۱۳) نظریه آنافروید[۱۲۱]: آنافروید به ناخودآگاه اهمیت میداد و بر اساس همدلی تأکید داست، علاوه بر آن، به نقاشی و رنگ آمیزی کودکان در حین بازی نیز بسیار توجه می کرد. پس از آنافروید، ملانی کلاین[۱۲۲] هم با تأکید بر ناخودآگاه، معتقد بود که باید فعالیت خود به خودی را جایگزین تداعی آزاد کرد. بر اساس نظریه ملانی کلاین برخوردهای احساسی و نگرانی های کودک در بازی آشکار می شود.
۱۴) کارل راجرز[۱۲۳]: راجرز معتقد به مراجع محوری یا درمان غیرمستقیم بود.او اعتقاد داشت که باید شرایط درمانی را ایجاد کرد تا مراجع خودش شخصا تجربه و تغییر کند و در انتخاب نوع بازی آزاد باشد. به طور کلی کارل راجرز معتقد بود که به منظور کنترل رفتار کودک نباید هیچ گونه تلاشی انجام داد زیرا مراجع خودش توانایی حل مسائل را دارد و تنها لازم است که شرایط فراهم باشد. بنابر نظریه راجرز اصل پایه در درمان غیرمستقیم عبارتند از:
۱-ایجاد رابطه گرم و صمیمی با کودک؛
۲- پذیرش کامل کودک همان گونه که هست؛
۳- ایجاد آزادی عمل در کودک به طوری که در ابراز احساسات خود آزاد باشد؛
۴- شناخت احساسات کودک و منعکس کردن احساسات کودک به او، به صورتی که از رفتار خود، آگاه شود؛
۵- احترام گذاشتن به کودک؛
۶- جهت ندادن به رفتار کودک( کودک رهبر و درمانگر پیرو او باشد)؛
۷- شتاب نکردن در درمان ( درمان فرایند تدریجی است)؛
۸- توجه درمانگر به محدودیت های کودک؛
۱۶) نظریه ژان پیاژه: پیاژه معتقد بود بازی راهی برای دسترسی به جهان بیرون و لمس آن به گونه ای است که با وضعیت کنونی فرد مطابقت داشته باشد.
۲-۹-۲- ارزش درمانی بازی و بازی درمانی
رویکردهای متفاوتی در روان درمانی کودکان مورد استفاده قرار گرفته است. اما صرفه نظر از جهت گیری خاص آن ها، تقریبا همه آن ها دارای یک باور مشترک هستند: استفاده از بازی یا محیط بازی، به عنوان ویژگی اجتناب ناپذیر تشخیص و درمان برای کودکانی است که مشکل دارند. به این دلیل که:
۱-بازی به کودکان اجازه میدهد تا احساسات خود را به صورتی کارآمد بیان کنند و برای انجام این کار، بازی راهی طبیعی است.
۲- بازی به بزرگسالان اجازه میدهد که وارد دنیای کودکان شوند و به کودکان نشان دهند که آن ها را به رسمیت می شناسد و می پذیرد. وقتی یه بزرگسال با یک کودک بازی میکند، نوعی تساوی قدرت موقتی وجود دارد و کمتر احتمال دارد که کودک از جانب بزرگسال احساس تهدید کند.
۳- مشاهده کودکان در حین بازی، به بزرگسالان کمک میکند تا آن ها را بهتر درک کنند.
۴- از آنجا که بازی برای کودکان لذت بخش است، کودکان را ترغیب میکند تا آرام باشند و از این رهگذر اضطراب و حالت دفاعی آنان را کاهش میدهند.
۵- بازی فرصت هایی را برای کودکان فراهم میسازد تا مهارت های اجتماعی را که ممکن است در سایر موقعیت ها سودمند باشند، به دست آورند.
۷- بازی به کودکان فرصت میدهد تا نقش های جدید را بازی کنند و در محیطی ایمن رویکردهای گوناگون حل مسئله را مورد آزمایش قرار دهند( هیوز، ۲۰۰۵)
بازی در درمان کودکان همیشه یک وسیله ارتباطی است، که با کلمات یعنی وسیله ارتباطی بزرگسالان قابل مقایسه میباشد. همه درمان ها به یک رابطه و وسیله ارتباطی نیاز دارند. بنابرین بازی به عنوان یک وسیله با بازی به عنوان یک تکنیک متفاوت است. بازی، زمانی که برای اهداف تشخیصی و درمانی به کار می رود یک تکنیک است. بازی امکان عملکرد های مختلفی را برای کودکان فراهم میکند، کودک میتواند نقش های جدیدی را تمرین کند، سعی میکند تجارب جدیدی را کسب کند، هیجانات را ابراز کند، و یاد بگیرد که چگونه با خیالات و واقعیات روبرو شود. این موارد بازی را به یک ابزار درمانی فوق العاده مبدل میکند(اورسبرن[۱۲۴]، ۲۰۰۲). بازی درمانی، استفاده از بازی در طول جلسات درمان است. بازی درمانی به عنوان یک فرایند بین فردی است که در آن درمانگر آموزش دیده به طور سیستماتیک قدرت های شفا بخش بازی را برای کمک به مراجعانش در حل مشکلات روانشناختی شان به کار میبرد( شفر، ۱۹۹۳ به نقل از اورسبرن، ۲۰۰۲).
۲-۹-۳- رویکردهای مختلف در بازی درمانی
اولین مدافع مطالعه بازی کودکان جهت درک و آموزش آن ها روسو[۱۲۵] بود. او در کتاب امیل عقایدش را در مورد اهداف آموزش کودک بیان نمود. او این واقعیت را تشخیص داد که ایام کودکی مرحله ای از رشد است و کودکان، مردان و زنان کوچک نیستند. به علاوه او متوجه ارزش زیاد دوران کودکی و بازی های کودکانه شد. با این حال تعاریف روسو در مورد بازی بیشتر در خط اهداف تعلیم و تربیت بود تا منطبق بر کاربرد های تحقیقاتی و درمانی( لندرث[۱۲۶]، ۱۹۹۱).
رویکرد روان تحلیل گری
ریشههای بازی درمانی همانند بسیاری از مداخلات روان شناختی دیگر، زاییده ی تئوری روان تحلیلی فروید و رویکرد وی به درمان است. بیشتر کارهای اولیه با کودکان بر اساس روش های فروید انجام گرفت تا پیشنهادات روسو. اولین مورد استفاده واقعی از بازی در درمان مربوط است به پسری پنج ساله – هانس کوچولو – مبتلا به بیماری هراس که ماجرایش ثبت گردیده است. زمانی که فروید با هانس کوچولو کار می کرد،هیچ یک از پیشنهادهای روسو را تعقیب ننمود و برای درک هانس، خود یک کودک نگردید، بلکه بیشتر از طریق پدر هانس عمل می کرد تا راهی بیابد که کودک را به دوران بزرگسالی عقلی برساند. این میل و علاقمندی به روانکاوی در سال های اولیه کودکی مهم ترین منبع درمانی در بازی درمانی مدرن است( اورسبرن، ۲۰۰۲).
برای درک این نکته که چرا درمانگران روان تحلیلگر، در درمان کودکان از بازی استفاده میکنند، ابتدا باید آگاه باشیم که برای موفقیت در روان تحلیل گری سه شرط اساسی وجود دارد:
نخست این که بیماران باید انگیزه بسیار زیادی برای تغییر داشته باشند.
دوم اینکه بیماران باید بتوانند با درمانگر خود به انتقال[۱۲۷] دست یابند.
سوم اینکه بیماران باید بتوانند به فرایند تداعی آزاد بپردازند. آن ها باید آنقدر از لحاظ کلامی مسلط باشند که افکار و احساس های درونی و عمیق خود را در حضور درمانگر در قالب واژه ها بیان کنند، آن ها باید بتوانند به طور آزادانه درباره هر چیزی که در هر لحظه به ذهنشان خطور می کند، صحبت کنند( هیوز، ۲۰۰۵).