۶. عباس خلیلی
روزگار سیاه
اجتماعی
۷. حاجی میرزا یحیی دولت آبادی
شهرناز
اجتماعی
۸. محمدعلی جمالزاده
دار المجانین
اجتماعی
(آرینپور، ۱۳۸۷: ۲۴۰-۲۷۴).
۲) نگاهی کلی به ساختار رمان
۲ – ۱) طرح رمان (plot)
شمس و طغرا، در حقیقت داستان عاشقانهای است که بر پس زمینهای(background) از تاریخ عصر مغول روایت میگردد. مجموعه حوادثی که ساختمان این اثر را میسازند، اغلب حولِ دسیسۀ(intrigue) عاشقانۀ آن شکل میگیرد و با این همه، تعدادی حادثۀ تاریخی نیز به موازات این حوادث در داستان رخ میدهد ( غلام، ۱۳۸۱: ۲۳۰). در جدول زیر ساختار کلی طرح رمان شرح داده شده است.
پایان
میانه
آغاز
به معشوق می رسد.
سنت شکنی می کند.
قهرمان عاشق می شود؛ اما موانعی وجود دارد.
برای رسیدن به معشوق تلاش بسیار می کند.
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
مجبور می شود جایی را ترک کند.
رقیبان را از سر راه خود برمی دارد.
همسر اولش می میرد.
۲ – ۲) شیوۀ روایت (narrative)
از ﻧﻈﺮ ارﺳﻄﻮ ﻳک رواﻳﺖ ﺧﻮب ﺑﺎﻳﺪ آﻏﺎز، وﺳﻂ و ﭘﺎﻳﺎن روﺷنی داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ و ﺧﻮاﻧﻨﺪه را ﺑﻪ ﻳک ﺳﻤﺖ و ﺳﻮ ﻫﺪاﻳﺖ کند علاوه بر این ﺣﻮادث ﺑﺎﻳﺪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺿﺮورﺗﻲ ﺷﻜﻞ ﺑﮕﻴﺮﻧﺪ و ﻧﺴﺒﺖ ﻋلی و معلولی آنها کاملاً مشخص باشد (شمیسا، ۱۳۷۳: ۱۳۶).
آغاز رمانِ شمس و طغرا با عاشق شدن دو شخصیتِ داستان شروع میشود، در میانه شرح حوادث و رویدادهای است که بر سر راه این عشق قرار میگیرد، و پایان داستان نیز وصل عاشق و معشوق است. تمامی حادثهها نیز علتی دارند؛ آتشگرفتن بازار باعثِ آشنایی شمس و طغرا و سپس عاشق شدنشان میشود، سفر به مصر ماری را وارد داستان میکند، سفر به مکه باعث آشنایی فردوس و نوۀ ملکظاهر و در نهایت عروسی این دو میگردد، بیبی فردوس و شیخ ابومحمدِ خصی نقش واسطۀ میان عشاق را بازی میکنند و… .
۲ – ۳) زاویۀ دید (point of view)
زاویۀ دیدِ درونی «اول شخص» و بیرونی «سوم شخص، دانای کل و دانای کل محدود»، داستانهایِ یادداشتگونه، تکگوییِ درونی، جریانِ سیالِ ذهن، تکگوییِ نمایشی و زاویۀ دیدِ نمایشی از مهمترین زاویه دیدهای داستانی هستند ( میرصادقی، ۱۳۶۷: ۲۴۰ - ۲۶۸).
در رمانِ شمس و طغرا، زاویۀ دید بیرونی و سوم شخص است. در زاویۀ دیدِ بیرونی افکار و اعمال و ویژگیهای شخصیتها از بیرونِ داستان تشریح میشود؛ یعنی فردی که در داستان هیچگونه نقشی ندارد، در واقع نویسنده، راوی داستان است و داستان از زاویۀ دیدِ سوم شخص نقل میشود (همان : ۲۴۲). در رمانِ شمس و طغرا همین زاویۀ دید باعث بروز پارهای از عیوب شده است؛ عیوبی از جمله شباهتِ لحن و گویش همه شخصیتها و حضور نویسنده به عنوان معلم در حین داستان. بالاخره در یک جمله میتوان گفت، نویسنده در حکم «فعّال ما یشا» به جایِ شخصیتها حرف میزند، میاندیشد، فکر میکند و عمل میکند. با این همه، گاهی نویسنده نقش راوی را به یکی از اشخاص داستان واگذار میکند. این مورد، بیشتر زمانی پیش میآید که میخواهد اطلاعاتی تاریخی، جغرافیایی، دینی و… را از خود بر متن داستان وارد کند. در این مواقع، در جلدِ اشخاصِ فرزانه و پیران با تجربهای چون سعدی شیرازی، خواجه فخرالدین، بابا خرم، بیبی فردوس و… پنهان میشود و داستان را از قول آنها نقل میکند (غلام، ۱۳۸۱: ۲۳۶).
۲ – ۴) شخصیت و شخصیت پردازی ( character )
امروزه شخصیتها، دنیایِ آنها، رفتار و کردارشان، هر چه عجیب باشد باید درنظرِ خواننده و در قلمرو داستان زنده، معقول و باورکردنی باشد. یکی از معیارهای سنجش رمانِ خوب و موفق، شخصیت های معقول و پذیرفتنی آنهاست. اعمال شخصیتهایِ داستان باید از طریقِ عواطف، امیال و دغدغه های شخصی آنها به حوادث پیدرپی منجر شود. تنها از این طریق است که داستان در تفسیر زندگی که از عمدهترین عوامل کشش ما به سوی خواندن است، موفق میشود و مورد استقبال قرار میگیرد.
«اشخاص ساخته شدهای «مخلوقی» را که در داستان و نمایش و… ظاهر میشوند، شخصیت مینامند» (میرصادقی، ۱۳۶۷: ۱۸۴). ﻧﻮﻳﺴﻨﺪه ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ روشﻫﺎی مستقیم و ﻧﻤﺎیشی به طور همزمان ﺷﺨﺼﻴﺖﻫﺎی ﺧﻮد را ﺑﻪ ﺧﻮاﻧﻨﺪه ﻣﻌﺮفی ﻛﻨﺪ. اﮔﺮ ﺷﺨﺼﻴﺖ هیچ ﻳک از اﻋﻤﺎلی ﻛﻪ ﻧﻮﻳﺴﻨﺪه درﺑﺎره او ﮔﻔﺘﻪ اﻧﺠﺎم ﻧﺪﻫﺪ، ﺧﻮاﻧﻨﺪه ﺣﺲ میکند ﻓﺮﻳﺐ ﺧﻮرده اﺳﺖ، شخصیت را باور نکرده، ﺑﺎ او ارﺗﺒﺎط ﺑﺮﻗﺮار نمیﻛﻨﺪ ( همان : ۱۸۵).
نویسنده برای آن که بتواند شخصیتِ قابل قبولی را عرضه کند، باید سه نکته را در نظر داشته باشد: