طبق مقدمات فوق تقریر صدرا از دیدگاه متکلمین این گونه است که اجسام از حرکت و سکون ـ که هر دو حادثاندـ خالی نیستند. و هر چیزی که از حوادث خالی نباشد، خود نیز حادث است. از این رو همه اجسام حادثاند و هر حادثی نیازمند محدِث است. پس محدِث آن به خاطر استحاله دور و تسلسل غیر جسم و جسمانی است و آن همان باری تعالی است.[۳۰۴]
ب) تقریر برهان متکلمین در کتب کلامی
عالم حادث است، پس باید علت و پدیدآورندهای داشته باشد. حال اگر آن علت و پدیدآورنده خود نیز حادث باشد و به موجود قدیمی منتهی نشود، تسلسل یا دور لازم میآید. تسلسل ودور محال است. پس باید به پدیدآوری قدیم منتهی گردد. مطلوب ثابت شد؛ زیرا قدیم بودن مستلزم واجب بودن است.[۳۰۵]
باید افزود که تقریر این برهان براساس اسلوب متکلمین که ملاک نیازمندی معلول به علت را حدوث میدانند و حرکت را تنها در اعراض می بیند، خالی از اشکال نیست. اشکالاتی که بر این برهان وارد شده است به شرح ذیل است:
۱ـ حدوث، علت نیازمندی معلول به علت نیست؛ زیرا حدوث وصف وجود است و در تحلیل عقلی متأخر از وجود و به عبارتی بعد از وجود است. از این رو اگر علت نیاز و حاجت حدوث باشد، آنگاه حدوث باید چند مرتبه مقدم بر خود، وجود داشته باشد و در نتیجه محذور دور مضمرـ تقدم شیء بر خودش ـ پیش میآید.[۳۰۶]
۲ـ اگر دلیل احتیاج جهان به خداوند حدوث آن باشد، بر فرض اینکه ماده را نیز حادث بگیریم نه ازلی، آنگاه زمانی که عالم جسمانی حادث شد و از کتم عدم بیرون آمد، دیگر نیاز به مبدأ فاعلی نخواهد داشت. زیرا دیگر حدوثی وجود ندارد تا علت نیازمندی عالم به مبدأ فاعلی و هستی گردد؛ زیرا چیزی که برای اولین بار حادث شد، دوباره به وجود نمیآید تا از پدیده بودنش استدلال بر نیازمندی او شود.[۳۰۷]
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
-
- از آنجایی که متکلیمن قائلند عالم جسمانی تنها در اوصاف و اعراض خود حادث است و از همین بعد نیز نیازمند محدث میباشد. بنابراین این برهان از پاسخگویی به کسانی که شبهه ازلیت ماده را مطرح می کنند، عاجز است.[۳۰۸]
۴). برهان حدوث تنها به محدثی که قدیم است ختم می شود حال آن که از اثبات وجوب موجود قدیم عاجز است.[۳۰۹]
حل اشکالات برهان حدوث توسط صدرا
صدرا اشکالات وارد شده بر برهان حدوث را با توسل به حرکت جوهری رفع و دفع می کند. وی با اثبات حرکت جوهری، تجدد و تغییر را به جوهر و ذات متحرکها نسبت میدهد. از این رو تمام امور موجود در عالم طبیعت پیدرپی در حال تغییر و دگرگونی است و آنی عالم آرامش و ثبات ندارد و به تبع حرکات و سیلان در جوهر و ذات اشیاء، اعراض و اوصاف نیز در حرکت و تحولند و عالم جسمانی با همه آنچه که در آن هست، در هر آنی زوال پذیر است. بنابراین سراسر عالم جسمانی به عنوان یک وحدت شخصی در سیلان و تجدد است و نیازمند محدِثی فوق طبیعی است.[۳۱۰]
از سوی دیگر وی در رابطه با مشکل دور قائل است حدوثی که در مورد عالم مطرح است «حدوث ذاتی» است نه حدوث زمانی. «حدوث ذاتی» معنای مسبوق بودن وجود شیء به عدمی است که در مرتبه ذات آن قرار دارد. از این رو حدوث ذاتی به معنای حدوث وجودی است. بدین ترتیب اشیاء در وجودشان ذاتاً نیازمند و محتاج به غنی بالذات هستند و دیگر مشکل دور مطرح نیست.[۳۱۱]
۲-۲-۳-۲-۱-۲-۳. برهان وجوب و امکان
یکی از براهین مهمی که فیلسوفان و متکلمان برای اثبات واجب تعالی به آن استدلال کرده اند، برهان «وجوب و امکان» است. با جستجو در آثار حکما و فلاسفه مقبولیت آن را به وضوح میتوان یافت. این برهان اولین بار در آثار فارابی دیده شده است[۳۱۲] و سپس ابن سینا از آن وام گرفت و آن را به طور جامع ولی با بیانی ساده ارائه داد. این برهان مدعی است وجود واجب تعالی را بدون وساطت مخلوقات اثبات میکند. اگر چه صدرا برهان ابن سینا را معتبر دانسته و در اسفار و شواهد ـ درشواهد به سبک ابن سینا نزدیک است، با این تفاوت که از مفهوم وجود بر خود وجود تکیه شده است، ولی در اسفار بسیار متفاوت ارائه شده است ـ بهره برده ولی آن را به عنوان برهان صدیقین به رسمیت نمیشناسد و میگوید: «هذا المسلک أقرب المسالک الی منتهج الصدیقین». زیرا در برهان ابن سینا مفهوم وجود به عنوان حدوسط واقع شده است، حال آنکه در برهان صدیقین حقیقت وجود مدنظر است و در برهان حدوسط قرار گرفته است.[۳۱۳]
در نهایت اینکه در برهان وجوب و امکان از امکان ماهوی مدد گرفته شده است. امکان ماهوی به این معنا است که در صورتیکه ذات یک شیء مورد تعقل واقع شود، این شیء بر حسب ذات نه اقتضای وجود دارد و نه افتضای عدم و هر آنچه که ماهیتش چنین باشد، نیازمند مرجحی است تا آن را از حالت تساوی خارج کند. این برهان کاملاً عقلی و فلسفی است و در مقدمات آن از هیچ امر محسوسی استفاده نشده است. در ادامه ابتدا تقریر برهان را بر مبنای امکان ماهوی بیان و سپس آن را براساس مبانی ویژه صدرا ارائه میدهیم.
الف) تقریر برهان براساس امکان ماهوی
اگرچه از این برهان تقریرهای مختلفی ارائه شده است اما معروفترین تقریر متعلق به ابن سینا است . از این رو ما نیز به تقریر او اکتفا کرده و آن را بر پایه امکان ماهوی ذکر میکنیم.
هر موجودی اگر با توجه به ذاتش و بدون هیچ تعلقی به غیر لحاظ شود یا واجبالوجود است، یا ممکن الوجود. اگر موجود مورد نظر واجبالوجود باشد، مطلوب ثابت است و اگر ممکن الوجود باشد وجودش برای موجود شدن نیازمند مرجحی است. حال اگر مرحج ممکن باشد خود دوباره نیازمند مرجح دیگری است و به همین نحو تا بی نهایت این نیازمندی ادامه دارد. سلسله ممکنات به خاطر استحاله دور و تسلسل باید در نهایت به مرجحی ختم شود که دیگر ممکن نباشد، بلکه واجب باشد. در این صورت این واجب الوجود همان مطلوب ماست که وجود خداوند است.[۳۱۴]
خصوصیت بارز این تقریر این است که وجود واقعیت مفروض گرفته شده است و این به معنای نفی سفسطه و ورود به واقعگروی است. ابن سینا از تقریر این برهان بر خود میبالد وآن را شایسته نام صدیقین میداند. وی معتقد است در این برهان آنگونه که متکلمین حدوث اجسام و اعراض را و حکمای طبیعی نیز وجود حرکت را واسطه در اثبات حق قرار دادهاند، هیچ یک از مخلوقات خداوند واسطه در اثبات قرار نگرفته است. بلکه این روش، روش الهیون است که تنها پس از نفی سفسطه و قبول واقعیت، بدون نیاز به واسطهای دیگر، با یک تقسیم عقلی دایر بین وجود واجب و ممکن الوجود که اگر ممکن باشد، به دلیل نیازمندی به علت و استحاله دور و تسلسل منتهی به واجب تعالی میگردد مطلوب ثابت خواهد شد. با این برهان ابتدا ذات واجب تعالی اثبات میشود و پس از ذات، صفات ودر نهایت افعال اثبات میشود. شیخ این برهان را به دلیل اینکه یقینآور است، اولی تر از روش حکمای طبیعی میداند. چرا که در برهان اگر از علت پی به معلول برده شود، از یقین و جزم برخوردار است و این برهان نیز دقیقاً دارای چنین ویژگی بارزی است.[۳۱۵]
ب) تقریر برهان براساس امکان فقری
اعتقاد صدرا بر اصالت وجود زمینهای برای طرح برهان امکان فقری مهیا کرد. موجودات علاوه بر امکان ماهوی از امکان دیگری برخوردار هستند که عین ذات آنها به معنای واقعیت است نه به معنای ماهیت. این معنا از امکان درموجودات خاصی که از حق تعالی فائض هستند به فقر و نقص ذاتی آنها بر میگردد که به واجب تعالی تعلق ذاتی دارند. از این رو هیچ قوام و استقلالی از خود ندارند. تقریر برهان بدین صورت است که وجود معلول عین ربط و وابستگی به وجود علت است و حصول مستقلی جدای از علتشان ندارد. حال اگر خود این علت معلول علت بالاتر باشد، فقر و نیاز نیز در مورد آن علت صدق میکند. اگر این سلسله همین طور ادامه پیدا کند و معلولها و علتهایی داشته باشیم که هر علتی از این سلسله معلول علت بالاتر از خودش باشد، آنگاه سلسهای از ربطها و وسایط خواهیم داشت و از این رو هیچگاه فقر و نیاز موجودات معلول برطرف نخواهد شد. بنابراین باید موجود غنی و مستقلی وجود داشته باشد تا این موجودات وابسته در سایه آن تحق یابند و آن موجود غنی و بی نیاز همان واجب الوجود است. }والله الغنی و انتم الفقراء{.[۳۱۶]
این برهان دارای دو امتیاز مهم نسبت به براهین حدوث، حرکت و امکان و وجوب دارد.۱ـ اینکه این برهان بهطور مستقیم به اثبات واجبتعالی میپردازد. ۲ـ این برهان از محذور دور و تسلسل درامان است؛ زیرا تا وجود واجب تعالی اثبات نشود امکان تحقق دیگر ممکنات محال است.
طبق این برهان هر وجودی که به واجب تعالی نزدیکتر باشد ارتباطش با آن شدیدتر و تصور جدائیش دورتر است. بدین معنای واسطه بین او و بین جاعل بسیار کم است.[۳۱۷]
۲-۲-۳-۲-۱-۲-۴. برهان معرفت نفس
صدرا یکی از راه های معرفت به خدا را نفس و اندیشیدن درنفس میداند.[۳۱۸] وی بعد از برهان «صدیقین» برهان «معرفت نفس» را از بهترین و ارزشمندترین راه های اثبات وجود خدا به شمار میآورد. ارزش و اعتبار این روش به این است که سالک و روند عین مسلک و راه میباشد و اگر سالک راهی را که عین خودش است به انجام برساند به مقصود و مقصد خود که همان شناخت حق تعالی است، نایل میگردد.
در آثار و تألیفات صدرا بسیار بر تدبر و نظر کردن در نفس و انفس اشاره، بلکه تأکید شده است. هدف از این تدبر تقرب و نزدیکی به خداوند ورسیدن به سعادت اخروی است. آنچه که در نزد صدرا در این رابطه مهم می نماید نحوه تقرب جستن بر حق تعالی است. او معتقد است این تقرب جز به واسطه علم و معرفت حاصل نمیگردد. صدرا گاهی برهان معرفت نفس را بر مبنای طبیعیون در آثارش تبیین میکند و گاهی بر اساس حرکت جوهری خود به تقریر آن میپردازد.
الف) تقریر برهان بر مبنای طبیعیون
یکی از براهینی که حکمای طبیعی برای اثبات وجود واجب تعالی اقامه کردهاند، برهان « معرفت نفس» است که از مقدمات چندی به صورت زیر تشکیل شده است:
۱ـ نفس ذاتاً از ماده و عوارض ماده مجرد است. اکثر قریب به اتفاق حکما و فلاسفه تجرد نفس را پذیرفته اند.
۲ـ نفس حادث به حدوث زمانی با بدن است. این نظر با دیدگاه مشائیان که قائل به قدیم بودن نفس انسانی هستند در تقابل است. اعتقاد به قدیم بودن نفس به دو علت محال است. یکی اینکه تمایز نفوس انسانی بدون تعلق به ابدان ممتنع است، دیگر اینکه تناسخ باطل است.
۳ـ هر حادثی ممکن و در تحققش نیازمند علت است.
۴ـ علت و سبب وجود نفس جسم و قوه جسمانی نیست؛ زیرا جسم بما هو جسم اگر علت وجود نفس باشد، باید همه اجسام که در جسم بودن با هم مشترکند، دارای چنین نفسی باشند، حال آن که اینگونه نیست و بسیاری از اجسام نفس ندارند. قوه جسمانی ـ خواه نفس دیگری یا صورت جسمانی یا عرض جسمانی ـ نمیتواند علت تحقق نفس باشد. زیرا قوا و نیروهای جسمانی زمانی تأثیر میگذارند که دارای وضع خاصی با نفس باشند، حال آنکه بین یک امر مادی و یک امر مجرد هیچ گونه ارتباط وضعی برقرار نیست. چرا که قوای جسمانی همانطور که از نامشان بر میآید تنها در رابطه با اجسام و اشیای مادی عمل میکنند نه مجردات.
نتجه مقدمات فوق چنین است که نفس درتحققش نیازمند علتی غیر مادی و فوق طبیعی است.
آن علتِ مجرد یا واجب الوجود است که در این صورت مطلوب ما ثابت می شود، یا ممکن الوجودی است که به دلیل بطلان دور و تسلسل درنهایت باید به واجب الوجود منتهی گردد و این همان مطلوب است.[۳۱۹]
ب)تقریر برهان بر اساس حرکت جوهری
نفس انسان بین دو عالم عقل و طبیعت قرار دارد، از این رو دو وجهی است؛ وجهی به سوی عالم ملکوت و وجهی به سوی عالم طبیعت. نفس از آن نظر که ملکوتی است و تجرد ذاتی دارد ، مورد نظر و حائز اهمیت است، نه از آن نظر که جنبه تدبیری و تعلقی به بدن دارد. همین تعلق نفس به بدن ایجاب میکند که در نهایت نفس به سوی واجب تعالی بازگردد. به واقع اصل نفس مجرد است و زمانی که به تدبیر بدن مشغول است، تمام دغدغهاش بازگشت به موطن واقعی خودش است. از این رو است که باید سـیر تکـاملی خود را بپیـماید تا به واجبتعالی که از زمـان و مکـان مقدس است برسد تا
ثبات و آرامش بیابد.[۳۲۰]
صدرا دقیقاً از همین منظر به تقریر برهان معرفت نفس میپردازد که در ذیل با ذکر مقدماتی آن را چنین اقامه میکند:
۱ـ حقیقت و ذات نفس انسان از عالم غیب ملکوت و مستعد قبول فیض نور الهی بدون واسطه است.[۳۲۱]
۲ـ نفس انسان جوهری ملکوتی است که براساس حرکت جوهری و در مسیر تکاملیاش از قوه به فعل خارج میشود.
۳ـ نفس در سیر تکاملیاش ناچار از مکمل عقلی است که او را از قوه به فعل و از نقص به کمال برساند.
۴ـ مکمل عقلی نفس، عقل بالفعل است. زیرا اگر این مکمل، خود، عقل بالقوه باشد آنگاه اعطا کننده کمال به نفس، فاقد آن و خودش ناقص است. از این رو خود آن نیز برای خروجش از قوه به فعل، نیازمند مخرج دیگری خواهد بود.
۵ـ دور و تسلسل باطل است.
پس باید مکمــل عقلی نفس، عقـل و عاقـل بالفعـل باشد،که یا همان باری تعالی است یا فرشته
مقربی ازمخلوقاتش که در نهایت به واجب تعالی منتهی میشود. بدین ترتیب نفس باب الله الاعظمی است که انسان از طریق آن به واجب تعالی میرسد.[۳۲۲]
۲-۲-۳-۲- ۱-۲-۵ . برهان صدیقین
درحکمت نظری خداشناسی هم نخستین گام است و هم هدف نهایی به شمار میرود. در رابطه با اثبات وجود خدا راه های مختلفی وجود دارد که اهمّ آنها از منظر علما، طبیعیون، فلاسفه و متکلمین مطرح گردید. سستترین این روشها در فلسفه قدیم، برهان حرکت است و قویترین آنها برهان وجوب و امکان. در این میان برهان صدیقین صدرا متقنترین برهان خداشناسی است که در آن از تأمل درحقیقت وجود به وجود حقتعالی استدلال میشود. «صدیقین» برای شناخت ذات خداوند از این شیوه بهره میجویند. چنانچه گذشت صدرا تقریر ابنسینا از برهان صدیقین را مورد نقد قرار داد؛ البته نه از آن جهت که اصل برهان دارای اشکال باشد، بلکه از این نظرکه از مفهوم وجود بر وجود واجب تعالی استدلال شده است، نه ازحقیقت وجود. بنابراین وی این برهان را شایسته نام «صدیقین» ندانست. وی خود تقریری جدید و متفاوت از این برهان ارائه داده و مدعی است از حقیقت وجود به وجود واجب استدلال شده است. صدرا در ارائه این برهان از تأثیر عرفا برکنار نبوده است. این برهان بر مبانیای چند به شرح ذیل استوار است:
۱ـ اصالت وجود: اولین اصل فلسفیای که صدرا به اثبات آن میپردازد و قواعد حکمی خود را بر آن بنیان مینهد، اصالت وجود است؛ یعنی آنچه که حقیقتاً در خارج تحقق دارد، اصیل و واقعی است و بالبداهه پذیرفته میشود. وجود حقیقتی اصیل است که تنها با شهود قابل شناسایی است.