اساس رقابت سازمانی در اقتصاد کنونی از منابع ملموس و غیر ملموس پیشین به دانش تبدیل شده و از طرفی دیگر تمرکز سیستمهای اطلاعاتی نیز از مدیریت اطلاعات به مدیریت دانش تبدیل گردیده است. کسب وکارهایی که بتوانند به صورت کارآ دانش موجود در سازمان خود را کسب کنند و از آن در راستای فرآیندهای کسب وکار استفاده نمایند، محصولات و خدمات این کسب و کارها از مزیتهای رقابتی مناسبی در بازار برخوردار خواهند بود.. بسیاری از سازمانها به عنوان کسب و کارهای دانش مدار مطرح میباشند که مدیریت دانش در آن ها اساس کار را تشکیل میدهد. امروزه سازمان هایی که رقابت مندی در بازار را موضوع محوری برای خود قلمداد میکنند، مدیریت دانش را به عنوان یکی از فعالیت های مطرح برای اثر بخشی فعالیت هایشان در نظر می گیرند از سوی دیگر از آنجائی که نرخ شکست پروژه های مدیریت دانش قابل توجه است، شناخت عوامل اساسی موفقیت میتواند کسب و کارها را در نیازسنجی، برنامه ریزی، اجرا و پیاده سازی مدیریت دانش یاری دهد تا احتمال شکست پروژه های مدیریت دانش کاهش یابد. اهمیت و کاربرد اصلی عوامل اساسی موفقیت مدیریت دانش در این است که با شناسایی و نظارت بر این عوامل، سازمان میتواند به پیاده سازی موفقیت آمیز مدیریت دانش اطمینان داشته باشد. بنابرین، هر فعالیتی که سازمان در پیاده سازی مدیریت دانش انجام میدهد باید پیشاپیش بررسی گردیده و برنامه ریزی برای عملکرد مطلوب و مناسب در عوامل موفقیت را انجام داده باشد(طالبی و ترکمانی،۱۳۹۰،۱۷-۱)
مدیریت دانش یک ابزار مدیریتی است که به وسیله برخی از شیوه ها و تکنیک ها، مجموعه ای از اصول با هدف ایجاد، تبدیل، انتشار و استفاده از دانش، معرفی میشوند (تنریوردی[۱]، ۲۰۰۵: ۳۲۵). از جمله مزایای فراهم شده توسط دانش می توان به شناسایی و خلق ایده های ارزشمند، تجاری سازی ایده ها و ارزش ایجاد شده توسط آن اشاره کرد (یانگ و چن[۲]، ۲۰۰۷، ۹۷). امروزه سازمان هایی که دارای مزیت رقابتی پایدار هستند، به موفقیت بالاتری در بازار دست پیدا میکنند (بچینا[۳]، ۲۰۰۵:۹۹). چوی[۴] و همکاران (۲۰۰۸) بیان میکنند که در شرایط کنونی، مزیت رقابتی پایدار تنها با به کارگیری دانش برای نوآوری به دست میآید (چوی، ۲۰۰۸، ۲۳۵). به همین دلیل امروزه، دانش یک دارایی ارزشمند سازمانی به حساب میآید که نیازمند مدیریت است. هسته اصلی مدیریت دانش، کسب دانش مناسب برای افراد مناسب در زمان و ساختار مناسب است (مدهوشی و ساداتی[۵]، ۲۰۱۰، ۳۹۳). هرچند که روش های استقرار مدیریت دانش دائما در حال بهبود است، اما در دنیای امروزی، در دستور کار بسیاری از مدیران قرار گرفته است (قالمق و همکاران، ۱۳۹۱). برای پیاده سازی مدیریت دانش می توان ۸ عملیات را پیشنهاد کرد: شناسایی فرایند، طراحی و برنامه ریزی فرایند، اجرا و پیاده سازی فرایند، تسهیل فرایند، نظارت بر فرایند، آنالیز و تجزیه و تحلیل فرایند، اصلاح و بهبود اشکالات فرایند، اسقاط و کناره گذاری فرایند (ادواردز[۶]، ۲۰۱۱). از سوی دیگر، در هنگام اجرای برنامه مدیریت دانش باید نسبت به عواملی که در برنامه خلل ایجاد کرده و میزان موفقیت آن را دچار نقص میکنند نیز آگاه بود. برخی از موانع پیش روی استقرار مدیریت دانش عبارتند از: عدم درک درست مدیران نسبت به مدیریت دانش، عدم موفقیت در تطبیق تلاش های مدیریت دانش سازمانی با اهداف استراتژیک سازمان، عدم وجود فضای باز برای ابراز عقاید و ایده های جدید، عدم انگیزه و اعتماد به مدیریت دانش و …(کامرو[۷]، ۲۰۱۲). طبق شواهد، با عدم شناخت موانع استقرار مدیریت دانش، بسیاری از طرح هایی که سازمان ها برای توسعه و بهره برداری از منابع دانشی خود ارائه میکنند، ناموفق بوده است که این امر موجب فرسودگی دانش سازمان، از بین رفتن منابع دانشی سازمان و کاهش بهره وری نیروی کار میگردد. در این شرایط، سازمان در دستیابی به قدرت رقابتی و ایجادد نوآوری در سازمان با مشکل مواجه شده و حیات سازمان دچار مخاطره خواهد شد (آدریان[۸]، ۲۰۱۲). در هر صورت، امروزه سازمان ها به این نتیجه رسیده اند که با پیاده سازی مدیریت دانش میتوانند از ظرفیت های فکری شان در جهت بهبود عملکرد سازمانی استفاده کنند. البته اجرای اثربخش مدیریت دانش مستلزم توجه به زیرساخت ها یا عوامل کلیدی است که نقش کاتالیزور دارند و موجب تسهیل و توانمندی آن میگردند (نجف بیگی و همکاران، ۱۳۹۰، ۱۵۰). بنابرین سازمان ها هنگام طراحی و اجرای مدیریت دانش بایستی از زیرساخت های مورد نیاز آن اطمینان حاصل کنند. این زیرساخت ها، عوامل توانمندساز، تسهیل کننده و فعالیتهایی هستند که در پیاده سازی مدیریت دانش حیاتی تلقی میشوند (راستوگی[۹]،۲۰۰۰: ۴۹-۳۹). اینکه چه عاملی موجب موفقیت استقرار مدیریت دانش در سازمان ها می شود، پرسش مهمی است که پژوهشگران مدیریت را به خود مشغول داشته است. برخی فقط به عوامل داخلی و خارجی اشاره کردهاند و برخی دیگر نیز عوامل سیاسی، اجتماعی و … را دخیل دانسته اند. اما اکثر محققان، چهار عامل «فرهنگی، سازمانی، تکنولوژیکی، منابع انسانی» را از عمده ترین و تاثیرگذارترین فاکتورها بر استقرار مدیریت دانش ذکر کردهاند (دانش فرد و شهابی نیا، ۱۳۸۹). با این تفاسیر و با توجه به اهمیت موضوع، هدف تحقیق حاضر، عوامل مؤثر بر مدیریت دانش در شرکت های تولیدی استان گیلان است. لذا به منظور دستیابی به هدف مورد نظر، سوال پژوهشی ذیل مطرح گردیده است: «عوامل مؤثر بر استقرار مدیریت دانش در شرکت های تولیدی استان گیلان کدامند؟».
۱-۳- ضرورت انجام تحقیق
امروزه مدیریت دانش به عنوان یک موضوع مهم و حیاتی درسازمان مطرح شده است. سازمانها بر این باورند که به کارگیری سیستم های مدیریت دانش میتواند به برتری بلند مدت خود در عرصه های رقابتی ادامه دهد. صاحبنظران مدیریت سازمانی به این نکته اشاره دارند که اگر سازمانی به راحتی نتواند شکل صحیحی از سیستم های مدیریت دانش را در جایگاه مناسب خود به کار برد، در عرصه های رقابتی جهانی با مشکل مواجه خواهد شد. اما مدیریت دانش هنوز هم رشته نسبتا” جوانی است وبا وجود هزاران نشریه در بسیاری مناطق، اختلاف بین متخصصان مختلف مدیریت دانش وجود دارد.با این حال به مدت طولانی این توافق کلی وجود داشته است که انجام مدیریت دانش آسان نیست. واینکه هیچ راه حل متناسب برای همه و هیچ روش واحد برای اینکه اجرای مدیریت دانش بتواند دریک سازمان موفق شود، وجود ندارد.