میدانیم این طبقات از وجود زنان و فرزندان زیاد خود بهره اقتصادی نمیبردهاند. انگلس نیز در استدلالی مشابه و البته بدون اشاره به «رسم زن بها» با تاکید بر نقش نیروی تولید و مالکیت خصوصی معتقد است که مردان برای «حفظ بقا» و «جاودانگی» خود مجبور بودند داراییهاشان را به پسران همخونشان واگذار کنند؛ لذا نیروی بازتولید و رابطه جنسی همسرانشان را به شدت کنترل کردند تا احتمال وجود وارثان بیگانه و غیرهمخون را به صفر برسانند. این استدلال نشان میدهد که نظام پدرسالاری برآمده از مالکیت خصوصی و طبقاتی، تک همسری اجباری را برای زنان و چند زنی را برای مردان اجتنابناپذیر میکند (انگلس: ۱۳۷۹). در جامعه عشایری بر خلاف جامعه روستایی چند زنی بسیار محدود است. در گذشته که ساختار سیاسی سنتی بر ایلات و عشایر حاکم بوده است چند زنی میان رؤسای ایلات و طوایف وجود داشته است که بعضی از کلانتران و خوانین بین هفت تا هشت زن و در مواردی حتی بیش از ۲۰ زن را به همسری بر میگزیدند. در میان روستائیان، چند زنی بیش از عشایر کوچ رو بوده است که عقیم بودن زن، نداشتن اولاد پسر، پیری و بیماری زن، عامل اقتصادی و ازدواج با بیوهی برادر، از جمله دلایل چندزنی بوده. اگرچه در دوران گذشته ساختار چندزنی میان ایلات و عشایر ایران مرسوم بود, اما با پیدایش جامعه جدید امروزی تغییرات ساختاری در حوزه اجتماعی- فرهنگی و اقتصادی- معیشتی نیاز به نیروی انسانی که در گذشته از اهمیت تولیدی برخوردار بود, را از بین برده است.
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
۳-۸- رویکرد روانشناختی
خانواده و فضای حاکم بر آن نقش موثر و تعیین کننده ای در رشد روانی، شکل گیری شخصیت و سلامت روانی اعضای خانواده دارد. در ایران با توجه به فرهنگ و اخلاق عمومی جامعه اثرات منفی و حتی مخرب چند همسرگزینی بسیار زیاد است. آنچه حائز اهمیت است توجه به آسیب ها و لطمات روحی و روانی فروانی است که زنان در مواجهه با چنین شرایطی متحمل آن میشوند، آسیبی که دیر یا زود دامن فرزندان سپس جامعه را خواهد گرفت. ازدواج برای زن به مثابه یک تولد است و پس از ازدواج وابستگی بین زن و شوهر بیشتر از اطرافیان است. زن خواهان توجه و علاقه از طرف شوهر خود است ولی اگر این خواسته او مورد غفلت قرار گیرد، فضای زندگی برای او آمیخته با ناامنی و تعارض روانی و مرگ عاطفی و از همه مهم تر احساس بی اعتمادی خواهد شد. احساس بی اعتمادی موجب می شود که زن زندگی با شوهر را بی فایده تلقی کند و اگر به طور رسمی و به دلایل مختلف نتواند از شوهرش طلاق بگیرد عملا جدا از او و در حقیقت با فرزندان و برای آنان زندگی کند. در واقع چندهمسری سبب احساس شکست در زندگی، احساس تنهایی و بروز مشکلات اجتماعی و خانوادگی در زنان می شود که در نهایت منجر به نقار خانوادگی می شود و این احساسات به شدت منفی منجر به اختلالات روانی زنان، به ویژه افسردگی می شود. مردی که اقدام به ازدواجهای متعدد می کند در واقع به دلیل شرایط اقتصادی و تامین حداقل هزینه مورد نیاز برای زندگی همسران و فرزندانش باید اوقات زیادی از روز و حتی برخی از ساعات شب را دور از آنان سپری کند و همچنین قادر به رعایت عدالت در اموری مانند تقسیم وقت و اقامت نزد همسران خود نیستند (افرا،۱۳۸۹). بیشتر زنان تن به مسئله چندزنی و داشتن هوو نمیدهند و عکس العملهای شدیدی در مقابله با این موضوع انجام می دهند که ناشی است از این باور که زنان این دگرگونی اجتماعی و خانوادگی را اجحاف در حق زن و فروپاشی زندگی میدانند (همان،۱۳۸۹). ساختار خانواده تاثیر زیادی بر افزایش آسیب های اجتماعی فرزندان دارد. انزوا، عدم پذیرش، فقدان مشارکت های گروهی و افزایش جرم و بزهکاری در ساختارهای خانوادگی نابهنجار در سطح بسیار بالا قرار دارد. سلامت روانی کودکان در خانوادههای چندزن بسیار پائین تر از کودکان در خانواده های تک همسر میباشد. زیرا در خانوادههایچندزن، رقابت و کشمکش بر سر منابع ارزشمند و مشترک، بسیار بالا است (کرمانی،محمدی،۱۳۸۷).
۳-۹- بررسی تاریخی اخلاق زناشویی و ازدواج در میان اقوام مختلف
افراد و جوامع مختلف درباره اینکه چه کسانی را باید مزدوج محسوب کرد نظرات بسیار متفاوتی دارند. اقوام آچ در پاراگوئه میگویند اگر یک مرد و یک زن در یک کلبه بخوابند ازدواج کرده محسوب میشوند. اما اگر یکی از آنها رخت خوابش را به کلبهی دیگری ببرد، آنها دیگر مزدوج به حساب نمیآیند به همین سادگی یک طلاق توافقی صورت میگیرد. برای اقوام کریپاکو در برزیل، ازدواج یک فرایند تدریجی و تعیین نشده است. یک دانشمند که با این قوم زندگی کرده است توضیح میدهد که: ” هنگامی که یک زن ننوی خود را در کنار مردی آویزان کند و برایش آشپزی کند، آنگاه افراد جوانتر قبیله میگویند که آنها ازدواج (کانیوکانا) کرده اند. اما گویندههای مسنتر، با آنها مخالفند، آنها میگویند که دو نفر تنها زمانی ازدواج کرده محسوب می شوند که نشان داده باشند که میتوانند از هم حمایت کرده و در کنار یک دیگر دوام بیاورند. بچه آوردن و دوام آوردن هنگام سختیها، باعث تحکیم ازدواج است (جونس،۱۹۹۴).
ویل دورانت در جلد اول تاریخ تمدن صفحه ۶۰ مىگوید:
«در بعضى نقاط ازدواج به صورت دسته جمعى صورت مىپذیرفته به این معنى که گروهى از مردان یک طایفه گروهى از زنان طایفه دیگر را به زنى مىگرفتهاند. در تبت مثلا عادت بر آن بوده است که چند برادر چند خواهر را به تعداد خود به همسرى اختیار مىکردهاند به طورى که هیچ معلوم نبود کدام خواهر زن کدام برادر است و یک نوع کمونیسم در زناشویى وجود داشته و هر مرد با هر زن که مىخواسته همخوابه مىشده است.
در عربستان سعودی و مصر معاصر، نوعی از ازدواج وجود دارد که به آن « ازدواج مسیار» گفته می شود این نوع ازدواج، توسط مردانی که توان مالی پاینی دارند انتخاب می شود و همین طور توسط مردانی که به دنبال روابطی انعطاف پذیر هستند. شوهر می تواند از یک «مسیار» به راحتی بیرون بیاید و با زنان دیگر، بدون اطلاع همسر اولش ازدواج کند. مسلمانان ثروتمند گاهی در تعطیلات قرارداد مسیار میبندند تا به آنها امکان دهد بدون شکستن اصول مذهبیشان، به روابط جنسی بپردازند. سهیلا زین العابدین، از انجمن بین المللی دانشجویان مسلمان در مدینه میگوید تقریبا ۸۰ درصد از ازدواج های مسیار به جدای ختم میشوند و بیان می کنند: «یک زن همه حقوقش را از دست میدهد حتی اینکه چه مقدار شوهرش را دیدار کند توسط خلق و خوی مرد تعیین می شود.» (جاوید،۱۳۸۹).
اقوام “نایار” یعنی ساکنان بومی هند جنوبی نوعی از ازدواج دارند که ضرورتا شامل هیچ نوع فعالیت جنسی، هیچ انتظاری از تدوام، و هیچ زندگی مشترکی نمی شود. در حقیقت، عروس ممکن است هیچگاه پس از آنکه مراسم ازدواج صورت میگیرد شوهر را دوباره دیدار نکند. اما از آنجاییکه در نظام آنها اجازهی طلاق وجود ندارد، ثبات و پایداری این ازدواجها می تواند برای انسانشناسان مثالزدنی باشد (ابرامسون و پینکرتون[۱۹]، ۲۰۰۲). در میان اقوام سیرینو، امری متداول است که برادران با خواهران ازدواج کنند، که به خودی خود شکل دهنده نوع کاملا متفاوتی از برادری بانچ است. در این قوم، ازدواج با خودی بدون هر نوع مراسم یا آیینی صورت میگیرد: بدون هر نوع مبادله دارایی ها یا عهد و پیمان و یا حتی یک ضیافت (التمن[۲۰]،۱۹۸۹). در میان قوم «واروا» که در جنگلهای برزیل زندگی می کند، روابط معمول به طور دورهای به حالت تعلیق در میآیند و جای خود را به روابط آیینی که به آن روابط «ماموس» گفته می شود می دهند. حین این جشنها، بزرگسالان آزادند تا با هر که دلخواه شان است آمیزش جنسی داشته باشند. این روابط، محترم شمرده میشوند و این باور وجود دارد که اثر مثبتی بر بچههایی که در نتیجه آن درست میشوند دارد. در کوههای پیرامون لوگولیک در نزدیکی مرز استانهای یونان و سچوان در چین جامعهای ۵۶ هزار نفری وجود دارد که نظام خانوادگیشان برای قرنها، مسافران و محققان را سرگشته و مجذوب خود کرده است. قوم موسو، به دریاچهی” لوگو” به عنوان الههی مادر احترام میگذارند. زبان آنها نوشتاری نیست و در قالب دونگپا ارائه می شود. یعنی تنها زبان تصویریای که در جهان امروز همچنان مورد استفاده قرار میگیرد. آنها هیچ واژهی برای “قتل” یا “تجاوز جنسی” ندارند. زندگی موقرانه و پرآرامش قوم موسو همراه است با آزادی و خودمختاری جنسی تقریبا مطلق هم برای مردان و هم برای زنان. سال ۱۲۶۵ مارکوپلو از ناحیهی موسو عبور کرد و بعدها با اشاره به رفتار جنسی آنها، چنین مینویسد:"آنها با این موضوع که یک فرد بیگانه یا هر مرد دیگر به همسران، دختران، و یا هر زن دیگر در خانه شان رابطه جنسی برقرار کند هیچ مشکلی ندارند. برای آنها این عمل در واقع یک منفعت بزرگ قلمداد می شود و عقیده دارند این حرکت باب میل الهه ها و بت هایشان است و در نتیجه ی این عمل، الهه ها و بت ها به ایشان کالاهای مادی فراوان ارزانی می کنند. قوم موسو، این مقررات قانونی خود را ” سبسبه” اطلاق می کند که به معنی ” قدم زدن” است، به همین دلیل اکثر انسان شناسان گمان کرده اند که منظور الگوی “ازدواج گردشی” است و از این رو موسو را در لیست فرهنگهایی قرار دادهاند که دارای نظام” ازدواج” هستند(جونس[۲۱]،۱۹۹۴).
همانطور که این نمونهها نشان میدهد، بسیاری از معیارهایی که در زمان کنونی و معاصر از آنها به عنوان مولفههای ذاتی ازدواج یاد می شود به هیچ وجه جهان شمول نیستند. انحصارطلبی جنسی، معاوضهی دارایی ها، حتی تصمیم به ماندن در کنار یک دیگر برای مدتی طولانی، در بسیاری از روابطی که روانشناسان و انسان شناسان تکاملی اصرار دارند آنها را «ازدواج» بنامند هیچ یک از این معیارها مطرح نیست. به گفتهی ادوارد ویلسون، “همه آنچه میتوان از بررسی تاریخ ژنتیکی انسان نتیجه گرفت این است که در گذشته، در مقایسه با امروز، اخلاقیات جنسی آزادانهتری بر انسان حاکم بوده است، که طی آن کارکرد فعالیتهای جنسی بیش از هر چیز تحکیم پیوند اعضای گروه بوده است و تنها در وهلهی دوم به عنوان ابزاری برای تولید مثل مطرح بوده است (براون[۲۲]،۱۹۹۲).
۳-۱۰- بررسی تاریخی اخلاق زناشویی و ازدواج در ایران
ازدواج و اخلاق مربوط به آن به عنوان بخشی از فرهنگ اجتماعی هر قوم و ملتی همواره در طول تاریخ حیات انسان مورد توجه و مطالعه قرار داشته است و کهنترین تمدنهای شناخته شده بشری در مورد آن دستورالعملها و قواعدی لحاظ داشته اند. ایرانیان نیز بعنوان یکی از قدیمیترین فرهنگها و تمدنهای جهان از این قاعده مستثنی نبودهاند. به شهادت مورخان یونانی، پارسیان که بنیانگذاران تمدن ایرانی- آریایی شناخته میشوند، مردمانی لذت جو و تقلیدپذیر از فرهنگها و آداب و رسوم ملل همجوار بودند. این خوی و خصلت همواره در مردمان این سرزمین بصورت پایدار و ماندنی نسل به نسل به میراث رسیده است.
آداب مربوط به زناشویی و ازدواج، هر دو به نسبتی یکسان در رابطه با این عقیده قابل توجه و بررسی است. نیمه نخست حکومت قاجارها یعنی تا اوایل حکومت ناصرالدین شاه دوران سنتی و قدیم اینگونه آداب و رسوم است و از نیمه دوم آن که با آشنایی گستردهتر ایرانیان با فرهنگ و تمدن اروپایی آغاز میگردد، بتدریج خلقیات جنسی از نوع فرنگی آن در جامعه رسوخ و تسری مییابد، چنان که در سالهای پایانی عصر قاجاریه، بیشتر آداب و رسوم اجتماعی مربوط به روابط جنسی بخصوص در شهرهای بزرگی مانند تهران، متاثر از رسومات اروپاییان است (قرائیان،۱۳۸۹).
۳-۱۰-۱- نگاهی گذرا به اخلاق زناشویی ایرانیان درعصر باستان
۳-۱۰-۱-۱- عصر هخامنشیان
در باب زناشویی و زندگی خانوادگی این دوران میتوان از نقل قولهای از هرودت که او را کهنترین مورخ موجود در باب تاریخ ایران باستان است دریافت که فرهنگ جنسی ایرانیان در این دوران، تقریبا پیشرفته و کامل بوده است. هر چند اطلاع دقیقی از کم و کیف آن در دست نیست و برخلاف یونانیان، آثار هنری دوران هخامنشی نیز در این مورد کاملا پرده پوش است.
چندهمسری و داشتن زنان عقدی یا رسمی و غیرعقدی در بین شاهان و اشراف هخامنشی امری رایج و متداول بوده است، چنانکه هرودوت میگوید:« هر کدام از آنها چند زن عقدی دارد ولی عده زنان غیر عقدی بیشتر است. بهترین صفت را پس از رشادت در این میدانند که پسران زیاد بدنیا آورند و به اشخاصی که بیش از سایرین زاد و ولد کرده اند، شاه همه ساله هدیه میدهد. اولاد تا سن ۵ سالگی نزد پدران خود نمیروند و در میان زنان بزرگ میشوند به جهت اینکه اگر مردند، پدر غصه نخورد»
استرابون، مورخ دیگر یونانی نیز بر سیستم چندهمسری در میان اشراف و اعیان تاکید دارد:
« پارسیان زنان غیر عقدی بسیار دارند و منظورشان داشتن اولاد زیاد است. موقع ازدواج در اوایل بهار است. داماد تمام روز را از خوردن غذا خودداری می کند ولی قبل از اینکه داخل اطاق زفاف شود قدری میوه یا مغز استخوان شتر میخورد.» (قرائیان،۱۳۸۹).
۳-۱۰-۱-۲- عصر اشکانیان
در باب اخلاق جنسی پارتها، از آنجا که بسیاری از اسناد و مدارک مربوط به آنان بوسیله ساسانیان منهدم گشت، اطلاع چندانی نداریم و مختصر اطلاعاتی که از این دوره بدست می آید مربوط به مورخین رومی است.
هرودیان عقیده دارد که در باب زناشویی، پارتها همانند پارسیان به تعدد زوجات وفادار بودند، اما بیش از یک زن عقدی نمیتوانستند نگاه دارند. تعدد زنان غیر عقدی در میان آنها بخصوص در خانواده سلطنتی از زمانی متداول شده بود که به ثروت و حکومت رسیده بودند، زیرا زندگی صحراگردی مانع از داشتن زنان متعدد است. شاهان اشکانی زن عقدی خود را از شاهزاده خانمها یا حداقل زنان پارتی بر میگزیدند و زنان غیر عقدیشان از دیگر ملیتها خصوصا یونانیان بود.
چناچه زنی از شوهر طلاق میگرفت تا زمان حیات وی حق ازدواج نداشت و مرد فقط در چهار مورد مجاز به طلاق زن بود:۱- هنگامی که زن عقیم و نازا بود.۲- به اعمال مرتبط با جادوگری دست میزد.۳- فساد اخلاقش اثبات میشد.۴- ایام قاعده را زا شوهر پنهان میکرد.
چهار مورد فوق مشخصه بارز بسیاری از جوامع پدرسالار است. هنگامی که از روابط زناشویی فرزندی حاصل نمیشد، مرد مجاز بود زن را طلاق دهد و معمولا کسی نمیپرسید ممکن است ایراد از سوی شوهر باشد. در مورد جادوگری نیز با توجه به اینکه این فن در معنای خاص خود کار هر کسی نبود و از آن سر رشته نداشت، احتمالا تلاش زناننگون بختی بود که میکوشیدند با توسل به اوراد و ادعیه و داروهای عجیب و غریبی که از سوی جادوگران و طالع بینان به آنان داده میشد مهر و محبت شوهر را بخود جلب کرده و از تعداد زنان رقیب خویش بکاهند و چنانچه این تلاش به رسیدن آسیبی به شوهر منجر میشد، آسانترین مجازاتشان همانا طلاق داده شدن بود.
در مورد فساد اخلاقی نیز جامعه چنانکه مردان را مجاز به داشتن زنان متعدد میدانست، زن را بخشی از دارایی و اموال مرد تصور میکرد که هیچ اراده و اختیاری بر تن خویش نداشته و چنانچه بخواهد از روابط در غیر چهارچوب خانواده برخوردار شود، میبایست مجازات گردد. چهارمین مورد که از همه ظالمانهتر است، حتی به زن حق نمیدهد ایام عادت ماهانه اش را از شوهر مخفی کند زیرا این کار نوعی تعرض به حریم اقتدار مرد در مورد تصرف زن فرض میشد (همان،۱۳۸۹).
۳-۱۰-۱-۳- عصر ساسانیان
در عصر ساسانیان سنت دیرپای مردسالاری همچنان در جامعه ایرانی پابرجا ماند. وظیفه زن نسبت به شوهر اطاعت و وفاداری محض بود و حفظ بدن خود از دید و دست مردان بیگانه، هر چند شوهران آنها حق تعدد زوجات و همخوابگی با زنان اسیر در جنگها و کنیزکان زرخرید را برای خود محفوظ داشتند و در کل ولنگاری جنسی حق اختصاصی مردان بود. دختران را از طفولیت نامزد کرده و حدود ۱۵ سالگی به خانه شوهر میفرستادند و هیچگونه حق انتخاب شوهر با آنان نبود.
زنانی که شوهر میکردند، پنچ دسته بودند و هر کدام اسمی داشتند. آنها که ازدواجشان با اجازه پدر و مادر بود، بنام پادشاه زن معروف بودند و فرزندانشان در هر دو دنیا متعلق به خودشان بود. زنی که یگانه فرزند والدین بود «اواگسازن» نامیده میشد و میبایست فرزند اول خود را به والدین خود بدهد تا جایگیر او در خانواده پدر باشد. پس از اینکه این کار را میکرد، این زن هم پادشاه زن، یعنی ممتازه نامیده میشد. اگر نامزد دختری قبل از مراسم ازدواج از دنیا میرفت، والدین او میتوانستند دختر را با دادن جهزیه به مردی خارج از فامیل شوهر دهند و معتقد بودند که این دختر در دنیای دیگر همسر نامزد متوفی خود خواهد بود.
هرگاه زنی بعد از فوت شوهرش ازدواج میکرد « چغر زن» نامیده میشد یعنی زن کلفتی و اگر اولاد از شوهر اولی نداشت « سذر زن» میگردید و نصف اولاد از شوهر دوم به او و نصف دیگر به شوهر متوفایش اختصاص داشت که توسط خانواده شوهر سرپرستی میشدند و عقیده بر این بود که این زن همچنان در جهان دیگر همسر شوهر متوفی خود خواهد بود.
زنی که بدون رضایت پدر و مادر ازدواج میکرد « خودسرای زن» نامیده میشد. در واقع با تمام اجبار و الزامی که به رضایت والدین در نکاح وجود داشت، خصوصا اذن پدر، باز هم بودند دخترانی که برای گریز از شوهر تحمیلی و غیردلخواه، دست به گریز با معشوق زده و با وی ازدواج میکردند و معمولا با دادن پیشکشی و هدایا به اولیای مذهبی، خطبه ازدواج خوانده میشد (قرائیان،۱۳۸۹).
۳-۱۰-۲- ازدواج در ایران از برآمدن صفویان تا ابتدای عصر قاجار
در باب مسئله ازدواج در این عصر اولئاریوس مینویسد: «وقتی جوانی به سن ازدواج رسید و خواهان تشکیل خانواده شد، دختری را بدین منظور در نظر میگیرد و شخص ثالثی را نزد دختر میفرستد تا نظر او را درباره این ازدواج بداند. این کار را خود او و حتی پدر و مادرش نمی توانند بکنند. زیرا اجازه ندارد دختر را دیده و با او صحبت نمایند. پس از آنکه از رضایت دختر، اطلاع حاصل شد، آن جوان دو نفر از دوستان نزدیک خود را، به خواستگاری نزد پدر آن دختر میفرستد تا در این مورد با او صحبت نمایند. در این مذاکرات غالبا دوستان پدر عروس هم شرکت دارند و آنها به طوری که معمول است، اول به تقاضای دوستان داماد، روی خوشی نشان نمیدهند، ولی بعدا مذاکرات در اطراف شرایط ازدواج و مهریه شروع میگردد (اولئاریوس،۱۳۸۶)
« پس از انجام این تشریفات، عروس و داماد، هر یک از طرف خود، یک نفر وکیل انتخاب می کنند که اگر در شهر هستند نزد قاضی و اگر در ده هستند، نزد ملای ده رفته و آنها را به عقد ازدواج یکدیگر درآورند. زیرا نه عروس و نه داماد، نباید شخصا در این مراسم و نزد قاضی یا ملا حاضر شوند. قاضی پس از آنکه از رضایت پدر و مادر عروس و داماد، اطلاع پیدا کرد و صحت وکالت آن دو نفر را دریافت، صیغه عقد را به نام خدا، محمد(ص) و علی(ع) جاری کرده و عروس و داماد را که غالبا یک دیگر را ندیدهاند. به عقد هم در می آورد و عقد نامهای را نوشته و مهر و امضاء مینماید.
« پس از پایان مراسم عروسی، اگر قرار باشد عروس و داماد در منزل پدر داماد زندگی کنند، عروس حق ندارد هیچ وقت با روی باز و بدون حجاب، نزد پدر شوهر خود برود و بعلاوه نمیتواند کلمهای با او صحبت کند و در مواقع لزوم، فقط با اشاره باید مقصود خود را بفهماند. این وضع تا یک سال ادامه دارد و در این موقع، اگر پدر شوهر، هدیهای که شامل سکه طلا یا یک دست لباس و یا بالاخره قطعهای جواهر باشد، به عروس بدهد، زبان عروس باز شده و با پدر شوهر خود صحبت می کند. ولی باز هم روی خود را به طرف او باز نمیکند و در موقع غذا خوردن، دهان خود را هم نشان نمیدهد. بلکه یک پارچهای مثلث شکل را به دو گوش خود میبندد که جلوی دهان او را میگیرد و لقمه را در پشت این پارچه که آن را یاشمان میگویند، به دهان می گذارد و یا آنکه آب و شربت مینوشد.»
تاورنیه در این باره مینویسد: «ایرانیان عادت دارند اطفال خود را خیلی زود نامزد می کنند. یعنی از سن هشت نه سالگی و گاهی زودتر. اما ارامنه از آنها زودتر به این کار اقدام مینمایند؛ از پنچ سالگی، پسر و دختر را تزویج کرده، از همان وقت در یک بستر میخوابانند.» (مهرآبادی، ۱۳۷۹).
۳-۱۰-۲-۱- در زمان ناصرالدین شاه قاجار
پولاک در باب سهولت ازدواج در این زمان مینویسد:
« در مشرق زمین، کار ازدواج برای هر کس، سهل است. با نیاز اندک به پوشاک و مسکن، ارزانی خواربار، لطف و مساعدت طبیعت، اعتقاد به قضا و قدر، با دگرگونی همیشگی احوالات روزگار که تحصیل ثروت و از دست دادن آن را کلا در اثر تصادف، وانمود می کنند، دیگر پر کردن شکم بر و بچهها برای یک نفر شرقی، ایجاد ناراحتی خیال و نگرانی نمیکند.
« این دیگر از جمله بدیهیات است که دختری که به سن معینی رسید، باید شوهر کند و به همان نسبت، مسائل مربوط به ثروت و وضع طبقاتی، کمتر مورد توجه قرار میگیرد.
« از آن گذشته، سهولت طلاق، دیگر اقدام به ازدواج را در دیده مردم، مانند اروپا کاری چنان صعب و مشکل جلوه نمیدهد.« پس میتوان فهمید که چرا از پیر دختران و پیرعزب ها که این روزها در کشورهای متمدن، گروه، گروه از آنان دیده می شود در ایران خبری نیست. و به ندرت دختر بی عیب و نقص و خوشنامی در این ممکلت وجود دارد که به علت توقعات و خودخواهیهای محتمل پدر و مادر، پس از بیست سالگی، بدون شوهر مانده باشد. من فقط به یک مورد از آنچه یاد شد، برخوردهام: شاهزاده فخرالدوله تا هفتاد سالگی، دختر باقی ماند.
« مرد شرقی اصلا نمی فهمد وقتی امکان زن گرفتن هست، چرا باید عزب بماند (پولاک[۲۳]،۱۳۶۱).
در مورد سن ازدواج بیان می کند:
«در ایران پسر بچهها در چهارده سالگی بالغ می شود. هرگاه وی از خانواده معتبری باشد، در حدود شانزده یا هفده سالگی و گاهی نیز حتی در ده سالگی، بزرگترها برایش یک زن قراردادی که صیغه نامیده می شود، میگیرند و هنگامی که کسب و کاری پیدا کرد و به سن رشد واقعی رسید، وی به ازدواج واقعی (عقدی) با دختری از خانوادهای محترم یا دختر عمویش یکی از شاهزاده خانمها تن میدهد.
«مردانی که در آستانه هفتاد سالگیاند، دختر بچه ده ساله را به زنی میگیرند، بی آنکه عمل آنها جلب توجه خاصی کند یا یاوگویی را باعث شود. عکس آنچه گفته شد، بسیار به ندرت رخ میدهد. یعنی مرد جوان شانزده سالهای به سهولت یک عاقل زن بیوه را نمیگیرد، مگر آنکه ملاحظات خانوادگی، صنفی یا مالی در مد نظر باشد.» (همان،۱۳۶۱).
۳-۱۰-۲-۲- ازدوجهای خویشاوندی
پولاک در این باره مینویسد: