سومین صنف از اصناف مخالف، معاند است. معنای عناد بر اساس آنچه در معاجم آمده عبارت است از عدم پذیرش حق با وجود علم به آن. تاج العروس در ریشه «عَنَدَ» چنین آورده است:
«عَنَدَ الرَّجُلُ یَعنْد و یَعْنِد عَنْداً و عُنُوداً: عَتَا، و طَغَى، و جاوَزَ قَدْرَه، و خَالَفَ الحَقَّ، و رَدَّهُ عارِفاً بِهِ، کعانَدَ مُعَانَدهً»[۱۱۹]
بنا بر تعریف مذکور که در معاجم مختلف آمده، میتوان عناد را مترادف با جحود دانست؛ یعنی انکار کردن حقیقتی علیرغم علم به حق بودن آن.
آنچه تاکنون گفته شد اصناف «مخالف» از لحاظ منشأ مخالفت بود؛ اما مخالف بر اساس گستره مخالفتش نیز ممکن است دارای مراتبی باشد. برخی از مخالفین، در عقاید و احکام اختلاف گستردهای با شیعه دارند، اما دایره اختلاف برخی از آنها با شیعه کمتر است.
اما نکته مهم این است که مخالفت حتی با اختلاف در یک مسأله هم محقق میشود؛ بنابراین تمامی مسلمانان غیرشیعه که حتی در یک مسأله هم با شیعه اختلاف دارند، تحت عنوان «مخالف» قرار میگیرند.
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
بنا بر آنچه در این بخش گذشت، محور بحث در این رساله عبارت است از روایاتی که یا بهطور مستقیم عنوان «مخالف» در آنها آمده و یا مصادیق مخالف موضوع آنها قرار گرفته است. به عنوان مثال، ممکن است در روایتی عنوان «منکر ولایت علی (علیهالسلام)» وارد شده باشد؛ چنین روایتی نیز موضوع بحث در این رساله قرار میگیرد.
فصل سوم:
حکم مخالف در روایات
درآمد
همانگونه که در فصل قبل گذشت، مخالف اصناف مختلفی دارد و مخالفت نیز ممکن است در مسائل مختلفی باشد. به دلیل تعدد اصناف مخالف و انواع مخالفت، حکم مخالف نیز در روایات به صورت یکسان ذکر نشده، بلکه در موارد مختلف، احکام متفاوتی برای مخالف بیان شده است.
برخی از روایات مرتبط، مخالف را به صراحت کافر معرفی نموده است، اما در دسته دیگری از روایات، احکام دیگری برای مخالف ثابت شده است.
روشن است که مقصود از تصریح به کفر، استعمال ماده «کفر» و مشتقات آن به صورت مصدر، فعل و یا در قالب صفت ـمانند «کافر»ـ در متن روایت میباشد.
عناوین غیر صریح نیز دو حالت دارند. برخی از آنها مانند ارتداد، در موازات با کفر قرار دارند و حتی در مواردی همراه با کفر ذکر شدهاند. سایر عناوین نیز بالمآل به کفر برمیگردند و یا حداقل با ایمان قابل جمع نیستند.
حال، از آنجا که این روایات از لحاظ نوع مخالفتی که منجر به صدور این احکام شده متنوعاند، آنها را بر اساس نوع مخالفت به صورت مستقل و در قالب سه بخش بررسی میکنیم. بخش اول عبارت است از حکم اعتقاد به تجسیم و تشبیه، بخش دوم، حکم اعتقاد به جبر یا تفویض و بخش سوم، حکم عدم پذیرش ولایت و امامت ائمه اطهار (علیهمالسلام) در روایات را مورد بررسی قرار خواهد داد.
بخش اول: حکم اعتقاد به تجسیم و تشبیه در روایات
یکی از عناوینی که در روایات به شدت مورد مخالفت ائمه (علیهمالسلام) قرار گرفته، اعتقاد به تجسیم و تشبیه است. امامان شیعه (علیهمالسلام) در رابطه با اهل تشبیه و تجسیم تعابیر مختلفی به کار برده و احکام متفاوتی صادر نمودهاند که در این قسمت روایات مرتبط را ذکر و بررسی مینماییم.
روایات صریح در کفر
در این قسمت تنها روایاتی را ذکر میکنیم که به صراحت حکم به کفر اهل تشبیه و تجسیم کرده و لفظ کفر و مشتقات آن در آنها به کار رفته است.
روایت اول
«عَنْ دَاوُدَ بْنِ الْقَاسِمِ قَالَ سَمِعْتُ عَلِیَّ بْنَ مُوسَى الرِّضَا (علیهالسلام)یَقُولُ مَنْ شَبَّهَ اللَّهَ بِخَلْقِهِ فَهُوَ مُشْرِک وَ مَنْ وَصَفَهُ بِالْمَکانِ فَهُوَ کافِرٌ وَ مَنْ نَسَبَ إِلَیْهِ مَا نَهَى عَنْهُ فَهُوَ کاذِبٌ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآیَهَ إِنَّما یَفْتَرِی الْکذِبَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ أُولئِک هُمُ الْکاذِبُونَ؛ از داوود بن قاسم نقل شده که گفت: از علی بن موسی الرضا (علیهالسلام) شنیدم که میگفت: هر کس خدا را به مخلوقاتش تشبیه کند مشرک است و کسی که او را به مکان نسبت دهد کافر است و هر کس به او چیزی نسبت دهد که از آن نهی کرده، کاذب است. سپس این آیه را تلاوت فرمود: تنها کسانی افترا میبندند که به آیات خدا ایمان ندارند و دروغ گویان همینانند.»[۱۲۰]
از لحاظ سلسله سند، تمام راویان این روایت امامی و ثقهاند، بنابراین، روایت فوق از لحاظ سندی صحیح است. علاوه بر این، روایت فوق در بسیاری از کتب روایی آمده است. فتال نیشابوری در روضه الواعظین و بصیره المتعظین،[۱۲۱] شعیری در جامع الأخبار،[۱۲۲] ابن شهر آشوب در متشابه القرآن و مختلفه[۱۲۳] و طبرسی (رحمهالله) در احتجاج[۱۲۴] این روایت را با همین الفاظ نقل کردهاند. مضمون این روایت نیز با الفاظ دیگری در منابع متعدد و با طرق و اسانید مختلف نقل شده است. بنابراین، در صحت و صدور این روایت از معصوم، هیچ تردیدی راه ندارد.
در این روایت چند گزاره آمده که از این قرارند:
۱ـ کسی که خداوند را به مخلوقاتش تشبیه کند مشرک است.
۲ـ کسی که برای خداوند مکان روا بداند کافر است.
۳ـ کسی که به خداوند چیزی را نسبت دهد که از آن نهی فرموده کاذب است.
در این قسمت، گزاره دوم محل شاهد است. امام (علیهالسلام) کسی را که برای خداوند متعال مکان قائل باشد، کافر شمردهاند. به بداهت روشن است که اعتقاد به مکاندار بودن خداوند، موضوعیتی در این حکم ندارد و هر اعتقاد مشابهی نیز محکوم به همین حکم است. اتصاف به مکان تنها در مورد چیزی صادق است که جسم داشته باشد و دارای بُعد باشد. بنابراین، اثبات مکان برای خداوند متعال، مستلزم اثبات جسمیت برای اوست و در نتیجه، آن حکمی که در خصوص اثبات مکان برای خداوند متعال ثابت است، به طریق اولی در مورد اعتقاد به جسمیت برای او نیز ثابت خواهد بود. به اضافه، اثبات هر ویژگی دیگری که لازمه جسمیت است نیز همان حکم را به دنبال خواهد داشت.
بنابراین، میتوان از این حدیث نتیجه گرفت که اثبات هر صفت یا حالتی که لازمه آن ثبوت جسمیت برای خداوند باشد، کفر به خداوند متعال است.
نکته دیگر این که حکم کفر در این روایت مطلق است. در این روایت قرینهای بر هیچ یک از انواع کفر وجود ندارد. بنابراین، به حکم اطلاق لفظ «کافر»، کفر به صورت مطلق ثابت است، مگر این که قرینهای بر اثبات نوع خاصی از کفر اقامه شود که در جمع بندی این مسأله را بررسی خواهیم کرد.
روایت دوم
«عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا قَال:… مَنْ قَالَ بِالتَّشْبِیهِ وَ الْجَبْرِ فَهُوَ کافِرٌ مُشْرِک وَ نَحْنُ مِنْهُ بُرَآءُ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ یَا ابْنَ خَالِدٍ إِنَّمَا وَضَعَ الْأَخْبَارَ عَنَّا فِی التَّشْبِیهِ وَ الْجَبْرِ الْغُلَاهُ الَّذِینَ صَغَّرُوا عَظَمَهَ اللَّهِ تَعَالَى فَمَنْ أَحَبَّهُمْ فَقَدْ أَبْغَضَنَا وَ مَنْ أَبْغَضَهُمْ فَقَدْ أَحَبَّنَا؛ حسین بن خالد از علی بن موسی الرضا (علیهالسلام) نقل میکند که فرمود:… هر کس معتقد به تشبیه و جبر باشد، کافر و مشرک است و ما در دنیا و آخرت از او بیزاریم. یا بن خالد! روایات تشبیه و جبر را غلات از زبان ما جعل کردند؛ همان کسانی که عظمت خداوند متعال را کوچک شمردند. پس هر کس آنان را دوست بدارد، به ما بغض ورزیده و هر کس بغض آنان را در دل داشته باشد ما را دوست داشته است.»[۱۲۵]
سلسله راویان این حدیث نیز همه امامی و ثقهاند. بنابراین، روایت فوق از لحاظ سند موثق و دارای اعتبار است. به علاوه، این حدیث را شیخ صدوق (رحمهالله) در توحید،[۱۲۶] فتال نیشابوری (رحمهالله) در روضه الواعظین و بصیره المتعظین،[۱۲۷] طبرسی (رحمهالله) در احتجاج[۱۲۸] و دیگرانی در کتب روایی خود نقل کردهاند و از لحاظ مضمون، در حد استفاضه قرار دارد. بنابراین قرائن میتوان به صدور این روایت از معصوم اطمینان پیدا کرد.
این روایت نیز مانند روایات گذشته، معتقد به تشبیه را کافر و مشرک قلمداد کرده است. اما آنچه از صدر روایت فهمیده میشود این است که قول به تشبیه، به شیعیان و پیروان اهل بیت (علیهمالسلام) و حتی به خود اهل بیت (علیهمالسلام) نیز منسوب میشده است. در ابتدای این روایت، حسین بن خالد به امام (علیهالسلام) میگوید مردم به ما نسبت تشبیه و جبر میدهند و دلیلشان هم روایاتی است که از پدران شما نقل شده است. امام (علیهالسلام) از او سؤال میکنند که آیا روایاتی که از پدرانم، ائمه اطهار (علیهمالسلام) در این باره نقل شده بیشتر است یا روایاتی که از پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) نقل شده است؟ وی پاسخ میدهد که روایاتی که در تشبیه و جبر از پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) نقل شده بیشتر است. سپس امام (علیهالسلام) به او میفرمایند: بنابراین مردم باید رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) را نیز به قول به تشبیه و جبر نسبت دهند. حسین بن خالد در پاسخ به این کلام امام (علیهالسلام) میگوید، آنها چنین چیزی را نمیپذیرند و معتقدند که این روایات کلام پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) نیست، بلکه از زبان آن حضرت جعل شده است. در این هنگام امام (علیهالسلام) میفرمایند: پس همین کلام را درباره پدران من نیز باید بگویند. روایاتی که در خصوص تشبیه و جبر از پدرانم نقل شده، کلام آنها نیست، بلکه از زبان آنها جعل شده است. سپس امام (علیهالسلام) جملهای را که نقل نمودیم، فرمودند که هر کس به تشبیه و جبر اعتقاد داشته باشد، کافر و مشرک است و ما در دنیا و آخرت از او بیزاریم.
نکته دیگر در این روایت، وجود اطلاق در حکم کفر است. بر اساس اطلاق این روایت، کسی که قائل به تشبیه باشد کافر است و اقتضای اطلاق این است که کفر به معنای مطلق آن که اعم از کفر فقهی و کلامی است، درباره او ثابت باشد.
روایت سوم
«عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیهالسلام)قَالَ مَنْ زَعَمَ أَنَّ اللَّهَ مِنْ شَیْءٍ أَوْ فِی شَیْءٍ أَوْ عَلَى شَیْءٍ فَقَدْ کفَرَ قُلْتُ فَسِّرْ لِی قَالَ أَعْنِی بِالْحَوَایَهِ مِنَ الشَّیْءِ لَهُ أَوْ بِإِمْسَاک لَهُ أَوْ مِنْ شَیْءٍ سَبَقَه؛ ابو بصیر از امام صادق (علیهالسلام) نقل میکند که فرمودند: هر که گمان کند خداوند از چیزی است یا در چیزی است یا بر روی چیزی است، کافر است. ابو بصیر میگوید توضیح و تفسیر خواستم، حضرت فرمودند: مقصودم این است که چیزی او را در بر گیرد یا او را نگه دارد یا چیزی بر او سبقت بگیرد.»[۱۲۹]
بر مبنای وثاقت سندی، این حدیث موثق و معتبر است و تمام راویان آن امامی و ثقهاند. گذشته از وثاقت سندی، این روایت در کتب روایی زیادی نقل شده و نقل آن در کافی نیز شاهدی بر وثاقت صدوری آن است. به اضافه، محتوای این روایت نیز با قرآن و عقل تأیید و تقویت میشود. با توجه به این قرائن میتوان به صدور این روایت از معصوم اطمینان حاصل نمود.
در این روایت، سه چیز موجب کفر معرفی شده است:
۱ـ اعتقاد به این که خداوند از چیزی است. (من شیء)
۲ـ اعتقاد به این که خداوند در چیزی است. (فی شیء)
۳ـ اعتقاد به این که خداوند بر روی چیزی است. (علی شیء)
عامل اول، یعنی اعتقاد به این که خداوند متعال از چیزی است، ممکن است به یکی از این وجوه تحقق پیدا کند:
الف) اثبات صفت جسمیت؛ به این معنا که شخص معتقد باشد به وجود جسمانی برای خداوند متعال و خدا را از ماده (من شیء) بداند.
ب) اثبات اجزاء؛ به این معنا که شخص اعتقاد داشته باشد خداوند متعال از اجزائی مادی یا غیر مادی (من شیء) تشکیل شده است. اعتقاد به وجود اجزاء مادی، به اثبات جسمیت بر میگردد و اثبات اجزاء غیر مادی به ترکیب رجوع میکند، یعنی مرکب بودن خداوند از ذات و صفات.
ج) اثبات مبدأ برای خداوند؛ به این معنا که شخص، اصل و مبدأی برای خداوند ثابت بداند و معتقد باشد که وجود خداوند از آن مبدأ سرچشمه میگیرد.
تمام این موارد را میتوان در معنای «من شیء» داخل دانست.
عامل دوم (فی شیء) تمامی انواع و حالات ظرفیت را شامل میشود، یعنی کسی که خداوند متعال را در چیزی (فی شیء) بداند، مصداق این مورد است، خواه در چیزی بودن از قبیل بودن صفت در موصوف باشد یا وجود جزء در کل، یا مانند جسم که در هواست و هوا به آن احاطه دارد و یا مانند هر ظرفی در مظروفش.
عامل سوم (علی شیء) به معنای اعتقاد به استقرار و اعتماد خداوند متعال بر چیزی است. البته این استقرار و اعتماد، از قبیل استقرار پادشاه بر سریر، یا راکب بر مرکب است، یا مانند سقف که بر دیوارها اعتماد و تکیه دارد.