امام صادق (ع) به هر دو مسئولیت فرهنگی – سیاسی نظر داشتند، ولی ایشان اولویت را ابتدا در کار فرهنگی و مبارزه با تحریفات و انحرافات می دیدند. کاملا واضح بوده و هست، که کار سیاسی دشواری های فراوانی داشت که خلفای اموی بشدت در مقابل آن می ایستادند و انتقامی سخت از بانیان آن می گرفتند، گرچه، کار فکری و مبارزه با تحریفات نیز، نوعی بریدن شاهرگ دستگاه خلافت محسوب می شد ( خامنه ای، بی تا : ۵۸-۵۹ ). نقشه امام کاظم (ع) نیز در راستای سیره پدر بزرگوارشان بود، یعنی آگاهی بخشی سیاسی و مذهبی میان توده های محروم، ائم از کشاورزان و موالی و بازرگانان خرده پاو سپس پرورش مجموعه ای از رهبران مقتدر و استوار که خود را به لذات دنیوی ناپایدار، نفروشند ( مدرسی، ۲۰۸:۱۳۷۸ – ۲۰۹ ). بر اساس چنین اعتقادی بود که از نظر ائمه (ع) هر قیام و اقدامی که به اتکا عناصر ناپخته و تربیت نشده باشد، فرجام و پایانی ندامت انگیز و خسارت بار خواهد داشت، تجربه های توابین، مختار و … گواه صادق این مدعا می باشد ( خامنه ای، بی تا : ۲۳).
البته با وجود همه اوصافی که در مورد شرایط سخت و بحرانی فرهنگی و فکری بیان شد، ائمه (ع) حتی الامکان، بصورت های مختلفی از قیام ها و جنبش های اصیل مکتبی دوران امامت خویش، حمایت و پشتیبانی می کردند. هم در تاریخ و هم روایات، نمونه های مختلفی از حمایت های معنوی ائمه، و گاهی نیز مذمت ها و نکوهش هایی، در حق صاحبان این قیام ها از جمله زید بن علی و دیگران به چشم می خورد، ولی در نهایت آنچه که سنگینی بیشتری می کند، خوشبینی ائمه معصومین (ع) نسبت به زید و قیام او می باشد ( جعفریان، ۷۳۲:۱۳۸۹ ). و اگر گاهی در برخی کتب، روایاتی در مذمت زید یا امثال او، توسط ائمه دیده می شود، به دلایلی نمی توان به آنها اعتماد نمود، چرا که بسیاری از اخبار و روایات مذکور از نظر سند ضعیف و با بسیاری از اخبار کثیر تایید شده معارضند، همچنین ردپای بنی امیه و بنی عباس در ساخت و پرداخت آن اخبار دیده می شود. به علاوه، بر فرض درستی آن،بیشتر حمل بر تقیه شده است ( رضوی، ۳۱۶:۱۳۸۴ – ۳۱۷ ).
همچنین، در تایید جنبش های علوی، توسط امام هفتم (ع) آمده است که : « روش پنهانی امام موسی بن جعفر (ع) در مبارزه با حاکمان وقت، به دو صورت نمودار گردید : الف – تایید جنبش های انقلابی و حمایت از وفاداران آن جنبش ها این جنبش ها به طریقی به اذن امام (ع) و یا با موافقت وی بوده است. ب – بدست گرفتن قدرت رهبری و نظارت مستقیم بر امور شیعیان و راهنمایی فکری آنان … » ( عادل ادیب، ۲۱۵:۱۳۶۶ ).
به هر حال، اگر چه وظیفه و نقش اصلی و اولیه ائمه صادقین ( علیهماالسلام ) بیشتر فکری و اعتقادی بود، اما نباید چنین تصور کرد که ایشان بطور کلی از جنبش های شیعیان بر کنار بوده و هیچ ارتباطی با آنها نداشتند.
اخبار و روایات تاریخی، بر خلاف این تصور، گواهی می دهند، ائمه از دور به آن قیام ها جهت می داده اند و بطور غیر مستقیم با برخی از رهبران آنها ارتباط تشکیلاتی و پنهانی داشتند. اگر هم توصیه ها و پیش بینی هایی در ارتباط با قیامی می کردند، به معنی اصلاح اغراض و انگیزه قیام کنندگان بود نه مخالفت با قیام و اصولاً سیره ائمه (ع) تزکیه و پالایش افراد، قبل از هر گونه اقدام عملی بوده است.
یکی دیگر از موانعی که ائمه صادقین (علیهماالسلام ) در زمان امامت خویش با آن روبرو بودند، پایین بودن درک و شعور سیاسی – اجتماعی بسیاری از احاد امت اسلامی به ویژه شیعیان آن بزرگواران بوده است. و همین مسئله باعث شده بود، که یکی از میدان های مقابله امام با دشمنان اسلام، یعنی میدان نظامی، از آن بزرگواران گرفته شود. ائمه معصوم ششم و هفتم، معتقد بودند که قبل از هر اقدام نظامی، بایستی سپاهی عقیدتی، آگاه، بصیر و امام شناس فراهم شود که به امامت و عصمت ائمه ایمان مطلق داشته باشد و هدف های بزگ او را ادراک کند و دستاورد های او را پس از پیروزی احتمالی پاس بدارد ( عادل ادیب، ۱۸۳:۱۳۶۶). و گرنه با نیروی فرسوده و عاری از بینش و بصیرت سیاسی و اجتماعی نه تنها کاری از پیش برده نمی شود بلکه، میدانی فراهم خواهد کرد که دشمنان فرصت طلب بتواند حداکثر استفاده را از آن میدان و نیروهای مذکور ببرند، چنانکه عباسیان از قیام های زید و امثال او چنین سوء استفاده هایی کردند ( خاکرند، ۴۱۰:۱۳۹۰ و پیشوایی، ۴۱۵:۱۳۹۰ ).
تجربه نشان داده بود، هنوز بسیاری مردم مسلمان به درجه ای نرسیده اند که در کشمکش و درگیر های میان حکومت های غاصب و اهل بیت، بتوانند مسئولیت خود را بخوبی بشناسند و تا آخر به آن عمل کنند. این مورد بویژه در ارتباط با مردم عراق مصادیق تاریخی فراوانی داشت، که ائمه بخوبی از آن آگاه بودند ( عادل ادیب، ۲۲:۱۳۶۶ و قاضی، ۲۶۲:۱۳۷۷ به بعد ). به هر حال ائمه بزرگوار معصوم ( علیهماالسلام ) در خشت خام چیزی را می دیدند که بسیاری از مردم حتی خواص، در آیینه شفاف مشاهده نمی کردند … و لذا از روی نصیحت و آگاهی بخشی ( نه مخالفت ) درباره سرنوشت و حتی مکان قتل برخی از این افراد خبر داده بودند ( ابن اثیر، ۱۳۸۰، ج۳۴۳۵:۸ ).
در عین حال، روایات و اخبار متعددی از ائمه اطهار(ع) وجود دارد که ایشان خود را حامیان استوار و جدی قیام کنندگان اصیل علوی معرفی می کردند. چنانکه در همین رابطه امام صادق (ع) فرمودند :« خیر و سعادت از ما و شیعیان ما جدا نیست مادامی که قیام کننده ای از آل محمد قیام کند … دوست دارم مخارج بازماندگانش را بر عهده گیرم» (عادل ادیب، ۱۹۸:۱۳۶۶).
پس با این توضیحات، روشن می شود که آن بزرگواران هیچگاه با قیام علیه حاکمان جور مخالف نبودند، بلکه وجود موقعیت مناسب و شرایط لازم را برای انجام و موفقیت آن، را شرط لازم و اساسی هر حرکتی می دانستند.
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
نکته دیگری که در همین رابطه ضرورت دارد به آن اشاره شود اینکه، ائمه (ع) از حضرت علی (ع) گرفته تا امام صادق (ع) و … هیچگاه نخواستند و راضی نبودند از حقوق الهی خویش در مسئله خلافت و حکومت که بنا به نص صریح پیامبر (ص) به ایشان تفویض شده بود، چشم پوشی و صرف نظر نمایند. ایشان عقیده داشتند که رهبری باطنی و ظاهری امت توامان و با هم از وظایف الهی و مسلم آنان است، اما شرایط زمان و موقعیت های آن بزرگواران متفاوت بود (رضوی، ۱۲۲:۱۳۸۴ ) .
روشن است که عدم شرایط و موقعیت مناسب برای ائمه (ع)، به منزله صرف نظر کردن از حق رهبری بر امت نبوده و نیست، بلکه در هر فرصت مقتضی سعی در اعاده می نمودند این حق داشته و از طرفی، عدم رضایت خویش را از اوضاع سیاسی حاکم بر جامعه را هم برای امت و هم به حاکمان و کارگزاران وقت، یادآوری و گوشزد نمایند.
این تصوری اشتباه است، که فکر کنیم ائمه اطهار (ع) پس از حادثه کربلا و شهادت امام حسین (ع)، از سیاست کنار رفتند و فقط به ارشاد و عبادت و انقطاع از دنیا پرداخته اند. اگر بزرگوارانی همچون امام سجاد (ع) یا امام باقر (ع) به ظاهر خود را از سیاست کنار کشیدند، به این دلیل بود که ایشان به این امر ایمان داشتند، تا مردماز نظر فکری و فرهنگی متحول نشوند، تکیه زدن بر کرسی خلافت نتیجه بخش و کافی نخواهد بود ( خاکرند، ۲۳۹:۱۳۹۰ و مطهری، ۱۵۱:۱۳۷۸ ). ائمه اطهار، پس از حادثه کربلا در اندیشه و عمل، در پی گسترش معارف الهی و استحکام پایه های انقلاب فکری که منجر به انقلاب سیاسی می شود، بودند تا آنجا که گفته شده امام کاظم (ع)، همان قائم آل محمد است. این مسئله در حقیقت تعبیری بود از بازگرداندن حکومت غضب شده و حق پایمال شده ی آل محمد (ص)، به آنان ( مدرسی، ۱۳۷۵، ج۸۷:۲ ).
اصولا از خود آموزه های مکتب اسلام، که ائمه (ع) الگوهای انسانی – الهی آن هستند چنین بر می آید، که در هیچ شرایطی وجود رهبری سیاسی برای جامعه نفی نشده است و به مسلمانان اجازه داده نمی شود، نسبت به تشکیل حکومت و ایجاد رهبری سیاسی بی تفاوت باشند. با نگاهی به متون اسلامی، اسلام بالاترین مراتب رهبری را برای کمال انسان و جامعه ضروری می داند ( ری شهری، ۲۵:۱۳۷۶ ). پس چگونه می توان پذیرفت که ائمه (ع) تمایلی جهت ورود به این عرصه ی مهم نداشته اند و فقط به مسائل فرهنگی – فکری بسنده نموده بودند؟
این سخن زبان و دل خود آن بزرگواران است که : هیچ کس از ما نیست که به قتل نرسد یا مسموم نشود . آیا مفهومی جز آن دارد که ایشان اساس و محور رهنمون های سیاسی به شمار می آمدند و باعث نگرانی و غضب خلفا وقت می شوند و در نتیجه ایشان را به شهادت می رساندند؟
۶-۳- مواضع مثبت ائمه صادقین (علیهما السلام)نسبت به قیام های علویان و شواهد تاریخی
یکی از راه هایی که مورخان و تحلیل گران مسائل سیاسی – اجتماعی برای دستیابی به کنه واقعیات تاریخی از آن کمک و مدد می جویند، همانا شواهد و قرائن تاریخی آن حادثه است. می توان از طریق آن حداقل به بخشی از حقایق دست یافت. اهمیت این مطلب زمانی روشن می شود که بدانیم اوضاع اجتماعی – سیاسی عصر ائمه (ع) و جو خفقان و رعب و فشاری که از سوی حاکمان وقت بر ایشان و یارانشان تحمیل می شد، قول و عمل معصومین را در هاله ای از ابهام و ضد و نقیض های پیچیده فرو می برد و در همین جاست که می توان از شواهد تاریخی کمک گرفت، تا لا به لای این تناقضات ظاهری عبور و به اصل قضیه دست یافت.
در اینجا به بیان بخشی از این شواهد و قرائن تاریخی که می توانند موید نظر مثبت ائمه (ع) در مورد قیام های علویان در قرون اول و دوم هجری قمری باشد پرداخته می شود.
بر اساس اخبار و روایات تاریخی موجود، ائمه (ع) هر حرکتی را که براساس اصول اسلامی، جنبه امر به معروف و نهی از منکر داشت و ضمنا در جهت حرکت کلی ائمه و شیعیان بود، مورد حمایت معنوی و نظری خویش قرار می دادند،اگرچه ضرورتی هم نداشت، که در آن شرایط خاص، حتما امام (ع) در یک قیام، حضوری فیزیکی داشته باشد، تا بیانگر تایید وی از قیام باشد، کما اینکه امام صادق (ع) در قیام زید و یا امام کاظم (ع) در قیام حسین بن علی حضور و مشارکت نداشتند، ولی آن دو بزرگوار به جهت آنکه خلفای دولت اموی و عباسی،بسیاری از پدران و بستگان آن بزرگواران را به شهادت رسانده بودند از آنان نا خشنود و اشکالی نمی دیدند، افراد وارسته ای چون زید بن علی و حسین بن علی ( شهید فخ ) انتقام خون آن شهیدان را بگیرند ( مختار اللیثی، ۲۰۳:۱۳۸۷ ).
بدین ترتیب می توان گفت که قیام زید بن علی و … قیامی اصیل و مورد رضایت معصوم (ع) بود ( نصیری، ۲۱۰:۱۳۸۶ ). نه حسین بن علی و نه زید بن علی، هیچکدام مدعی امامت و خلافت نبودند، قیام آنان صرفا جهت دفاع از حقوق اهل بیت و مبارزه با ظلم و احقاق حقوق علویان مظلوم بود. پس با این اوصاف بعید به نظر می رسد، ائمه (ع) از چنین قیام هایی حمایت نکرده، و در غم شهادت ایشان محزون نشده باشند ( رضوی اردکانی، ۱۲۲:۱۳۷۵ ).
محمد بن عبدالله بن حسن، منصور را به فرعون تشبیه، او را دشمن خدا و خود را فرزند مهاجر و انصار معرفی کرد. یا یحیی بن عبدالله در نامه ای به هارون خود و برادرانش را دعوت کننده به سوی خدا دانست و ادریس برادر دیگر ایشان نیز مبارزه خود را برای اجرای احکام الهی و برقراری عدالت می دانست ( الهی زاده، ۱۳۴:۱۳۸۵ به بعد ). چگونه ممکن بود با این همه شباهت ها و انگیزه هایی که در قول و بعضا فعل این رهبران علوی با امامان معصوم (ع) دیده می شود، ایشان کاملا نسبت به قیام و شهادت مظلومانه ی آنان، بی تفاوت بوده باشند.
یکی دیگر از شواهد و ونشانه هایی که می توانست، بیانگر و تاییدی بر نظریه ی مثبت ائمه (ع) در قبال قیام های علویان بوده باشد، ستایش و تمجید بسیاری از بزرگان و علمای شیعه و سنی از این قیام ها و رهبران آن ها بود. افرادی چون علامه مجلسی، معتقد است که بهتر است نسبت به زید، حسن ظن داشت مگر اینکه حکم به بیزاری از آنها نظیر جعفر کذاب ثابت شود ( جعفریان، ۷۴۲:۱۳۸۹ ). ابن داوود و هم شیخ طوسی، یحیی بن عبدالله را از یاران و صحابه امام صادق (ع) و عالم شهید دانسته اند ( کاظمی پوران، ۱۷۴:۱۳۸۰ ).
ابوالفرج اصفهانی نیز یحیی بن عبدالله را فردی خوش عقیده و در خاندانش مقدم بر دیگران، از راویان حدیث، تربیت یافته و حبیب امام صادق (ع) معرفی می کند. همچنین او را یکی از فرماندهان اصلی در جنگ فخ می داند که در آغاز خروج در مدینه باتفاق حسین بن علی با امام کاظم (ع) مشورت کردند ( اصفهانی، ۴۴۶:۱۳۸۷ – ۴۴۷ ).
یا پیرامون قیام و شخصیت حسین بن علی ( شهید فخ )، بیشتر علمای شیعه از جمله مامقامی، ابن عنبه، شیخ طوسی، علامه مجلسی، سید محسن امین، محدث قمی و دیگران از او به خیر و نیکی یاد کرده اند ( کاظمی پوران، ۱۵۷:۱۳۸۰ به نقل از اعیان الشیعه، ج۴۲۳:۲۶).
همه این اظهار نظرات از سوی مورخان و بزرگان مذاهب بزرگ شیعه و سنی، می تواند تا حدود زیادی قیام های علوی را از هجمه ها و مذمت هایی که بر آن و رهبرانشان وارد شده تا حدی تصفیه و در نتیجه زمینه را برای یک ارزیابی مثبت از نگاه ائمه معصومین (ع) فراهم کند.
جنبش هایی که در عصر صادقین (علیهماالسلام ) به وقوع پیوست، به جنبش حسنیان نیز شهرت دارند و این بدان معنی نیست که اصولا هسته و اعضای تشکیل دهنده ی آن حرکت ها کاملا و صد در صد بنی الحسن بوده باشند و هیچیک از افراد و نسل امام حسین (ع) در آن قیام ها حضوری نیابند، خیر ؛ آنچه که از اخبار تاریخی بر می آید، تعدادی از افراد و اعضای خاندان بنی الحسین (ع) نیز همگام و هم رزم حسنیان، در قیام علیه عباسیان، حضوری فعالانه و موثر داشتند. از جمله اینها افراد پسران امام جعفر صادق (ع) یعنی موسی و عبدالله بودند که ظاهرا به سفارش پدر بزرگوار خویش، به محمد بن عبدالله پیوستند ( اصفهانی، ۲۸۳:۱۳۸۷ ).
همچنین، حسن و یزید بن معاوبه بن عبدالله بن جعفر و حسین و عیسی بن زید بن علی از جمله ی دیگر حسینیانی بودند که در رکاب محمد نفس زکیه، جنگیدند ( همان جا ). منابع ذکر می کنند از بابت حضور فرزندان زید در قیام محمد، منصور عباسی به علت قدر نشناسی ایشان، به شدت از آنها گله مند بود.
البته منابع درباره رابطه قیام کنندگان حسنی با حسینیان بویژه امام جعفر صادق (ع) و امام کاظم (ع)، گزارش های متفاوتی ارائه می دهند. برخی نگاه حسنیان به آن قیام رامقبول و برخی مردود می دانند. ولی به هر حال، حضور نزدیک ترین بستگان خاندان امامت و عصمت در یک حرکت سیاسی – نظامی می تواند پیام های زیادی برای گفتن داشته باشد و از زوایای مختلف مسئله را تحلیل کرد. به نظر می رسد، یکی از خروجی ها و برداشت های مستتر این حضور، نگاه مثبت ائمه (ع) به این قیام ها بوده باشد.
شاخص و شاهد دیگری که می توان از آن تا حدودی برای ارزیابی نظر و دیدگاه مثبت ائمه (ع) در این ارتباط، از آن کمک گرفت، روایات و اخبار فراوانی است که بیانگر حزن و اندوه ائمه صادقین (علیهماالسلام )پس از دریافت خبر مصائب و سپس شهادت خونین و مظلومانه قیام کنندگان و رهبران آنان بود.
امام صادق (ع) پس از دریافت خبر شهادت زید در کوفه سخت بگریست و با سخنانی برای وی طلب رحمت کرد و به کشندگان او نفرین فرستاد. همینطور با خبر شهادت حضرت یحیی بن زید نیز امام فوق العاده محزون گردید و مردم را مسئول کوتاهی در برابر آن جنبش و شهادت وی دانست ( عادل ادیب، ۱۹۹:۱۳۶۶ و اسد حیدر، ۱۳۶۹، ج۵۸:۱ ).
روشن ومسلم است، که حب و بغض امام نسبت به افراد فقط جنبه عاطفی نداشت، بلکه روی حساب و جنبه الهی بود. آن حزن و نفرین در شهادت و قاتلان آنها، ممکن نیست که با نظر امام (ع) و اصحاب ایشان وفق داد مگر آنکه، قیام زید و فرزندش به شکلی به ائمه مربوط باشد. اگر زید دعوت به خود می کرد و خود را در عرض سیره امام قرار می داد، نه ستودن او جایز نه گریه بر او روا بود ( رضوی، ۳۵۲:۱۳۸۴ ).یا در نامه ای که امام صادق (ع)، پس از شهادت فرزندان عبدالله بن حسن، برای وی می نویسد، صمیمانه مصائب وارده را بر وی تعزیتمی گوید و خود را در غم وی شریک می دانست و از آنان به عنوان « ذریه پاک » یاد کرد ( شریف قرشی، ۱۳۶۸، ج۴۴۲:۱ به بعد ). زمانی که بنی الحسن را از مدینه به ربذه تبیعد کردند، امام با مشاهده مظلومیت ایشان، محزون شده و بسیار گریستند و سپس فرمودند :« بخدا انصار و پسران آنها بر وعده خویش در بیعت عقبه با پیامبر (ص) وفا نکردند» ( شهیدی، ۴۶:۱۳۸۹ و مجلسی، ۱۴۰۳، ج۲۸۲:۴۷ ).
اگر واقعا خروج بنی الحسن بر حکومت ظالمانه منصور عباسی، غیر مشروع بود لزومی نداشت، امام (ع) این چنین بر مصائب وارده و شهادت ایشان غصه دار باشند و از طرفی آنچنان ستایشی در نامه خود به عبدالله بن حسن داشته باشند.
شواهد متعدد نشان می دهد، قیام زید نه برای بدست آوردن خلافت جهت خویش بوده است. زیرا : اولا قیاماو آنطوری که از اخبار و روایات تاریخی بر می آید، با اجازه ضمنی و مشورت با امام صادق (ع) بوده است. و اصولا شخصیتی همانند او هیچگاه حرکت و جنبشی را بدون اذن امام (ع) آغاز نمی کند، زیرا وی امام را حجت خدا می دانست که اطاعت از او بر همگان واجب است … امام رضا (ع) از قول پدرش و او نیز به نقل از پدر خویش جعفر صادق (ع) فرموده بودند که :«زید بن علی برای آغاز قیامش با من مشورت کرد» ( علیدوست خراسانی، ۴۸:۱۳۷۸). همچنین، فقهای بزرگ اهل جماعت، همچون ابو حنیفه رئیس مذهب حنفی و منصور بن معتمر، عمران بن ابی لیلی، زید را تایید و به جبهه او پیوستند، به همین جهت از امام جعفر (ع) روایت شده که فرمودند :« ابوحنیفه با یاری دادن زید بن علی، دوستیش را برای ما به اثبات رسانید» ( اصفهانی، ۱۶۸:۱۳۷۸ – ۱۷۱ ).
علاوه بر این تاییدیه، بسیاری از بزرگان شیعه نیز مانند شهید اول در قواعد خویش، مامقامی در تنقیع المقال، شیخ حسن در معالم و ابوالقاسم خویی در نفیس الرجال، صریحا قیام زید را به اذن امام (ع) دانسته و او را تایید شده ی معصوم (ع) می دانند ( رضوی، ۱۲۷:۱۳۸۴ ).
زید بن علی، شاید به دلایلی از جمله، برای حفظ جان امام (ع) و به جهت حساسیت دستگاه خلافت نسبت به ائمه (علیهماالسلام ) و برای جلوگیری از محروم شدن مردم از حضور امام (ع) گاهی اوقات گفته بود، من شما را به خود دعوت می نمائیم، ولی از یکطرف، شخصیت ممتاز وی و از طرف دیگر،حمایت شخصیت های برجسته از وی، این تصور را بسیار کم رنگ کرده است( همان : ۳۱۲ ).
یادآوری این نکته نیز ضروری به نظر می رسد که، زید بن علی شخصی معصوم نبوده و ممکن است در پاره ای مسائل دچار خطا شده باشد، ولی این خطا یا لغزش را نباید به پای خود سری او گذاشت و خط او را بطور کلی از امامت جدا دانست.
۶-۴- قول و فعل ائمه صادقین(علیهماالسلام)در ارتباط با قیام های علویان
یکی از مهمترین شاخص ها و معیارهای شناخت و ارزیابی مواضع ائمه صادقین (علیهما السلام) در ارتباط با قیام های علویان در دوران آن بزرگواران، مراجعه به گفتار و سیره ایشان می باشد. در اخبار و احادیث معتبر بسیاری، موضع گیری ها و سخنان امامان ششم و هفتم در شان و شخصیت افرادی مانند : زید بن علی و فرزندش یحیی و بنی الحسن از جمله محمد بن عبدالله و برادرش ابراهیم و همچنین حسین بن علی ( شهید فح ) به وفور آمده است. مهمترین رئوس و مشترکات این احادیث و سخنان عبارت است از : به نیکی یاد کردن از آن قیام ها و رهبرانشان، دعای خیر امام (ع) برای ایشان، توصیه ها و پیش بینی های ائمه در این ارتباط، طلب رحمت برای شهداء و مقتولین، مذمت از کسانی که ایشان را به شهادت رساندند یا آنانی که قیام کنندگان را یاری ندادند.
از محمد بن ادریس حلی، روایت شده که در محضر امام صادق (ع)، از خروج علویان علیه حاکمان جور سخن به میان آمد، آن حضرت فرمودند :« هر آینه دوست داریم که خروج کننده ای از آل محمد قیام کند و مخارج خانواده اش را بر عهده بگیریم» ( دلشاد تهرانی، ۱۳۷۲، ج۱۶۶:۱). زمانی که فرزندان بنی الحسن را از مدینه به ربذه و سپس کوفه منتقل می کردند، امام صادق (ع) با مشاهده مظلومیت وبی پناهی ایشان، در حالیکه می گریستند فرمودند :« به خدا سوگند از پس اینان، به خاطر خدا حرمتی را محفوظ نمی دارند» . ( طبری، ۱۳۸۵، ج۴۷۷:۱۱ و امین، ۱۴۰۳ ق، ج۶۶۶:۱) .
در همین جا ضرورت دارد جهت تبیین موضوع، بطور مجزا و مستقل به بخش هایی از اخبار وارده از سوی ائمه اطهار ششم و هفتم ( علیهماالسلام ) در ارتباط با هر یک از قیام ها و رهبران مذکور اشاره کرد :
امام صادق در مورد زید بن علی فرمودند :« زید عالمی وارسته و راست گو بودند، او هرگز به خویشتن دعوت نکرد، بلکه دعوت او برای رضای آل محمد (ص) بود و هرگاه در این راه موفق می شد، به وعده خویش وفا می کرد» ( رستمیان، ۳۰۳:۱۳۸۱ ). یا در جایی دیگر فرمودند :« عمویم زید مردم را به رهبری شخصی برگزیده از آل محمد فرا می خواند و آن شخص من هستم »( نصیری ۲۱۰:۱۳۸۹) حضرت امام صادق (ع) در جاهای متعددی، زید بن علی را از شهدای والامقام و با جایگاهی رفیع، یاد می کردند، چنانکه فرمودند :« به خدا قسم عمویم زید، شهیدی همچون شهیدانی که همراه رسول الله (ص) و امام علی (ع) و امام حسین (ع) به شهادت رسیدند بود» ( امینی نجفی، ۱۳۸۷، ج۷۰:۲). یا در مورد علل قیام زید بن علی از سوی مورخان اظهار نظرات زیادی شده و هر یک بنا به زعم و تصور خود و بر پایه شواهد و دلایلی توضیحات و برداشت هایی از این موضوع ارائه داده اند. روایت شده، همین مساله را از حضرت صادق (ع) پرسیدند، ایشان فرمودند : «زید به همان دلیل قیام کرد که پدرانش قیام کردند»( زین عاملی، ۲۰۵:۱۳۸۹ ).
نوشته اند، چون خبر شهادت زید بن علی را به امام صادق (ع) دادند، ایشان سخت متاثر شده و آیه من المومنین رجال صدقوا ما عاهد واالله… سوره احزاب را خواند و سپس بسیار گریست . این حادثه چنان بر امام (ع) اثر کرده بود که تا سال ها وقتی نام کوفه و زید به میان می آمد بی اختیار اشک از چشمانش سرازیر می گردید ( جعفریان، ۷۳۴:۱۳۸۹).
از روایات بر می آید، که امام صادق (ع) به یحیی بن زید نیز علاقه و محبت خاصی ابراز می کردند. چنانکه متوکل بن هارون اظهار داشت در ملاقاتی که پس از شهادت یحیی با امام صادق (ع) داشتم و چون سخن از شهادت یحیی شد، ایشان شدیدا متاثر و بر وی بگریست و فرمود : خدا پسر عمویم را رحمت کند، و او را با پدرانش ملحق سازد( الهی قمشه ای، ۶۹:۱۳۸۶ و رضوی، ۵۹:۱۳۸۴ ).
آنچه در یک جمع بندی بطور خلاصه می توان گفت: با وجودی که در برخی روایات، ائمه پنجم و ششم زید و فرزندش را از قیامی مسلحانه بر حذر داشته و نتایج خونبار قیام ایشان را به ایشان یادآور شدند، اما روایاتی که در تمجید زید رسیده، بسی زیادتر و به واقعیت امر نزدیک می باشند. علاوه بر این، اگر نهی نیز در کار بوده باشد، احتمالاً از نوع نهی ارشادی و دلسوزی بود نه تحریمی، چرا که هم شخصیت زید و هم هدف و دعوت مقدس او مبنی بر سرنگونی بنی امیه و شعار الرضا من آل محمد و همچنین ستایش ائمه از او پس از شهادتش، این احتمال را تا حدود زیادی تایید می کند، و شاید بتوان گفت : نقش اجساد بر دار رفته زید و فرزندش، تقریبا همان زمینه و سپری را برای فعالیت های ائمه صادقین ( علیهماالسلام ) ایجاد کرد و بوجود آورد که خون و شهادت امام حسین (ع) در سال ۶۱ هـ.ق. برای امامان سجاد و باقر ( علیهماالسلام ) فراهم نمود.
یکی از بحث برانگیزترین قیام های علوی، قیام محمد بن عبدالله مشهور به نفس زکیه است که برای دستیابی و رسیدن به حقایق تاریخی در ارتباط با آن، باید با دقت و ظرافت ویژه ای با این واقعه برخورد نمود.
در روایاتی که از امام صادق (ع) در این زمینه نقل قول شده، هم بر مذمت و هم تمجید و حمایت از او و قیامش سخن به میان آمده است. اندوه او از رفتاری که با خاندان بنی الحسن صورت گرفت، و این تاثیر در چهره و رفتار امام (ع) ظاهر شد می توانست تا حدی بیانگر نگاه مثبت امام صادق(ع) به اصل موضوع باشد. بی حرمتی به آن خاندان و بی تفاوتی مردم در این زمینه باعث گردید تا امام (ع) مردم آنجا را مورد سرزنش قرار داده و حتی از تاثر این موضوع،آن بزرگوار از غصه بیمار شوند. وی هرگاه محمدبن عبدالله را می دیدند می گریست و می فرمود : «مردم درباره او چیزهایی می گویند ولی او کشته خواهد شد» ( کاظمی پوران، ۲۲۵:۱۳۸۰) .
برخی مورخان اظهار می دارند، که امام صادق (ع) در جلسه ابواء بطور مشروط حاضر به کمک و حمایت از محمد بن عبدالله بود و به ایشان فرمود، اگر قیام شما جنبه امر به معروف و نهی از منکر و مبارزه با ظلم داشته باشد، ما نیز در کنار شما خواهیم بود ( مطهری، ۱۲۱:۱۳۸۷). حضرت صادق (ع) به محمد بن عبدالله علاقمند بود و او را دوست داشت و لذا هر گاه او را می دید، اشک از چشمانش جاری می شد ( همان : ۱۲۳ ).
حتی روایت شده، خود منصور عباسی نیز می دانست که امام صادق (ع) محمد را فقط از دعوی مهدویت منع کرده، ولی در عین حال او را از اینکه برای خدا به خشم آید و امر به معروف و … کند باز نمی داشت. شاهد این قضیه، فرستادن پسرانش موسی و عبدالله به یاری و مشارکت محمد در قیام و حمایت مالی از برخی خانواده هایی است که در رکاب محمد به شهادت رسیدند، می دانند ( مختاراللیثی، ۲۰۸:۱۳۸۷ و اصفهانی، ۲۵۹:۱۳۸۷ ).
به هر حال، آنچه از مجموعه روایات و اخبار بر می آید، این است که ائمه (ع) بویژه امام صادق (ع)، با هر قیامی که برای رضای خدا و امر به معروف و نهی از منکر بر پا می شد، موافق و آن را تایید می کردند. خود امام صادق (ع) خطاب به عبدالله بن حسن پدر محمد فرمود : «چنانچه می خواهی خروج کنی در راه غضب برای خدا … بخدا سوگند ما تو را که پیرمرد و بزرگ ما هستی وا نمی گذاریم» ( عسگری، ۱۳۸۹، ج۱۰۹:۲ ) و احتمالا اگر تاییدی از سوی امام صادق (ع) برای قیام محمد صورت گرفته باشد به عنوان تاییدیه عامر به معروف و ناهی از منکر بوده است نه چیز دیگری، همانطور که امام کاظم (ع) قیام شهید فخ را از این زاویه تایید کرد( رستمیان، ۳۰۴:۱۳۸۱ ). و اگر مخالفتی نیز در کار باشد، برای ایجاد دیدی بازتر در بررسی مسائل توسط قیام کنندگان و یا از باب تقیه و رد گم کردن بود.
همچنین، نامه ای هم که سید بن طاووس از زبان امام صادق (ع) خطاب به بزرگان حسنی در زندان هاشمیه نقل کرده، آکنده از اظهار عشق و علاقه ومحبت آن امام به عمو زاده های خویش و حاوی نکات بسیار ارزنده و روشنگری است که می تواند بسیاری از شبهات را در این زمینه بر طرف نماید. که در فصل پیوست های این پژوهش، بطور کامل بدان اشاره خواهد شد.
موضوع مهدویت نفس زکیه موضع گیری ائمه (ع):
در برخی روایات آمده، محمد بن عبدالله ادعای مهدویت کرده بود و همین امر، باعث عدم توجه و عنایت ائمه ( علیهماالسلام ) به وی و قیامش، شد.