معنی و مفهوم: همواره همچون صیّادان، در حالی که کمانت را به بازو افکندهای و تیر میاندازی، به سمت من میآیی.
۸۰ - عنبـریــن دســتارچــه گـــرد رخـــت
طـــوق غبغــــب در میــــان آویختـــه
واژگان: دستارچه: دستار کوچک، دستمال. (معین) غبغب: گوشت آویخته زیر زنخ که آن را طوق گلو گویند. (آنندراج)
معنی و مفهوم: زلف خوشبویت را مانند دستمالی گرد رخسارت پیچیدهای و غبغب همچون طوقی در میان زلف آویخته شده است.
آرایههای ادبی: عنبرین دستارچه استعاره از زلف خوش بوی معشوق است. طوق غبغب اضافهی تشبیهی است. رخ با میان ایهام تناسب ساخته است.
۸۱ - فتنـــه در فتـــراک تـــو بســته عنــان
داد خــــواهــــان در عنـــان آویختـــه
واژگان: فتراک: ترک بند. (دهخدا)
معنی و مفهوم: شور و فتنه در دوال زین مرکب تو جا کرده و محکم ایستاده است، دادخواهان بیچاره به افسار این فتنه چنگ زده و اسیر فتنهات شدهاند.
آرایههای ادبی: فتنه در استعارهی مکنیه از نوع تشخیص، به جانداری مانند شده است که افسارش را به زین مرکب شاه بسته باشد و پا به پای او برود.
۸۲ - ای بـــه مــویــی آســمان را از جفـــا
بـــر ســر مـــن هــر زمــان آویختـــه
معنی و مفهوم: ای کسی که از روی ستمکاری، آسمان را به تار مویی بالای سر من آویختهای و هر لحظه بیم فرو ریختن آن است.
۸۳ - در تــو آویــزم بــه مــویـی، کـز غـمت
شــد بــه مـویـی، کــار جــان آویختـــه
معنی و مفهوم: در تو چنگ میزنم و از تو چاره میخواهم، حتّی اگر به رشته مویی متصل باشم؛ چرا که از غم عشق تو، کار جان به جای بسیار باریک و حسّاسی رسیده است.
آرایههای ادبی: کار جان به مویی آویخته شده کنایه از آن است که کارش حسّاس شده و به جای باریکی کشیده شده است.
۸۴ - جــور بـس کـن، خاصّه چون کسری ز عـدل
شــــاه، زنجــــیر امـــــان آویختــــه
معنی و مفهوم: ای معشوق، جور و ستم را به پایان برسان، به خصوص اینک که شاه اخستان زنجیر امانی از جنس عدل و انصاف همانند زنجیر امان انوشیروان آویخته است.
آرایههای ادبی: بیت تلمیح به زنجیر عدل انوشیروان دارد. جور و عدل با هم تضّاد دارند.
۸۵ - بـرق تیـغش دیـدهبـان درمـلک و دیـن
ابــر جـودش میـزبان در شـرق و غـرب
معنی و مفهوم: برق شمشیر شاه همانند دیدهبانی، از دین و مملکت پاسبانی میکند و کرم و بخشش او مانند ابری در مشرق و مغرب (تمام دنیا) به عنوان میزبانی، از مردم پذیرایی میکند.
آرایههای ادبی: برق تیغ شاه، به دیدهبانی برای دین و مملکت مانند شده است. ابر جود اضافهی تشبیهی است. بخشش و جود شاه به ابری شبیه شده است که در شرق و غرب میبارد و همه را بهرهمند میکند.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
بند هفتم:
کلمات قافیه: جهان، دهان، نشان و …
حروف اصلی قافیه: ا ن
حرف روی: ن
حروف الحاقی: ندارد
ردیف: دربستهام
۸۶ - نـــامــرادی را بــه جـــان دربســتهام
خـــدمـــت غـــم را میـــان دربســتهام
معنی و مفهوم: ناامیدی و ناکامیهای زندگی را به جان خویش بستهام (از همه چیز نا امید شدهام) و آماده خدمتگزاری به غم و اندوه شدهام.
آرایههای ادبی: میان بر بستن کنایه از آمادهی کاری شدن است.
۸۷ - عــالـمی پــر تــیر بــاران جفــاســت
بـــر حقــم، گـر چشـم جــان دربســتهام
معنی و مفهوم: دنیا از جور و ستم که همچون تیر میبارد، پر شده است و اگر من چشم جانم را بستهام تا آسیبی از جفا بدان نرسد، برحق هستم و کارم صحیح است.
آرایههای ادبی: تیر باران جفا اضافهی تشبیهی است. ظلم و ستم در ناخوشایندی و گزند رسانی به تیر مانند شدهاند. چشم جان اضافهی استعاری از نوع تشخیص است.
۸۸ - آمــــدم تســـلیم در هـــرچ آمــــدم
دیــــدهی امیــــــد از آن دربســــتهام
معنی و مفهوم: درمقابل هر آنچه برای من پیش بیاید تسلیم شدهام و به همین دلیل است که دیگر امیدی ندارم و نا امید شدهام.
آرایههای ادبی: دیدهی امید اضافهی استعاری از نوع تشخیص است.
۸۹ - ســـر بـــه تیـــغ دشمـــنان در دادهام
در بــــه روی دوســــتان دربستـــــهام
معنی و مفهوم: من سرم را تسلیم تیغ دشمنان کردم و در به روی دوستان خویش بستهام؛ زیرا دیگر امیدی به زندگی ندارم.
آرایههای ادبی: دوست و دشمن آرایهی تضّاد ساختهاند.
۹۰ - روز هـــم جنســان فــرو شــد، لاجــرم
روزن دل ز آســــــــمان دربستــــــهام
واژگان: روزن: سوراخی که شعاع آفتاب از راه آن به درون خانه تابد. (دهخدا)
معنی و مفهوم: به ناچار روز همنشینان من به پایان رسید، به همین دلیل روزنهی دل خویش را بر آسمان بستهام تا دیگر آسمان بر دل من نتابد و در دل من همیشه شب باشد.