ارزش تشویقی موفقیت*انتظار موفقیت= انگیزش
بنا به فرمول بالا، مقدار زمان و کوششی که افراد مایل اند صرف انجام یک تکلیف یا کاری بکنند(یعنی میزان انگیزش آنان) برابر است با حاصل ضرب دو عامل زیر:۱)سطح انتظارشان در رابطه با اینکه تا چه حد آن کار را با موفقیت انجام خواهند داد ۲) میزان ارزشی که برای انجام آن کار قائل اند یا فایده و پاداشی که از انجام آن کار نصیبشان می شود. ویژگی فرمول بالا این است که دو متغیر یا عامل اصلی آن، یعنی انتظار موفقیت و ارزش تشویقی ناشی از موفقیت، در هم ضرب میشوند. خاصیت ضرب شدن این است که بالا بودن سطح هر عامل بر افزایش سطح نتیجه، یعنی انگیزش، تأثیر فراوان دارد. در مقابل، هرگاه یکی از دو عامل صفر باشد نتیجه نیز صفر خواهد شد، یعنی انگیزش فرد برای انجام تکلیف برابر با صفر خواهد شد. به عنوان مثال اگر دانش آموز یا دانشجویی بر این باور باشد که در امتحانی که در پیش رو دارد موفق خواهد بود (انتظار بالا)، و اگر موفقیت در آن امتحان برایش مهم باشد(ارزش بالا)، آنگاه انگیزش او نیز بالا خواهد بود. اما اگر هر یک از دو عامل صفر باشد (این گونه باور کند که در امتحان موفق نخواهد شد یا موفقیت در آن برایش مهم نباشد)، انگیزش او صفر خواهد بود. در این فرمول، ارزش*انتظار همان مفهوم خود کار آمدی است خود کارآمدی یا خود کار آمدی تصوری به باور شخص نسبت به توانایی اش برای انجام یک رفتار به منظور رسیدن به یک هدف مربوط است. بنا به گفته آندرسون و بورک[۷۸] (۲۰۰۰) «در چارچوب نظریه انتظار ضربدر ارزش، معلمان برای اینکه دانش آموزان را نسبت به یادگیری برانگیزانند باید هم به آنان کمک کنند تا برای فعالیتهای آموزشگاهی و علمی ارزش قائل شوند و هم آنان را مطمئن سازند که اگر به اندازه کافی بکوشند در آن فعالیتها موفق خواهند شد» بنا به گفته وولفولک (۲۰۰۴)، به فرمول انتظار ضربدر ارزش عامل هزینه[۷۹] نیز اضافه شده است. یعنی ارزشی که شخص برای یک تکلیف قائل است هم به بر آورد او از ارزش آن تکلیف و هم به هزینه ای که صرف انجام آن می شود وابسته است.«در ارتباط با هزینه تکلیف، یادگیرنده ممکن است مقدار کوشش یا سایر منابع مورد نیاز برای انجام تکلیف را مورد ملاحظه قرار دهد»(فتسکو و مککلور۲۰۰۵ ، به نقل از سیف۱۳۹۱).
جدول ۲-۲ – نکات آموزشی در مورد نظریه انگیزش پیشرفت
-
- انگیزش پیشرفت، گرایشی نسبتاً پایدار است، و به عنوان بخشی از شخصیت فرد معرفی شده است.
-
- افراد دارای انگیزش پیشرفت بالا، می خواهند کامل شوند و کارکرد خودرا بهبود بخشند.
-
- این افراد در برابر فشارهای اجتماعی بیرونی، مقاومت نشان میدهند.
-
- این افراد مسئولیت پذیرند.
-
- این افراد گرایش بیشتری به گزینش راه های مختلف نشان میدهند، و بیشتر به کارهایی دست میزنند که احتمال متوسط موفقیت دارد.
-
- کسب موفقیت در تکالیف آسان برای افراد دارای انگیزش پیشرفت لذت بخش نیست، بلکه کسب توفیق در تکالیف چالش انگیز برای این افراد مهم و افتخار آفرین است.
- این افراد برای حل مشکلات و رسیدن به موفقیت بسیار کوشا هستند و وقتی شکست می خورند، کوششهای خود را بیشتر میکنند و به فعالیت ادامه میدهند تا موفق شوند.
منبع: (بیابانگرد،۱۳۸۴)-(سیف،۱۳۹۱)-(موزلیا و همکاران،۲۰۱۰).
شکل ۲-۳- طرح نظری رویکردهای انگیزشی
۲-۳-۴- تاریخچه ای از رابطه انگیزش پیشرفت و پیشرفت تحصیلی
نظریه انگیزش پیشرفت بر تحقیقات اولیه هوپ(۱۹۳۰)، سیرز ( ۱۹۴۰)، مک کللند(۱۹۶۱) و اتکینسون( ۱۹۶۷) استوار است. این نظریه بر نقش هدف در موفقیت و شکست دانش آموز تأکید دارد. مطالعات اولیه هوپ(۱۹۳۰)، تجارب افراد را در زمینه موفقیت و شکست تشریح کرد. او می گفت که افراد پس از کسب موفقیت، سطح هدف خود را بالا میبرند و پس از کسب شکست آن را پایین می آورند(گلاور،۱۳۸۳).
موری( ۱۹۳۸) نیاز به پیشرفت را میل به غلبه بر مشکلات، تمرین قدرت، تمرین برای انجام دادن امور مشکل و تلاش برای اجرای هر چه سریعتر کارها تعریف کردهاست. او نیز، مانند دیگران معتقد است که لذت پیشرفت در رسیدن به هدف نیست، بلکه در گسترش و تمرین مهارتهاست، به بیان دیگر این فرایند است که انگیزش پیشرفت را فراهم میکند( استکی و همکاران،۱۳۸۹).
یک دهه بعد سیرز(۱۹۴۰) از طریق تجربه جالبی که درباره هدفهای کودکان دبستانی انجام داد به طراحی نظریه انگیزش پیشرفت دست یافت، کودکانی که تاریخچه ثابتی از موفقیت داشتند به نحو شایسته تری توانستند از عهده انتقادات وارد بر عملکرد خود بر آیند و اهداف صحیح تر و ثابت تری را انتخاب کنند، در برابر به نظر رسید که شکست مداوم – به خصوص در مورد دانش آموزانی که دارای سابقه شکست بودند- موجب شد تا اهدافی را انتخاب کنند که به شکل غیر واقع بینانه بزرگ یا کوچک بود. مک کللند(۱۹۶۱) مطالعه در مورد نظریه انگیزش پیشرفت را ادامه داد و شرایطی را که افراد در آن موفق به تأمین نیاز به پیشرفت میشوند بررسی کرد. یکی از همکاران نخستین مک کللند به نام اتکینسون کار تدوین نظریه معاصر انگیزش پیشرفت را ادامه داد. اتکینسون(۱۹۶۵،۱۹۶۶،۱۹۶۷) در مجموعه ای از آزمایشهایی که یاد آور تحقیقات سیرز بود، نشان داد که کسانی که به موفقیت گرایش دارند اهدافی را با دشواری متوسط انتخاب میکنند، در حالی که افرادی که از شکست نگرانی دارند اغلب اهدافی را بر می گزینند که یا بسیار بزرگ و یا بسیار کوچک است(گلاور،۱۳۸۳).