«ای مؤمنان! آن که بیند ستمی می رانند یا مردم را به منکری می خوانند واوبه دل خود آن رانپسندد، سالم مانده وگناه نورزیده، وآن که آن رابه زبان انکار کرد، مزد یافت وازآن که به دل انکار کرد برتر است، وآن که با شمشیر به انکار برخاست تاکلام خدا بلند و گفتار ستمگران پست گردد، اوکسی است که راه رستگاری را یافت وبرآن ایستاد، ونور یقین در دلش تافت. »[249]
مطلب مهمی که دراین بیان دیده می شود، این است که میزان ایمان وتربیت یافتگی حقیقی انسانها، به درجۀ امربه معروف ونهی ازمنکر آنها وابسته شمرده شده است، وهرکس مرحلۀ بالاتری از این وظیفه را انجام دهد، درمسیر تربیت ، ازامتیاز وبرتری بیشتری برخوردار است. چون مراحل بالاتر، مشقّت بیشتری دارند. حرف وعمل،هرگز دارای ارزش یکسانی نیستند ونمی توان نشستگان ازامربه معروف عملی را همطراز قیام کنندگان دانست:
﴿فَضَّلَ اللهُ المُجاهِدینَ عَلَی القَاعِدینَ أجراً عَظِیماً﴾[250]
امیر مؤمنان علی (عليهالسلام)، درجهت الگودهي به ياران، خود را ملتزم به اوامر و منزّه ازنواهي معرّفي مينمايند تامعلوم شود مسير امربه معروف ونهي ازمنكر، مسير پاكان راستين است:
«ای مردم! به خدا من شمارا به طاعتی برنمی انگیزم، جزکه خود پیش از شما به گزاردن آن برخیزم. وشما را ازمعصیتی باز نمی دارم، جزآنکه خود پیش ازشما آن را فرومی گذارم.»[251]
چنانكه حضرت درجنگ صفین، خطاب به مردم مصر ، مهمترين ويژگي خود، پس از قرابت با رسول اكرم(صلّیاللهعليهوآله) را، آمربه معروف وناهي ازمنكر بودن خود معرّفي مينمايد.
«ای مردم به پیش بشتابید وسبکبال وسنگین کوچ کنید وبا اموال وجانهای خود جهاد کنید. شما بامرزشکن های ستمگر که قرآن را می خوانند وحکم آنرا نمیدانند وبه دین حق دیندار نیستند، همراه امیرمؤمنان وپسرعموی رسول خدا نمیجنگند، کسی که آمربه معروف وناهی ازمنکر وبازدارندۀ به حق وقیّم به هدایت و حاکم به کتاب است، کسی که درحکم، رشوه نمی گیرد وبافاجران سازش نمیکند در(راه)خدا سرزنش ملامتگری رابه خود نمی گیرد.»[252]
هدف از ارسال رسل وکتب آسمانی، هدایت مردم بوده است واحکام ومعارف اسلامی ، امانتی است دردست علماء وخوبان امّت اسلامی که باید به مردم برسانند تاآن هدف الهی درجهت تربیت کمالی بشر، تحقق یابد ومردم هدایت شوند وموانع رسیدن به مقامات معنوی ورشد تربیتی، برای آنها ازبین برود.اگر اهل عمل به حقیقت دین وصالحان ومهذّبان امت اسلامی ، به این وظیفۀ خود عمل نکنند، طولی نمی کشد که هدف انبیاء گم شده وتلاششان بی ثمر می ماند.
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
امام علی (عليهالسلام) دربارۀ ویژگی های اهل ذکر- که بندگان صالح خداوند هستند- به این مطلب اشاره می کنند که،آنان درحالیکه خود به انجام معروف وترک منکر مشغولند وهمواره درحال خودسازی هستند، نسبت به اعمال مردم جامعه شان بی تفاوت نبوده وآنهارا ارشاد می کنند:
«وهمانا یاد خدا را مردمانی است… نهی ومنع خدارا – درآنچه حرام فرموده – به گوش بی خبران میخوانند. به داد فرمان می دهند، وخود ازروی داد کار می کنند، واز کارزشت باز می دارند، وخود اززشتکاری به کنارند. »[253]
واقعیت موجود درجوامع، اقتضا می کند، همواره غیر از پیامبران وامامان (علیهم السلام)، گروهی از مردمی که چشم بر مطامع دنیوی بسته ، وبرای اطاعت خداوند،درتلاشند نیز،به این وظیفه عمل می کنند. این گروه، شایستگی، حق ووظیفه دارند که امربه معروف ونهی ازمنکر کنند. پاکان دلسوز و ناظرین خودساخته درهمه جا زشتی وگناه راشناسایی کرده، مقابل آن می ایستند و حضوراین افراد، سلامت جامعه راتضمین وباعث عدم رشد فساد ومنکرات خواهد بود.[254]
اجـتـنـاب از مـنكر و باز داشتن از آن ، دو وظيفه اسلامي شمرده ميشود ولي بدون ترديد، به مقتضای ادب در امربه معروف ونهی ازمنکر، در قدم نخست بايد به اصلاح خود پرداخت ، سپس در صدد رفع عيوب ديگران بر آمد وبه امرونهی آنها اقدام کرد. اميرمؤمنان علي(عليهالسلام)، رعايت اين سلسله مراتب را براي آمرين به معروف وناهيان ازمنكر، مهم واساسي ميدانند.[255] زيرا اينكه انسان خويش را اصلاح كند، مهمتر از توجه به اصلاح غيرخويش است.[256]
امام(عليهالسلام) دربياني با تشريح اوضاع وشرايط موجود اجتماعي وظيفۀ اصلي ياران خود را احياي امربه معروف ونهي ازمنكر ميدانند؛ چراکه نیکان و پاکان از جامعه رخت بر بسته اند، و افرادي بي ارزش و بيشخصیت و سزاوار هرگونه مذمت و نکوهش، جاي آن انسانهاي پر ارزش را گرفتهاند.
«فساد آشكار گشت ، نه كار زشت را دگرگون كنندهاي مانده است و نه نافرماني و معصيت را بازدارندهاي. با چنين دستاويز ميخواهيد در دار قدس خدا مجاور او شويد؟ و نزد وي از گراميترين دوستانش گرديد ؟ هرگز با خدا و بهشت او فسوس نتوان كرد ، و خشنودي او را جز به طاعت به دست نتوان آورد . لعنت خدا بر آنان كه به معروف فرمان دهند ، و خود آن را واگذارند ، و از منكر بازدارند و خود آن را به جا آرند . »[257]
این شرایط ناگوار، و ظهور انسانهاي بي مقدار، از زماني آغاز شد که خلافت اسلامي از محور اصلي منحرف گشت، و پستهاي کلیدي حکومت اسلامي به دنیاپرستان هوس باز، و ناپرهیزگاران بيارزش سپرده شد، و به قدري آنها در جامعه اسلامي نفوذ کردند که تغییر همه آنها در عصر حکومت اميرمؤمنان علي (علیه السلام) کاري بس مشکل و دشوار بود، و تمام جنگهایي که بر ضد آن حضرت به راه انداختند به واسطه این گروه رهبري ميشد.
واينجاست كه امام (علیه السلام) وظیفۀ اصحاب و یاران خود، در برابر چنين شرایط و اوضاعي را شكستن سكوت و احياي امربه معروف ونهي ازمنكر ميدانند چراكه با این وضعي که آنها در پیش گرفته اند و در برابر فساد، سکوت یا همکاري دارند نه امر به معروفي در کار است و نه نهي از منکر، هرگز نميتوانند به مقام قرّب خدا نایل شوند و در صف اولیاء الله قرار گیرند. واين است كه حضرت، سبب استواري جماعت مسلمين وشكست وذلّت منافقين واشرار را، التزام خوبان جامعه به فريضۀ امربه معروف ونهي ازمنكر معرّفي می فرماید. چراكه نتيجۀ امربه معروف، محكم كردن پشت مؤمنان وكمك به آنهادرراه انجام اين فضيلت است؛ ونتيجۀ نهي ازمنكر، خوار ساختن منافقان است.[258]
«پس آنکه به کار نیک واداشت، پشت مؤمنان را استوارداشت، وآن که از کار زشت منع فرمود بینی منافقان را به خاک سود.» [259]
اگر امربه معروف ونهی ازمنکر، به صورت جامع وکامل عملی شود، جامعۀ اسلامی به محیطی سازنده ورشددهنده تبدیل می شود که درچنین جامعه ای، بستر مناسبی برای تقیّد به احکام شریعت وتعالی روح واعتقاد مسلمانان فراهم خواهد شد.[260]
درجامعه ای که شرایط عمل به احکام دین، درسایۀ امربه معروف ونهی ازمنکر فراهم است و مؤمنان جامعه ، نسبت به اعمال واعتقادات یکدیگربی تفاوت نیستند، محیط رشد وتربیت صحیح برای همۀ مردم فراهم می شود ونادانان جرئت ارائۀ نظرات نادرست خود رانخواهند یافت.
« (خداوند) امربه معروف رابرای اصلاح کارهمگان، ونهی ازمنکررابرای بازداشتن بیخردان واجب كرد».[261]
هدف از امر به معروف، اصلاح حال توده مردم در امر دنيا و آخرتشان است. وهدف از نهي از منكر، جلوگيري از اعمال نادرست بيخردان است. زيرا اگر حاكم ديني درمقابل بيخرد نايستد، فساد او گسترش پيدا خواهد كرد و اين مخالف مصلحت توده مردم دنيا است.
ازعواملی که جامعه رادچار انحطاط می کند، نپرداختن به فریضۀ امربه معروف ونهی ازمنکر است. تمام فرامین واوامر الهی برای پیشرفت جوامع وقرار گرفتن آنها درمسیر الهی،لازم ومفیداست. ترک این فریضه، به ترک فرائض دیگر وعدم ردّمظالم وهمکاری باظالم وافزایش مفاسد اجتماعی می انجامد که هریک میتواند مانعی بزرگ درمسیر تربیت حقیقی انسان باشد.[262] اميرمؤمنان علی (عليهالسلام) درخطبۀ قاصعه، علّت لعن خداوند نسبت به گذشتگان را تنها مسئلۀ ترک امربه معروف ونهی ازمنکر ازطرف آنها دانسته است. [263]
امیر مؤمنان علی (عليهالسلام)در حکمتی زیبا، عمل نکردن به تکلیف واجبی چون امربه معروف ونهی ازمنکر و به دست فراموشی سپردن آن راسبب حاکمیت اشرار در جامعه معرفی میکنند؛ که دراین صورت نه تنها حق فردی افراد نادیده گرفته می شود، بلکه حقوق اجتماعی نیز ازبین خواهد رفت؛[264]ودرنتیجه جایی برای اجرای مقتضیات تربیت صحیح بشری باقی نمیماند.
ازديدگاه اميرالمؤمنين(عليهالسلام)، ترک امربه معروف ونهی ازمنکر، داراي آثار ونتايجي است[265] كه حضرت، دربخشي از كلام خود، بهآن اشاره ميفرمايند:
«امربه معروف ونهی ازمنکر را وامگذارید که بدترین شما حکمرانی شمارا بر دست گیرند! آنگاه دعا کنید واز شما نپذیرند.»[266]
اين مطلب داراي دو نكته است:
الف) افراد شرور وفاسد، زمام امور رابه دست می گیرند. پس درواقع، عاملی که می تواند ازتسلّط وحاکمیت افراد تبهکار جلوگیری کند، امربه معروف ونهی ازمنکر است.
میان حاکمیت اشرار و ترک امر به معروف و نهي از منکر علاوه براينكه رابطۀ معنوي و مجازات الهي وجود دارد، به نظر ميرسد که پیوندي منطقي نيز قابل اثبات است، چرا که یکي از مصادیق مهم امر به معروف و نهي از منکر اقدام به این دو در برابر حاکمان وقت است که اگر خلافي مرتکب شوند عامّه مردم به آنها تذکّر دهند و اگر معروفي را ترک کنند از آنها مطالبه نمایند. اگر این دو ترک شود و حاکمان هیچ گونه مانع و اعتراضي در برابر خود نبینند جسور ميشوند و اشرار بر جامعه اسلامى مسلّط ميگردند.
ب) با ترک امربه معروف ونهی ازمنکر و حاکمیت اشرار، دعای خوبان نیز اثری نخواهد داشت.
بعد ازتسلط بدان، خوبان به درگاه الهی می نالند وخداوند دعای آنها را مستجاب نمی کند، یعنی اثر رها کردن امربه معروف ونهی ازمنکر این است که خداوند رحمت خود را ازآن قوم می گیرد، وهرقدر خدا را بخوانند، دعای آنها به موجب این گناه مستجاب نمی شود. زیرا مردمی که زیربار مسئولیت نروند ووظیفۀ بزرگ پاسداری ازحق وقانون رارها کنند، باید درانتظار قدرتهای خودکامه وستمگر باشند.[267]
آثار منفی ترک امربه معروف ونهی ازمنکر، قبل ازهرچیز درخود تارک آن، ظاهر می گردد وشخصیت انسانی وارزشهای والای اخلاقی را از اومی گیرد.به تعبیر امیر مؤمنان (عليهالسلام)، واژگونی قلب وشخصیت انسان، براثر ترک امربهمعروفونهيازمنکر، سبب نابودی حیات انسانی اوو واژگوني در گودالهاي زشتيها ودركات جهنّم می شود؛[268] وآنان که صاحب روح بلند انسانی هستند، درمقابل انحراف دیگران نمیتوانند ساکت وبیتفاوت بمانند.
«نخست درجه ازجهاد که ازآن باز می مانید، جهاد با دستهاتان بود، پس جهاد با زبان، سپس جهاد با دلهاتان، وآنکه به دل کار نیکی را نستاید وکار زشت اورا ناخوش نیاید، طبیعتش دگرگون شود چنانکه پستی وی بلند شود وبلندیش سرنگون.»[269]
پس آن كسي که معروف رانشناخته ونمی پسندد وترویج نمی کند وبه انکار منکر نمی پردازد، بهره ای از کمالات انسانی نبرده، بلکه یک انسان وارونه است: ” قُلِبَ فَجُعِلَ أعلَاهُ أسفَلَهُ وَأسفَلُهُ أعلَاهُ”
«وازآنان کسی است که منکر راباز ندارد به دست ودل و زبان، چنین کسی مرده ای است میان زندگان.» [270]
تعبیر «مَیِّتُ الأحیَاءِ» به روشنی این نکته را تأیید می کند که امربه معروف ونهی ازمنکر،برای تحّرک وپویایی جامعۀ اسلامی درجهت رشد تربیتی افراد جامعه تشریع شده است. درواقع، شخصی که به این فریضه توجّه میکند وعامل به آن است، مانند روح زندهای است که رشد وهدایت وسعادت را درجامعۀ خود جاری میکند ودرمقابل، فردی که با ترک امربهمعروف ونهی ازمنکر، به صلاح وفساد جامعهاش بیتفاوت است، مانند مردهای دربین زندگان خواهد بود.
3.2.1. ياران مطلوب، نمونۀ آمرين به معروف وناهيان از منكر
ياران مطلوب اميرمؤمنان علي(عليهالسلام) همچون روح زندهاي دركالبد جامعه، آنرا از فساد وگمراهي ونابودي حفظ نمودند و با فداكردن جان و آسايش خود، همچون جهادگري آگاه، به امربهمعروف ونهياز منكر پرداختند چنانكه اين مطلب در تاريخ زندگي برخي از آنها به خوبي مشهود است؛ وآنچه در ذيل نام هريك از اين افراد بهعنوان نمونه ذكر ميشود، تنها مختصري از شيوه ومنش آگاهانۀ آنان در احياي امربهمعروف ونهي ازمنكر است.
عمّار ياسر مَذحِجي
عمّار ياسر، صحابۀ بزرگ پيامبر(صلّیاللهعليهوآله) ودوستدار اهلبيت عصمت وطهارت بود كه همچون روح زندهاي درجامعه، درمقابل بديها وزشتيها ميايستاد وزبان به اعتراض ميگشود. زمانيكه پيامبر خدا(صلّیاللهعليهوآله)، فرمان ساختن مسجد را درمدينه صادر كرد، عدّهاي سعي ميكردند كه كار بيشتري را به عهدۀ عمّار بگذارند. وقتي عمّار به عنوان اعتراض به كار آنها شعري را ميخواند كه درواقع خطابش به عثمان بن عفان بود، عثمان برآشفت وگفت: « اي پسرسميه، امروز شنيدم كه چه گفتي؛ به خدا قسم كه روزي همين عصا رابربيني تو خواهم نواخت.» رسول خدا(صلّیاللهعليهوآله) ازاين گفته بهخشم آمد وگفت: «ايشان رابا عمّار چه كار؟ اوآنان را به بهشت دعوت ميكند وآنان او را به سوي آتش ميخوانند…»
عمّار درزمان حكومت عثمان نيز، چهرۀ درخشان اعتراض عليه اوبود. او پيوسته ازاعمال ناهنجار وي وبنياميّه، كه عثمان آنها رابرسركارآورده بود، انتقاد ميكرد. عثمان هم كه ازپيش خاطرۀ تلخي از او داشت باوي با شدّت عمل رفتار ميكرد. ازجمله اينكه صندوقي پراز جواهر دربيتالمال بود؛ عثمان مقداري ازآنها رابرداشت تا زنانش خود را باآن زينت دهند. مردم به سختي به اين كار او اعتراض كردند واو راخشمناك ساختند.
عثمان بر منبر رفت وگفت: «ماهرمقدار بخواهيم از بيتالمال برميداريم، اگرچه بيني مردم به خاك ماليده شود.» درآن مجلس اميرالمؤمنين(عليهالسلام) حضور داشت وبه اين سخن او معترض شد. وقتي عمّار نيز اعتراض كرد، عثمان دستور داد كه او رابگيرند ونگاه دارند. سپس آنقدر او را مورد آزار قرار داد كه عمّار بيهوش شد.[271]
ابوذر غفاري
ابوذر غفاري، ازياران خاص وباوفاي اميرالمؤمنين(عليهالسلام)، اسراف، تبذير و بخششهاي ناهنجار خليفۀ سوم را تحمّل نكرد و عليه آنها به اعتراض پرداخت و تحريفهايي را كه ميخواستند براي پشتوانهسازي اين حاتمبخشيها درست كنند، قبول نكرد و اشتباهات خليفه و توجيهگري كعبالأحبار را آشكارا بين نمود؛ خليفه، او را كه فريادِ رساي عدالتخواهي بود به شام كه تازه مسلمان و ناآشنا به فرهنگ اسلام بود تبعيد كرد.[272]
معاويه نيز كه در شام، مانند شاهان زندگي ميكرد و اعمال قيصرگونه انجام ميداد و عملاً احكام اسلام را زير پا مينهاد، از فريادهاي ابوذر درامان نماند[273] و بهاين ترتيب به عثمان نوشت كه اگر ابوذر درشام بماند، آنجا را به آشوب خواهد كشيد. عثمان نيز دستور داد كه ابوذر را با سختترين و رنجآميزترين شكل ، به مدينه بازگردانند.[274]
ابوذر به مدينه آمد. نه شيوه عثمان تغييري كرده بود و نه موضع ابوذر ! پس اعتراض و فرياد و حقگويي و افشاگري او ادامه داشت ؛ و چون تطميعها و تهديدهاي دستگاه حكومت، تأثيري نداشت، شيوه برخورد حكومت به گونهاي ديگر شد. او به ربذه، بيابان خشك و سوزان، تبعيد شد[275] و خليفه بخشنامه كرد كه هيچ كس حق ندارد ابوذر را بدرقه كند.[276]
اميرمؤمنان علي(عليهالسلام) كه آن بخشنامه را ستمگرانه ميدانست، با فرزندان و تني چند از صحابيان، ابوذر را بدرقه كردو در جملاتي سنگين، مظلوميت ابو ذر را بيان فرمود.[277]ديگران نيز سخن گفتند تا مردمان بدانند كه ابوذر، اين صحابى بزرگ را حقگويي و ستم ستيزياش به ربذه ميفرستد، نه چيزهاي ديگر.[278]
تبعيد ابوذر، از جمله زمينههاي شورش عليه عثمان بود. او با قلبي آكنده از غم كه او را از مرقد مطهّر حبيبش، پيامبرخدا(صلّیاللهعليهوآله) جدا ساختند به ربذه رفت، درحاليكه هيچگاه زير بار مسئوليت حقگويي، شانه خالي نكرده بود. عبد اللَّه بن حواش كعبي ميگويد: «ابوذر را در ربذه تنهاي تنها ديدم، كه در سايۀ سايباني نشستهبود؛ گفتم:هان، ابوذر! تنهايي؟» گفت:«همواره امر به معروف و نهي از منكر، شعارم بود و حقگويي شيوهام و اين همه، همراهي برايم باقي نگذاشت.»[279]