاسی- اجتماعی تأثیر مثبت دارد
۱۲
همچنانکه ملاحظه می شود بین جنس و رضایت از آزادیهای سیاسی- اجتماعی رابطه معناداری وجود دارد. دانشجویان پسر دارای میانگین رتبه ای ۸۱/۱۹۱ هستند و دانشجویان دختر دارای میانگین رتبه ای ۳۴/۲۴۰ می باشند. بنابراین همچنانکه در سطر نخست هم ملاحظه می شود تفاوت در میزان رضایت از آزادیهای سیاسی- اجتماعی بین دانشجویان پسر و دختر معنادار است و پسران نسبت به شرایط سیاسی- اجتماعی موجود ناراضی تر هستند(همان:۱۷۵).
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
به لحاظ مقطع تحصیلی نیز میانگین رتبه ای رضایت از آزادیهای سیاسی- اجتماعی به ترتیب عبارت است از: کاردانی ۱۷/۳۷۳، کارشناسی ۰۵/۲۲۶، کارشناسی ارشد ۴۲/۱۷۴ و دکترا ۳۸/۱۱۲ همچنانکه ملاحظه می شود هر قدر مقطع تحصیلی فرد بالاتر می رود میزان رضایت از آزادیهای سیاسی- اجتماعی نیز کاهش می یابد.
از لحاظ دسته آموزشی نیز شرایط به همین ترتیب است. در دسته رشته های علوم انسانی و تربیت بدنی میانگین رتبه ای رضایت از آزادیهای سیاسی- اجتماعی ۶۲/۲۳۱، در دسته علوم پایه و علوم ریاضی دارای میانگین رتبه ای ۰۴/۲۴۳ و در دسته رشته های فنی- مهندسی و دامپزشکی ۵۹/۱۸۵ است. نتایج ردیف ۱۲ جدول شماره ۵-۳ حکایت از آن دارد که دانشجویان رشته فنی- مهندسی و دامپزشکی دارای رضایت پایین تری نسبت به دو دسته دیگر هستند و این تفاوت معنادار است. سایر متغیرهای زمینه ای رابطه معناداری با رضایت از آزادیهای سیاسی- اجتماعی ندارد. بنابراین می توان حدس زد که ناراضی ترین افراد نسبت به شرایط سیاسی- اجتماعی کشور دانشجویان پسر از دانشکده های فنی یا مهندسی و دامپزشکی به ویژه در مقاطع کارشناسی ارشد و دکترا هستند(همان:۱۷۶).
۲-۲-۱-۴- احساس رضایت از زندگی و احساس عدالت توزیعی (صفری شالی۱۳۸۹و۱۳۸۳)
احساس رضایت از زندگی با احساس عدالت توزیعی همبستگی بالایی دارد (صفری شالی، ۱۳۸۳: ۱۳۵).
احساس امنیت با رضایت از زندگی دارای همبستگی قوی بوده و هر دو از شاخصهای کلیدی رفاه اجتماعی محسوب میشوند (صفری شالی، ۱۳۸۹: ۴).
۲-۲-۱-۵-مقایسه نتایج رضایت از زندگی در دو پژوهش سال های ۱۳۵۳ و۱۳۷۴در ایران
نتایج به دست آمده از دو پژوهش انجام شده در سالهای ۱۳۵۳ و ۱۳۷۴ نشان میدهند در فاصله ۲۱ سال، تغییرات مهمی در احساس رضایت از زندگی پدید آمده است. این تغییرات در دو جهت روی داده است. نخست، افزایش سطح نسبی رضایت از زندگی و دوم، تغییر در ساخت رضایت (یعنی پوشش میزان رضایتمندی در قلمروههای مختلف زندگی و نزدیک شدن گروههای اجتماعی از نظر میزان رضایتمندی).
شاخص کلی رضایت[۵] در فاصله سالهای ۱۳۷۴-۱۳۵۳ از ۴۶ درصد به ۷/۶۵ درصد رسیده است. میزان نارضایتی از ۸ درصد به ۶/۷ درصد کاهش یافته است. در حالی که سهم افراد در کل، تغییر محسوسی نداشته است، اما میزان رضایت افزایش زیادی داشته است. شاخص نارضایتی[۶] در سال ۱۳۵۳، ۴/۱۷ درصد بوده و در سال ۱۳۷۴، به ۶/۱۱ درصد رسیده است. به عبارت دیگر، شاخص نارضایتی در این سالها، ۳/۳۳ درصد کاهش داشته است. در کنار آن سهم افراد راضی، ۸/۴۲ درصد رشد داشته است(گودرزی،۱۳۸۸ :۲۲۲).
در صورتی که متوسط رضایت[۷] در قلمروهای مختلف را مبنای ارزیابی قرار دهیم، تغییر در میزان رضایت بیشتر خود را نشان میدهد. تعداد کسانی که در سال ۱۳۵۳ از زندگی خود اظهار نارضایتی میکردهاند، ۱/۱۶ درصد بوده، اما سهم این گروه در سال ۱۳۷۴ به ۶/۱۱ درصد تقلیل یافته است. در مقابل تعداد کسانی که از زندگی خود راضی بودهاند، ۶/۴۶ درصد است که در سال ۱۳۷۴ به ۶/۶۰ درصد رسیده است. شاخص نارضایتی در این سالها، از ۵/۳۴ درصد به ۱/۱۹ درصد تقلیل یافته است (کاهش معادل ۶/۴۴ درصد).
براساس این اطلاعات، به روشنی میتوان افزایش نسبی سطح رضایت را مشاهده کرد. به دلیل فقدان پژوهشهای کافی در این زمینه، نمیتوان با دقت عوامل این تغییر را ذکر کرد، هر چند میتوان به صورت تحلیلی، به برخی نکات اشاره کرد.
اولاً، منبع رضایت در این سالها، بیشتر گروههای میانی بودهاند؛ یعنی کسانی که رضایت نسبی از وضعیت زندگی خود ابراز کردهاند. همانطور که اشاره شد، در این سالها، سهم افراد ناراضی، تقریباً ثابت مانده است. لیکن، عدهای از گروههای میانی به افراد راضی اضافه شدهاند. این امر نشاندهنده نسبتاً شکننده رضایت در ایران است. در عین حال، بیان کننده این امر است که با اجرای پارهای از سیاستها و تغییرات میتوان سطح رضایت را افزایش داد.
ثانیاً در طول این سالها، تغییرات اجتماعی و اقتصادی مهمی در کشور روی داده است که میتوان افزایش رضایت از زندگی را به آن نسبت داد. افزایش فرصتهای زندگی، افزایش تحرک اجتماعی و امکاناتی که برای رشد طبقات پاییت جامعه فراهم شد (مثل گسترش امکانات آموزش- به ویژه آموزش عالی- و خدمات بهداشتی) و … زمینه افزایش رضایت از زندگی را ایجاد کرده است. اگر چنین فرضی درست باشد، به معنای آن است که شرایط عینی در افزایش رضایت از زندگی را ایجاد کرده است. اگر چنین فرضی درست باشد، به معنای آن است که شرایط عینی در افزایش رضایت مؤثر است و به ویژهای برای گروهی از جامعه که از خدمات کمتری برخوردار بودهاند، وضعیت مساعدتری فراهم شده است و در نتیجه سطح رضایت آنها تغییر یافته است.
ثالثاً، این تغییرات را میتوان به تطابق فرد با وضعیت خود نیز نسبت داد. با این حال، پارهای از شواهد، در این باره تردید ایجاد میکند. تغییرات مداوم در طول این سالها، از ویژگیهای جامعه ایران بوده است، در نتیجه اگر چنین فرضی صحت داشته باشد، رضایت لزوماً از تطابق آرزوهای فرد با وضعیت وی ناشی نمیشود(همان:۲۲۴).
تغییر دیگر در این زمینه، تغییر در ساخت رضایت از زندگی است. نتایج پژوهش سال ۱۳۵۳ نشان میدهد که بیشترین نارضایتی مربوط به زندگی اقتصادی- با عوامل مؤثر بر زندگی اقتصادی- بوده است. بالاترین شاخص نارضایتی مربوط به تحصیلات است. ۴۲ درصد افراد پاسخگو از وضع تحصیلی خود اظهار عدم رضایت کردهاند، در حالی که یک دوم این تعداد یعنی ۲۱ درصد از وضع تحصیلی خود راضی بودهاند. دومین حیطهای که شاخص عدم رضایت در آن بالاست، حیطه درآمد است. شاخص نارضایتی در مورد وضع مالی، ۸۰ درصد است. طبق نتایج به دست آمده ۲۰ درصد افراد از درآمد خود ناراضی بودهاند، در مقابل ۲۵ درصد از درآمد خود اظهار رضایت کردهاند.
سومین حیطه نارضایتی، شانس و اقبال است. ۲۰ درصد پاسخگویان در سال ۱۳۵۳ اظهار داشتهاند که از شانس و اقبال خود ناراضی هستند، و در مقابل ۳۱ درصد اظهار رضایت کردهاند. شاخص نارضایتی در این حیطه ۵/۴۶ درصد است.
با فاصله نسبتاً بیشتری، موقعیت شغلی، چهارمین حیطه نارضایتی است. ۱۶ درصد افراد پاسخگو، موقعیت شغلی خود را راضی کننده ندانستهاند. در برابر این گروه، ۳۷ درصد افراد از موقعیت شغلی خود اظهار رضایت کردهاند. شاخص نارضایتی در این حیطه ۴۳/۲۷ درصد است.
تصویر کلی
مقایسه دادههای مربوط به رضایت به تفکیک جنس نشان میدهد که دو تغییر مهم در این شاخص روی داده است:
الف. در سال ۱۳۵۳ زنان بهطور متوسط از زندگی خود ناراضیتر از مردان بودهاند. در سال ۱۳۷۴ این رابطه دگرگون شده و مردان، ناراضیتر از زنان بودهاند. در سال ۱۳۵۳، متوسط مثبت نارضایتی مردان ۵/۵۳ درصد است. این نسبت برای زنان، ۱/۶۰ درصد است که ۶/۶ درصد بیشتر از مردان است. در سال ۱۳۷۴، متوسط نسبت نارضایتی برای مردان ۴/۲۵ درصد و برای زنان ۳/۲۲ درصد است که تفاوت بین مرد و زن از حیث رضایت از زندگی کم شده و تقریباً به نصف رسیده است. در عین حال، عدم رضایت در بین زنان بیشتر از مردان، کاهش پیدا کرده است.
چنانچه متوسط نارضایتی برحسب حوزههای مشترک دو پژوهش ۱۳۵۳ و ۱۳۷۴ را مقایسه کنیم، فاصله بین زنان و مردان پابرجا مانده است.
ب. اطلاعات پژوهش انجام شده در سال ۱۳۵۳ نشان میدهد که تنها در حوزههای زندگی خانوادگی و سلامت فردی و وضع تحصیلی زنان بیش از مردان ناراضی بودهاند. در سایر موارد نارضایتی مردان بیشتر از زنان است. عدم رضایت زنان در این حوزه، آشکارا به موقعیت پایینتر آنها و نابرابری فرصتها اشاره دارد. از آنجا که در سال ۱۳۵۳ مشارکت اجتماعی و اقتصادی زنان پایین بوده- به سبب نگرش سنتی نسبت به نقش خود- انتظارات آنها از زندگی اجتماعی اقتصادی هم سطح مردان نبوده است.
نارضایتی در این سه حوزه آشکارا نشاندهنده انتظار تغییر است. بیشترین نارضایتی در این سال مربوط به وضع تحصیل است. همانطور که گفته شد، همبستگی درآمد و تحصیل در آن سال بسیار بالا بوده، به گونهای که پژوهشگران تحقیقات یاد شده، نارضایتی از وضع تحصیل را انعکاس نارضایتی از درآمد میدانستند. در مورد زنان با توجه به موانع اجتماعی در برابر تحصیل آنها و محدودیتهای متعدد بر سر راه مشارکت آنها در نظام اجتماعی اقتصادی، این نارضایتی بسیار بیشتر است.