۲-۵-۶ مهارت مشارکت و همکاری
فعالیت هایی که در آن ها همکاری و مشارکت وجود دارد، دانش آموزان می آموزند تا کارها را تقسیم کنند، به احساسات و عواطف دیگران احترام بگذارند و به طور کلی افراد بهتر و موثرتری باشند (نیازآذری و همکاران، ۱۳۸۹).
هنگامی که افراد با هم کار میکنند و اهداف مشترکی را دنبال میکنند، میتوانند پاسخ های مثبتی دریافت کنند. شرکت در فعالیت های دسته جمعی، تا حد زیادی باعث رشد و توسعه شخصیت و اجتماعی شدن دانش آموزان میگردد (شعبانی، ۱۳۸۲). فعالیت های دسته جمعی فرصت های بی شماری را برای مواجه شدن با رفتارهای مطلوب و البته نامطلوب اجتماعی به وجود می آورند. رفتارهای مطلوب شامل: تقسیم کارها، مشارکت، احترام به دیگران، علاقه به دیگران، رعایت حقوق افراد، توجه به احساسات دیگران و خود انضباطی است. فشارهای نامطلوب زمانی بروز میکنند که دانش آموزان بدون همکاری و مشارکت با دیگران، فقط به رقابت بپردازند(حسینی،۱۳۸۰،ص۴۰).
در واقع، یادگیری همکاری و تعاون در افراد، مستقیماً به توسعه مهارت های اجتماعی، توانایی در برقراری ارتباط مؤثر و مثبت، احترام به دیگران، صداقت و راستگویی وابسته است. از طریق مشارکت است که دانش آموزان یاد می گیرند که کارها را تقسیم کنند، به احساسات دیگران احترام بگذارند و سعی کنند عضو بهتری در جمع باشند. هنگامی که دانش آموزان به جای دنبال کردن هدف شخصی خود به سمت اهداف جمعی و مشترک حرکت کنند، رفتارهای ناشایست و مخرب تبدیل به رفتارهای سازنده و مثبت میشوند، با توجه به اهمیت این مهارت، مدارس باید فرصت هایی را برای دانش آموزان فراهم کنند تا به نحو شایسته تری بتوانند مهارت مشارکت و همکاری را در خود تقویت کند.
۲-۶-آموزش مهارتهای زندگی در چهارچوب نظریه های برنامه درسی
اصولاً آن دسته از نظریه ها و رویکردهای برنامه درسی که بر کارکردها و ابعاد اجتماعی مدارس و مراکز آموزشی تأکید میکنند، میتوانند در زمینه آموزش مهارت های زندگی مورد توجه و استناد قرار بگیرند. لازم به یادآوری است که در این قسمت فقط آن نوع نظریه ها مطرح میشوند که بیشترین ارتباط را با آموزش مهارت های زندگی دارند، از جمله این نظریه ها می توان به نظریه دیدگاه اجتماعی، دیدگاه انسانگرایانه و دیدگاه رشدگرا اشاره کرد.
۲-۶-۱ دیدگاه اجتماعی
در دیدگاه اجتماعی[۸۱] تأکید بر تجربه اجتماعی است، به فرد در بستر و شرایط خاص اجتماعی[۸۲] نگریسته می شود. در چهارچوب این دیدگاه رویکردها و دیدگاه های فرعی از قبیل انتقال فرهنگی[۸۳]، شهروندی دموکراتیک[۸۴] و تغییر یا بازسازی اجتماعی وجود دارد که هر کدام نقش متفاوتی را برای مدرسه قائل هستند. انتقال فرهنگی وظیفه مدرسه را انتقال یا القای ارزشها، سنتها و اخلاقیات پذیرفته شده به وسیله جامعه به دانش آموزان، میداند (میلر، ۱۳۸۳، ص ۸۵). با توجه به تبیین آموزش مهارت های زندگی، می توان بخشی از آموزش مهارتهای زندگی و اجتماعی را منطبق با این دیدگاه دانست. از جمله آموزش مهارت های حرفه ای، مشارکت و همکاری، ارتباطات انسانی، شهروند مسئول بودن و شهروند جهانی بودن، والدین مسئول بودن ، رعایت بهداشت و سلامتی به این دیدگاه مربوط میشوند.
یکی دیگر از رویکردهای موجود در دیدگاه اجتماعی، شهروندی دموکراتیک است، در این رویکرد دانش آموز باید استعداد عقلی خود را در برخورد با مسائل اجتماعی به کار گیرد، معلم بیش از هر چیز باید جو عاطفی مناسبی در کلاس ایجاد کند تا دانش آموزان با اشتیاق در فرایند یادگیری شرکت کنند و همکاری مناسب را داشته باشند. معلم باید از تجارب و توانایی لازم در تجزیه و تحلیل مسائل اجتماعی برخوردار باشد (توتکله، ۱۳۸۹، ص ۳۳). آموزش و پرورش شهروندی تأکید فراوانی بر رشد قوای عقلانی دارد. آموزش بخشی از مصادیق مهارتهای زندگی که از این دیدگاه استنتاج میگردد، از جمله آموزش مهارت های تصمیم گیری، حل مسئله، شهروند مسئول و شهروند جهانی بودن، روابط بین فردی و ارتباطات انسانی، تفکر انتقادی و خلاقیت از دلالت های صریح یا ضمنی این نظریه میباشد.
از دیگر رویکردهای موجود در دیدگاه اجتماعی، تغییر اجتماعی است که در این رویکرد، یادگیرنده در تغییرات اجتماعی، حضور و مشارکت فعال دارد و در واقع به عنوان عامل تغییرات اجتماعی محسوب می شود (پارسا، ۱۳۷۷، ص ۱۴۲). در رابطه با آموزش مهارت های زندگی می توان گفت این دیدگاه، آموزش مشارکت و همکاری، تفکر انتقادی، ارتباطات انسانی، شهروند مسئول بودن را مورد تأکید قرار میدهد.
۲-۶-۲ دیدگاه انسانگرایانه
انسان از همان آغاز هستی به یادگیری و آموزش توجه خاصی نشان داد و تلاش کرد که روشهای آموختن را نیز بیاموزد، دیدگاه انسانگرایانه در دهه ۶۰ میلادی توجه بسیاری را به خود جلب کرد. این دیدگاه تا حدودی تحت تأثیر روانشناسی انسانگرایانه و به طور خاص تحت تأثیر آرای و آثار «کارل راجرز و آبراهام مازلو» بوده است که هر دو اهمیت خودشکوفایی فردی را مورد توجه قرار دادند. مازلو اندیشه «خودشکوفایی» را رایج کرد و راجرز «اندیشه انسان با کارکرد تمام و کمال» را مطرح نمود (پارسا،۱۳۷۷).
برنامه های درسی انسانگرایانه، سعی دارند که برنامه درسی را با معنا و مفهوم شخصی مرتبط سازند. از این دیدگاه، دانش آموزان عناصری توانا و قابل اعتماد هستند که اگر شرایط لازم و مناسب برای یادگیری شان فراهم باشد، میتوانند استعدادها و قابلیت های خود را به طور کامل پرورش دهند (توتکله، ۱۳۸۸، ص ۳۳). از علل گرایش به این دیدگاه می توان به نارضایتی گسترده از نرخ بالای افت تحصیلی، مسائل انظباطی، ناخشنودی و … اشاره کرد و همچنین مسئله دیگر ایجاد انگیزه در دانش آموزان جهت یادگیری محتوای علمی نیست، بلکه مسئله اساسی ارائه پاسخ های مناسب به دانش آموزانی است که در ناامیدی و یاس زندگی میکنند. دانش آموزانی که فاقد هدف در زندگی و فاقد توانایی ارتباطات شخصی خوب و احترام به خویش میباشند.
۲-۶-۲-۱ اصول برنامه های آموزش و پرورش انسانگرایانه
-
- انسان ها تمایل دارند استعدادهای خود را شکوفا کنند، بنابرین اگر شرایط مناسب فراهم شود دانش آموزان به سطوح بالاتر رشد خواهند رسید.
-
- افراد میتوانند خود را هدایت و رهبری کنند، از این رو هر چه دانش آموزان به سمت بلوغ و رشد حرکت کنند، بهتر و بیشتر میتوانند یادگیری را بر اساس تشخیص خود انجام دهند.