- عوامل سیاسی
- عوامل جغرافیایی
- عوامل اقتصادی
- عوامل نظامی(طاهری موسوی،110:1387).
2-11-اقتدار ملی
اقتدار ملی یک ملت در دنیای جهانی شدنهای قرن بیست و یکم، نمیتواند تابع تعاریف و مفاهیم کلاسیک این مفهوم باشد. به عبارت دیگر قدرت و اقتدار یک ملت را در این دوره نمیتوان بر اساس اقتدار نظامی(زمینی، دریایی، هوایی، فضایی و اتمی) مورد ارزیابی قرار داد.در این ارتباط به شوروی پیشین میتوان اشاره کرد که یکی از مقتدرترین و مجهزترین نیروهای رزمیجهان را در اختیار داشت. اما بی بهره بودن این کشور از اقتدار ملی ناشی از اتکا به نظام حکومتی مردم سالار، نظام اداری پویا و اقتصاد ملی سالم سبب سقوط آن ابرقدرت گردید. در واقع در قرن بیست و یکم، آن چیزی که سبب قدرت قابل ارزیابی هست، توان یک ملت در اعمال اراده ملی خود در درون و ماورای مرزها است.(مجتهدزاده،79:1381)
اعمال اراده ملی یک حکومت در عرصههای داخلی و خارجی زمانی تحقق مییابد که آن حکومت بتواند به مجموعه ای از ابزارهای قانونی، سیاسی، اقتصادی، اقتصادی و دفاعی دسترسی داشته باشد. این مجموعه مفهوم قدرت ملی را در اتکا به یک نظام حکومتی مردم سالارانه، توام با اقتصادی پیشرفته، نیروی دفاعی ورزیده مجهز که بتواند موازنههای لازم منطقه ای را واقعیت دهد و در چشم اندازی از خواستهای پسندیده ملی، منطقه ای و جهانی آن ملت پیگیری کند، تحقق میبخشد. واقعیت یافتن قدرت ملی با چنین تعریفی عملی نیست مگر برخوردار بودن آن ملت از یک نظام سیاست گذار آگاه که بتواند اراده ملی خود را در چارچوب منافع ملی تعریف کند و در سیاستهای برنامه ریزی شده، هوشیارانه در داخل واقعیت بخشد و ادامه آن را به کمک یک دیپلماسی ورزیده و پویا در بعد فرامرزی پیگیری کند(مجتهدزاده،79:1381).
2-12-منافع ملی
مفهوم منافع ملی هم در تحلیل سیاسی و هم در عمل سیاسی به کار میرود. این مفهوم به عنوان وسیله ی تحلیل سیاسی حوزه ای است برای بحث و ارزیابی کفایت و سمت گیری سیاست خارجی کشور، و در مقام وسیله ی عمل سیاسی ابزاری است برای توجیه، تأیید یا نفی عملکردهای زمامداران سیاست خارجی و دولت مردان کشور.(روشندل،32:1388)
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
شکل 2-1: الگوی سلسله مراتبی منافع ملی
منبع:(حافظ نیا،123:1389)
منافلع ملی در شرایط زمانی و مکانی گوناگون مورد تعریف گوناگون قرار میگیرد و در هر زمان و مکانی شامل عناصر و پدیدههای مختلف است. در هر تعریفی که از منافع ملی صورت گیرد، حضور دو عنصر حتمیاست که عبارتند از یکپارچگی سرزمینی و منافع اقتصادی کشور با همه ی موارد و مسایل امنیتی مربوط به آنها. در تعاریف گوناگون حتی ایدئولوژی حکومت را نیز میتوان نسبت به دیگر پدیدههای تشکیل دهنده منافع ملی در الویت ویژه قرار داد. اما در یک نظام حکومتی دموکراتیک این پدیده نمیتواند به عنوان نخستین تعریف منافع ملی باشد.(مجتهدزاده،80:1381).
2-13-رابطه منافع ملی با قدرت
مورگنتا، نقطه عظیمت در بررسی مسائل محوری مناسبات بین المللی را تکیه بر طبیعت بشر میداند. او معتقد است که اگر سیاست مداران خواستار موفقیت هستند باید، در درجه اول منافع خود و کشورشان را با اندیشه جستجو قدرت و کاربردشان پیوند دهند. از آنجا که طبیعت بشر ناقص است، بنابراین جامعه نیز نقص دارد. این مسئله سبب میشود که اصول اخلاقی در مناسبات رایج در جوامع انسانی به طور کامل اجرا نشود، بلکه میتوان از خلال منافع متضاد به آن نزدیک شد. اهداف سیاست خارجی نباید بیرون از امکانات قدرت موجود یک کشور باشد. زیرا اگر آرزوهای کشورها نامحدود است، اما منابع تأمین این آرزوها بسیار محدود است. بنابراین باید خواستهای مطلوب را از خواستهای ضروری بازشناخت. خواستهای ضروری منافع ملی کشور را تشکیل میدهند. در عین حال هدفهای ضروری نیز از حیث اولویت بندی میتوانند درجه بندی شوند. به طور کلی در این ارتباط هماهنگ کردن خواست ها و اهداف کشورها با قدرتی که برای دستیابی به این اهداف لازم است، محور نظریه ی سیاست بین المللی مورگنتا را تشکیل میدهد. (روشندل،44:1388).
2-14- امنیت
اگر به جستجو براي يافتن مطالبي در خصوص امنيت پرداخته شود تا قبل از سال 1980 چندان مطلبي به دست نمي آيد. دليل اصلي عدم گسترش امنيت به مثابه يك مفهوم در روابط بين الملل را در نحوه نظرپردازي آن در كتاب ها و مقالات بايد جست.امنيت مقولهاي پيچيده و تامل برانگيز است كه درك زواياي گوناگون آن نيازمند طراحي تئوريهاي كلان با قابليت سطوح مختلف داخلي و خارجي، فردي و اجتماعي، خود و كلان و به كارگيري مفاهيم جا افتاده و با ظرفيتي است كه در مجموع توان فهم پديدههاي سياسي را افزايش ميدهد. (افتخاري، 1378: 26)
مقولهاي به نام امنيت، قدمتي به بلنداي تاريخ بشريت دارد. بشر از همان ابتداي زندگي بر روي كره خاكي، با معماي امنيت و چگونگي برخورداري از آن دست به گريبان بوده است. بدين جهت مفهوم امنيت قدمتي كهن تر از مفهوم جامعه، اجتماع و غيره دارد، چرا كه فرد حتي در زمان زندگي مجرد خود نيز با مشكل امنيت روبرو بوده است. اما با تكامل زندگي اجتماعي بشر و شكل گيري چهارچوبههاي نوين، گفتار پيرامون امنيت نيز ضرورت خاصي يافت و از اين جاست كه مقوله امنيت و دستيابي به آن، نقطه حركتي مناسب در انديشه دانشمندان عصر گذشته و حال بوده است. در اين راستا در مباحث فلسفي و سياسي انديشمنداني چون افلاطون، ارسطو، هابس، جان لاك و روسو به ويژه امنيت ملي و ساز و كارهاي دستيابي به آن از مباحث محوري آنها به شمار مي آيد.
افلاطون و ارسطو امنيت را وظيفه حكومت و عدالت را ضرورت دستيابي به آن ميدانند. هابس وضع طبيعي را مظهر ناامني و جنگ همه عليه همه به حساب آورده و قرارداد اجتماعي را وسيلهاي براي تأمين امنيت و رهايي از ناامني ميداند موضوعي كه در انديشه لاك و روسو نيز از منظري متفاوت مشاهده ميشود. (فاستر،60:1376)
امنيت را در مجموع داراي دو معناي ايجابي يعني وجود احساس رضايت و اطمينان خاطر نزد دولتمردان و سلبي يعني نبودن ترس، اجبار و تهديد مي دانند. (افتخاري، 1378: 27)
امروزه دو تعريف از امنيت وجود دارد. يكي مربوط به ذهني گراهاست و ديگري مربوط به عينيگراها. عينيگراها مثل مورگنتا[17] امنيت را مستقل از ذهينيت افراد ميداند كه ما به آن امنيت وجودي ميگوييم. دومي كه مكمل اين است و ذهنگرا و عقلگرا است، از داخل يك دريافتهايي از امنيت دارد يعني مردم ميگويند ما از چه ميترسيم و چه چيزي ميخواهيم. (افتخاري، 1378: 59).
2- 15- امنیت ملی
از آن جا كه مفهوم امنيت ملي با نيازهاي دولت ها، حكومت ها و رژيم ها و مفاهيمي چون حفظ و كسب قدرت گره خورده بيشتر در معرض آسيب پذيري قرار گرفته است.والتر ليپمن[18] معتقد است «هر ملتي تا جايي داراي امنيت است كه در صورت عدم توسل به جنگ مجبور به رها نمودن ارزشهاي محور نباشد و چنانچه در معرض چالش قرار گيرد بتواند با پيروزي در جنگ آن را حفظ كند». (نظری،46:1389)
پنه لوپه هارتلند[19] امنيت ملي را عبارت ميداند از «توانايي يك ملت براي پيگيري موفقيت آميز منافع ملي خود در هر جاي دنيا به همان نحوي كه خودش آنها را ميبيند». (روشندل، 1373: 11)
كالج دفاع ملي كانادا امنيت ملي را يا اينگونه تعريف ميكند: «راه و روش زندگي قابل پذيرش براي همه مردم مطابق با نيازها و آرزوهاي مشروع شهروندان، اين امر شامل رهايي از حمله يا فشار نظامي، براندازي داخلي و نابودي ارزشهاي سياسي- اقتصادي و اجتماعي كه براي كيفيت زندگي ضروري هستند ميشود». (ربيعي، 1383: 13)
رابرت ماندل[20] نيز امنيت ملي را چنين توصيف مي كند: « امنيت ملي شامل تعقيب مادي و رواني ايمني است و اصولاً جزء مسووليت حكومت هاي ملي است تا از تهديدات مستقيم ناشي از خارج نسبت به بقاي رژيم ها، نظام شهروندي و شيوه زندگي شهروندان خود ممانعت به عمل آورند. (ماندل، 1379: 51)
بوزان نيز تشريح ميكند كه امنيت ملي از لحاظ مفهومي ضعيف و از نظر تعريف مبهم است ولي از نظر سياسي مفهومي قدرتمند باقي مانده است، چون مفهوم نامشخص امنيت ملي راه را براي طراح راهبردهاي بسط قدرت توسط نخبگان سياسي و نظامي باز ميگذارد. وي در سالهاي اخير تلاشهاي زيادي براي گسترش مفهوم امنيت ملي انجام داده است. وي 4 تبيين ممكن را براي علت پيشرفت ضعيف مفهوم امنيت ملي به دست ميدهد:
1- مفهوم امنيت با تعريف ساده در ضديت است و پيچيدگي موضوع باعث شده تحليل گران از آن روي گردان شوند و به دنبال مفاهيم قابل پيگيري بيشتر بروند.
2- وجود دامنه مشترك بين اين مفهوم و مفهوم قدرت در شرايط رودر رويي جدي است. قدرت مفهوم مسلط بوده و امنيت صرفاً پيامد طبيعي انباشت و اعمال مؤثر قدرت و به ويژه قدرت نظامي است.
3- دليل سوم در ماهيت اعتراضات مختلف عليه مكتب رئاليسم افراطي تا پايان دهه 1970 ميباشد.
طرفداران آرمانخواهي الگوي واقع گرايان را به طور خطرناكي خودپسندانه و بيش از حد متمركز روي جنگ، آن هم در جهان مسلح به سلاح اتمي مي دانستند.
4- ماهيت مطالعات استراتژيك اين مفهوم كه به عنوان يك رشته فرعي حجم بسيار گسترده از مطالب تجربي در مسائل سياست نظامي را به خود اختصاص داده است. (بوزان[21]، 1378: 20)
در بررسي مساله امنيت ملي همه آن چه گفته شد اين است كه حكومتها به سادگي ميتوانند از ارتباط بين امنيت خود و دولت براي افزايش قدرت كنترل بر سياستهاي داخلي بهره گيرند، حكومتها از لحاظ فردي يا سازماني منافع خاص خود را دارند و از طريق وارد كردن مساله امنيت ملي به محيط داخلي ميتوانند قدرت خود را عليه مخالفان خود افزايش دهند.
امنيت بستر تحقق ارزش ها و اهداف است و يك نظام حكومتي حاضر است براي حفاظت از امنيت ملي همه منابع خود را تخصيص دهد. لذا مهم ترين اهدافي كه در اين خصوص بيان شده است عبارت است از:
1- حفظ استقلال و تماميت ارضي
2- تحقق رفاه مردم و ثبات سياسي كشور
3- حفظ و اشاعه ارزشهاي ملي و اقتصادي
- فراهم كردن امكانات فراغت خاطر نسبت به تهديدات اجتماعي (ماندل، 1379: 34).
2-15-1- ويژگي هاي امنيت ملي
1- نسبي بودن امنيت:
در جهان فعلي دستيابي به امنيت مطلق غير ممكن است زيرا قدرت كه مبناي تحصيل امنيت است متغير، متفاوت و نسبي است و بالطبع امنيت حاصل براي دولتها نيز نسبي ميگردد. بنابراين با تغيير ميزان قدرت و وجود تهديدات بالقوه و بالفعل حتي قويترين دولتها نيز امنيت مطلق ندارند. (كاظمي،40:1386).
2- ذهني بودن امنيت:
اصولاً احساس امنيت و عدم آن امري ذهني است كه ريشه در اعتقادات و باورهاي مذهبي، اخلاقي و فرهنگي مردم و رهبران يك كشور دارد كه جمع بندي اين باورها و اعتقادات باعث ميشود يك ملت يا رهبران آن، كشوري را دشمن و كشور ديگري را دوست تلقي نمايند. بدين ترتيب تعريف از امنيت و فقدان آن برداشتي ذهني است كه حتي با تغيير رهبران سياسي اين مفهوم تغيير مييابد. (كاظمي،37:1386)
3- تجزيه ناپذير بودن امنيت: