هـم دهـر نـامساعـد هـم روزگــار باعــث این تیــره روزی مـا دارد هـزار باعــث
(همان:۱۵۵)
در بیت دیگر مصوّت بلند “آ” و “ای"، تکرار شده که در حقیقت نوعی اوج و فرود را نشان میدهد:
بی رواجیها عجب مـا را رواجی داده است خویش را در ناروایی ناروا میخواستیم
(همان:۲۹۴)
در جایی دیگر مصوّت بلند “او"، چهار بار آمده که با خواندن آن، تصویر و صدای فروریختن دنیا در ذهن خواننده تداعی میشود:
چرخ و عناصر ای نکو، دیریست بی بن تو به تو بر فرق ما آخر فرو میآید این دیوارها
(همان:۹۱)
ب: تکرار مصوّت کوتاه:
در بیت زیر، تکرار فراوان مصوّتهای کوتاه –َ و –ِ ، در رساندن مفهوم مورد نظر شاعر که بیان احساس اضطراب و بیقراری است، به خواننده کمک میکند:
قـرار رفتــه ز دل رفتــه تـــا ز دل فیـــاض خوش آنـکه در دل زارم قـرار باز آیـد
(همان:۱۹۷)
در بیت زیر مصوت کوتاه –ِ پنج بار آمده است و موسیقی شعر را دلنشین و تأمّل برانگیز ساخته است:
قسمت ما بیدلان زین گرد خوان صبح و شام نعمت الوان خون دل مرتب میرسد
(همان:۲۰۵)
تکرار چهار بار مصوّت کوتاه –ُ ، کاملاً تأکید و تأییدی برای تداعی مفهوم جمع و همبستگی است:
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
دشت و بیآبـی و شـب کوتـاه و ره دور و دراز زود بر بندید ای جمازهداران بارهـا۲
(همان:۹۱)
۲- تکرار هجا
شگرد تکرار هجا یا هجا آرایی، گونه گستردهتری از واجآرایی است. «هجا آرایی، تکرار چند باره هجا است و مانند واجآرایی، بنیادی آوایی و شنیداری دارد. از این روی میتواند در سیمای املایی و نوشتاری آن، دوگانگی باشد و اگر از مرز یک هجا به دو یا چند هجا فراتر رود، بار موسیقیایی و گوشنوازی سخن را افزون میسازد. هجا آرایی به پنجگونه همآغازی (تکرار هجا در آغاز چند واژه)، هممیانی (تکرار هجا در میان واژهها)، همپایانی (تکرار هجا در پایان چند واژه)، همپاغازی (تکرار هجا در پایان و آغاز دو واژه پیاپی) و پراکنده (تکرار هجا در چند جای واژهها) قابل تقسیم است»(راستگو،۲۶:۱۳۸۴). در شعر فیاض لاهیجی این ترفند به صورت همآغازی، و به میزان ۹۵ بار (معادل ۵۲/۷%) مشاهده شد.
در ابیات زیر تکرار هجاهای “یا"، “در"، “به” و “گر"، نمونهای از آرایه هجا آرایی هستند.
یـا تو را یک پیرهن یـارانهتر بایسـت بود یـا مرا یـک پرده مشتاقانهتــر بایست بــود
(دیوان فیاض لاهیجی،۱۲۹:۱۳۷۳)
عشق در اوّل شراری بود در دامان حسن گشت آخر شعله و در کفر و در ایمان گرفت
(همان:۱۵۲)
نه بـه من باز گذارد نه بـه خود کار مرا بـه درنگــم بفرستــد بــه شتــابم نبــرد
(همان:۱۶۰)
گـر خود نگویم اینکه وفا بود یا نبــود گـر بود گـر نبــود فرامــوش کــردهانـــد
(همان:۱۶۱)۳
۳- تکرار واژه
مهمترین ابزار شعر واژه است. هر گاه لفظ و یا واژهای عیناً و یا با اندک تغییری تکرار شود، سبب زیبایی کلام میشود. در این زیبایی، قرینهسازی و ایجاد وحدت نقش مؤثری دارد. «اگر چه واژهها از پیش ساخته و مهیا هستند، اما گزینش و تألیف آنها بر عهده شاعر است و اتفاقاً یکی از عواملی که شعر را زیبا و دلنشین میسازد، انتخاب درست کلمات است»(عمرانپور،۱۶۷:۱۳۸۸). تکرار واژه، نواخته شدن دوباره و یا چند باره یک آهنگ است و همین نکته، گوش خواننده را نوازش میدهد. «شاعر آفرینشگر میتواند حروف و واژهها را کنار هم بنشاند و همآغوش سازد که موسیقی متناسب و همآهنگ با مضمون و حالات عاطفی پدید بیاید» (وحیدیان کامیار،۲۹:۱۳۷۹).
در این پژوهش تکرار واژه به صورت انواع جناس (تام، زاید، با اختلاف حرف، مکرر، خط، اشتقاق، شبهاشتقاق و محرّف)، تکریر (ردالصدر إلی العجز، ردالعجز إلی الصدر و عکس لفظی)، تکرار نحوی و انواع سجع (موازنه و مزدوج) آمده است.
۱-۳ جناس
جناس یکی از آرایههای لفظی بدیع است که شاعران و نویسندگان در طول عمر زبان پارسی دری از آن بهره جستهاند و بنابراین از اهمیّت به سزایی برخوردار است. از جناس تعاریف گوناگونی چه در ادب عربی و چه در زبان پارسی شده است.
برخی بر این باورند شمس قیس رازی (ف ۶۴۴ه.ق) که از دقیقترین و با ذوقترین دانشمندان علوم بلاغی است، از جناس تعریف کاملی ارائه میدهد و میگوید: «جناس، الفاظ به یکدیگر مانند کردن است و آن چند نوع باشد. تام، ناقص، زاید، مرکب، مزدوج، مطرّف، لفظ، خط و همه پسندیده و مستحسن باشد. جناس در نظم و نثر، سبب رونق سخن میشود و آن را دلیل فصاحت و گواه اقتدار شمارند بر تنسیق سخن، ولیکن به شرط آن که بسیار نگردد و بر هم افتاده نباشد و در بیتی دو لفظ یا چهار لفظ بیش نیاید به تقسیمی مُستوی»(قیس رازی،۲۶:۱۳۷۳).
حال آنکه جرجانی (ف ۴۷۴ه.ق) تعریفی دیگر ارائه میدهد که تا حدودی تعریف شمس را نقض میکند. «آنچه بر زیبایی جناس میافزاید، معنی است و لفظ به تنهایی در زیبایی جناس نقش تعیین کننده ندارد و بدین جهت است که زیاده روی و میل شدید در آوردن جناس ناپسند است. زیرا معانی همیشه به سویی که جناس آن را میکشاند، میروند و الفاظ، خدمتگذاران معانی و مفاهیم هستند و زبان، فرمانبردار آنها میباشند»(جرجانی،۳۵:۱۳۷۴). در تعریف شمس، تأکید روی لفظ است و در حالیکه در تعریف جرجانی، تأکید روی معنی است و جرجانی مقوله جناس را با توجه به معنی مجازی آن مورد توجه قرار داده است.
نکتهای که در تحلیل زیبایی جناس باید افزود، این است که جناس نمایشی از نوع کثرت در عین وحدت است. زیرا الفاظ آن از حیث صورت با یکدیگر وحدت دارند. در حالی که معانی تنوع و کثرت دارند و «شباهتهای لفظی و اختلاف معانی، لذّتی خاص پدید میآورد، لذّتی که از آن به زیبایی و یا درک زیبایی تعبیر میشود و هنرها و مسائل بلاغی، در واقع نمودی از پیوند عناصر متجانس یا غیر متجانس، در یک مجموعه کلامی است که از نیروی هوشمندی و استعداد خدادادی انسان نشئت گرفته است»(تجلیل،۱۴:۱۳۷۱).
۱-۱-۳ جناس تام
در تعریف جناس تام آمده است «جناس تام آن است که لفظ (مجموعه صامتها و مصوّتها) یکی باشد و معنی مختلف، یعنی اتّحاد در واک و اختلاف در معنی، فرق معنایی از جمله و فحوای کلام دانسته میشود. جناس تام همان سخن گفتن از لغات مشترک، یعنی لغات چند معنایی در بحث علم اصول و دلالت در منطق و معنیشناسی است و از آنجا که محل التقای مباحث معنایی و مباحث لفظی است، اهمیّت بسیار دارد»(شمیسا،۳۹:۱۳۷۸).
برخی بهترین نوع و هنریترین گونه جناس را جناس تام دانستهاند و درباره زیبایی جناس تام گفتهاند که در آن دو واژه جناس شکلی یکسان دارند و همگونیشان، موسیقی گوشنوازی ایجاد میکند و چون در عین یک شکل بودن، دو چیزند، لذّت کشف و شگفتی را نیز به خواننده میچشانند و سبب زیبایی بیشتر کلام میگردند(کزازی،۴۸:۱۳۸۵).
جناس تام در دیوان فیاض لاهیجی، نسبت به سایر جناسها، کمترین بسامد را دارا میباشد و به تعداد ۱۸مورد آمده است که معادل ۷۹/۲ درصد از بسامد انواع جناس در شعر او میباشد. فیاض از واژههایی نظیر “داد” و “گره"، به عنوان جناس تام در شعر خود آورده است.
در بیت زیر به صورت هنری، کلمه “داد” در دو معنی به کار رفته است. داد اول، فعل است از مصدر دادن و داد دوم، اسم به معنی حق و انصاف است:
کتــابت میتـوان داد، داد بیقـــراران را سحاب خشک حسرت میدهد مشتاق باران را
(فیاض لاهیجی،۷۵:۱۳۷۳)
در جایی دیگر دو لفظ “گره"، جناس تام است. خطا در مصراع نخست، به معنی مشکل است و گره در مصراع دوم، منظور پیچیدگی زلف یار میباشد: