علاوه بر این پیامبر(ص) در سیات گزاریهای عمومی و امور اجرا یی روزمره هم «مصلحت عمومی» و هم «عموم مصالح» مردم را در نظر می گرفت:
روزی یکی از کارگزاران حضرت برای عرض گزارش و پرداخت اموال حوزه ماموریت خویش نزد او آمد و اموالی را به حضرت داد و به او گفت اینها برای شماست و این قسمت هم مال خود من است، چون به شخص من هدیه داده اند. آن حضرت (ص) در واکنش به این رفتار کارگزار خویش طی خطبه به گونه ای اظهار نظر کردند که آشکارا حاکی از تمایز بین « امر خصوصی» و «امر عمومی» در نزد ایشان است. اتفاق مذکور به روایت کتاب «پیام پیامبر» و با عنوان «خطبته (ص) فی العمّال» (خطبه ی آن حضرت در خصوص کارگزاران) از این قرار است: «اَنّ رسول الله(ص) استعمل عاملاً فجاءه العامل حین فرغ من عمله فقال: یا رسول الله، هذا لکم و هذا اُهدِیَ لی. فقال له: «اَفلا قعدت فی بیت اَبیک و اُمِّک فنظرت أَیهدی لک ام لا»؟ ترجمه ی فارسی آن می شود: «رسول خدا که صلوات و درود خداوند بر او و آلش باشد شخصی را به کارگزاری گماشت، شخص کارگزار چون از کار خویش فراغت یافت، به نزد آن حضرت (ص) آمد و عرض کرد: ای رسول خدا(ص) این برای شماست و این یکی را به من هدیه داده اند. رسول خدا به او فرمود: «چرا در خانه ی پدرت و مادرت ننشستی که بینی آیا برای تو هدیه می آورند یا نه؟» پس از آن رسول خدا پس از نماز شب برخاست و برای مردم خطبه ای خواند او پس از حمد و ثناء الهی فرمود:
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
«امّا بعد فما بال العامل نستعمله فیأتینا فیقول: هذا من عملکم و هذا اُهدی له، افلا قعدت فی بیتٍ ابیه و امّه فنظر هل یهدی له أم لا؟» سپس و در ادامه در فقره ای محکم و با سوگند به جان خویش، این عدم تمایز بین «امر خصوصی» و «امر عمومی» را از سوی کارگزاران خیانت شمرده که باید منتظر پیامدهای ناگوار آن در روز قیامت نیز باشد. «فوالذی نفس محمدٍ بیده لایَغُلُّ اَحدُکُم منها شیئاً الاّ جاء به الیومَ القیامه یحملُهُ علی عُنُقه…» (پیام پیامبر، ۱۳۸۷: ۹۶).امّا بعد ] برخی[ از کارگزار ]ان[ را چه می شود، او را به کارگزاری می گماریم، آن گاه به نزد ما می آید و می گوید: این از برای شماست و این یکی به من هدیه داده شده است! چرا در خانه ی پدر و مادرش ننشست تا ببیند که آیا باز به او هدیه می دهند یا نه؟ سوگند به ذاتی که جان محمد در دست اوست، کسی از شما به چیزی از آن خیانت نمی ورزد مگر آن که ]وبال[ آن را به روز قیامت برگردن خویش حمل می کند…»
چنان چه می بینم آن حضرت با تمایز قطعی بین «امر خصوصی» و «امر عمومی» اجازه ی استفاده ی خصوصی در جایگاه «امر عمومی» یا همان کارگزاری و سیاستمداری نمی دهد و هر آن کس را که از جایگاه عمومی برخوردار بوده باشد و بخواهد از آن در غیر «مصلحت عمومی» خواه مصلحت شخصی، خویشاوندی، طایفه ای و… استفاده کند. او را خائن نامیده است که باید منتظر عذاب الهی در روز قیامت نیز باشد. معنای سیاسی این فرمایشات این است که فرمانروایان باید در مقام فرمانروایی جز «مصلحت عمومی» را در نظر نگیرند و از آن چه در دستشان است چه قدرت سیاسی و چه اقتصادی و … با در نظر داشت این اصل مهم استفاده کنند.
پیامبر اکرم(ص) در نامه ای به استانداران خویش فقراتی را آورده است که دلالت بر «عام گرایی سیاسی» و در نظر گرفتن «مصلحت عمومی» دارد. او در ابتدای نامه ی خویش پس از برحذر داشتن استانداران از نافرمانی خدا می نویسد: «حقوق را آنسان که خدای واجب گردانیده است بستاند و آن گونه که او دستور داده است به کار برد. پرداختن به کار نیک را با رفتار خویش، آسان گرداند. با مردم به جدال نپردازد، زیرا قرآن، ریسمان خداست که دادگری و دانش اندوزی و خرمی دلها، در آن است». سپس در فقره ای مهم می فرمایند:«به نماینده ی خود دستور داده ام که کار نیک را از نیکوکار بپذیرد و او را برای آن کار بستاید و فرایند کار بد را به بدکار بازگرداند او را بر آن کار نکوهش کند». (محمد، حمیدالله، ۱۳۷۴: ۲۴۹-۲۴۸). می بینیم که دستورات پیامبر ناظر به «کل النّاس» و نه «بعض النّاس» بوده و بیشتر ناظر به فعل و نه به فاعل آن است که حاکی از «عام گرایی» است.
آن حضرت در جمله ای می فرمایند که : «وظیفه کارگزار من است که مردم را از ستم کردن بر یکدیگر باز دارد». «عام گرایی سیاسی» را به روشنی می توان در این دستور حضرت (ص) به کارگزاران خویش یافت. زیرا غایت سیاسی اصلاح بین الناس و سامان دهی امورات آن است که با وجود ظلم امکان پذیر نیست. «تلّقی جلوگیری از ستم مردم به یکدیگری به عنوان کار ویژه ی اساسی دولت حتی در نظریه های مدرن دولت اصل و هسته ی مرکزی فلسفه ی تشکیل دولت بوده که ثمره ی آن همانا «مصلحت عمومی» خواهد بود.
پیامبر در قسمتی از نامه ی خویش آورده است: «کسی که به اسلام روی آورد در سود و زیان ما یکسان خواهد بود. از پیروان آیین های دیگر هرکس بر آیین خویش بماند، بر وی سخت نخواهند گرفت. باید هر فرد بالغ ایشان به اندازهی توانایی خویش، یک دینار یا بیشتر یا بهای آن را بپردازد. کسی که آن را بپردازد در زنهار ما خواهد بود و ما از وی دفاع خواهیم کرد». (محمد حمید الله، ۱۳۷۴: ۲۵۰-۲۴۹). از این فقره چنین بر می آید که مسلمانان جملگی در سود و زیان با یکدیگر همسان هستند و مسلمان شدن اجباری نیست و دفاع از جان و مال، و تأمین امنیت مردم صرف نظر از دین و آیین آن ها بر عهده ی دولت اسلامی است که ناظر به وجه دیگری از «مصلت عمومی» است.
آن حضرت در ادامه ی نامه ی خویش به ذکر پاره ای از امور شرعی پرداخته و از جمله به مسائل مربوط به نماز، وضو و اوقات نماز و این که نمازها را سروقت بخوانند: «ای نماینده ی من به مردم دستور بده که نمازها را در وقت های خود بگذارند» لکن در نهایت به کارگزار خویش این گونه امر می کند: «نمازها را در مناسب ترین وقت نسبت به حال ایشان ] مردم[ بگذار. چنان چه لازم بود که زود بخوانی؛ زود بخوان و یا دیر بخوانی، دیربخوان». قسمت اخیر دلالت بر در نظر گرفتن «مصالح مردم» حتی در امری مانند اوقات نماز خواندن دارد.
در خصوص چگونگی برخورد با غیرمسلمانی که در سرزمین مسلمانان زندگی می کردند پیامبر(ص) از خود نامه ها، امان نامه ها و دستوراتی را به جاگذاشته است که به روشنی نشان می دهد که تا آن جا که به سیاست و کار ویژه های دولت مربوط می شود آن حضرت (ص) عموم مردم یا نوع انسانی را در نظر داشته اند و نه برخی از انسان ها را. در زیر به برخی از آنها اشاره می شود.
یادآوری این نکته ضروری است که از جمله ی سنن پسندیده ی اعراب پیش از اسلام رسم دادن امان، وفاداری به پیمانها، مشورت در امور با یکدیگر و رسم بیعت در همان چهارچوب «خاص گرایی» قبیله ای بوده است. پیامبر اکرم (ص) نه تنها این رسوم را ملغی نکرد بلکه در صدد تزریق آن به درون کل امت اسلامی و جامعه بشری برآمد. به عبارت بهتر گذر از «خاص گرایی اخلاقی و سیاسی». به «عام گرایی اخلاقی و سیاسی». تردیدی نیست که «اعطای امان» به غیر یادگیری، «پایبندی به عهد و پیمان»، «مشورت» و «بیعت» از پرکاربردترین واژگان، اصطلاحات و واقعیت های سیاسی بوده و هستند. ما کراراً شاهد ظهور این واقعیات در رفتار سیاسی پیامبر (ص) هستیم. یکی از این موارد «امانی» است که پیامبر برای یهود بنی عادیا داده است. متن این امان نامه به روشنی دلالت بر نگرش «عام گرا»ی پیامبر در امور سیاسی دارد:
به نام خداوند بخشاینده ی بخشایشگر
این نوشتهای است از محمد فرستاده ی خدا برای بنی عادیا: بی گمان، اینان با پرداخت سرگزیت[۲۱]، در پناه اسلام خواهند بود. تا آن گاه که شب و روز در کاراست. بر ایشان ستمی نخواهد رفت و از سرزمین خویش، رانده نخواهند شد. (محمد حمید الله، ۱۳۷۴: ۱۴۴-۱۴۳).
یکی دیگر از نمونه های «عام گرایی سیاسی» مبتنی بر مصلحت همگان را می توان در پیمانی یافت که در سال نهم حضرت رسول(ص) آن را با مردم مَقنا که یهودی بوده اند بست. این پیمان به دست علی(ع) نوشته شده است. بخش هایی از متن این نامه به مردم بنی جنبه و مقنا از این قرار است.
… زمانی که این نوشته ی من به دست شما رسد، شما در پناه خدا و پیامبر وی خواهید بود. پیامبر خدا ]ص[ از همه ی کرده های بد و گناهان شما چشم می پوشد؛ و بی گمان، بی آن که هیچ گونه ستمی بر شما رود، در پناه خدا و پیامبرش خواهید بود. بی شک پیامبر خدا از هرگزندی که خود را از آن نگاه می دارد، شما را نیز از آن نگاه خواهد داشت.
آن گاه پیامبر پس از اشاره به میزان پرداخت های اقتصادی آنان می نویسد: «هیچ کس جز از خود شما یا از خاندان پیامبر خدا، بر شما فرمان نخواهد راند». (محمد حمیدالله، ۱۳۷۴: ۱۶۷-۱۶۵).
بخش هایی از فرمان پیامبر (ص) به کارگزار خویش در یمن نیز دلالت بر «عام گرایی سیاسی» و «مصالح همگانی» دارد. در بند ۴ این فرمان خطاب به عمروبن حزم از جمله آمده است:
«به مردم مژده ی نیکی دهد و آنان را به انجام دادن کار نیک فرمان دهد». در بند پنجم و ششم نکات مهمتری از این نظر آمده است:
۵- «مردم را به سود و زیانشان آگاه سازد».
۶- «در کارهای درست، با مردم به نرمی رفتار کند و در مورد ستم، بر آنان سخت گیرد؛ زیرا خداوند، ستمکاری را ناپسند دانسته و مردمان را از آن، باز داشته است. هان! نفرین و لعنت خدا بر ستمکاران باد».
آگاه ساختن مردم به سود و زیانشان یکی از مبانی «مصلحت عمومی» است. فرمانروا باید نه تنها اجازه بدهد تا مردمان اطلاعات لازم را درباره ی زندگی و منافع و مصالح مادی و معنوی خویش به دست آورند بلکه باید خود نیز بکوشد و عالمان را ترغیب نماید تا شرایطی ایجاد شود که مردمان سود و زیان خود را تشخیص دهند. ستمگری از سوی هر کسی باشد و علیه هر کسی صرف نظر از این که ستمگر و ستمدیده از کدام رنگ و نژاد، مذهب و طبقه و … باشند ممنوع است. بدینسان «مصالح عمومی» مردم و نه برخی از آنان رهین این خواسته ی پیامبر از کارگزار خویش است.
در همین فرمان در فقره ای دیگر پیامبر با «خاص گرایی» شدیداً به مقابله برخاسته و در عوض به توحید که خود بستر ساز «عام گرایی» است فرا خوانده است. در بند یازده این فرمان چنین آمده است:
«هنگام درگیری و ستیزه، مردمان را از فراخواندن به نام قبایل و عشایر ] و تعصب قبیله ای[ باز دارد… چنان چه کسانی به جای فراخواندن به سوی خدا، مردم را به قبیله ها و عشیره ها فرا خوانند، باید آنان را با شمشیر گردن زنند تا سرانجام، دعوت همگان به سوی خداوند یگانه ی بی انباز باشد».
در بندهای ۲۱ و ۲۳ این فرمان در خصوص غیرمسلمانان آمده است: «هرکس که بر آیین ترسایی یا یهودی خویش استوار ماند، کسی وی را باز نخواهد داشت». و آن شخص باید یک دینار یا برابر آن را به عنوان جزیه پرداخت کند و «هرکس این ] جزیه[ را بپردازد، در پناه خدا و پیامبرش خواهد بود». (محمدحمید الله، ۱۳۷۴: ۲۵۹-۲۵۶).
از مجموع این نامه ها و پیمان های سیاسی پیامبر (سیره عملی) و سیره ی نظری پیامبر(ص) چنین بر می آید که در فرهنگ اسلامی- نبوی، فرمانرویان به مثابه «اب»، «راع» و «والی» متصدّی اموری هستند که به صلاح همه ی افراد تحت امر آنان باشد و هیچ کس را نمی توان مستثنی کرد. «مصلحت عمومی» و «عموم مصالح» آنان در زمره ی حقوق انسانها بر فرمانروایانشان است. از طرفی دین اسلام توجه و عنایت زیادی به حقوق مردم نموده است و غرض و هدف از حقوق نیز حفظ کرامت و شخصیت انسان و تأمین منافع و مصالح عمومی است. (دائره المعارف تشیّع، جلد ۶ : ۴۰۱، زیر واژه ی حقوق).
۶-۱-۳.صلح حدیبیّه و مصلحت عمومی
صلح حدیبیّه و فتح مکّه دو مورد مهم دیگر در سیره ی نبوی به حساب می آیند که در تثبیت عام گرایی اخلاقی و سیاسی و ابتنای سیاست اسلام بر بنیاد «مصلحت عمومی» به شمار می روند.
در سال ششم هجری پیامبر اکرم(ص) با هزار و چهارصد تن از پیروان مسلمان خویش به قصد زیارت خانه ی خدا راهی مکّه شد. یعنی همان شهری که بیش از ده سال در آن آزار و اذیت شده بود و بالاخره مجبور شده بود تا جلای وطن کرده و به یثرب برود. در نزدیکی مکه کفار و مشرکان قریش راه را بر رسول(ص) و همراهان بستند. (حسن ابراهیم حسن، ۱۳۸۰: ۱۴۴). پیامبر(ص) عثمان بن عفان را به عنوان نماینده ی خویش برای مذاکره نزد مکیان فرستاد. قریش به عثمان پیشنهاد داد تا خود به طواف کعبه رود و برگردد. عثمان نپذیرفت و گفت: «من طواف خانه نکنم. تا اول پیغمبر، علیه السلام، طواف کند». (سیره ابن هشام، جلددوم: ۸۰۸). قریش از این سخن عثمان خشمگین شده و او را به زندان انداختند. چون بازگشت عثمان به تأخیر افتاد، تصور شد و البته خبر بیاوردند به حضرت پیغمبر که عثمان کشته شده است. پیغمبر(ص) اندوهگین شد و فرمود: «از این جایگاه نروم تا آن چه با قریش می باید بکنم». سپس برخاست و در زیر درختی نشست «و همه را بخواند» از بهر آن که بیعت با ایشان تازه کند و آنگاه به جنگ قریش برود». (سیره ابن هشام، جلد دوم: ۸۰۹-۸۰۸) همین بیعت است که آن را بیعت رضوان نامیده اند و حق تعالی از آن در سوره ی فتح یاد کرده است.[۲۲]
زمانی که قریش از این عزم پیامبر آگاه شد ترسیدند و نمایندگانی را به سوی محمد(ص) گسیل داشتند تا صلح کنند به این شرط که محمد(ص) و یارانش آن سال را از طواف خانه خدا صرف نظر کنند تا ابهت مکیان شکسته نشود و نگویند محمد(ص) به قهر وارد مکّه شد. در نهایت مذاکرات طرفین به صلحی انجامید که آن را صلح حدیبیّه نامیدند. شیوه، شرایط و فضای عمومی انعقاد این صلحنامه، محتوا و بالاخره پیامدهای بسیار مهمی که این صلحنامه به بار آورده به گونه ای است که به راستی می توان آن را مثل اعلای «سیاست مبتنی بر مصلحت عمومی» دانست. این در حالی است که امتیازاتی را که حضرت رسول(ص) براساس این صلحنامه به قریش داد به حدّی بود که مسلمانان و از جمله برخی از کبار صحابه را دلتنگ و رنجیده خاطر کرد و برخی از آنان را در راه دین سست نمود.
متن صلح حدیبیه به روایت ابن هشام از این قرار است:
هذا ما صالح علیه محمدبن عبدالله بن عبدالمطلب سهیل بن عمرو اصطلحا علی وضع الحرب] عن الناس[ عشر سنین. یأمن فیهنّ الناس و یکفّ بعضهم عن بعضٍ علی اَنهُ من اتی محمداً من قریش بغیر اذن ولیّه ردّه علیهم ومن جاءَ قریشاً ممن مع محمدٍ لم یردّوه علیه، و انّ بیننا عیبهً مکفوفه و انّ لا اسلال و لا اغلال، و انه من احبَّ ان یدخل فی عقد محمد و عهده دخل فیه و من احبّ ان یدخل فی عقد قریشٍ و عهدهم دخل فیه (ابن هشام، جلد۲: ۸۱۲-۸۱۱)
با عقد این صلح جنگ برای ده سال تمام شد. مسلمانان از رفتن به مکهّ منصرف شدند، هریک از قبایل با آزادی می توانستند در آینده متحد قریش یا محمد(ص) گردند. مسلمانان در مکه در مسلمانی خویش و بت پرستان در مدینه در بت پرستی خویش آزاد بودند. مهمتر از همه پیامبر خود به اصرار طرف مقابل از آوردن بسم الله الرحمن الرحیم در آغاز این صلح نامه با این استدلال که مکیّان چنین خدایی را نمی شناسند صرف نظر کرد. بعد از آن در متن صلحنامه نوشته شد «هذا ما صالح علیه محمد رسول الله» که نماینده ی قریش گفت که ما تو را پیامبر و فرستاده خدا نمی شناسیم. نام خود و پدرت را بنویس و بالاخره این که پذیرفته شد، هرکس از قریش بی اجازه ی سرپرستش نزد محمد آید وی او را به قریش باز گرداند ولی عکس آن صادق نباشد.
پذیرش این سه شرط اخیر از سوی پیامبر(ص) و شرایط زمانی و عمومی انعقاد صلح بود که مسلمانان و به ویژه کبار صحابه ی او را رنجیده خاطر و مشکوک کرد.
تا این جای کار به حسب ظاهر رسول اکرم(ص) از دو رکن اصلی دین یعنی توحید و نبوت عقب نشینی کرده و به دشمن امتیاز داده است. علاوه بر این اگر فردی از قریش به مسلمانان می پیوست پیامبر باید او را به قریش باز می گرداند در حالی که عکس آن صادق نبود خود امتیاز بزرگی آن هم در آن شرایط بود.
اما اگر به باطن پیمان صلح حدیبیه بنگریم می بینیم که پیامبر(ص) به عنوان پیامبر و فرمانروا نه از روی منافع و غرایز شخصی و نه به خاطر خشنودی افراد خاص، بلکه برای «مصالح همگان» و بر پایهی مصلحت عمومی دست به چنین اقدام شجاعانه و با شهامت زد و پس از آن دستور داد: «قربانی های خود را همین جا بکشید و موی خود را بتراشید». هرچند مسلمانان در اجرای دستور آن حضرت(ص) به دلایل پیش گفته تعلل ورزیدند. (حسن ابراهیم حسن، ۱۳۸۰: ۱۴۵). قبول حذف «بسم الله الرحمن الرحیم» و «رسول الله» از کنار نام محمد(ص) افق سیاست مبتنی بر «مصلحت عمومی» را به صورت خیره کننده ای گسترش و اهمیت می دهد.
دیری نگذشت که نتایج بسیار سودمند و گوارای این تصمیم استراتژیکِ پیامبر و فرمانروای مسلمانان بر همگان روشن شد. به گونه ای که مورخان بر این باورند که در صدر اسلام فتحی عظیم تر از فتح حدیبیه اتفاق نیفتاده است. زیرا در پرتو آن از یک سو آتش جنگ فرو نشست، و از سوی دیگر دعوت به اسلام رواج یافت. در نتیجه اسلام در جزیره العرب گسترش یافت. به گونه ای که سال هفتم هجری را «عام الوفود» نام نهاده اند. زیرا قبایل از هر سوی برای بیعت با پیامبر(ص) میآمدند. در همان سال پیامبر(ص) برای فرمانروایان بزرگ جهان آن روز- کسرای ایران، قیصر روم، و دیگران- مکاتبه کرد و آنان را به اسلام دعوت کرد. نتیجه آن شد که از آغاز پیمان تا نقض آن از طرف مکه که بیش از ۲۲ ماه نگذشته بود تعداد افرادی که مسلمان شدند بیش از تعداد کل مسلمانان شدگان قبل از آن یعنی حدود ۱۹ سال بود. (حسن ابراهیم حسن، ۱۳۸۰: ۱۴۷ و اباذری، سایت اینترنتی www.asriran.com و دائره المعارف اینترنتی آزاد ویکی پدیا زیر واژه صلح حدیبیه).
در اهمیت و منافعی که این معاهده برای همه ی مسلمانان به بار آورد، همین بس که در تایید آن آیه ی مبارکه «انّا فتحنا لک فتحاً مبیناً» (فتح/۱) نازل گشت و از زبان امام صادق(ص) می شنویم و می خوانیم که: «ما کانت قضیه اعظم برکته منها» هیچ حادثه ای در زمان پبامبر پر برکت تر از صلح حدیبیه نبود». (اباذری، www.asriran.com).
کسی که اندکی با سیاست و رابطه قدرت در امروز جهان اسلام آشنا باشد می تواند حدس بزند که تا چه اندازه احتمال عقد چنین قرارداد صلحی از سوی فرمانروایان کشورهای اسلامی با آن شرایط، به صرف این که به «مصلحت عمومی» هست وجود دارد.
۶-۱-۴.فتح مکه و عام گرایی سیاسی
برخی از نکاتی که می توان در خصوص فتح مکه از زوایه ی این پژوهش به آن اشاره کرد از این قرار است:
در سال هشتم هجری قریش قرارداد آتش بس و صلح خود با پیامبر را شکست و زیر پا نهاد و این امر به قول ابن هشام سبب خروج پیامبر اکرم (ص) از مدینه به قصد مکه شد.
«و سبب بیرون شدن پیغمبر علیه السلام، در سنه ثمان به مکه آن بود: بعد از آن که در سال حدیبیه، سنه سست، صلح رفته بود با قریش مکه تا ده سال میان ایشان و مسلمانان جنگ نباشد و هیچ کس را با کسی کار نباشد؛ و قریش در سنه ی ثمان نقض عهد خود بکردند و بدان صلح که رفته بود وفا ننمودند». (ابن هشام، ۱۳۶۱: ۸۶۲) بنابراین نخستین نکته مورد توجه این است که سبب لشکرکشی پیامبر به مکّه و به قصد جنگ با قریش که مشرک بودند نه به سبب این که «لااِیمان لهم» بل به سبب آن که «لا اَیمان لهم» بود و این نکته ای حائز اهمیت از نقطه نظر این پژوهش است. زیرا حفظ پیمانها یکی از راه های عمده ی تامین «مصلحت عمومی» است. حفظ پیمان از سوی پیامبر(ص) بسیار مورد تاکید قرار می گرفت همان طوری که در قرآن نیز مورد تاکید قرار گرفته بود. برخورد با یهودیان مدینه هم به سبب پیمان شکستن آنان بود و نه به سبب دینشان دومین نکته آن است که پیامبر دستور اکید داده بود که تا آن جا که امکان دارد فتح مکه بدون خونریزی انجام شود و ریخته نشدن خون ها آشکارا «مصلحت عمومی» را در خود برای زمان مورد نظر و زمان های بعد از آن دارد. (سبحانی، ۱۳۸۰، جلد۲: ۳۲۷).
دستور به فتح مکه بدون خون ریزی را باید در شرایط و اوضاع زمانی و مکانی آن فهمید زیرا در این شرایط کمتر کسی دستور به چنین امری می دهد الا کسی که برای تتمیم مکارم اخلاق و مصلحت عموم آدمیان تلاش می کند. برخی از این شرایط از این قرار است:
۱.مکیان بت پرست و مشرک هستند.
-
- آنان پیمان شکنی کرده اند.
-
- بیست سال هست که آزارها، فشارها و تحقیرها و تهدیدهای خود را علیه شخص پیامبر(ص) و سایر پیروان او اعمال کرده اند.
سومین نکته پر اهمیت از نقطه نظر این پژوهش آن است که وقتی پیامبر(ص) که با ارتشی نیرومند متشکل از ده هزار نفر وارد مکه می شود سه مکان را نقطه ی امن اعلام می کند. یعنی هرکس از مکیان در آن جا باشد در امان است. طُرفه آن که نخستین مکان امن خانه ی یکی از «ائمه کفر» یعنی ابوسفیان، بزرگ مکیان است: «من دخل دار ابی سفیان فهو آمن، و من اغلق علیه بابه فهو آمن، و من دخل المسجد فهو آمن (ابن هشام، ۱۳۶۱: ۸۷۶). ابوسفیان نه فقط خود و خانه اش آمن شد بلکه پس از ومت یافت (شهیدی،۱۴۲:۱۳۸۳). پیامبر این دستور را پس از پیشنهاد یکی از یارانش و با ملاحظه شرایط روحی و روانی رهبر سیاسی مکیان صادر نمود. او با در نظر داشت پیامدهای سیاسی– اجتماعی این تصمیم که جملگی به «مصلحت عموم» مردم بود و نه از روی مسائل شخصی، قبیله ای و یا مصلحت خصوصی به اخذ این تصمیم مبادرت ورزید.
در موارد مشابه دیده شده است که فرمانروایان با رؤسای مخالف که هیچ، با شهروندان معمولی گروه یا کشور رقیب در صورت قدرت یافتن چه می کنند. که به مصلحت عموم نبودن آن واضح است.