از نظر صیف، عالی نژاد و صالحی (۱۳۸۲) نسل سوم مدیریت دانش باید از طریق یادگیری سازمانی به خلق دانش و فرایندهای نوآورانه در ساختارهای سازمان بپردازد. بنابرین، مدیران باید یاد بگیرند که چگونه، با محدودیت در کنترل و اطلاعات ناکافی مدیریت کنند. شاید یکی از دلایل پیشگامی مدیریت دانش این است که دنبال خلق دانش جدید باشد.
همچنین از نظر سیر توسعه تاریخی نیز می توان طبقه بندی زیر را درباره مدیریت دانش در نظر گرفت: اولین بار پیتر دراکر (۱۹۶۴) اصطلاح «کارکنان دانشی[۴۱]» را ابداع کرد. پیتر سنگه[۴۲] در سال ۱۹۹۰ اصطلاح «سازمان یادگیرنده[۴۳]» را مطرح کرد؛ سازمانی که از تجارب گذشته ذخیره شده در سیستمهای حافظه سازمانی یاد میگیرد. لئونارد- بارتون[۴۴] (۱۹۹۵) مورد چاپارال استیل را به عنوان یک داستان موفقیت مدیریت دانش مستند کرد. نوناکا و تاکچی[۴۵] (۱۹۹۵) نشان دادند که چگونه دانش در سازمانها خلق، استفاده و تسهیم می شود و چگونه چنین دانشی به توزیع و نوآوری کمک میکند. نظریه پردازان مدیریت که به طور قابل ملاحظهای به تکامل مدیریت دانش کمک کرده اند عبارتاند از: پیتر دراکر، پیتر سنگه، نوناکا، تاکچی، و توماس استوارت.
نقاط زمانی در مسیر پیشرفت فناوری مدرن شکل(۲-۱) دیدگاه دیگری را درباره تاریخچه مدیریت دانش نشان میدهد: آغاز صنعتی شدن در سال ۱۸۰۰، فناوریهای حمل و نقل در سال ۱۸۵۰، ارتباطات در سال ۱۹۰۰، رایانه ای شدن در دهه ۱۹۵۰، دنیای مجازی شدن در اوایل دهه ۱۹۸۰، و تلاشهای اخیر در فناوریهای شخصی سازی در سال ۲۰۰۰ (دیلویت، توچی و توماتسو، ۱۹۹۹؛ به نقل از قلیچ لی، ۱۳۸۸).
شخصی کردن
مجازی شدن
رایانه ای شدن
ارتباطات
فناوری های حمل و نقل
صنعتی شدن
۲۰۰۰
۱۹۸۰
۱۹۵۰
۱۹۰۰
۱۸۵۰
سال ۱۸۰۰
شکل ۲-۱) مراحل توسعه مدیریت دانش (دالکر، ۲۰۰۵؛ به نقل از قلیچ لی، ۱۳۸۸)
در ادامه به اختصار روند مدیریت دانش در طی سالهای ۱۹۵۰ تا ۲۰۰۰ بیان می شود.
در سال ۱۹۵۰ نتیجه این حرکت، نیروی کار آموزش دیده بود.
در سال ۱۹۶۰- ۱۹۵۰ جریان دانش در آسیا و اروپا تأثیر گذاشت.
در سال ۱۹۵۹ به وسیله پیتر دراکر کارکنان دانش مدار شناسایی شد.
در سال ۱۹۶۶ به وسیله پولانی دانش صریح و دانش ضمنی شناسایی شد. بر پایه او بین دانش ضمنی و دانش صریح تمایز وجود دارد. دانش ضمنی، موقعیتی و ذهنی است و به سختی میتواند مستند سازی شود ولی دانش صریح به زبان رسمی، قابل بیان و انتقال است.
در سال ۱۹۸۵ استراسمن[۴۶] پیشگام مفهوم اطلاعات سرمایه های دانش بود.
در سال ۱۹۹۲ همر و چمپی[۴۷] واژه سازمان را به معنی ایده مهندسی مجدد معرفی کردند.
در سالهای بعد از ۱۹۹۲ مدیریت دانش به عنوان مفهوم پایدارتر و دائمی تر از مهندسی مجدد منعکس شد.
در سال ۱۹۹۴ نوناکا واژه خلق دانش سازمانی را ارائه نمود.
در سال ۱۹۹۵ لیف و ویلسون[۴۸] مفهوم مدیریت دانش را در برنامه شرکت ها قرار دادند.
در سال ۱۹۹۹ به بعد زمان ترقی و افزایش مدیریت دانش در سازمان ها بود که منجر به کاربرد عملی مدیریت دانش و فناوری در سازمان ها شد (نیکبخت، ۱۳۸۶).
۲-۲-۵)مکاتب مدیریت دانش
ایرل[۴۹](۲۰۰۱؛ به نقل از قلیچ لی، ۱۳۸۸) سه نوع مکتب مدیریت دانش را مورد بحث قرار میدهد. او معتقد است که هر مکتب دیدگاه خاصی را دنبال میکند و هیچ مدرکی وجود ندارد که نشان دهد یکی از دیگری بهتر است. این سه مکتب عبارت اند از: مکتب اقتصادی[۵۰]، مکتب سازمانی[۵۱]و مکتب استراتژیک[۵۲].
مکتب اقتصادی: این مکتب بر در آمد تمرکز دارد و هدف آن بهره برداری از داراییهای دانشی سازمان است. به عبارت واضح تر، این مکتب به طور صریح به حفظ و بهره برداری از داراییهای دانشی یا فکری شرکت به منظور تولید درآمد می پردازد. این مکتب به دانش به مثابه یک دارایی توجه میکند. داراییهای ارزشی یا فکری عبارت اند از: حق انحصاری اختراعات، علائم تجاری، حق انحصاری بهره برداری و دانش فنی. بنابرین، این مکتب بیشتر به بهره برداری از دانش توجه دارد تا خلق آن.
مکتب سازمانی: این مکتب استفاده از ساختارهای سازمانی یا شبکه های روابط را برای تسهیم یا ذخیره سازی دانش مورد توجه قرار میدهد. در این مکتب از گروههای تسهیم تجربه استفاده می شود. این گروههای اجتماعی متشکل از افراد درون یا بین سازمانی با منافع، یا مسئله، یا تجربه مشترک اند که با یک هدف سازمانی مشخص طراحی و تشکیل می شود. تحقیقات نشان میدهد که افراد اغلب به صورت رایگان و غیر رسمی تجارب خود را تسهیم میکنند در نتیجه سازمانها باید این نوع محیطها را خلق و تقویت کنند. به عبارت روشنتر، گروههای تسهیم تجارب متشکل از افرادی هستند که به طور غیر رسمی در کنار یکدیگر به خلق و تبادل دانش، و در طی آن به توسعه قابلیتهای اعضای خود می پردازند. این گروه ها با تیمهای پروژه که اعضایشان توسط مدیریت دانش تعیین میشوند متفاوت اند.
مکتب استراتژیک: این مکتب مدیریت دانش را به عنوان یک بعد استراتژی رقابتی در نظر میگیرد. در حقیقت، در این مکتب مدیریت دانش به عنوان جوهره استراتژی شرکت در نظر گرفته می شود. مکتب استراتژیک بر مزیت رقابتی تمرکز دارد که هدف در آن شناسایی، بهره برداری و خلق قابلیتهای دانشی است.
طرفداران مکتب استراتژیک معتقدند که یک شرکت میتواند پیروز نبرد رقابتی شود، تنها اگر دارای دانش مناسب تری نسبت به رقبایش باشد، بویژه مهم این است که دانش مورد نظر، دانش تجاری باشد. هدف این مکتب تضمین عملکرد مؤثر است. از این دیدگاه مزیت رقابتی اساساً از شرکت و دانش آن ناشی می شود (صص۲۳-۲۷).
۲-۲-۶)چرخه های مدیریت دانش