طبقه فرادست
طبقه فرودست
تعریف واژه قوم
واژه قوم معانی متعددی دارد به طوری که در اروپا چند قرن گذشته آن را برای خطاب به کفار به کار می بردند. واژه قومی در فرهنگ بین المللی زبان انگلیسی وبستر دو معنی دارد: ۱- غیر مسیحیان و غیر کلیمیان ۲- منسوب به ویژگی های جسمی و ذهنی نژادها یا مربوط به تمیز دادن گروه های نژادی بشری بر اساس رسوم و ویژگی های مشترک[۴۴].
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
اما تئودورسن در کتاب فرهنگ جدید جامعه شناسی گروه قومی را اینگونه تعریف می کند:
گروهی با سنت فرهنگی مشترک و احساس هویتی که آن را به عنوان یک گروه فرعی از یک جامعه ی بزرگتر مشخص می کند. اعضای هر گروه قومی از لحاظ ویژگی های خاص فرهنگی از سایر اعضای جامعه خود متمایز هستند(احمدی ،۳۰:۱۳۹۱).
ابعاد مفهومی واژه بلوچ
در خصوص این واژه تعاریف متعددی وجود دارد که به ذکر آنها می پردازیم:
محمد خطیبی زاده در مقدمه کتاب بلوچ در یک نگاه در خصوص واژه “بلوچ” چنین می گوید:
«در استانهای خاوری ایران در ناحیه باختری پاکستان در بخش جنوبی باختری افغانستان و درپاره ای از خاک ترکمنستان شوروی سابق مردمی زندگی می کنند که خود را بلوچ و زبان خود را بلوچی می نامند و قسمتی اززادگاه کنونی خود را بنام بلوچستان یاد می کنند. بلوج را از بر و لچ می دانند: بر:بیرون ،دشت و جلگه ولچ معنی آن لخت لوت و برهنه است پس برلچ مردمی را می گویند که از دشت لخت و بیابان باشند یا مردمی که صحرایی هستند.برای نخستین بار در سده چهارم هجری ونهم مسیحی در دشت جنوبی کرمان با نام بلوچ برمی خوریم و آنها را برای نخستین بار با نام بلوچ در بیابان(گیاوان[۴۵])می بینیم(شریفی ، ۴:۱۳۸۸)».
در همان اثر مولف در خصوص واژه بلوچ چنین می گوید
« بلوچ در فرهنگ لغت ها دارای معانی گوناگونی می باشد . در فرهنگ لغت عمید قوم بلوچ به معنی تاج خروس است که این معنی از ابتدا نشان دهندۀ بزرگی و بلندی مقام این قوم است .در فرهنگ لغت های متفاوت نیز قوم بلوچ به معنی : قوم ایرانی ـ صحرا نشین و دلیر ـ ساکن بلوچستان که طوایف خارجی در آن نفوذ کرده و ایشان همیشه در مقابل بیگانگان مقاومت نموده اند به کار رفته است . هر چند بعضی از بزرگان و صاحب نظران بلوچ ، قوم بلوچ را به این گونه معنی می کنند : بلوچ از چهار حرف (ب ، ل ، و ، چ ) تشکیل شده است که (ب) به معنی با جرأت ، (ل) به معنی لایق ، (و) به معنی وفادار و (چ) به معنی چالاک می باشد . بلوچ کلمه ای است که دو نقش می تواند بگیرد : یکی اسم قوم یا قبیله و دیگری اسم زبان مردمانی که خود را بلوچ می نامند .قوم بلوچ دارای مردمان ساده ، خاکی و پرتلاش و زبان بلوچی نیز زبانی شیرین تا حدی پیچیده است(همان منبع)»
دکتر عبدالغفور جهان دیده در کتاب شرح منظومه مکران در خصوص واژه بلوچ چنین می نویسد:
واژه بلوچ با نام بلاش پادشاه اشکانی می تواند هم ریشه باشد.در ضمن نام بالاچ که از نامهای مردانه رایج در میان بلوچان است؛از نظر واژگان با بلوچ و بلاش همانند است و می تواند از نظر ریشه با آن نیز پیوند داشته باشد(جهاندیده ،۱۳:۱۳۹۰).
بلوچستان از دو کلمه ترکیب یافته است: بلوچ و ستان . بلوچ اسم قوم و ستان به معنای جا و مکان است. پس وقتی می گوییم بلوچستان یعنی وطن و زادگاه بلوچ ها.
بلوچستان ایران
بلوچستان در جنوب خاوری ایران، در جنوب استان سیستان و بلوچستان، در کنار مرز ایران و پاکستان و ایران و افغانستان قرار گرفته و از روزگاران کهن، به دلیل داشتن جایگاه ویژه ی جغرافیایی، شرایط ویژه ی اقلیمی، هم جوار بودن با دریای مکران و هم چنین جایگاه ویژه ی سیاسی، ارزش ویژه ای از دیدگاه استراتژیک داشته و دروازه ی شبه قاره ی هند و خاور دور نیز به شمار می آمده است .بلوچستان در جغرافیای سیاسی ایران، بلکه جهان، دارای نقش ارزشمندی است، زیرا حدود سیصد کیلومتر مرزآبی در دریای مکران دارد و خلیج چابهار از جایگاه استثنایی در بیرون تنگه ی هرمز به دلیل قرار داشتن در دهانه ی اقیانوس هند، برخوردار است.دریای مکران، نه تنها به انگیزه های گوناگون اجتماعی، اقتصادی، صنعتی و پیوندی برای ایران و منطقه دارای ارزش است، بلکه به دلیل داشتن جایگاه برتر سیاسی و ژئوپولیتیک خود، جنبه های دیگر را هر چند که با ارزش هستند، زیر تأثیر قرار داده است. بلوچستان، به ویژه جنوب آن، به دلیل چیرگی به اقیانوس هند و دریای مکران و نیز جایگاه فیزیکی ویژه ی خود، دارای ارزش استراتژیک است و هم چنین قرار گرفتن این منطقه در آغاز راه های زمینی و در جای برخورد ابرقدرت ها، از دیرباز جایگاه سیاسی و نظامی ویژه ای را، فراهم آورده است. بلوچستان، سرزمین آزادگان پاک اندیش، از دوران باستان تا امروز، خاستگاه یکی از کهن ترین و پُربارترین نمودهای فرهنگ ایرانی بوده و در دورانی بیش از ده هزار سال، همواره پایدار مانده است و آثار درخشان این فرهنگ، به گونه های گوناگون در سراسر آن، دیده می شود. افزون بر آن، بزرگان، نخبگان، دانشوران، چامه سُرایان، فرمانروایان و هنرمندان بسیاری، از جمله شیخ رستم قهرمان دلیر بلوچ که خیزش او علیه مغولان زبانزد مردم است ، میر حَمَل قهرمان مکران که علیه پرتغالی ها خیزش کرد. بلوچستان یکی از منطقه های ارزشمند در حوزه ی جغرافیایی خاور فلات ایران بوده است و مانده های مادی این فرهنگ، در پیوند با فرهنگ های میان دشت سند و میان رودان (بین النهرین)، دیده می شود.بنابراین، نقش بلوچستان در گسترش فرهنگ ایرانی و اندیشه های وابسته به فرهنگ هند و ایرانی در دوران باستان و سپس در سده های شکوفایی هنری و تاریخی چهار سده ی نخست اسلامی، بسیار فراتر از نقش یک واسطه ی منطقه ای بوده است.بلوچستان سرزمین آزاد اندیشان، حماسه سازان، خاستگاه نخستین فرهنگ های پیشرفته ی انسانی، گذرگاه کوچ انسان از آفریقا به جنوب خاوری آسیا، کانون اجتماع های مسکونی- کشاورزی باستان، پلِ پیوند آسیای باختاری با هند و چین و گذرگاه کاروان های بازرگانی بوده است(افشارسیستانی ،۸۳:۱۳۸۷).
عبدالحسین یادگاری در کتاب حماسه های مردم بلوچ موقعیت جغرافیایی بلوچستان را این گونه تعریف می کند:
بلوچستان (بلوچستان ایران، بلوچستان افغانستان و بلوچستان پاکستان) به سرزمین پهناوری گفته می شود که در قرن هیجدهم لرد کرزن انگلیسی مرز آن را چنین تعریف می کند: «منطقه ای بین هلمند و دریای عرب و بین کرمان و سند. تمامی این منطقه به استثنای دره ی سند در فلات ایران واقع است و با تاریخ و فرهنگ ایرانی پیوندی گسست ناپذیر دارد. در بخش شرقی، کوه ها ادامه رشته کوه های افغانستان شرقی است و بلندترین قله ی آن قیصرگر در سلسله جبال سلیمان است. به طرف غرب، کوه ها از میان کلات مرکزی می گذرند و به سمت بلوچستان ایران جهت تقریباً شرقی- غربی دارند و در بلوچستان ایران جهت شمال غربی- جنوب شرقی؛ تا به ارتفاعات کرمان می رسند و رشته دیگری در جنوب خراسان و غرب سیستان و بلوچستان در خاش است.رشته کوه های شمالی در غرب کویته واقع اند و به طرف بیابان شوراوک و دشت هلمند (هیرمند) و افغانستان امتداد دارند و از ارتفاع آنها به تدریج کاسته می شوند. در سواحل جنوبی رشته کوه هایی وجود دارد که مشهورترین آنها در مکران رأس مالان هستند. به طور خلاصه رشته کوه ها پیرامون فلات بلوچستان را فرا گرفته اند. بلوچستان آب و هوای متنوعی دارد. در نقاط کوهستانی تابستان ها معتدل و زمستان ها سرد است. در نواحی جلگه ای و دشت که ارتفاع آن نسبت به سطح دریا اندک است، آب و هوا گرم و در سواحل مکران، حاره ای و نیمه حاره ای است (یادگاری ،۲۷:۱۳۸۶).
بلوچستان ایران که حدود ۱۷۳۰۰۰کیلومتر مربع مساحت دارد از لحاظ کلی به دو بخش تقسیم می شود:
سرحد ۲- مکران
سرحد: شامل بخش های شمالی و شهرستان های زاهدان خاش است و مکران به شهرستان های جنوبی و شرقی استان سیستان و بلوچستان اطلاق می شود.
بنا بر تعریفی دیگر نواحی ساحلی دریای مکران(عمان) و نواحی دیگری چون نیکشهر و شهرستان های همجوارش را مکران گویند. سرزمین مکران یکی از ساتراپ های شاهنشاهی هخامنشی بوده که در کتیبه های شاهنشاهان هخامنشی از آن با عناوین مک (mak)- مکا (maka)- مک- مچی (machi) یاد شده است.
از روی تحقیقات باستان شناسی ، چنین به نظر می رسد که ورود اقوام آریایی به مکران در هزاره ی اول قبل از میلاد رخ داده باشد.چون اقوام مهاجر مزداپرست بودند و مردگان را دفن نمی کردند بلکه آنان را در طبیعت می گذاشتند و پس از آنکه گوشتشان توسط وحوش و پرندگان خورده می شد و آفتاب آنها را تطهیر می نمود استخوان ها را جمع آوری و نگه داری می کردند.گورهای خمره ای کشف شده در نقاط مختلف ایران مربوط به همین دوره است(حسین بر ،۱۳۵:۱۳۸۷).
جهان دیده در مقدمه شرحی بر منظومه مکران در خصوص مکران چنین شرح می دهد:
دردوره هخامنشیان با توجه به کتیبه های شاهان هخامنشی، بخش وسیعی ازسرزمین بلوچستان به عنوان مک یاد شده است. امروزه نام مکران ـ که بر ناحیه جنوبی و ساحلی بلوچستان اطلاق می شود ـ به احتمال فراوان، از نظر ریشه با واژه مک ارتباط دارد.اگر مک نام قوم یا کس یا جایگاهی باشد و ان پسوند نسبت مکان ، یا ان جمع را بر آن بیفزایند مکاان یا مکیان می شود.در این صورت واژه مکران شاید تغییر یافته آن به شمار آید یا اینکه با آن نسبتی داشته باشد………….برخی آن را نام کسی و برخی دیگر آن را تحول یافته واژه ماهیخوران می دانند(جهان دیده ، ۹:۱۳۹۰).
دکتر جهان دیده در ادامه به نقل از صفرزایی که او از کتاب کتیبه های پهلوی اشکانی آقای داریوش اکبرزاده نقل می کند ، چنین می نویسد: دومین عنوانی که در متون کهن از سرزمین بلوچستان یاد شده واژه مکوران یا مکران است این لفظ در کتیبه های عصر ساسانی مشاهده می شود .شاپور اول ساسانی در کتیبه کعبع زرتشت درباره شهرها و ایلات زیر فرمان خود را چنین نوشته است:خداوندگار این شهرم و این شهرها را دارم :پارس ، پارت ، خوزستان …کرمان ، سکستان ، توران ، مکران ، پارتان و… (همان منبع:۱۰).
قاضی عبدالصمد سربازی به نقل از کتاب معجم البلدان جلد ۸ صفحه ۱۳۰ حدود اربعه مکران را چنین ذکر می کند:
« هذه الولایه بین کرمان من غربیها و سجستان شمالیها و البحر جنوبیها والهند فی شرقیها»
این ولایت [مکران] در میان کرمان از جانب غرب و سیستان از جانب شمال و دریا از سمت جنوب و هندوستان از طرف شرق قرار دارد(سربازی :۳۴).
گروهی معتقدند که مکران از بندر گمبرون (بندرعباس) تا بندر کراچی در کشور پاکستان ادامه داشته است و بعدها بندرعباس از حوزه جغرافیای سیاسی مکران خارج شده و میناب مبدا مکران قرار گرفته است و از آن طرف نیز کراچی از بلوچ ها گرفته شده و بندر گوادر آخرین نقطه مکران قرار گرفته بود. تا اکنون از میناب تا گوادر توده ای از مردمان بلوچ زندگی می کنند که از لحاظ باورها و سنت ها اشتراکات فراوانی دارند. با توجه به تحقیقات کتابخانه ای و میدانی ، محقق بر این باور است که مکران از حوزه میناب شروع شده و ضمن داشتن مناطقی به نام های گیاوان (سیریک امروزی)، جاشک (جاسک)،جگین ، گوهرت (لیردف امروزی) ، سورک ، کاروان(بخش زرآباد شهرستان کنارک استان سیستان و بلوچستان) – کنارک، چهبار(چابهار)، دشتیاری و مناطق اطراف آن، بنت ، نیکشهر ، فنوچ و مناطق تحت نظر آن، بلوچستان پاکستان(پسنی – جیوری و…)تا بندر گوادر ادامه داشته است.
در تقسیم بندی دیگر مکران را به دو بخش مکران شرقی و غربی تقسیم می کنند.
مکران شرقی را کنارک – چابهار و مناطق تحت نظرشان تا گوادر تشکیل می داد.
مکران غربی نیز از لاشار ، بنت ، فنوج ، زرآباد ، کاروان ، سورک ، لیردف ، جاسک و روستاهای اطراف آن ،بشاکرد و روستاهای اطرافش ،سیریک و قسمت هایی از رودان و کهنوج و منوجان و قلعه گنج در استان کرمان تشکیل شده بود.
البته تمامی تقسیم بندی های فوق قرار دادی بوده و روایات و گفته های متفاوتی در این خصوص موجود می باشد که به دلیل کمبود منابع به همین حد اکتفا می نماییم.
-بلوچستان پاکستان
بلوچستان بزرگترین ایالت از چهار ایالت پاکستان است. کل قلمرو این استان ۳۴۷۱۹۰کیلومتر مربع است. خطوط ساحلی آن ۷۵۸ کیلومتر و خطوط مرزی آن ۲۰۰۱ کیلومتر می باشد ، ۱۱۶۴ کیلومتر با افغانستان و ۸۳۷کیلومتر با ایران مرز دارد(جهان دیده ،۱۲:۱۳۹۰).
بررسی دوره پهلوی اول و اهمیت آن در تاریخ ایران
عصر رضاشاه را در مجموع از مقاطع مهم و عجیب تاریخ معاصر ایران به شمار میآورند. مهم، از این بابت که تحولات بسیار زیادی در حوزههای اجتماعی و سیاسی و اقتصادی به وقوع پیوسته است و عجیب از این بابت که آن دیکتاتوری نفسگیر و استبداد مطلقه پس از دو دهه تلاشهای پیگیر مبارزات مردم ایران برای آزادی، حاکمیت قانون و مردم سالاری بر ایران حاکم شد. شگفتی حکومت دیکتاتوری رضاشاه درآن است که آن دیکتاتوری سیاه و هولناک پس از دو دهه مبارزات مشروطه خواهی مردم ایران و یک انقلاب سیاسی عظیم به نام انقلاب مشروطه به وجود آمده بود، انقلابی که در آسیا نخستین حرکتهای بزرگ اجتماعی سیاسی بود که بر ضد استبداد و حاکمیت مطلق نظام سلطنتی اتفاق افتاده بود. این که چه شد پس از همه مبارزات آزادی خواهانه و ضد استبدادی ایرانیان که اوج و تبلور آن انقلاب مشروطه بود، سرانجام یک نظام استبدادی خشنتر و مستبدتر از قاجارها بود در ایران حاکم شد از مرز و رازهای پیچیده تاریخ معاصر ایران است.
همایون کاتوزیان در کتاب دولت و جامعه در ایران در خصوص رضاشاه چنین می نویسد:
از اصل و نسب ، دوران کودکی و سالهای رشد رضاخان و زندگیش تا زمانی که قزاقها را به تهران آورد ، اطلاع دقیقی در دست نیست. تاریخ تولد رسمی او مارس۱۸۷۸ / اسفند ۱۲۵۶ بود ، ولی احتمالا بیشتر از این سن داشته و یقینا موقعی که از سلطنت کناره گیری کرد ، پیرتر از ۶۳ سال نشان می داده است. پدرش داداش بیگ از ایل پالانی از صاحبمنصبان فوج سوادکوه بود ……………….. همه منابع نشان می دهند که او و پسرش رضا از اعضای تنگدست قوم خود بوده اند و به شمار می رفتند. مادر رضا خان که در منابع مختلف از او با نامهای متفاوت نوش آفرین، سکینه و زهرا یاد کرده اند ، همسر دوم داداش بیگ بود و از خانواده گرجی مسلمانی که پس لز جدا شدن گرجستان از ایران در قرن نوزدهم به ایران مهاجرت کرده بودند(کاتوزیان ۳۵۹:۱۳۸۹-۳۵۸).
رضاشاه شدن رضاخان آهسته ولی بی وقفه بود. وی در اسفند ۱۲۹۹ با عنوان جدید سردار سپه وارد کابینه دولت شد و در اردیبهشت ۱۳۰۰، با کنار زدن مسعودخان کیهان، وزارت جنگ را در اختیار گرفت.رضاشاه در طی نُه ماه بعد، با انتقال ژاندارمری از وزارت داخله به وزارت جنگ گماردن همکاران خود و دیویزیون قزاق به جای افسران سوئدی و انگلسی و سرکوب شورشهای موجود در ژاندارمری تبریز و مشهد، قدرت خود را در ارتش مستحکم ساخت.
همچنین رضاخان با سرکوب جنبش جنگل موقعیت نظامی خود را مستحکمتر کرد. وی با برقراری روابط دوستانه با شوروی و فراهم ساختن زمینه عقبنشینی ارتش سرخ از کشور، گردآوری لشگری عظیم و برقراری رابطه با جناح تندرو و غیر مذهبی نهضت، جنگلیها را شکست داد.
مبارزان مذهبی با پی بردن به این که شورویها طرفدار دولت مرکزی شدهاند و نیز شنیدن شایعاتی مبنی بر توطئه رادیکالها برای کشتن کوچک خان، واکنش شدید و خشونت باری نشان دادند.
در چهار سال بعدی موقعیت نظامی – سیاسی رضاخان مستحکمتر شد. او در تهران نیز در جریان جابجاییهای پی در پی کابینهها فعال بود تا اینکه در آبان ماه ۱۳۰۲ به نخست وزیری رسید.
در اوایل سال ۱۳۰۳، رضاخان آن قدر قدرتمند بود که بتواند لقب فرماندهی کل قوا را از مجلس بگیرد. سرانجام، در آذرماه ۱۳۰۴، از مجلس شورای ملی خواست تا برای خلع قاجار از سلطنت و واگذاری تخت سلطنت به او تشکیل جلسه دهد و سرانجام، در اردیبهشت سال بعد، ۱۳۰۵ به عنوان شاهنشاه ایران تاجگذاری کرد.
به سلطنت رسیدن رضاخان به واسطه ائتلاف آشکار با گروههای مختلف درون و بیرون مجلس چهارم و پنجم صورت پذیرفت. این گروهها از چهار حزب سیاسی تشکیل میشد:
حزب اصلاح طلبان – حزب تجدد، حزب سیوسیالیست، انقلابیون فرقه کمونیست، حزب اصلاح طلب، وارث حزب اعتدالیون پیشین بود.
حزب تجدد که با کمک رضاخان در مجلس پنجم صاحب اکثریت شد، از اصلاح طلبان تحصیل کرده غرب که پشتیبان دموکراتها بودن تشکیل میشد. تأثیرات محافظه کارانه مذهب در بین مردم آنان را متقاعد کرده بود که اصلاحات را نه با توسل به تودهها بلکه باید از طریق اتحاد با نخبگان قدرت – ترجیحاً با مرد قدرتمندی مانند رضاخان – ممکن سازد. حزب تجدد در اصل توسط علی اکبر داور، عبدالحسین تیمورتاش وسیدمحمد تدیّن سازمان یافته بود. داور، فرزند یکی از کارمنده رده پائدین وزارت عدلیه و فارغ التحصیل رشته حقوق بود که در سال ۱۳۰۰ با انتشار روزنامه مرد آزاد، برای اصلاحات حقوقی تلاش میکرد(آوری گابین،۱۳۸۴).
رضا شاه دولت جدید خود را بر اساس ستون هایی چون ارتش و بورکراسی پایه ریزی نمود. تعداد نیروهای ارتش در سال ۱۹۲۱میلادی (۱۳۰۰خورشیدی) ۲۲۰۰۰نفر بود که این رقم در مدت چهارسال دوبرابر و در سال ۱۳۲۰ خورشیدی به صد و هفتاد هزار نفر رسید. در بخش بورکراسی نیز هفده وزارت خانه تاسیس و نود هزار کارمند استخدام شدند (آبراهامیان،۱۳۰:۱۳۹۱).
نوسازی در آموزش: