۳- حاکمیت، انحصار مشروع قدرت : بدیهی است که تمام افراد یک جامعه پیوسته به همه مقررات دولتی گردن نمی نهند و دولت ها نیز ناگزیر با کسانی سروکار دارند که از مقررات آن سرپیچی میکنند; البته دولت تنها سازمانی نیست که مجازات زندان و اعدام را به کار میبرد، بلکه دزدان و راهزنان نیز گاهی چنین میکنند، اما تفاوت دولت با آن ها در این است که اقدام او «مشروع » است. مقصود از مشروعیت و حاکمیت در این جا دو چیز است: نخست این که دولت در درون قلمرو خود رقیبی ندارد و بر همه گروه ها مسلط است; دوم، از نظر خارجی دولتهای دیگر آن را به عنوان دولتی مجزا و مستقل شناسایی میکنند.
۴- استمرار دولت و عضویت غیر ارادی افراد:برخلاف دیگر سازمان های اجتماعی که عضویت در آن ها ارادی است، عضویت در یک دولت بیشتر غیرارادی است. اغلب انسان ها بی هیچ گزینشی عمدی یا عملی آگاهانه، از همان ابتدای تولد شهروند یک دولت و فرمان بردار قواعد آن میشوند. هر چند قبول تابعیت یا ترک تابعیت یک دولت – با رعایت تشریفاتی – امکان پذیر است، لیکن عضویت اولیه در یک دولت غیرارادی است و معمولا انسان ها در درون دولت و با توجه به شرایط از پیش تعیین شده دولت، به دنیا میآیند، در درون همان دولت زندگی میکنند و پس از مرگ نیز در گورستانی که غالبا دارای پروانه دولتی است و با رعایت قوانین دولت، به خاک سپرده، میشوند[۴].
به صورت خلاصه باید گفت که دولت میتواند به گونهای زندگی افراد را شکل داده و کنترل کند که هیچ نهاد دیگری نمیتواند. اگرچه امروزه در مورد نقش دولت و توانایی او در اداره جامعه بحثهای مختلفی میشود.در نهایت باید گفت تقریباً هر پدیدهای در جامعه به وسیله دولت سازمان مییابد. دولت میتواند با قدرت خود پدیدههای اجتماعی را در بافت و قالب خاص قرار داده و آن ها را سامان بخشد. اما آنچه که مورد نظر است آن است که دولت تا چه میزان میتواند در آن ها دخالت داشته باشد.
مفهوم فرهنگ
آن چه از مفهوم فرهنگ مد نظر است، تعریف خاصی از فرهنگ است که شامل بخش نرم افزاری یک تمدن میشود که مجموعه دانشها، اعتقادات، ارزش ها، هنجار ها، طرز تلقی ها، آداب و رسوم که به صورت آگاهانه یا ناآگاهانه توسط انسان اکتساب میشود را در بر میگیرد. فرهنگ به دو بخش ثابت و متغیر تقسیم شده و دگرگونی عناصر متغیر، که باعث تغییر فرهنگ می شود، به نوع شناخت و ارزش هایی بر میگردد که به واسطه آن ها اصول و عناصر ثابت را تفسیر یا تأویل میکند.
الف: ویژگی های عمومی فرهنگ
می توان ویژگی های عمومی فرهنگ را بدین شرح بیان نمود:
۱-« فرهنگ در درون هر جامعه ای، طی فرآیندی طولانی مدت و در گذر زمان شکل میگیرد. پذیرش فرهنگ معمولا به صورت تدریجی و در گذر زمان حاصل می شود نه به صورت دفعی و ناگهانی. فرهنگ پایدار است. تغییرات فرهنگی بسیار کند صورت میگیرد، به طوری که ظاهراًً فرهنگ ثابت به نظر میرسد.»[۵] ارزش های فطری و بعضا ارزش های دینی، به عنوان بحث ثابت فرهنگ، هرگز تغییر نمیکنند؛ زیرا بر سه پایه فطرت، اخلاق و شریعت استوار است.
۲- فرهنگ در درون جامعه به معنای ارزشها، هنجارها و نمادهای آن جامعه به شمار می رود. فرهنگ عامل توحید بخش ارزشهای اجتماعی است و نوعی یگانگی به ارزشها میدهد.
۳- فرهنگ اکتسابی است؛ یعنی فرد بایستی عناصر، مدلها و انگاره های فرهنگی را بیاموزد. فرهنگ از امور غریزی نیست که با انسان به این دنیا بیاید، بلکه نوزاد انسان از بدو تولّد، فرهنگ جامعه خود را دریافت میکند. فرهنگ رابطه ای دو جانبه با انسان دارد. یعنی همان گونه که انسان فرهنگ ساز است، فرهنگ نیز انسان ساز است.
تأثیر بنیادین فرهنگ بر جامعه انکار ناپذیر است. فرهنگ هویت،اصالت و روح یک جامعه است. بسیارى از موفقیت ها و یا شکست ها در فرهنگ ریشه دارد. تعالى و انحطاط تمدن یک جامعه را باید در فرهنگ آن جست و جو کرد. ظهور و سقوط دولت ها و ملت ها ریشه در فرهنگ آن ها دارد. تأثیر فرهنگ بر جامعه نامحسوس، عمیق و درازمدت است. اگر بنا باشد براى بنیادهاى سیاسى، اجتماعى، اقتصادى و نظامىِ جامعه زیربنایى قائل شویم، همانا این زیربنا فرهنگ است.
ب: نقشهای فرهنگ
۱-«هویت فرهنگی:یکی از نقشهایی که فرهنگ در جامعه ایفا میکند هویت بخشی به افراد و جامعه است. امانوئل کاستلز در تعریف آن میگوید: هویت عبارت است از فرایند معناسازی بر اساس یک ویژگی فرهنگی یا مجموعه به هم پیوستهای از ویژگیهای فرهنگی که بر منابع معنایی دیگر اولویت داده میشود.
۲- رفتارسازی:یکی دیگر از نقشهای فرهنگ، توانایی آن جهت حضور در دیگر جنبهها و حوزه های اجتماع است که باعث ایجاد رفتارهایی خاص در حوزه های مختلف میشود. چنانکه فرهنگ میتواند در اقتصاد، با ایجاد فرهنگ اقتصادی و در سیاست، فرهنگ سیاسی و مانند آن نمایان گرد.
۳-فرهنگ توسعه:یکی از نقشهای مورد توجه، نقش فرهنگ در ایجاد ارزشهایی در جهت توسعه است. « هر فرهنگی در داخل خود ساز و کارهایی مختلف دارد که تغییر را در جهتی تسهیل میکند یا در مقابل آن موانعی به وجود میآورد. همچنین در هر فرهنگ سلسله مراتبی از ارزشها وجود دارد که به طور گستردهای، گستره قبول تغییر را تعیین میکنند و بر سطح پذیرش فعالیتهای توسعه که چنین تغییری را ایجاد میکند، تأثیر میگذارند. ارتباط بین توسعه، اگر آن را به مفهوم تغییر بگیریم و فرهنگ، در صورتیکه متضمن ارزشهای ناسازگار یا متضاد با تغییر بدانیم، اغلب با تنشی ثابت و اساسی آشکار است».[۶]
۴-هویت ملی (استقلال فرهنگی(:یکی دیگر از نقشهای فرهنگ نقشی است که در ایجاد هویت ملی ایفا میکند. فرهنگ در یک مکان خاص در بین جامعهای خاص تشکیل و از سایر جوامع متمایز میشود.
۵- مشروعیت سیاسی:از جمله شکلهای حضور فرهنگ نقشی است که در ایجاد، تقویت، دوام و حتی تغییر مشروعیت سیاسی یک نظام ایفا میکند. فرهنگ دارای این قابلیت است که ارزشها و هنجارهای سیاسی افراد جامعه خود را بیان دارد. نوع ارزشها و هنجارها اگر در راستای هنجارها و ارزشهای مطلوب نظام سیاسی باشد باعث تحکیم و تقویت مشروعیت آن نظام خواهد بود و در غیر این صورت نظام سیاسی به چالش کشیده شده و تعارضات فیمابین دو چندان خواهد شد. از همین نظر است که دولتمندان سعی در تطابق خود با فرهنگ جامعه و هدایت آن به سوی خواستههای خود هستند. [۷]
نظام فرهنگی و کارکردهای اصلی آن
نظام فرهنگی، مجموعه ای از دستگاه های فرهنگی است که وظایف هدف گذاری، سیاست گذاری، برنامه ریزی و اجرای فعالیت های فرهنگی را برای تعیین و تبیین فرهنگ هدف بر عهده دارند. از آنجا که اهداف اصلی نظام جمهوری اسلامی، اهدافی فرهنگی است؛ بنابرین نظام فرهنگی باید بر نظام های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی تأثیرگذار باشد و کارکردهای سایر نظام ها با کارکرد نظام فرهنگی کشور، سازگار و مقوّم آن باشد..
“