هر خانواده ای شیوه های خاصی را در تربیت فردی – اجتماعی فرزندان خویش به کار میگیرد. این شیوه ها که شیوه های فرزندپروری نامیده می شود، متاثر از عوامل مختلف از جمله عوامل فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی میباشد(باربارا، ریچارد، جولیه و رابرت[۱۶]، ۲۰۱۴).
اصطلاح فرزندپروری از ریشه پریو [۱۷] به معنی “زندگی بخش” گرفته شده است. منظور از شیوه های فرزند پروری، روشهایی است که والدین برای تربیت فرزندان خود به کار میگیرند و بیانگر نگرشهایی است که آن ها نسبت به فرزندان خود دارند و همچنین شامل معیارها و قوانینی است که برای فرزندان خویش وضع میکنند. ولی باید پذیرفت که رفتارهای فرزند پروری به واسطه فرهنگ، نژاد و گروههای اقتصادی تغییر میکند(ماش و بار کلی[۱۸]، ۲۰۱۲).
شیوه های فرزند پروری به روش هایی اطلاق می شود که والدین در برخورد بافرزندان خود اعمال میکنند، که میتواند در رشد و تکامل فرد در دوران کودکی و خصایص بعدی شخصیت وی تاثیر فراوان و عمیقی داشته باشد(ماش و بار کلی، ۲۰۱۲).
۲-۱-۲ نظریه ها و دیدگاه هایی درباره شیوه های فرزند پروری
۲-۱-۲-۱ نظریه بامریند[۱۹]
در اوایل دهه ۱۹۶۰ بامریند پژوهشی را با بهره گرفتن از مشاهده طبیعی، مصاحبه با والدین وسایر شیوه های پژوهش بر بیش از ۱۰۰ کودک سن مدرسه اجرا کرد. یافته ها سه ویژگی را آشکار ساخت: پذیرش یا روابط نزدیک – کنترل – استقلال دادن که با ترکیب سه ویژگی، چهار سبک فرزندپروری به دست آمد که در هر یک از این ویژگیها با هم تفاوت دارند.
۱- فرزندپروری مقتدرانه[۲۰]
این روش موفق ترین روش فرزندپروری است، که پذیرش و روابط نزدیک، روش های کنترل سازگارانه و استقلال دادن مناسب را شامل می شود. والدین مقتدر، صمیمی و دلسوز و نسبت به نیازهای کودک حساس هستند. آن ها قاطع هستند اما دخالت گر و محدود کننده نیستند. شیوه های انضباطی آن ها به جای تنبیه بودن، حمایت کننده است. این والدین قوانین و رهنمودهایی را پی ریزی میکنند که فرزندان آن ها چنان بار میآیند که از آن ها پیروی کنند و اغلب برای مطیع سازی از استدلال و منطق بهره میجویند و به منظور توافق با کودک با او گفت وگو میکنند. از رفتارهای نامطلوب نمیترسند و تاب مقاومت در برابر عصبانیت کودک را دارند و به تلاشهای کودک در جهت جلب حمایت و توجه پاسخ میدهند و از تقویتهای مثبت بیشتری استفاده میکنند. این والدین در بعد محبت نیز عملکرد خوبی دارند و در ابراز محبت و علاقه و مهربانی دریغ نمیورزند. آن ها حقوق ویژه خود را به عنوان یک بزرگسال میشناسند و به علایق فردی و ویژگیهای خاص کودک خود نیز آگاهی دارند. در کل این والدین در عین گرم و صمیمی بودن با فرزند خود، کنترل کننده و مقتدر هستند. این شیوه به فرزندان کمک میکند تا با هنجارهای اجتماعی بهتر سازگار شوند(بامریند، ۱۹۶۰؛ به نقل از آنگولد، کاستلو و ارکانلی[۲۱]، ۲۰۱۳).
۲- فرزندپروری مستبدانه[۲۲]
این روش از نظر پذیرش و روابط نزدیک پایین، از نظر کنترل اجباری بالا و از نظر استقلال دادن پایین است. والدین مستبد، سرد و طرد کننده هستند. نمایش قدرت والدین اولین عاملی است که این شیوه را از دیگر شیوه ها متمایز میسازد. در این سبک فرزندان چنین بار آورده میشوند که از قوانین سختگیرانه ای که به وسیله والدین به وجود میآید پیروی کنند. نتیجه شکست در پیروی از چنین قوانینی معمولاً تنبیه و اعمال زور است که برای کنترل کودکان خود از شیوه های ایجاد ترس استفاده میکنند. والدین مستبد معمولاً نمی توانند دلیلی که پشت این قوانین است را توضیح دهند. اگر از آن ها خواسته شود که علت را توضیح دهند ممکن است به سادگی پاسخ دهند “چونکه من اینچنین گفتم”. این والدین خواسته های زیادی دارند اما در قبال فرزندانشان پاسخ دهنده نیستند. این والدین انتظار دارند، فرمان های آن ها بدون چون و چرا اطاعت شود. والدین در شیوه استبدادی کمترین مهرورزی و محبت را از خود نشان میدهند(برت و کروگر[۲۳]، ۲۰۱۱).
۳-فرزندپروری آسان گیرانه[۲۴]
در این سبک، والدین مهرورز و پذیرا هستند ولی متوقع نیستند، کنترل کمی بر رفتار فرزندان خود اعمال میکنند و به آن ها اجازه میدهند در هر سنی که باشند، خودشان تصمیم گیری کنند، حتی وقتی که هنوز قادر به انجام آن نیستند. خانواده این والدین نسبتاً آشفته است. فعالیت خانواده، نامنظم و اعمال مقررات، اهمال کارانه است. والدین سهل انگار در عین آنکه به ظاهر نسبت به کودکان خود حساس هستند، اما توقع چندانی از آن ها ندارند. این والدین بسیار بندرت به فرزندان خود اطلاعات صحیح یا توضیحات دقیق ارائه میدهند. آن ها از روشهای احساس گناه و انحراف استفاده میکنند. این والدین همچنین در بیشتر موارد در مواجهه با بهانهجویی و شکایت کودک، سر تسلیم فرود میآورند. این والدین به ندرت به فرزندان انضباط را یاد میدهند و به ندرت با فرزندان خود ارتباط برقرار میکنند، و معمولاً بجای یک والد جایگاه یک دوست را دارند(باردلی[۲۵]، ۲۰۱۳).
۴- فرزندپروری بی اعتنا[۲۶]
در این روش، پذیرش و روابط پایین، کنترل کم و بی تفاوتی کلی نسبت به استقلال دادن وجود دارد. این والدین اغلب از لحاظ هیجانی جدا و افسرده هستند و وقت و انرژی کمی برای فرزندان صرف میکنند. در حالی که این والدین نیازهای پایه ای فرزندان را برآورده میکنند، اما عموماً از زندگی فرزندانشان گسسته هستند. در موارد افراطی حتی ممکن است فرزندان خود را طرد یا در رفع نیازهای آن ها اهمال کند (هولسشن[۲۷]، ۲۰۱۴).
۲-۱-۲-۲ الگوی شفر[۲۸]
شفر با مطرح کردن ابعاد گرمی/ سردی و آزادی/ کنترل، یک الگوی فرضی در مورد روابط والدین- کودک ارائه داد و آن را به چهار دسته تقسیم میکند:
۱- والدین با محبت و آزاد گذارنده
این والدین کسانی هستند که معمولاً به عنوان والدین نمونه شناخته میشوند. کودکان آن ها دارای استقلال بوده و رفتار اجتماعی مناسبی دارند. محبت و گرمی توام با آزادی موجب می شود به علت داشتن فضای مناسب برای برون ریزی هیجانی و عدم وجود پاسخهای نامناسب از سوی والدین، حالتهای پرخاشگری در کودکان چنین خانواده هایی دیده نشود.
۲- والدین با محبت و محدود کننده
گاهی محبت والدین محدودیتهایی را به دنبال دارد. این والدین فرصت کسب تجربه و یادگیری را از کودکان سلب میکنند. آن ها با محبت افراطی، آزادی لازم را از کودکان خود سلب میکنند.
۳- والدین متخاصم و محدود کننده