۲-۱-۵-۲-۶-اختلالهای روانتنی
اختلالهای روانتنی بیماریهای جسمی و بدنی هستند که به دلیل وجود مشکلات روانی ایجاد می شود و یا اینکه تحت تأثیر فشارهای محیطی تشدید میگردند. از جمله این اختلالها میتوان به آسم، زخم معده، فشار خون، دردهای عضلانی استخوانی، سردرد، اختلالهای جنسی، روماتیسم و غیره اشاره کرد. بیماریهای روانتنی ناشی از عوامل ژنتیکی، محیطی، شناختی و زیست شیمیایی میباشند(خدایاری فرد، عابدینی و صادقی، ۱۳۸۵).
یک رابطه متقابل میان بدن و ذهن برقرار است. به اینصورت که، حالتهای هیجانی چون خشم، ترس، اضطراب و غیره باعث تغییرات فیزیولوژیکی مانند افزایش ضربان قلب، تعریق، گریه و غیره میشوند. وقتی این تغییرات بر سلامت افراد تأثیر متقابل دارد، در حیطه علم روانتنی قرار می گیرند. علم روانتنی ارتباط میان پدیده های روانشناختی و زیستی در انسان را بررسی می کند و به تشخیص، درمان و پیشگیری از ابعاد روانپزشکی بیماریهای جسمی می پردازد(خدایاری فرد، عابدینی و صادقی، ۱۳۸۵).
۲-۱-۶- رویکردهای نظری مربوط به مشکلات رفتاری
در این بخش به مهمترین رویکردها در زمینه علل مشکلات رفتاری اشاره میکنیم که عبارتند از:
۲-۱-۶-۱- رویکرد زیستی
بر اساس رویکرد زیستی مشکلات رفتاری به دلیل ناهنجاریهای ژنتیکی، فیزیکی، بیوشیمیایی به وجود می آید(هاردمن و همکاران، ۲۰۰۲؛ ترجمه علیزاده و همکاران، ۱۳۸۸). پیشرفت علم نیز تأثیر عوامل زیستی بر مشکلات رفتاری را بیان می کند(فتحی، ۱۳۹۱). نظریه زیستشناختی گاهی نقایص مغزی، عفونت، عدم تعادل بیوشیمیایی و عوامل ارثی را به عنوان دلایل احتمالی برای مشکلات رفتاری میداند. این نظریه بیان می کند که در ایجاد و افزایش مشکلات رفتاری، عوامل بیولوژیک نقش مهمی دارد. دانشمندان قدیم همچون بقراط بر این عقیده بودند که افکار و رفتار نادرست به دلیل آسیبدیدگی مغز میباشد. در این نظریه مغز نقش مهمی دارد و برای رفتار مناسب باید ارتباط درستی بین نورونها و تکانههای عصبی برقرار شود(یارمحمدیان، ۱۳۸۹).
۲-۱-۶-۲- رویکرد روانپویایی
این نظریه به نظریه روانتحلیلی نیز شهرت دارد که توسط فروید مطرح شد. در این نظریه برای تبیین علت رفتارها بیشتر بر عوامل روانی درونی تأکید می شود تا عوامل محیطی و اجتماعی. مشکلات افراد به چند سال اول کودکی و مشکلات مربوط به آن دوران مربوط می شود و انگیزه های ناهشیار بر رفتار تأثیر می گذارد. از نظر فروید رفتار افراد از تعارض بین سه ساختار نهاد، خود و فراخود ایجاد می شود(یارمحمدیان، ۱۳۸۹). برای حل مشکلات رفتاری، فرد از طریق درمانگر به این ساختارهای روانی آگاهی پیدا می کند. کودکان از طریق بازیدرمانی میتوانند به این بینش برسند و سپس از طریق خانوادهدرمانی به حل مشکلاتشان پرداخت(هاردمن و همکاران، ۲۰۰۲؛ ترجمه علیزاده و همکاران، ۱۳۸۸).
۲-۱-۶-۳- رویکرد رفتاری
از نظر این رویکرد، رفتار حاصل یادگیری و تأثیر محیط میباشد. معتقدان به این نظریه برای تبیین مشکلات رفتاری، نقش تقویت، وقایع لذتبخش و تاریخچه یادگیری فرد مانند نقش جریان اجتماعی و محیط درونفردی را بررسی میکنند(یارمحمدیان، ۱۳۸۹). بر اساس این رویکرد مشکلات رفتاری آموختنی است و افراد آن را از محیط میآموزند و توسط افراد دیگر تقویت میشوند و این موجب تداوم رفتار نابهنجار می شود. برای درمان، رفتار مناسب به آن ها نشان داده می شود و این فرصت را می دهند تا با تقویت مناسب، رفتار جدید را جایگزین نمایند(فتحی، ۱۳۹۱).
۲-۱-۶-۴- رویکرد شناختی
از نظر رویکرد شناختی تفسیر غلط موقعیتها یا اسنادهای نادرست، گرایش به تفکرات منفی، سرزنش کردن خود بعد از حوادث ناگوار، عوامل مؤثر در مشکلات رفتاری میباشند. در واقع، تفکر بالنده در افراد با مشکلات رفتاری وجود ندارد(یارمحمدیان، ۱۳۸۹). نظریهپردازان شناختی به چگونگی شکل گیری نظام فکری کودک و استفاده از راهبردهای ویژه برای حل مسائل توجه میکنند. کودکان ممکن است بر اساس باورهای نادرست یا تحریفات به قضاوت درمورد عملکرد خود یا دیگران بپردازند که این موجب سوگیری اسنادی[۴۶] درمورد توانایی خود یا دیگران می شود. گاهی مشکلات رفتاری کودکان ناشی از تفکر ناپخته مانند خودمحوری و گاهی ناشی از نقصهای شناختی مانند ناتوانی در استفاده از واسطههای کلامی برای تنظیم رفتار میباشد(مش و وولف، ۲۰۰۸؛ ترجمه مظفری مکیآبادی و فروعالدین عدل، ۱۳۹۱).
۲-۱-۶-۵- رویکرد سیستمی
رویکرد سیستمی بیان می کند که رابطه متقابلی میان سیستمها وجود دارد. در این رویکرد، کودک داخل مجموعه ای از سیستمها قرار میگیرد که شامل خانواده، مدرسه، همسالان و سایر سازمان های مرتبط با کودک در جامعه می شود. مشکلات رفتاری زمانی ایجاد می شود که میان رفتار کودک با رفتار سیستم تضاد و دوگانگی ایجاد شود. یکی از این سیستمهای مهم که از ابتدای کودکی بر رفتار کودک تأثیر می گذارد و با کودک در تعامل است، خانواده میباشد(فتحی، ۱۳۹۱). از میان سیستم خانواده والدین تأثیر مهمی را بر رفتار کودک
میگذارند. والدین با رفتار گرم و پذیرنده یا سرد و طردکننده موجب ایجاد رفتارهای سالم یا ناسالم در فرزندان میشوند(یارمحمدیان، ۱۳۸۹).
در پژوهش حاضر از رویکرد سیستمی استفاده می شود، زیرا این رویکرد به نقش خانواده به عنوان یک عامل مؤثر در مشکلات رفتاری توجه می کند.
۲-۱-۷- سبکهای فرزندپروری
کودکان نقش مهمی را در خانواده ایفا میکنند. توجه به نیازهای آن ها اهمیت زیادی برای والدین دارد. حال اگر کودک دچار بیماری یا اختلالی باشد خانواده دچار نگرانی و بحران میشود. با ورود فرزند به مدرسه، خانواده با مسائل متنوعتری روبه رو می شود و ممکن است آرامش خانواده تا حدودی در معرض خطر قرار گیرد. با توجه به اینکه خانواده اولین محیطی است که کودک در آن به تعامل می پردازد، میتوان علت مشکلات رفتاری کودکان را در این محیط مشخص کرد. رفتارهای نامناسب و تند والدین، سبک فرزندپروری[۴۷] انعطافناپذیر، و سختگیری زیاد از جمله عواملی است که منجر به مشکلات رفتاری در کودکان میشود(شکوهی یکتا و همکاران، ۱۳۸۵).
مادرانی که کودکان با اختلال یادگیری دارند در انجام تکالیف به فرزندانشان سختگیرتر هستند و بازخوردهای منفیتری به فرزندان خود می دهند و زمینه خلاقیت و چالشی کمتری را برای فرزندان خود مهیا میکنند(شکوهی یکتا و پرند، ۱۳۸۵).
تعامل اجتماعی با والدین در طول مراحل رشد اهمیت بسزایی دارد. آنچه اهمیت زیادی دارد رابطه والد– فرزند به عنوان منبع محبت و امنیت است. اگر مادر یا مراقب اصلی، محبت و امنیت کافی تأمین کند، رشد به طور طبیعی اتفاق می افتد و کودک به رشد روانشناختی مثبت دست خواهد یافت و انگیزه های کودکی آزاد خواهند بود تا به تلاش های خودمختار بزرگسالی تبدیل شوند. بدین وسیله الگوی آمادگیهای شخصی شکل خواهند گرفت و نتیجه آن بزرگسال پخته و سالم خواهد بود(شولتز و شولتز، ۲۰۰۵؛ ترجمه سیدمحمدی، ۱۳۹۰).