(کوری ۲۰۰۲)
دوره سوم: درطول سالهای (۱۹۶۰) با انتشار کتاب هنر انسان شدن شروع شد.در این دوره تمرکز برماهیت خودبودن و صادقانه بودن بود.فرایند شخص باتجربه ای بودن توسط گشودگی تجربه،علاقه به شخص وتجاربش،ارزشیابی درونی وتمایل به سوی اهداف از مشخصات این دوره است و در طی سالهای (۱۹۶۰) راجرز وهمکارانش با اجرای تحقیقات وسیع و جامع وبهره گیری از نتایج به دست آمده از روان درمانی به آزمایش گسترده فرضیات این رویکرد پرداختند.راجرز در تحقیقاتش به چگونگی یادگیری مردم در روان درمانی علاقه مند بود.او کیفیت رابطه بین مراجعه ودرمانگر را به عنوان یک عامل تسهیل کننده که منجر به تغییر شخصیت می شود معرفی کردهاست یکی از نکات برجسته در کارهای تحقیقی راجرزظرافتهای کاری اوست که بررسی آن ها جذابیت های خاص خود را دارد. (کوری ۲۰۰۲)
دوره چهارم: در خلال سالهای ۱۹۷۰ تا ۱۹۸۰ بود که با رشد ملاحظه آموزش و تدریس در صنعت گروها و مشکلات تصمیم گیری و جستجو برای صلح جهانی مشخص شده است.به خاطراینکه راجرزازحوزه گسترده ای تأثیرپذیرفته است(علاقه او به اینکه مردم چگونه به خودشان ودیگران تسلط مییابند و اختیار خودشان را در دست می گیرند)،این تأثیرات نتیجه خود را در روان درمانی گذاشته اند واین دلیلی است که رویکرد مراجع محوری عمدتاًً به نحو گسترده ای برای افراد و گروه ها به کار رفته است.سایرحوزه های مهم بکاررفته در این رویکرد شامل آموزش خانواده،رهبری ومدیریت،رشد سازمانی،مراقبتهای سلامتی،فعالیتهای بینالمللی وبین فرهنگی ورابطه کشورها میباشد.ازسال۱۹۷۰تا ۱۹۸۰ راجرز فعالیتهایش را به سمت کاربرد رویکرد مراجع محوری در سیاست و مخصوصاً درصلح جهانی معطوف کرد. (کوری ۲۰۰۲)
روان درمانی
روان درمانی فرآیندی است که مشاور با سازمان و نحو عملکرد «خود» سروکار دارد.روان درمانی یک فرایند یادگیری است که بدان طریق فرد می کوشد با بهره گرفتن از روش های مناسب توانایی گفتگو با خودش را کسب کند وبدان وسیله اعمالش را کنترل کند.این شیوه درمانی نظریه « اگر- پس » است و هیچگونه متغیر مزاحم و مداخله کننده ای در آن وجود ندارد.
روان درمانی در معنای وسیع آن رها کردن استعدادهایی است که قبل از فردی که بالقوه،با استعداد وتواناست وجود دارد.خصوصیات عمده این شیوه است که:
۱( مراجع را در مراکز درمان قرار میدهد واو را عامل اصلی تصمیم گیری
میداند.
۲) کیفیت رابطه مشاوره ای را مهم ترین عامل در ایجاد تغییر درشخصیت میداند.
۳) توجه زیادی به تکنیک ندارد بلکه برنگرشهای مراجع ومشاوره درجریان درمان تأکید میکند.
۴) در جریان مشاوره به جای تکیه بر اطلاعات،سوابق،تشخیص وتجویز برمحتوای احساسی وعاطفی اعمال و گفتار مراجع تکیه میکند. (شفیع آبادی ۱۳۷۵)
فرضیه های کلی این رویکرد:
باربارا تیماند برودلی فرضیات کلی این رویکرد که اساس روان درمانی مراجع محور را تشکیل میدهند به این شرح ذکر کردهاست:
۱) اعتقاد به اینکه انسانها طبیعتاً سازنده هستند.
۲) اعتقاد به اینکه انسانها طبیعتاً اجتماعی هستند.
۳) اعتقاد به اینکه حرمت نفس یک نیاز اساسی انسانها میباشد و در رابطه درمانی از استقلال و حرمت نفس افراد با حساسیت حمایت می شود.
۴) اعتقاد به اینکه اشخاص اساساً برای درک واقعیت برانگیخته میشوند و موقعیتهای واقعی را جستجو میکنند.
۵) اعتقاد به اینکه ادراکها تعیین کننده بزرگ تجارب فردی و رفتاری هستند،بنابرین برای فهم افراد باید تلاش به فهم همدلانه آن ها کرد.
۶) اعتقاد به اینکه هرفرد به نوبه خودش منحصر به فرد است وافراد باید درمورد خودشان اطلاعات بروز دهند و خودشان را رشد دهند ونه اینکه در گروه ها وسازمانها رشد یابند.
۷) اعتقاد به اینکه اشخاص خودشان را می شناسند وحمایت میکنند،تحت این عنوان که آن ها کسانی هستند که میتوانند مدتی را به چهارچوب مرجع قیاس درونی و بیرونی خودشان بپردازند.
۸) اعتقاد به اینکه آن ها از مورد کنترل قرار گرفتن وتحت تسلط بودن شخص دیگری پرهیز میکنند وبه جای آن کوشش میکنند کنترل اعمال خودشان در دست گیرند.
۹) اعتقاد به مفهوم کامل بودن فرد.
۱۰) نسبت به نظریه وعمل تعهد واحترام وجود دارد. (باربارا تیماند برودلی ۱۹۸۶)
اهداف مشاوره گروهی
در مشاوره گروهی:
در مشاوره گروهی مراجع- محوری بر احساسات،تصورات و اراده فرد تأکید فراوان می شود واعتقاد بر آن است که رابطه حسنه وپذیرا بین مراجع ومشاوره به تحقق خویشتن منجر میگردد وهمین تحقق خود، هدف نهایی مشاوره به شمارمی رود. (شفیع آبادی ۱۳۷۵)
به اعتقاد راجرز (۱۹۵۱،۱۹۷۱) اصول اساسی مشاوره گروهی مراجع محوری به شرح زیر قابل ذکر است:
۱) انسان به طور فردی یا گروهی اگر از ترس ووحشت فارغ باشد رفتار سازگار ومناسبی خواهد داشت.
۲) زندگی و هستی هرفرد حاصل تجربیات زمان حال وتجربیات اوست.
۳) اگر فردی میخواهد که روابط دیگران با او حسنه باشد باید در نحوه رفتارش تجدید نظر کند.
۴) هر فردی در رفتارش با موانع و مقاومتهایی مواجه است تا زمانی که جایگزینهای مناسبی برای مقاومتها پیدا نشود نمی توان انتظار داشت تغییرات مناسبی در رفتار به وجود آید.
۵) عکس العمل انسانها به چگونگی احساسات آنان نسبت به یکدیگر بستگی دارد.
۶) حمایت وپذیرش غیرشرطی موجب میگردد که انسان آنچه را که در درون دارد بازگو کند.
۷) با تأکید به زمان حال در رفتار کنونی می توان رفتار فرد راتغییر داد.
۸) مشاوره نیز باید از قوانین گروه تبعیت کند وبه عنوان الگویی برای دیگر اعضا باشد.
۹) هر یک از اعضای گروه میتواند محدودیتهایی را برای گروه معین ومشخص کند.
۱۰) هر فردی در مقابل فعالیتهای گروه مسئول است.
۱۱) گروه میتواند تمام امکانات وفرصت های لازم وضروری برای تغییر رفتاررا ایجاد کند. (شفیع آبادی ۱۳۷۵)
فرایند درمان و رابطه درمانی
پیروان نظریه مراجع محوری درمورد رابطه درمانی که هسته تغییر در رویکرد مراجع محوری است مطالبی گفته اند.عقیده اساسی در درمان مراجع محوری به این نحو است که درمانگر به مراجع علاقه مند است وگرایش دارد و در یک جوعاطفی مناسب وابستگی به خودشکوفایی مراجع را ترفیع می بخشد. (بوزارت ۱۹۹۱)
فرایند درمان مداخله درعدم هماهنگی هایی است که میان ارگانیزم تجربه گر فرد ومفهوم «خود» او رخ داده است.نظریه انسانی درمان مراجع محوری را می توان به شکل فرضیه داده «اگر- پس» بیان کرد.این فرضیه مولد آن است که اگر شرایط خاصی در جلسه درمان برقرار شود،آنگاه نتایج وتغییرات مطلوب وخاصی در رفتار مراجع ظاهر خواهد شد. (شفیع آبادی ۱۳۷۵)