۳- ساختن گرایی
ساختن گرایی یک مقوله شناخت شناسی و نیز یک نظریه ی یادگیری است که در قیاس با نظریه های رفتاری و شناختی، یک تبیین تازه از ماهیت دانش و چگونگی یادگیری انسان به دست میدهد. بنا بر این دیدگاه، انسان درک و فهم یا دانش تازه ی خود را از طریق تعامل بین آنچه که از قبل میداند و باور دارد با اندیشه ها، رویداد ها، و فعالیت هایی که با آن ها روبرو می شود، میسازد (ریچاردسون[۲۳]، ۱۹۹۷؛ به نقلِ سیف،۱۳۸۹). ساختن گرایی بر نقش فعال یادگیرنده در درک و فهم و ساختن دانش تأکید میکند. ساختن گرایی در واقع مفهومی است که طبق آن ادراکات، یادها و سایر ساخت های ذهنی پیچیده به طور فعال توسط فرد و در ذهن او ساخته میشوند، نه این که از بیرون به درون ذهن وی وارد شوند. بنابر گفته ی سانتروک[۲۴] (۲۰۰۴): ” ساختن گرایی یک رویکرد یادگیری است که بر فعال بودن یادگیرنده در ساختن دانش و فهم تأکید میکند” . ساختن گرایی بر این اندیشه استوار است که یادگیرندگان دانش خود را از تجربه هایشان به دست می آورند (اورمرد[۲۵]، ۱۹۹۵؛ به نقلِ سیف ۱۳۸۹). ساختن گرایی به یادگیری به عنوان فرایندی پویا می نگرد. در این فرایند، یادگیرندگان فعال اند و به سبب تعامل با اطراف، دانش مورد نیاز خود را میسازند. نظریه سازنده گرایی بیشتر بر ایجاد و طراحی محیط های یادگیری، تأکید دارد. محیط هایی که یادگیرنده محور، مشارکتی، مبتنی بر تکالیف اصیل و ارزشیابی زمینه ای[۲۶] باشد و با تصورات شناخت موقعیتی، انعطاف پذیری شناختی و استاد شاگردی شناختی[۲۷] همخوانی داشته باشد( کاراگیورگی، ۲۰۰۵؛ به نقلِ زنگنه، ۱۳۹۱). در واقع می توان پیش فرض های کلی رویکرد ساختن گرایی را به شرح زیر بیان کرد:
– دانش از طریق تجربه ساخته می شود.
– یادگیری نتیجه ی تفسیر فردی از دانش است.
– یادگیری یک فرایند فعال است که در آن معنا بر مبنای تجربه، توسعه پیدا میکند.
طراحی آموزشی ساختن گرایانه
یکی از عوامل مهمی که در دهه ی ۱۹۹۰ بر طراحی آموزشی تأثیر گذاشت، گرایش طراحان و تخصصان آموزشی به رویکرد ساختن گرایی بود. طراحی آموزشی ساختن گرایانه روشی یادگیرنده محور است که در موقعیت های آموزشی و یادگیری، فرد را فعال، برای ساخت دانش میداند. در طراحی آموزشی مبتنی بر این رویکرد، رعایت اصولی میتواند اثربخشی آموزش را دو چندان کند و یادگیری پایدارتری را به ارمغان بیاورد. از جمله: ۱- استفاده از فعالیت های اصیل یا همان موقعیت های زندگی واقعی خارج از آموزشگاه، که محتوا و مهارت ها را برای یادگیرندگان مربوط و معنی دار میسازد و سبب می شود تا دانش آموز مهارت ها و محتوا ها را ارزشمند و قابل کاربرد بداند. ۲- استفاده ی دانش آموز از دانش موجود خود برای ساختن معنی های تازه، که یادگیرندگان را در خود سامان گری[۲۸] یاری می رساند. ۳- استفاده از یادگیرندگان ماهرتر برای کار کردن با یادگیرندگان غیرماهر، که همان روش استاد شاگردی شناختی است. ۴- استفاده از آموزش بالا به پایین، یعنی ابتدا مفهوم های مشکل و پیچیده تر ارائه میشوند و بعد به موضوعات ساده تر پرداخته می شود. به این ترتیب، موقعیت آموزشی معمولاً با یک مسئله شروع می شود.
طراحان ساختن گرا به طور عادی محتوا را از قبل تعیین نمی کنند، زیرا معتقدند که افراد باید تفسیر شخصی شان را از دانش بسازند. طراحی آموزشی مبتنی بر ساختن گرایی، به جای تقسیم و تحلیل حوزه ها بر اساس تحلیل منطقی از تعلقات دانش، به سمتی از ملاحظۀ چیزی جهت مییابد که افراد واقعی در یک حوزه ی دانش خاص انجام میدهند. ایشان محیط هایی را تحلیل میکنند که در آن ها شایستگی ها، مهارت ها و دانش به طور طبیعی وجود دارد. بدین ترتیب مرکز تحلیل از دیدگاه ساختن گرایی بافت[۲۹] یا موقعیت یادگیری است نه محتوا. این، اصلی از ساختن گرایی را انعکاس میدهد که یادگیری در موقعیت های مربوط و واقعی اتفاق می افتد. برای طراحان ساختن گرا، تحلیل موضوع یادگیری به جای اینکه اهداف جزئی عینی آموزش را مشخص سازند به تعیین اهداف یادگیری به صورت کلی، منجر میگردد. ساختن گرایی همچنین دلالت هایی خاص برای سنجش یادگیریِ یادگیرنده دارد. به نظر جاناسن[۳۰] (۱۹۹۱)، یک دلالت صریح از ساختن گرایی برای ارزشیابی یادگیری این است که ارزشیابی باید هدف– آزاد[۳۱] باشد. ساختن گراها اغلب سنجش فرآیندهای تفکر یادگیرندگان را مطرح میکنند تا از آن ها بخواهند مسائل را در یک حوزه حل کنند، تصمیماتشان را تشریح کرده و از آن ها دفاع نمایند (بدنار[۳۲] و همکاران، ۱۹۹۲).
طراحان ساختن گرا از سنجش های هدف- آزاد استفاده میکنند تا مشخص نمایند که آیا یادگیرندگان دانشی را که برای خود ساخته اند، می فهمند و میتوانند به کار گیرند (پرکینز[۳۳]، ۱۹۹۲). به نظر ایشان، یادگیری از اکتشاف دیدگاه های چند گانه حاصل می شود و ارزشیابی فرایند ها باید امکان بررسی در این دیدگاه های مختلف را فراهم آورد و نه پی گیری نیل به تنها یک راه حل درست را (جاناسن، ۱۹۹۱). بدین ترتیب طراحان ساختن گرا بایستی از یادگیرندگان بخواهند تا راه حل های جایگزین برای یک مسئله را ارائه کنند و در پشتیبانی از نظرشان بحث کنند.
۴- ارتباط گرایی
ارتباط گرایی یک نظریه ی یادگیری جدید است که ترکیبی از مدل های سنتی شناختی و ساختن گرا میباشد (زیمنس[۳۴]، ۲۰۰۴). نظریه ی یادگیری ارتباط گرایی توسط جرج زیمنس (۲۰۰۴) و استفن داونز[۳۵] (۲۰۰۶) ارائه شده است.
طبق نظریه ارتباط گرایی، یادگیری در عصر دیجیتال به صورت فرایند شکل دهی به شبکه ها روی میدهد. به عبارت دیگر دانش و شناخت در میان شبکه ای از افراد و فناوری توزیع شده است و یادگیری، فرایند مرتبط کردن، رشد دادن و هدایت این شبکه ها است (زیمنس و تیتنبرگ[۳۶]؛ به نقلِ زنگنه، ۱۳۹۱).
از نظر ارتباط گرایی، یادگیری عبارت است از «فرایند خلق گره ها و ارتباطات جدید». به عبارت دیگر، یادگیری فرایند شکل دهی و شکل گیری شبکه هاست (زیمنس، ۲۰۰۵). «ارتباط گرایی دیدگاهی است که دانش و شناخت را توزیع شده در سطح شبکه ای از افراد و فناوری ها می بیند و یادگیری را فرایند ارتباط، رشد و رهیابی آن شبکه ها میداند» (زیمنس و تیتنبرگ، ۲۰۰۹). ایجاد گره ها، ارتباط دادن گره ها با یکدیگر و تشکیل شبکه ای از این گره ها و ارتباطات، یادگیری را شکل میدهد. در ارتباط گرایی، گره میتواند شامل کوچک ترین واحد اطلاعاتی درون مغز، یک مفهوم، یک انسان و یا یک رایانه باشد. از آنجا که گرههای مختلفی وجود دارند، شبکه های مختلفی نیز وجود خواهند داشت، مانند شبکه ای از گرههای عصبی درون مغز؛ شبکه ای از افراد جامعه و شبکه ای از رایانه های متصل به هم. هر یک از این شبکه ها میتوانند گرهی باشند در درون یک شبکه بزرگ تر. تعریف مذکور، یادگیری را حاصل ارتباطات نمی داند، بلکه خود ارتباطات را یادگیری تلقی میکند. در این تعریف، یادگیری تنها از طریق شبکه اتفاق نمی افتد، یا از طریق شبکه تسهیل نمی شود، بلکه خود شبکه سازی به عنوان یادگیری معرفی می شود.
با توجه به توضیحات ذکر شده، می توان مهم ترین اصول رویکرد ارتباط گرایی را به شرح زیر دانست:
– یادگیری و دانش متکی بر نظریه های گوناگون است.