خلاصهی داستان از آن قرار است که: عابدی از بنی اسرائیل همیشه مشغول عبادت است، شیطان در فریب او عاجز میماند از دیگر شیاطین درخواست کمک می کند، هریک پیشنهادی میدهد، یکی از آنها پیشنهاد میدهد از طریق مقدسی و عبادت او را باید فریب داد، لکن آمد و مشغول عبادت طاقتفرسا شد تا جایی که عابد تعجب کرد و از او پرسید چه چیز باعث شده تو به این مرحله از عبادت برسی. شیطان گفت: من گناهی کردم و پس از آن توبه نمودم و در نتیجه توبهام، عبادتم زیادتر شد؛ تو هم، چنین کن تا شبیه من قرب پیدا کنی و پولی به او داد و گفت: سراغ فلان زن فاحشه برو و او نیز رفت. زن فاحشه از دیدن عابد تعجب کرد و او را از نقشه شیطان مطلع کرد و عابد وقتی برگشت شیطان را ندید و….[۲۹۲]
بنابراین باید کاملاً هوشیار باشیم که به این دام خطرناک شیطان نیفتیم و متوجه باشیم که گاهی ممکن است شیطان دستور به عبادت و نماز و دعا بدهد، در اینجا انسان ِمؤمن ِآگاه نیرنگ و فریب شیطان را نمیخورد و میداند که اگر عبادت و نمازی هم باید انجام دهد به دستور و محض اطاعت امر خدا باشد تا بتواند عروج کرده و به مقامات معنوی دست یابد.
( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
به عنوان مثال در روایتی از امام صادق (ع) داریم: ابن سنان گوید: به حضرت صادق (علیه السلام) عرض کردم: مردیست عاقل که گرفتار وسواس در وضو و نماز میباشد، فرمود: چه عقلى که فرمانبرى شیطان می کند؟ گفتم: چگونه فرمان شیطان میبرد؟فرمود: از او بپرس وسوسهاى که به او دست میدهد از چیست؟ قطعاً به تو خواهد گفت: از عمل شیطانست.[۲۹۳]
۳-۱-۱-۴-۲-۷) از طریق اموال و اولاد:
قرآن کریم در اینباره میفرماید: «وشارِکْهُمْ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ»[۲۹۴]: و با آنان در اموال و اولاد شریک شو.
از جمله برنامههاى شیطانى احزاب شیطانى در سلطه بر بندگان خدا و اغواى آنها، رواج مسأله ربا در بین آنها و سلطه بر منافع اقتصادى آنهاست تا هم اموال و ثروتهاى آنها را به غارت ببرند و هم آنها را مطیع خود و در نهایت منحرف سازند. از سوى دیگر، هجمه فرهنگى به آنها و شیوع فحشا و منکرات و ایجاد مراکز فساد و ازدیاد فرزندان نامشروع و در یک کلمه، از خود بیگانه کردن جوانان، به طورى که فرهنگ بیگانه را فرهنگ خود بپندارند و به طور کلّى، حیوانیّت را به جاى انسانیّت تلّقى کنند و از فطرت الهى و ویژگىهاى انسانى خود کاملاً بیگانه شوند، از جمله برنامههاى شیاطین است که از طریق مسائل اقتصادى و تهاجم فرهنگى بر ایشان قابل دسترسى است.[۲۹۵]
۳-۱-۱-۴-۲-۸) زنان:
یکی دیگر از دامهای نیرومند شیطان، «زنان» هستند. چنانکه در روایات میخوانیم که پیامبر(ص)فرمود:« النّساء حباله الشّیطان»[۲۹۶]: زنان دامهاى شیطانند و در جایی دیگر میفرماید: « أوثق سلاح إبلیس النّساء»[۲۹۷]: محکمترین سلاح شیطان زنانند.
البته پیداست که مراد این نیست که حقیقت «زن» زیر سؤال برود. زیرا زن مظهر جمال الهی است و از دامان پاک بعضی از زنان مردان بزرگ الهی رشد کردند و دشمنان سرسخت شیطان و دوستدار حقیقی حضرت حق شدند. بلکه منظور این است که چون مردان به جنس مخالف خود کشش دارند، شیطان ایشان را به برخی از زنان مفتون میسازد و آنها را در نظرشان جلوه میدهد و با فریب دادنشان به محرّمات می اندازد. لذا در روایت دیگری از امیرالمؤمنین (ع)میخوانیم:« لیس لابلیس وهق اعظم من الغضب و النّساء»[۲۹۸]:
براى شیطان کمندى عظیمتر از خشم و زنان نیست، یعنى از براى گرفتن مردم و اسیر کردن ایشان کمندى ندارد عظیمتر از این که خشم بر ایشان مستولى سازد تا به سبب آن در معاصى افتند، یا اینکه ایشان را بزنان مفتون سازد و فریب دهد و در محرّمات اندازد.پس خطرناکترین دام شیطان جنس زن است، مگر زنهایی که عمری مردانه با ابلیس مبارزه کرده باشند.در این رابطه رجوع به داستان برصیصای عابد مفید است.
۳-۱-۱-۴-۲-۹) تبلیغات:
امروز شیاطین بزرگ انس با پشتوانه و اعتماد به شیاطین جن و ملاک قرار دادن آنها به وسیله بنگاههاى عظیم تبلیغاتى خود و ابزار و وسایل دیگر، شایعات و تبلیغات فراوان و دروغینى را براى گمراه کردن مردم و به خصوص جوانان به راه مىاندازند، تبلیغاتى کاملاً حساب شده در قالب خبر، شعر، مصاحبه، طنز و مانند آنها که فقط احزاب شیطانى را یاراى چنین تبلیغاتى است. قرآن کریم میفرماید: «وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِکَ»[۲۹۹]: هر که را توانستى با صدایت تحریک کن و وسوسه نما.
۳-۱-۱-۴-۲-۱۰) بزرگ کردن آرزوها و تمنیات واهی:
قرآن کریم چنین بیان می کند:« وَ لَأُضِلَّنَّهُمْ وَ لَأُمَنِّیَنَّهُمْ وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَیُبَتِّکُنَّ آذانَ الْأَنْعامِ وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ، وَ مَنْ یَتَّخِذِ الشَّیْطانَ وَلِیًّا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْراناً مُبِیناً»[۳۰۰]: و آنها را گمراه مىکنم! و به آرزوها سرگرم مىسازم! و به آنان دستور مىدهم که (اعمال خرافى انجام دهند و) گوش چهارپایان را بشکافند و آفرینشِ پاک خدایى را تغییر دهند! (و فطرت توحید را به شرک بیالایند!)» و هر کس، شیطان را به جاى خدا ولى خود برگزیند، زیانِ آشکارى کرده است.
یکی از ابزارهای شیطان برای فریب انسانها، بزرگ جلوه دادن آرزوهاست زیرا که مهمترین کمینگاه شیطان قوه خیال آدمی است یا به عبارت دیگر مهمترین ابزار شیطان قوه مخیّله انسان است شیطان برای آنکه بتواند به درون انسان راه یابد و خود او را بر جان آدمی مسلط سازد، وهم وخیال را به جای معقول مینشاند و آدمی را گرفتار مغالطه و مجادله می کند و از آنجا که قوهی خیال سرچشمهی تجزیه و ترکیب امور جزئی است شیطان با نفوذ در آن چیزهای زشت را زیبا نشان میدهد و زندگی و زیورهای جزئی طبیعت را برای انسان جالب و جذاب مینمایاند و به این ترتیب او را گمراه می کند.[۳۰۱]
۳-۱-۱-۴-۲-۱۱) تزیین اعمال زشت:
یکی دیگر از ابزارهای شیطان در گمراهی فرد و جامعه، جلوهی زیبایی به زشتیها میباشد. بدترین روش برای تباهی، دست کشی از خوبیها و زشتانگاری آن و تزیین زشتیها میباشد. به عبارت دیگر، ارزشها ضدِّ ارزش و ضدِّ ارزشها، ارزش جلوه کنند.
قرآن در معرفی جلوهگری به عنوان ابزاری از شیطان میفرماید: « إِنَّ الَّذِینَ ارْتَدُّوا عَلى أَدْبارِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدَى الشَّیْطانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَ أَمْلى لَهُمْ»[۳۰۲]: کسانى که بعد از روشن شدن هدایت براى آنها، پشت به حق کردند، شیطان اعمال زشتشان را در نظرشان زینت داده و آنان را با آرزوهاى طولانى فریفته است!
قرآن کریم در جای دیگر میفرماید: « تَاللَّهِ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى أُمَمٍ مِنْ قَبْلِکَ فَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ فَهُوَ وَلِیُّهُمُ الْیَوْمَ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ»[۳۰۳]: به خدا سوگند، به سوى امتهاى پیش از تو پیامبرانى فرستادیم امّا شیطان اعمالشان را در نظرشان آراست و امروز او ولىّ و سرپرستشان است و مجازات دردناکى براى آنهاست.
این آیه حقیقت سرِّکار مشرکان عرب را در زنده به گور کردن دخترانشان بیان می کند. امروزه نیز ما در گوشه و کنار جهان، جنایتکاران بیرحم را میبینیم که نه تنها از کشتار بیرحمانهی انسانهای بیگناه شرم نمیکنند، بلکه بدان افتخار میورزند.
صاحب تفسیر انوار درخشان، در تفسیر آیهی«لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ»مینویسد: «تزیین به معناى احاطه بر فکر و خاطر بشر است که زندگى را زینت بخشد و بشر را مغرور کند و فریب دهد و از غرض خلقت غفلت ورزد و اغواء نیز عبارت از آنست که بشر را از مسیر خرد بیرون کند و از پیمودن راه سعادت که غرض از خلقت است بازدارد بدیهى است محور شقاوت و اساس تیرهبختى بشر همانا غفلت از غرض خلقت و از مسیر خود در زندگى است و ابلیس در مقام مکابره توحید افعالى پروردگار را انکار نموده و در هر دو جمله مغرور نمودن و اغواء بشر را به طور استقلال به خود نسبت داده و درباره شقاوت و اغواء افراد بشر دعوى استقلال و در اختیار خود خوانده است و به صراحت گفت شیفتگى و تیرهبختى بشر را به عهده خواهم گرفت».[۳۰۴]
۳-۱-۱-۴-۲-۱۲) وعدههای دروغین:
شیطان در راستای معرفی اهداف خویش برای تحت تأثیر قرار دادن و سپس جذب مخالفان خود شعارهایی فشرده پیرامون خلاصهای از اندیشهها و آرمانهای مکتبی خویش دارد. قرآن از شعار شیطان چنین یاد می کند:« کَمَثَلِ الشَّیْطانِ إِذْ قالَ لِلْإِنْسانِ اکْفُرْ، فَلَمَّا کَفَرَ قالَ إِنِّی بَرِیءٌ مِنْکَ إِنِّی أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمِینَ»[۳۰۵]: کار آنها همچون شیطان است که به انسان گفت: «کافر شو (تا مشکلات تو را حل کنم)!» امّا هنگامى که کافر شد گفت: «من از تو بیزارم، من از خداوندى که پروردگار عالمیان است بیم دارم!
این آیه بیانگر همانندی کار منافقان با عمل شیطان است. منافقان وعدهی نصرت به قبیله بنینظیر دادند، ولی با عمل نکردن به آن در هنگام حاجت و سختی تنهایشان گذاشتند. شیطان نیز در سایهی شعار حل مشکلات، نه تنها هیچ مشکلی را حل نمیکند، بلکه برآن میافزاید تا جایی که انسان سر از کفر درمیآورد. این آیه به همکاری بیسرانجام با شیطان اشاره دارد. شیطان با وسوسه و شعار برقول هرگونه مساعدت، انسان را به میدان حوادث میفرستد و به انواع گناه آلودهاش می کند، امّا در بحرانیترین حالتها او را در وسط میدان رهایش می کند و با فراز از او نه تنها به وعدههایش عمل نمیکند، بلکه این سوز را هم در دل انسان می گذارد که :«من از تو بیزارم» [۳۰۶] سرنوشت همکاران و هم پیمانان با شیطان جز این نیست.
نمونه زندهی آن در عصر ما پیمانهای قدرتهای بزرگ و شیاطین زمان است که با سران دولتهای وابسته امضاء می کنند. بارها دیدهایم دولتهای وابسته همه چیز خود را در طبق اخلاص گذاردند و نثار آن حامیان شیطان صفت کرده اند، ولی به طور کامل در حوادث سخت تنها ماندند و از همهجا رانده شده اند و اینجاست که به عمق این پیام قرآنی آشناتر میشویم.[۳۰۷] به طور کلّی میتوان چنین نتیجه گرفت که، شیطان تمام این ابزارها و وسایل را تنها با یک هدف و مقصد دنبال می کند، آن کوشش در به فعلیت رساندن قوهی رذایل و محو زیبایی ذاتی ایمان است که در فطرت همه انسانها وجود دارد.[۳۰۸]
۳-۱-۱-۵) صفات شیطان:
پس از آشنایی اجمالی با ماهیّت و حقیقت شیطان از زبان قرآن، صفات گوناگون او را برای شناساندن بیشتر شیطان از قرآن درمییابیم؛ تا هر کس این صفات را در خود میبیند، بداند که صفات شیطانی در وجود او رخنه کرده است و باید خود را اصلاح کند:
۳-۱-۱-۵-۱) ناسپاسی:
شیطان ناسپاس است. زیرا توان و استعداد فوق العاده خدادادی را برای اغوا و گمراهی مردم صرف کرد.[۳۰۹]قرآن کریم در این باره میفرماید:« وَ کانَ الشَّیْطانُ لِرَبِّهِ کَفُوراً»[۳۱۰]: چرا که تبذیرکنندگان، برادران شیاطینند و شیطان در برابر پروردگارش، بسیار ناسپاس بود!
۳-۱-۱-۵-۲) عصیانگری:
شیطان چون خودش نافرمانی خدا می کند و در این کار مصرّ میباشد و کسی که مصدر همه نعمتها(خداوند) را عصیان می کند. بنابراین جز به نافرمانی خدا و محرومیت از رحمت او فرمان نمیدهد.[۳۱۱] قرآن کریم در این باره میفرماید: «یا أَبَتِ لا تَعْبُدِ الشَّیْطانَ إِنَّ الشَّیْطانَ کانَ لِلرَّحْمنِ عَصِیًّا»[۳۱۲]: اى پدر! شیطان را پرستش مکن، که شیطان نسبت به خداوند رحمان، عصیانگر بود!
۳-۱-۱-۵-۳) خوارکنندگی:
شیطان این ویژگی را دارد که انسان را به بیراههها و مناطق خطر بکشاند و بعد او را سرگردان رها کند، آنگاه به دنبال کار خود میبرد. کسی که دل به یاری او ببندد او درست در لحظههای حسّاس دست از کمک و یاریش برمیدارد و آن انسان، خوار و ذلیل و ضعیف میگردد.
«.. وَ کانَ الشَّیْطانُ لِلْإِنْسانِ خَذُولًا»[۳۱۳] : و شیطان همیشه خوارکنندهی انسان بوده است!
۳-۱-۱-۵-۴) تعصّب بیجا:
« فَعَدُوُّ اللَّهِ إِمَامُ الْمُتَعَصِّبِینَ وَ سَلَفُ الْمُسْتَکْبِرِینَ الَّذِی وَضَعَ أَسَاسَ الْعَصَبِیَّهِ وَ نَازَعَ اللَّهَ رِدَاءَ الْجَبْرِیَّهِ وَ ادَّرَعَ لِبَاسَ التَّعَزُّزِ وَ خَلَعَ قِنَاعَ التَّذَلُّلِ أَ لَا [یَرَوْنَ] تَرَوْنَ کَیْفَ صَغَّرَهُ اللَّهُ بِتَکَبُّرِهِ وَ وَضَعَهُ بِتَرَفُّعِهِ فَجَعَلَهُ فِی الدُّنْیَا مَدْحُوراً وَ أَعَدَّ لَهُ فِی الْآخِرَهِ سَعِیراً»[۳۱۴]:
پس شیطان دشمن خدا و پیشواى متعصّبها و سرسلسله متکبّران است، که اساس عصبیّت را بنا نهاد و بر لباس کبریایى و عظمت با خدا در افتاد، لباس بزرگى را بر تن پوشید و پوشش تواضع و فروتنى را از تن درآورد. آیا نمىنگرید که خدا به خاطر خود بزرگبینى، او را کوچک ساخت؟ و به جهت بلندپروازى او را پست و خوار گردانید؟ پس او را در دنیا طرد شده و آتش جهنّم را در قیامت براى او مهیّا فرمود؟
امام علی(ع)در این خطبه، شیطان را دشمن خدا، پیشوای و سلف متکبران معرفی می کند که اساس تعصب و تکبر و خودخواهی را پیریزی کرد.
۳-۱-۲) نفس امّاره:
واژه نفس از واژه های کلیدی در حوزه انسانشناسی است. این اصطلاح در متون دینی و نیز فلسفه و عرفان و اخلاق کاربردی نسبتاً وسیع دارد. در اصطلاح حکما جوهری است که ذاتاً مستقل است و در فعل نیاز به ماده دارد و متعلق به اجساد و اجسام است و به بدن تعلق تدبیری دارد.[۳۱۵]
معانی کاربردی نفس در قرآن کریم است، گرچه ممکن است این واژه در کلام عرب در وجوه دیگری نیز به کار رفته باشد. کلمه نفس، ۱۴۰ بار و کلمه نفوس، ۲ بار و کلمه انفس، ۱۵۳ بار در قرآن کریم آمده است. در همه این موارد «نفس» به معنای ذات وحقیقت شیء آمده، گرچه مصادیق آن متفاوت است.[۳۱۶]
پروردگارمتعال انسان را حقیقی دو سویه آفرید. یکی: بدن که از جنس مخلوقهای همین عالم ملک است. و دیگر: نفس که آن را روح و جان و دل نیز گویند؛ و آن جوهری مجرّد و از عالم ملکوت میباشد.جسم را با چشم ظاهر میتوان دید ولی نفس را تنها با بصیرت باطنی میتوان مشاهده کرد.
بنابراین مقصود از«انسان» در آیهها و روایتها، همین بخش، یعنی: روح، عقل و نفس میباشد. زیرا که این بدن ظاهری فقط به عنوان مرکب و ابزاری در خدمت روح است.[۳۱۷]
از طرفی باید گفت آنچه از قرآن فهمیده میشود، این است که نفس یک واقعیت دو سطحی است: یک سطح رویین که عبارت است از مجموعه قوا و نیروها که ارتباط تنگاتنگی با جسم و تن دارد و ویژگی اصلیاش تحرک و جنبش است و دیگری سطح ژرف و عمیق که محور و مرکز نفس را تشکیل میدهد و ویژگی اصلیاش کنترل و مدیریت قوا و نیروهاست که معمولاً از آن به «من» تعبیر میکنیم. در اصطلاح قرآن این محور و عمق نفس «قلب» نامیده شده است؛ علامه طباطبایی در تبیین این موضوع میفرماید: «و القلب العضو المعروف. و یستعمل کثیراً فی القرآن الکریم فی الأمر الذی یدرک به الإنسان و یظهربه أحکام عواطفه الباطنه کالحبّ و البغض و الخوف و الرجاء و التمنی و القلق و نحو ذلک. فالقلب هو الذی یقضی و یحکم، و هو الذی یحبّ شیئاً و یبغض آخر، و هو الذی یخاف و یرجو و یتمنى و یسر و یحزن، و هو فی الحقیقه النفس الإنسانیه تفعل بما جهزت به من القوى و العواطف الباطنه.»[۳۱۸]:«قلب همان عضو معروف است. در قرآن کریم در مورد چیزی به کار میرود که انسان بهواسطه آن درک میکند و عواطفش را همچون دوستی و دشمنی، ترس و امید، آرزو و اضطراب و … بهوسیله آن اظهار مینماید. پس قلب همان چیزی است که حکم میکند، دوستی و دشمنی میورزد، ترس و امید دارد، شادمان و اندوهگین میشود و این در حقیقت همان نفس و جان آدمی است که به وسیله ابزارهایی که بدان مجهز شده است، عواطفش را نشان میدهد.»
در آیه کریمه «نهی النفس عن الهوی»[۳۱۹] نیز این دو سطح کاملاً مطرح شده است، چون از یک سو نفس دارای هوا معرفی شده و از سوی دیگر نهی کنندهای فرض شده است که نفس را از پیروی هوا نهی میکند. این سطح از نفس غیر از قوا و نیروهاست، بلکه حقیقتی است که بر قوا و نیروها فرمان میراند. اگر بخواهیم نسبت میان قلب و قوای نفس را بسنجیم، میتوان گفت این نسبت مانند نسبت مرکز گردباد و چتر آن میماند که هر چه از عمق بالاتر میآید، گستردهتر و فراگیرتر میشود، در عین حال که حرکت و جنبش آن تابع حرکت و جنبش مرکز است.
از سوی دیگر در دیدگاه قرآن، ساختار اولی و اصلی قلب به گونهای است که هم حقیقتنماست و هم حقیقتگرا؛ یعنی از یک سو شفافیت و دگرنمایی نسبت به حقایق دارد؛ حقایق را میشناسد و آن را از باطل تشخیص و تمییز میدهد؛«فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا»[۳۲۰]:«سپس بدیها و پرهیزگاریهایش را به او الهام کرده.»[۳۲۱]
با توجه به این مقدمه چنین میتوان نتیجه گیری کرد که بر اساس آموزههای قرآن کریم، اگر هواها و کششها مهار نشود، نقش مدیریتی قلب را که در تصمیم و اراده ظهور میکند، به سمت اهداف وجودی خود سوق داده و از ساختار اولی و اصلی قلب که حقنمایی و حقگرایی است، دور میسازد و به تدریج ساختار اولی و فطرت انسان را نابود میکند. و به تعبیر زیبای ِامام علی (ع) که میفرماید:« پیروى از خواهش نفس، انسان را از حق باز مىدارد»[۳۲۲]و همچنین در جای دیگر میفرمایند:«تسلیم هواى نفس خویش نباشید، که چنین کسى بر لبه پرتگاه قرار دارد و بار سنگین هلاکت و فساد را بر دوش مىکشد و از جایى به جاى دیگر مىبرد، تا آنچه را که ناچسب است بچسباند و آنچه را که دور مىنماید نزدیک جلوه دهد»[۳۲۳]. بنابراین لازم است که انسان این دشمن خانگی را که موجب سقوط انسان در رذایل می شود را به خوبی شناخته و در صدد مقابله با آن درآید لذا در این بخش به بررسی این مهم میپردازیم.
۳-۱-۲-۱) اقسام نفس:
نفس در واقع خودِ انسان است و همان چیزى است که فکر و اراده مىکند. نفس انسان داراى صفاتى است که برخى از آنها ویژه حیوان و برخى مخصوص فرشتگان است. اگر صفات حیوانىِ انسان مطیع صفات ملکوتى او شود، سعادتمند خواهد بود و اگر صفات ملکوتى او فرمانبردار صفات حیوانى نفس گردد بدبخت و شقاوتمند خواهد شد. باید توجه داشت که نفس در این آیات به معنای قوهای از قوای انسان نیست که در مقابل آن نفسهای دیگری وجود داشته باشد، بلکه انسان دارای یک حقیقت واحد است که از آن به «نفس» تعبیر می شود. اما این حقیقت واحد قابلیت آن را دارد که حالات مختلف به خود گیرد.
از همین رو فیض کاشانى صفات مختلف انسان را به چهار نوع درندگى، حیوانى، شیطانى و ربانى تقسیم نموده است. هر انسانى جزئى از این صفات چهارگانه را دارد و در انسان به صورت خوک و سگ و شیطان و حکیم متصوّر است. خوک (شهوت)، سگ (غضب)، شیطان (تحریک کننده شهوت و غضب) و حکیم (عقل) است که مأمور به دفع شیطان است».[۳۲۴]