۱ـ۱ـ ماهیت حقیقی و حقوقی نظام جمهوری اسلامی ایران
اگر فرض را بر این بگیریم که در ایران امروز، نظام جمهوری اسلامی مستقر نبود، آیا میتوان گفت هیچ حکومت دیگری نیز برقرار نبود؟ قطعاً شکل حکومت و ساختار حقوقی آن با هر نگرش و رویکردی ایجاد میشده است. اکنون به چه دلیل نظام جمهوری اسلامی را متفاوت از آنچه میتوانست باشد معرفی میکنیم؟ دقت در مسئله این نتیجه را به دست میدهد که نظام جمهوری اسلامی ایران دارای دو ساخت یا دو ماهیت است.: ۱ـ ماهیت حقوقی ۲ـ ماهیت حقیقی. رهبران انقلاب اسلامی همیشه نگران عدم همسویی و همگونی این دو بودهاند و بارها بر همسویی این دو تأکید کردهاند. از آنجا که ماهیت حقوقی و ساختار نظام تفاوت ماهوی با دیگر نظامهای مستقر ندارد، میتوان اجزای حقوقی آن را از عوامل ملیگرایانه استقراض نمود و محتوای آن را از اسلام گرفت. اگر ملتی همه چیز داشته باشد، اما انگیزه درونی و معنوی نداشته باشد، نمیتواند از موجودیهای خود درست استفاده کند. برای همین است که در بعضی از کشورها برای اینکه انگیزهای به مردم بدهند، انگیزه ایمانی که نیست، انگیزه فکری و یک اندیشه حرکتساز که نیست ـ مجبورند حس ناسیونالیسم را، حس قومگرایی را، حس وطندوستی را درآنها تقویت کنند تا شاید بتوانند خلأ آن انگیزه معنوی را پرکنند. البته ملت ما به میهن خود و به گذشته تاریخ خود عشق می ورزد، زبان خود را به شدت دوست دارد، اما علاوه بر اینها یک انگیزه معنوی حقیقی ـ نه جعلی و قراردادی ـ دارد و آن ایمان است (آیتاله خامنهای ۱۵/۵/۱۳۸۵). از سخن آیتاله خامنهای مشخص است که وی پایبندی مردم به عناصر ناسیونالیسم را در حد عشق میپذیرد اما آن را انگیزه معنوی و درونی نمیداند و محتوای حقیقی را از اسلام جستجو میکند و مسئله ایمان را نقطه عزیمت و واقعی برای تولید انگیزه انسجامبخش میداند.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
آیتاله خامنهای معتقد است: «نظام جمهوری اسلامی یک ساخت حقوقی و رسمی دارد که آن قانون اساسی، مجلس شورای اسلامی، دولت، انتخابات ـ همین چیزهایی که مشاهده میکنید ـ است که البته حفظ اینها لازم و واجب است اما کافی نیست. همیشه در دلِ ساخت حقوقی یک ساخت حقیقی، یک هویت حقیقی و واقعی وجود دارد. او را باید حفظ کرد، ساخت حقوقی در حکم جسم است، در حکم قالب است.» (آیتاله خامنهای ،۲۴/۹/۱۳۸۷)؛ بنابراین عناصری که علاوه بر ایران در هر کشور دیگری نیز میتوانند باشند به مثابه جسم محسوب میشوند و نمیتوانند جوهره واقعی داشته باشند. عناصر مذکور، وظیفه معنادهی به ساختار سیاسی هر نظام مستقری را میتوانند بر عهده داشته باشند. «آن هویت حقیقی در حکم روح است در حکم معنا و مضمون است. اگر آن معنا و مضمون تغییر پیدا کند، ولو این ساخت ظاهری و حقوقی هم باقی باشد، نه فایدهای خواهد داشت، نه دوامی خواهد داشت، مثل دندانی که از داخل پوک شده، ظاهرش سالم است اما با اولین برخورد با یک جسم سخت در هم میشکند.» (آیتاله خامنهای،۲۴/۹/۱۳۸۷).
شاید بتوان از فروپاشی سه روزه ارتش رضا شاه در جنگ دوم جهانی به عنوان مصداق این دندان پوک نام برد. ارتشی که در اولویت شاه بود و از هر جهت به آن میبالید، با اولین برخورد با ارتش متفقین فروپاشید و این نشانگر آن است که آن روح حقیقی و ماهیت حقیقی در آن رسوخ نداشته است و ساختار حقوقی و نظامی آن با اولین برخورد فروپاشید. اما همین وضعیت را میتوان در دوران جنگ تحمیلی به صورت دیگری دید. «آن ساخت حقیقی و واقعی و درونی مهم است. او در حکم روح این جسم است. آن ساخت درونی چیست؟ همان آرمانهای جمهوری اسلامی است. عدالت، کرامت انسان، حفظ ارزشها، سعی برای ایجاد برابری و برادری، اخلاق، ایستادگی در مقابل نفوذ دشمن، اینها آن اجزای ساخت حقیقی و باطنی و درونی نظام جمهوری اسلامی است. اگر ما از اخلاق اسلامی دور شدیم، اگر عدالت را فراموش کردیم، شعار عدالت را به انزوا انداختیم، اگر مردمی بودن مسئولان کشور را دست کم گرفتیم، اگر مسئول هم مثل خیلی از مسئولین کشورها به مسئولیت به عنوان یک وسیله و یک مرکز ثروت و قدرت نگاه کنند، اگر مسئله خدمت و فداکاری برای مردم از ذهنیت و عمل مسئولین حذف شود. اگر مردمی بودن و سادهزیستی، خود را در سطح توده مردم قراردادن، از ذهنیت مسئولین کنار برود و حذف شود، پاک شود، اگر ایستادگی در مقابل تجاوزطلبی دشمن فراموش شود، اگر رودربایستیها، ضعفهای شخصی و ضعفهای شخصیتی بر روابط سیاسی و بینالمللی مسئولین حاکم شود، اگر این مرزهای حقیقی و این بخشهای اصلی هویت واقعی جمهوری اسلامی از دست برود و ضعیف شود، ساخت ظاهری جمهوری اسلامی، به تنهایی خیلی کمکی نمیکند. خیلی اثری نمیبخشد و «پسوند اسلامی» بعد از مجلس شورا: مجلس شورای اسلامی، دولت جمهوری اسلامی، به تنهایی کاری صورت نمیدهد. اصل قضیه این است که مراقب باشیم آن روح، آن سیرت از دست نرود. فراموش نشود، دلمان خوش نباشد به حفظ صورت و قالب به روح، معنا و سیرت توجه داشته باشید. این اساس قضیه است. مسئله ارزش جهاد و شهادت یکی دیگر از شاخصهاست، احترام به شهیدان و جهاد و مجاهدان، اعتماد به مردم، شجاعت در برابر هیبت دشمن از دیگر شاخصهاست که جزو محتوای حقیقی محسوب میشود.» (آیتاله خامنهای، ۲۴/۹/۱۳۸۷). از محتوای کلام رهبران انقلاب اسلامی بر میآید که فرایند معماری برای سازگار نمودن عناصر هویت ملی و عناصر هویت اسلامی در قالب این دو ماهیت به هم پیوند میخورند و اینچنین است که وطن به «وطن اسلامی» تغییر نام مییابد و انسجام اجتماعی و بسیج ملی در راستای دفاع از هر دو، با جوهره اعتقادی شکل میگیرد.
تجربه تاریخی نشان داده است که ناسیونالیسم نمیتواند بسیج ایرانیان در راستای منافع ملی را رهنمون شود؛ چرا که پایههای آن احساسی و زودگذر هستند. تجربه عدم حمایت مردم از رضاخان، هنگام خروج از ایران، شکست در جنگهای ایران و روس، موفقیّت کودتای ۱۳۳۲ نشان میدهد که ناسیونالیسم نمیتواند به مثابه ماهیت حقیقی عمل نماید. اما پایههای اساسی و حقوقی آن نظیر ملت، کشور و جغرافیایی میتوانند به عنوان ظرف به کار آیند.
امام خمینی نیز بارها نگرانی خود را از اینکه جمهوری اسلامی ایران صرفاً در حد یک اسم باقی بماند ابراز نمودند و بر محتوای و ماهیت حقیقی تأکید دارند اما ساختارهای حقوقی را به عنوان ظرف میپذیرند: «ما جمهوری اسلامی لفظی نخواستیم، اینکه ما دائماً راجع به این معنا سفارش میکنیم باید حالا که رژیم، رژیم اسلامی شده است محتوای، محتوای اسلامی باشد، برای این است که یک مملکتی مدعی است من مسلم هستم، افرادش ادعا میکنند که ما مسلم هستیم، لکن در بسیاری از جاها دیده میشود که پایبند احکام اسلامی نیستند. بسیاری از اشخاص ادعای اسلام میکنند، همان ادعاست، دیگر در عمل وقتی که مشاهده بکنید، میبینید که خبری از اسلام نیست. ما که میگوییم حکومت همانطور که اسلامی است، محتوایش هم اسلامی میباشد. یعنی هرجا که شما بروید، در هر وزارتخانه که شما بروید، در هر ادارهای که شما بروید، در هر کوچه و برزن که شما بروید، آنجا اسلام را ببینید.» (صحیفه امام، ج۸، ص۲۸۲)؛ بنابراین امام خمینی که شاخصهای اصلی ناسیونالیسم همچون ملت، وطن، کشور و… را پذیرفته است و به دنبال آن است که محتوای اسلامی در آن ساختار ساری و جاری شود و این چنین دو ماهیت حقیقی و حقوقی به هم بپیوندند.
۲ـ۱ـ جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی
انقلاب اسلامی ایران از بدو حرکت، مبتنی بر اندیشه جهانشمولی اسلام بنیان گذاشته شد. رهبران انقلاب اسلامی علاوه بر ایران و سرنگونی رژیم پهلوی به دعوت و صدور انقلاب، عالم مستضعفین و وحدت جهان اسلام میاندیشند و اقدامات ارادی و غیرارادی (الهام بخش) زیادی در این زمینه اتفاق افتاد. انقلاب اسلامی ایران از معدود انقلابهای جهان است که پس از اتمام انقلاب و تبدیل نهضت به بنیاد و ساختار، از حرکت نایستاد. اهداف فرامرزی انقلاب اسلامی به صورت صریح توسط رهبران آن اعلام میشد:
«ما درصدد خشکانیدن ریشههای فاسد صهیونیسم، سرمایهداری و کمونیسم در جهان هستیم حال اگر نام ایران تشکیل امپراتوری میگذارند از آن استقبال می کنیم… با صراحت اعلام میکنم که جمهوری اسلامی ایران برای احیای هویت اسلامی مسلمانان سرمایهگذاری میکند…» (صحیفه امام، ج ۲۱، ۲۹/۴/۱۳۶۷)؛ بنابراین با تشکیل جمهوری اسلامی ایران، استمرار انقلاب اسلامی ادامه یافت و روحیه انقلابی در رهبران آن حفظ شد. امامخمینی هنگام برشمردن دستاوردهای جنگ تحمیلی میگوید: از همه مهمتر استمرار روح اسلام انقلابی در پرتو جنگ تحقق یافت (صحیفه امام، ج۲۱، ۳/۱۲/۶۷).
بنابراین انقلاب اسلامی در چارچوب ملت ـ کشور به جمهوری اسلامی تبدیل شد اما زمینههای امتگرایی و جهانشمولی خود را از دست نداد. در فهم تعامل اسلام و ناسیونالیسم با این مدل، باید گفت که انقلاب اسلامی امری فراتر از جمهوری اسلامی است و جمهوری اسلامی که با شاخصهایی از ناسیونالیسم همچون وطن، ایران، کشور، جغرافیا و ملت پیوند میخورد، یکی از محصولات انقلاب اسلامی است. جمهوری اسلامی ایران که تلفیقی از اراده ملی (جمهوری) اسلام و ایران است، یک وضعیت حقوقی و معرفه است که از جایگاه حقوقی خویش با جهان خارج تعامل دارد؛ بنابراین جمهوری اسلامی را باید سازگار با ناسیونالیسم دانست و آن را برآمده از اراده ملی ایرانیان و اسلام دانست اما انقلاب اسلامی امری فرامرزی است که در جغرافیای ملی جای نمیگیرد و پیونددهنده اهداف اسلامی و قرآنی و جهانی است. به همین دلیل هرگاه نظام به انحراف کشیده شده یا فلان دولت از اهداف انقلاب اسلامی دور شده است، انقلاب اسلامی بسان ستونی است که جمهوری اسلامی به این ستون بسته میشود تا کجیهای آن راست شود. به همین دلیل است که به رئیس جمهور «رئیس جمهور اسلامی ایران» میگویند؛ چرا که وی مسئولیت دولت ـ کشور را به عهده دارد و حیطه عمل آن در جغرافیای ایران و حقوق بینالملل معنا مییابد. اما برای رهبری از واژه «رهبر انقلاب اسلامی» استفاده میشود؛ چرا که رهبری دینی با شاخصهایی فراتر از شاخصهای ملی با جهان گفتگو میکند. رهبری پیونددهنده ایرانیان مسلمان و امت اسلامی است، جنبشهای اسلامی همسو در جهان به رهبری انقلاب اسلامی میاندیشند و تعاملات خود را در حوزه و سطح رهبری انقلاب اسلامی تنظیم مینمایند. در قانون اساسی وظیفه ارتش جمهوری اسلامی ایران دفاع از تمامیت ارضی کشور است، اما در اصل، ۱۵۰ قانون اساسی هیچ اشارهای به وظیفه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی جهت ارض نشده است. در این اصل وظیفه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی دفاع از انقلاب اسلامی عنوان شده است که میتواند هم فرامرزی باشد و هم ابعاد غیرنظامی را در برگیرد. به همین دلیل است که بخشی از اصلاحطلبان درون حاکمیت با تکیه بر ناسیونالیسم و جمهوری اسلامی، منافع ملی مادی را هدف سیاست خارجی میدانند و نظام را به ایدئولوژی گرایی متهم میکنند؛ زیرا خاستگاه این دسته، جمهوری اسلامی است و دسته دیگر به انقلاب اسلامی میاندیشند.
وقتی گرایشات ناسیونالیستی در جمهوری اسلامی از حالت تعادل خارج میشود (مانند کوروشگرایی و طرح مکتب ایرانی در دولت دهم) مجدداً با شاخصهای انقلاب اسلامی تعادل و توازن برقرار میشود و نقدها به افراط و تفریطها شروع میشود؛ بنابراین جمهوری اسلامی با جنبههای ناسیونالیسم مثبت سازگار است اما اگر جنبههای منفی ناسیونالیسم (خون، نژاد و جغرافیا) بخواهند ایرانیان را در مقابل ملتهای دیگر قرار دهند، انقلاب اسلامی از آن جلوگیری خواهد کرد. به همین دلیل بود که طرح «مکتب ایرانی» در سال ۱۳۸۹ موجب شد که طرفداران انقلاب اسلامی احساس کنند که با نوعی تقلیلگرایی در اهداف جهانی انقلاب اسلامی خصوصاً اهداف آرمانی آن همچون امت واحده و حکومت جهانی اسلام، مواجه شدهاند. انقلاب اسلامی پاسدار عدم رشد و نمو جنبههای منفی ناسیونالیسم است تا «جنبههای امتگرایی» در کنار دولت ـ ملت محفوظ بماند.
امام خمینی در اینباره معتقد است: «اینکه من مکرر عرض میکنم که این ملیگرایی اساس بدبختی مسلمین است، برای این است که این ملیگرایی، ملت ایران را مقابل سایر ملتهای مسلمین قرار میدهد و ملت عراق را در مقابل دیگران و ملت کذا را در مقابل کذا. اینها نقشههایی است که مستعمرین کشیدهاند که مسلمین با هم متحد نباشند.» (صحیفه امام، ج۱۳، ص۱۷). از سخن امام چند نکته قابل فهم است؛ اول اینکه منظور امام از: «ملیگرایی اساس بدبختیهاست» غلبه ملیگرایی است (غلبه ناسیونالیسم) دوم اینکه امام مفهوم ملت که از عناصر سازنده ناسیونالیسم است را چند بار در این جمله تکرار میکند. لذا هم ملت ایران و هم ملتهای دیگر (ملت عراق) را به رسمیت میشناسد اما میداند که جنبههای منفی ناسیونالیسم باید توسط انقلاب اسلامی کنترل شود. سوم اینکه امام ناسیونالیسم افراطی را محصول دوران استعمار میداند و از رشد مجدد آن نگران بوده است.
۳ـ۱ـ مکانیسم تشخیص مصلحت نظام
مفهوم تشخیص مصلحت نظام و همچنین ساختار مجمع تشخیص مصلحت نظام از جمله مواردی است که میتواند تنظیمکننده رابطه بین اسلام و ناسیونالیسم در ایران باشد. قلمرو هر یک از دو مقوله در قالب تشخیص مصلحت، دچار قبض و بسط میشود و به نفع مصلحت پیشروی یا عقبنشینی میکند. مفهوم «نظام» تلاقی ملت و کشور از یک سو و اسلام دولت از سوی دیگر است؛ بنابراین در تشخیص مصلحت، یا مصلحت اسلام در نسبت با ملت به میان میآید یا مصلحت ملت در نسبت با اسلام مورد توجه قرار میگیرد. مجمع تشخیص مصلحت، وظیفه تنظیم روابط «عرف» و «شرع» را مبتنی بر اصل بقای نظام به عهده دارد. به همین دلیل میتوان آن را بیشتر در سبد ملت دید؛ چرا که میتوان از احکام فرعی اسلام برای مصلحت کشور ـ ملت عبور کرد اما از ملت نمیتوان عبور نمود.
بر اساس اندیشه بنیان گذار انقلاب اسلامی «حفظ نظام از اوجب واجبات است»؛ بنابراین تشکیل حکومت که در جغرافیای ملت ـ کشور تحقق مییابد، بر همه احکام شرعی مقدم است و از اوجب واجبات است و هیچیک از احکام شرعی مقام تزاحم یا رویارویی با آن را ندارد. اگر بین حفظ اسلام و سایر احکام شخصی یا اجتماعی تزاحم واقع شود، حفظ نظام مقدم بر آنهاست؛ از این رو حاکم جامعه اسلامی موظف است در مقام تزاحم نظام معیشتی مردم با سایر احکام اسلامی، حفظ نظام را مقدم بدارد و میتوان بر اساس «مصلحت جامعه اسلامی» یکی از فروعات دین را موقتاً تعطیل نمود (حج تمتع در سالهای ۱۳۶۷ و ۱۳۶۸). در تشخیص مصلحت، منافع عمومی (ملت) مقدم بر منافع فردی است و مصالح ملت و دولت باید همسو باشند. به طور مثال، اگر دولت تشخیص میدهد که برای کشیدن یک اتوبان باید منازل مردم را خراب کند، به دست آوردن رضایت صاحبان منازل، امری لازم و قطعی است. «مسئله حفظ نظام جمهوری اسلامی در این عصر و با وضعیتی که در دنیا مشاهده میشود و با این نشانهگیریهایی که از چپ و راست و دور و نزدیک نسبت به این مولود شریف میشود، از اهم واجبات عقلی و شرعی است که هیچچیز به آن مزاحمت نمیکند و از اموری است که احتمال خلل در آن عقلاً منجز است.» (صحیفه امام، ج۱۹،ص۱۵۳)؛ بنابراین از آنجا که تشکیل و حفظ نظام اسلامی بر پایه اداره ملت استوار است، حفظ این واجب الهی در عصر حاضر نیز به نفع منافع ملت میچرخد؛ چرا که اصل «رضایت» برای استمرار نظام سیاسی لازم است؛ بنابراین حفظ نظام اسلامی به حفظ رضایت ملی (در عصر حاضر) بستگی دارد. اگر مصلحت نظام را در حفظ عزت جامعه اسلامی بدانیم، هم در احکام فرعی میتوان کوتاه آمد و هم در منافع ملی، به طور مثال قطع کردن دست سارق یا سنگسار کردن در مسئله زنای محصنه جزو احکام شرعی است اما مصلحت نظام در عصر حاضر این مهم را تجویز نمیکند وحکم به صورتی دیگر تبدیل میشود.
اگر با یک چارچوب مفهومی به کارکرد حقوقی مجمع تشخیص مصلحت نگاه کنیم، میبینیم که این مجمع داور یک مجمع ملی (مجلس شورای اسلامی) و یک مجمع اسلامی (شورای نگهبان) است؛ لذا مصلحت مردم را در نسبت با عملکرد این دو دستگاه مدنظر قرار میدهد و بعضاً از شرع مقدس نیز عبور می کند. ایران در حال حاضر دارای چهار هویت ملی، مذهبی، قومی ـ محلی و مدرن است. در مصلحتسنجی برای نظام، این چهارگانه مدنظر قرار میگیرد، به صورتی که از ظرفیت همه استفاده شده و عدالت نیز در آن برجسته و اقناع کننده باشد؛ بنابراین مصلحت نظام همان «مصلحت مسلمین» و مصلحت مسلمین همان «مصلحت ملت» است؛ بر همین اساس در پایان جنگ تحمیلی نیز امام به مصلحت ملت اشاره میکند و از آنجا که ملت مسلمان است، مصلحت ملت را به «تکلیف» و «وظیفه» ارجاع میدهد.
«ملت ما تا آن روز که احساس کرد که توان تکلیف جنگ دارد به وظیفه خود عمل نمود. آن ساعتی هم که مصلحت بقای انقلاب را در قبول قطعنامه دید و گردن نهاد، باز به وظیفه خود عمل کردهاست.» (صحیفه امام، ج۲۱، ص۲۸۴)؛ بنابراین «توان» و «تکلیف» دو عنصری هستند که جنبههای عینی و مادی ملت از یک سو و جنبههای معنوی و اعتقادی ملت را از سوی دیگر در کنار یکدیگر میآورد و این چنین مصلحت نظام به کرسی مینشیند و بقای کشور و انقلاب و «تشخیص مصلحت» میسر میگردد. امام خمینی در جای دیگری مصلحت نظام و اسلام را به صورت دوگانه و مجزا به کار میبرد که میتواند حکایت از مصلحت ملت و اسلام داشته باشد. در قضیه عزل آیتاله منتظری، نامهای به نمایندگان مجلس و وزرا مینویسد و سه بار نظام و اسلام را در کنار هم به کار میبرد «… وظیفه شرعی اقتضا میکرد تا تصمیم لازم را برای حفظ نظام و اسلام بگیرد. لذا با دلی پرخون حاصل عمرم را برای مصلحت نظام و اسلام کنار گذاشتم…. سفارش این موضوع لازم نیست که دفاع از اسلام و نظام شوخیبردار نیست و در صورت تخطی هر کس در هر موقعیت بلافاصله به مردم معرفی خواهد شد.»(همان، ص۳۵۰)؛ بنابراین از نگاه امام، مصلحت نظام و اسلام «شوخیبردار نیست» و نکتهای که از یک شخصیت برجسته اسلامی در این پیام میتوان فهمید اینکه مشارالیه مرجع معرفی متخلف از مصلحت اسلام و نظام را مردم میداند و با صراحت مینویسد: «در صورت تخطی هر کس در هر موقعیت، بلافاصله به مردم معرفی خواهد شد» و قطعاً در اینجا مردم همان ملت ایران هستند. این خود نشانگر جایگاه ملت در اندیشه ایشان و نظام جمهوری اسلامی است. پس از جنگ تعدادی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی در نامهای به امام خمینی نسبت به قانونگذاری و حیطه اختیارات مجمع تشخیص مصلحت اعتراض مینمایند.
امامخمینی ضمن ارجاع اختیارات مجمع به دوران جنگ، تغییر وضع موجود را میپذیرد. اما علت اقدامات موازی مجمع تشخیص در زمان جنگ را همانند قبل به «نظام» و «اسلام» ارجاع میدهد: مصلحت نظام و اسلام اقتضا میکرد تا گرههای کور قانونی سریعاً به نفع مردم و اسلام بازگردد (همان، ص۲۰۳)؛ بنابراین مجمع تشخیص مصلحت، نفع مردم و اسلام را توأمان مدنظر دارد و تلاش می کند هیچیک به صورت غیرطبیعی بر دیگری غلبه نیابد. مجمع تشخیص وظیفه تلفیق را برعهده دارد و از بخشهایی از احکام اسلامی که در «زمان» قابل انطباق نیست به نفع مصالح ملت موقتاً عدول می کند. مجمع تشخیص مصلحت نظام مکانیسمی است که «مرج البحرین یلتقیان» را رهنمون میشود که ماحصل آن «یخرج منهما اللؤلؤء و المرجان» (منافع ملی ـ اسلامی) است (سوره الرحمن، آیه ۱۹ و ۲۲). به هر حال ایجاد مجمع تشخیص مصلحت نظام، در نظام جمهوری اسلامی ظرفیت و مکانیسمی است که میتواند با محور قرار دادن «اصل بقای» نظام جهت گیری مصلحتگرایانه را روشن نماید.
این ساختار اگر در درون مشروطه یا پهلوی بود، احتمالاً میتوانست درباره نحوه تعامل ناسیونالیستهای حاکم با اسلامگرایان تدابیر بهتری بیندیشد. برای نمونه، اگر رژیم پهلوی مصلحت خود را به این قرار میداد که دستگیری مراجع تقلید شیعه در هر صورت ممنوع خواهد بود شاید واکنشهای بعد از دستگیری امام که منجر به پیروزی انقلاب اسلامی شد، به شدتی که اتفاق افتاد واقع نمیشد. مصلحت نظام آنقدر منعطف است که میتواند برخلاف قانون اساسی اصلی را تصویب نماید و این مکانیسم یکی از گرانیگاههای برونرفت نظام اسلامی در بحرانهای ملی است که میتواند تنظیمکننده مطالبات ملت با مبانی دینی و انسجامبخش باشد.
۲ـ نسبت اسلام و ناسیونالیسم از دیدگاه رهبران انقلاب اسلامی
در بخش کلیات آورده شد که ناسیونالیسم به جهت فقر مبانی معرفتشناختی میتواند به اندیشههای دیگر میل کند و اندیشههای دیگر نیز متناسب با دستگاه معرفتشناختی خویش جنبههای مثبت ناسیونالیسم را میپذیرند. همچنین آورده شده که تشکیل نظام سیاسی اسلام در عصر حاضر از جهت حقوقی و قلمرو بسیار متفاوت از صدر اسلام میباشد و از قواعد حقوق بینالملل پیروی میکند، مفهوم استقلال سیاسی، جغرافیا، نیروهای مسلح، ساختار قدرت، ملت و … از عواملی هستند که به صورت تأویلی قابل تفسیر و تحلیل هستند. رهبران انقلاب اسلامی نیز لاجرم برای تشکیل نظام سیاسی تلاش نمودهاند، مفاهیم اساسی گفتمان ملیگرایی را به انحای مختلف در ادبیات گفتمانی و تعاملات بینالملل مدنظر قرار دهند. برخلاف برخی از افراد انقلابی که امام(ره) را چهرهای ضدملی معرفی کردهاند میتوان گفت که امام(ره) دارای جوهره قوی ایرانگرایی و همیت ایرانی است. امام(ره) به حکم اسلام، خون و نژاد را در جایگاه نهایی نمیشناسد اما برای ملت،ایران و کشور ایران احترام ویژهای قائل است، حتی تحقیر دولت پهلوی توسط غرب برای امام قابل تحمل نبود. این در حالی است که خود سردمدار مبارزه با آن رژیم بود. «من باز این ناراحتی که برایم پیدا شد، در ملاقاتی که محمدرضا با یکی از رئیس جمهورهای امریکا بود ـ گمان میکنم جانسون بود ـ من آن تلخی در ذائقهام باز مثل این که هست، که میدیدم این آدمی که وقتی در ایران است با مردم آنطور رفتار میکند، آن طور سرکوب میکند مردم را، آن جا جلوی میز آن رئیس جمهور ایستاده و عینکش را برداشته بود و به او نگاه نمیکرد. از این طرف، نگاهی میکرد و این مثل بچه مکتبی ـ آنوقت من تشبیهش کردم به یک بچه مکتبیهای زمان سابق که مقابل معلمشان، که خیلی از او میترسیدند و وحشت داشتند. یک همچو صحنهای بود. من این قدر ناراحت شدم که تلخیاش الآن هم وقتی یاد میکنم در ذائقهام است. ما مبتلای به چه وضعی بودیم. چه اشخاصی بر ما حکومت کردند. چه اشخاصی بر این ملت حکومت کردند. اشخاصی که در مقابل اجنبیها و کفار آنطور بودند و در مقابل ملت خودشان و آنطور سرکوب میکردند.» (صحیفه امام، ج۱۳، ص۴۰۱).
اگرچه از نگاه امام(ره) محمدرضا شاه و رئیس جمهور امریکا هر دو طاغوت هستند اما از اینکه پادشاه کشورش در حضور یک اجنبی حقیرانه ایستاده است، «تلخیاش هنوز در ذائقهاش» هست و نکته دیگر اینکه برای نقد این موضوع به نحوه برخورد شاه با ملت خودش (نه اسلام) اشاره دارد و از اینکه شاه عرق ملی ندارد و با
اجنبی بهتر از ملت خودش برخورد میکند، ناراحت است. از آنجا که ناسیونالیسم پیونددهنده ملت در مقابل اجنبی است اما امام عنصر پیوند بین شاه و ملت در مقابل اجنبی را نمیبیند؛ لذا تأکید میکند «اشخاص که در مقابل اجنبیها و کفار آن طور بودند و در مقابل ملت خودشان آنطور …». امام خمینی با وجود اعتقاد به آرمان حکومت جهانی اسلام، اصل استقلال حکومتها، ملتها و واحد مستقل حکومتی را بنا بر مقتضیات زمان به رسمیت شناخته و بر حفظ آن تأکید دارد (صحیفه امام، ج۱۳، ص۲۴۰). علاوه بر آن، پذیرش قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران از سوی ایشان نیز میتواند مؤید دیگری بر به رسمیت شناختن اصل دولت ـ کشور و پدیده ملت باشد. از طرف دیگر، ایشان ملت به مفهوم غربی آن را که اصالتی خاص برای هر گروهی قائل میشود را مردود میداند.
ملت در مفهوم غربی آن یک موجودیت مادی صرف است که مردم یک کشور برای خود اصالت و امتیازی ویژه قائل شده و منافع خود را برتر از دیگر ملتها میدانند. ایشان برای ملت ایران جایگاه والایی قائل هستند و ملت ایران را فراتر از یک موجودیت مادی میدانند و به جنبههای روحانی آن توجه دارند؛ به همین دلیل میفرماید: «نور خدا در این کشور جلوهگر شده است، قدر این جلوه الهی را بدانید» ایشان ایران را در پرتوی اسلام تعریف میکنند و ملت ایران از نگاه ایشان دارای دو بعد ایرانیت و اسلامیت است که مفهوم «جمهوری اسلامی» را نیز از این دو هویت اخذ می کند. بعد ایرانیت یا ملی آن، همان ملت به مفهوم امروزی است که تا زمانی که در تعارض با ارزشهای اسلامی نباشد، موجب تأکید است. بعد دیگر ایران از نظر امام، بعد فرهنگی و مذهبی آن در چارچوب اسلام است. ایشان در تعریف خود از ملت ایران، نوعی هویت و موجودیت جدید را فرض میگیرد. وقتی به صورت گفتمانی در مقابل غرب قرار میگیرد، هر دو بعد را به میدان مبارزه فرا میخواند و غرب را نقطه مقابل هویت ایرانی ـ اسلامی قرار میدهد.
«آری اگر ملت ایران از همه اصول و موازین اسلامی و انقلابی خود عدول کند و خانه عزت و اعتبار پیامبر و ائمه معصومین(ع) را با دستان خود ویران نماید، آن وقت ممکن است جهانخواران او را به عنوان یک ملت ضعیف و فقیر و بیفرهنگ به رسمیت بشناسند ولی در همان حدی که آنها آقا باشند، ما نوکر، آنها ابرقدرت باشند، ما ضعیف، آنها قیم باشند و ما جیرهخور و حافظ منافع آنها. نه یک ایران با هویت ایرانی ـ اسلامی بلکه ایرانی که شناسنامهاش را امریکا و شوروی صادر کنند، ایرانی که ارابه سیاست امریکا و شوروی را بکشد.» (صحیفه امام، ج۲۱، ص۸۶)؛ بنابراین امام با صراحت هر دو هویت را به رسمیت میشناسد و در یک پاراگراف هفت بار نام ایران را با هدف ارتقای عزت ملی ـ اسلامی یادآوری میکند. اما با صراحت بر دور شدن خصایصی همچون خون و نژاد از ملت تأکید میکند و ملت ایران را مبارزان حقیقی و راستین ارزشهای اسلامی اعلام میکند (همان، ص۸۷) ایشان دفاع از ایران و ملت ایران را جزو واجبات برمیشمارند اما جوهره و ماهیت حقیقی حاکم بر ملت را محتوای اسلام میداند. «ما ملت را در سایه تعالیم اسلام قبول داریم، ملت، ملت ایران است و ما برای ملت همهجور فداکاری میکنیم. اسلام هم تأیید میکند او را، ملیت اسلام را باید حفظ کرد. دفاع از ممالک اسلامی جزو واجبات است. نه اینکه اسلامش را کنار بگذاریم و بنشینیم و فریاد ملت بزنیم پان ایرانیسم.» (همان، ج ۹، ص۲۰۳).
تجربه حکومتهای قبل از انقلاب اسلامی و وابستگی آنان به غرب نیز موجب شده که امام، فقیه را بهترین حافظ استقلال ملی و آزادی بداند. فقیه اسلامشناس ضامن اجرای ارزشهای ملی و تمامیت ارضی کشور است؛ زیرا ارزشها مظهر عزت و افتخار اسلام هستند. مبارزه با تجزیهطلبی در سالهای ۱۳۵۸ و ۱۳۵۹ و تلاش برای حفظ یکپارچگی ملی به همین منظور انجام میشد. از نظر ایشان، فقیه بهترین نگهبان حقوق ملت و وطن اسلامی محسوب میشود و این بدان معنی است که ایشان برای ملت ایران جایگاه ویژه قائل است و دفاع از آن را در ردیف دین و شریعت قرار میدهد و «حب الوطن من الایمان» را در عرصه ملی به رخ میکشاند. آنچه برای حفظ آزادی ملی و استقلال لازم است، همان که فقیه دارد. این فقیه است که زیر بار دیگران و تحت نفوذ اجانب نمیرود و تا پای جان از حقوق ملت و از آزادی و استقلال و تمامیت ارضی وطن اسلام دفاع میکند. فقیه است که به چپ و راست انحراف پیدا نمیکند (امامخمینی، ولایت فقیه، ص۱۳۸)؛ بنابراین از دیدگاه امام، جوهره دینی و اعتقادی که فقیه دارد موجب میشود که وی با نفوذ اجانب و تهدید تمامیت ارضی به مقابله برخیزد و از هرگونه سلطهطلبی جلوگیری کند.
امام، ملت ایران را یکپارچه میپسندد اما بر این باور نیست که زبان فارسی وجه پیونددهنده این ملت است. آنچه زبانها، نژادها و اقوام مختلف را گردهم میآورد، از دیدگاه رهبران انقلاب اسلامی، اسلام است. به همین دلیل میتوان پروسه ملتسازی پهلوی اول را که با زور سرنیزه انجام میشد را ملتسازی ناقص خواند اما چون وجه مشترک اکثریت مطلق ایرانیان اسلام است، اسلام بهتر میتواند وحدت ملی را حفظ نماید. سهم همه اقوام ایرانی در جنگ ۸ ساله ایران و عراق و عدم مشارکت همه اقوام در جنگهای ایران و روس، نشانگر این ادعاست. همه در ایران ملت واحد هستند و ما، هم خود و هم آنها را، ملت واحد میدانیم (صحیفه امام، ج۱۶، ص۱۴۵)؛ بنابراین امام، ملت را ید واحده میداند که در ادبیات گفتمانی وی «وحدت کلمه»، تجلی مییافت و اراده ملی را ناشی از اراده الهی میدانست. مقابله امام با طرح کاپیتولاسیون را باید در راستای دفاع از حقوق ملت دانست که با مبانی ملی و اسلامی سازگار نبود؛ بنابراین از دیدگاه امام، استقلال ملی و عزت اسلامی دو روی یک سکه محسوب میشوند. امام حب وطن و حفظ کشور را مورد تأیید اسلام میداند اما به شرط اینکه این ملتگرایی به معنای تقابل با کشور ـ ملتهای دیگر نباشد. «حب اهل وطن و حفظ و حدود کشور مسئلهای است که در آن حرفی نیست و ملیگرایی در مقابل ملتهای دیگر مسئله دیگری است که اسلام و قرآن و دستور نبیاکرم(ص) برخلاف آن است.» (صحیفه امام، ج۱۳، ص۲۰۹).
بنابراین میتوان از سخنان متعدد امام این نتیجه را گرفت که وی ناسیونالیسم مثبت را تا آنجایی که قصد توفق و منفیگرایی نداشته باشد، میپذیرد و احترام میگذارد اما با صراحت غلبه ملیگرایی بر حدود اسلامی را رد میکند. «مسئله ملیت هست، اما نه آنطوری که آقایان خیال میکنند که ما ملیت را بگیریم و کاری به اسلام نداشته باشیم. اول ملی باشیم، بعد اسلامی باشیم نخیر مسئله اسلامی بودن است که مردم را وادار کرد به اینکه جوانهاشان را بدهند و فریاد بزنند باز جنگ.» (همان، ج۱۸، ص۸۳).
۳ـ امام(ره) و ملیگراها (ناسیونالیستها) در ایران
نگرانی امام از غلبه ناسیونالیسم سبقه لیبرال آن بوده است. لذا اگر ناسیونالیستها (ملیگراها) مبانی معرفتی خود را با تکیه بر اسلام تئوریزه میکردند، امام آنگونه آنان را مورد هجمه قرار نمیداد. امام خمینی در طول حیات سیاسی خود یازده مرتبه واژه «لیبرالها» را به کار میبرد و یازده مرتبه آن، خطاب وی به ملیگراهاست (جبهه ملی و نهضت آزادی)؛ بنابراین علت دیگری که امام ملیگرایی را اساس بدبختی میدانست این بود که لیبرال بودن آنان برای وی مفروض بوده است و ایشان به جای واژه ملیگراها یا ناسیونالیستها واژه «لیبرالها» را به کار میبرند. چرا که مبانی ناسیونالیستهای ایرانی و لیبرالیسم را همسو میدانستند. به طور مثال ایشان در واکنش به رفت و آمد اعضای نهضت آزادی همچون دکتر پیمان و صباغیان به بیت آیتاله منتظری میگوید: «من به آنهایی که دستشان به رادیو، تلویزیون و مطبوعات میرسد و چه بسا حرفهای دیگران را میزنند، صریحاً اعلام میکنم: تا من هستم نخواهم گذاشت حکومت به دست لیبرالها بیفتد.» (صحیفه امام، ج۲۱، ۳/۱۲/۱۳۶۷) و در جای دیگری اعضای دولت موقت که ملیگرا بودند را لیبرال خطاب میکند: «همچون گذشته اعتراف میکنم که بعضی تصمیمات اول انقلاب در سپردن پستها و امور مهمه کشور به گروهی که عقیده خالص و واقعی به اسلام ناب محمدی(ص) نداشتند، اشتباهی بوده است که تلخی آثار آن به راحتی از میان نمیرود… امروز هیچ تأسفی نمیخوریم که آنان در کنار ما نیستند؛ چرا که از اول هم نبودند. انقلاب به هیچ گروهی بدهکاری ندارد و ما هنوز هم چوب اعتمادهای فراوان خود را به گروهها و لیبرالها میخوریم.» (همان، ج۲۱، ص۲۵۲).
ایشان همچنین در نامه ۶/۱/۱۳۶۸ خود به آیتاله منتظری خطر ملیگراها را چندینبار با عنوان لیبرالها گوشزد میکنند: «از آنجا که روشن شده است که شما این کشور و انقلاب اسلامی عزیز مردم مسلمان ایران را پس از من به دست لیبرالها و از کانال آنان به منافقین میسپارید، صلاحیت و مشروعیت رهبری آینده نظام را از دست دادهاید. شما در اکثر نامهها و صحبتها و موضعگیریهایتان نشان دادید که معتقدید لیبرالها و منافقین باید بر کشور حکومت کنند.» (همان، ج۲۱، ص۳۳۰). نگرانی امام که در روح کلام ایشان مستتر است، معطوف به بازگشت ملیگراها به قدرت است و از آنجا که آنان را همتراز لیبرالها میداند، به شدت با ورود آنان مخالف است؛ بنابراین باید گفت که یکی بودن مبانی معرفتی ناسیونالیستهای ایرانی و لیبرالیسم عامل عمده در واکنش امام خمینی به ناسیونالیسم منفی بوده است. در غیراینصورت (همانطور که قبلاً آورده شد) ایشان دفاع از ملت که اساس ملیگرایی است را واجب میدانند. امام سه تلقی همسو از ملیگراها در ایران دارد که مخالفت خود را با آنان اعلام میکند. قبل از حاکمیت جمهوری اسلامی که امام در تبعید بود، ملیگراها را به حضور میپذیرفت، همسویی ابراهیم یزدی و ملاقات کریم سنجابی (دبیرکل جبهه ملی ایران) با ایشان در پاریس نشان میدهد که امام با ملیگرایی و اعتقاد به وطن و استقلال کشور با آنان همسو بوده است. اما سه عاملی که باعث گردید امام ملیگرایی ملیگراها را برنتابد، عبارت بودند از: ۱ـ مبانی معرفتی و هستیشناختی آنان را نه در اسلام که در لیبرالیسم میدید؛ به همین دلیل در سال آخر حیاتشان در همه نوشتهها از واژه لیبرالها برای آنان استفاده میکردند. ۲ـ فهم امام این بود که آنان به ملیگرایی برتری یافته بر اسلام میاندیشند که نمونه آن مخالفت جبهه ملی با لایحه قصاص در خرداد ۱۳۶۰ بود. ۳ـ بعد از تصرف سفارت امریکا مشخص شد که ملیگراها ارتباطات پنهانی با امریکا داشتهاند و با صراحت به علاقهمندی آنان نسبت به وابستگی کشور به امریکا اشاره میکند، (نامه امام خمینی به وزیر کشور وقت محتشمیپور درباره نهضت آزادی، بهمن ۱۳۶۶)؛ بنابراین امام با معرفت لیبرال، وابستگی و انحراف از نص صریح اسلام مخالفت میکردند و این میتواند بیربط با ناسیونالیسم مثبت ایرانی باشد.
۴ـ عناصر گفتمانی ملی ـ مذهبی امام خمینی
امام خمینی به عنوان پیونددهنده عملی دین و سیاست در ایران، این هنر را داشت که خاستگاه آرمانی اسلام و خاستگاه واقعگرایانه ملت را به هم پیوند دهند. قضاوت در این باره را به خروج از بحرانهای ملی و بزنگاههای تاریخی باید ارجاع داد. ادبیات گفتمانی امام خمینی نه تنها ضد ناسیونالیستی نیست بلکه به شدت از آن دفاع میکند. امامخمینی در دوران بیست و پنج ساله مبارزه و حکومت خود (از ۱۳۴۲ تا ۱۳۶۸) بیش از ۳۷۶۷ بار از واژه «ملت» در مکاتبات و محاورات خود استفاده میکند. این در حالی است که در همین دوران ۲۰۶۱ بار از واژه امت و ۴۲ بار از «امت اسلامی» استفاده مینمایند. در ادبیات ترکیبی نیز وضع مشابهی وجود دارد. وی ۱۱۸۳ بار از واژه «ملت ایران» استفاده میکند و ۱۴۵ بار از «ملت مسلمان» و ۲۰۲ بار از «ملت اسلام» استفاده میکند. وطن از دیگر عناصر گفتمانی ناسیونالیسم است که در سخن و قلم امام خمینی جایگاه ویژهای دارد، به صورتی که ۲۲۳ بار از واژه «وطن» یک بار از مفهوم وطنپرستی و ۶ بار از واژه «وطن دوستی» استفاده می کند.
احساس تعلق امام به ملت به حدی است که ۱۶۲۹بار از واژه «ملتما» استفاده میکند. ادبیات به کار رفته درباره دولت ـ کشور نیز به گونهای است که ادبیات دینی و ملی به هم نزدیک است. به صورتی که حدود ۱۲۰ بار از واژه «دولت ایران» و ۱۹۹ بار از مفهوم «دولت اسلامی» استفاده میکنند. ایران بیش از ۹۵۵۵بار در ادبیات امام خمینی تکرار میشود. لفظ کشور نیز به صورت مستقل حدود ۷۰۰۳ بار در قلم و بیان ایشان تکرار شده است. مصلحت نیز که از عناصر حل اختلاف بین مصالح ملی و دینی و مکانیسمی است که از شرع به خاطر مصلحت ملی در مواقع لزوم عبور می کند، ۲۴ بار در کلام امام آمده است و این در حالی است که مصلحت ملت ۲۷ دفعه در صحیفه امام خمینی تکرار شده است و مصلحت کشور نیز ۲۰ بار در ادبیات ایشان خودنمایی کرده است؛ بنابراین از منظر زبانشناسی و عناصر گفتمانی، ادبیات ملیگرایی و ناسیونالسیم کاملاً در ادبیات امام مشهود است. عناصر گفتمانی، ناسیونالیسم نظیر «ملت»، «کشور»، «وطن» و «ایران» در بعضی مواقع پررنگتر از ادبیات دینی وی میباشد که در آمار ماقبل مشهود است، علاوه بر آن امام از واژه ملیگرایی (چه نام بردن از جنبههای مثبت و چه جنبههای منفی آن) ۴۸ بار استفاده کردهاند.
جدول شماره ۱: عناصر گفتمانی اسلامی و ملی در بیان و قلم امام خمینی(ره)
عناصر ملی | عناصر دینی | عناصر ترکیبی | |||
عنوان | دفعات تکرار | عنوان | دفعات تکرار | عنوان | دفعات تکرار |
ملت | ۳۷۶۷ | امت | ۲۰۶۱ | ملت مسلم | ۳۷ |