برای فهم شناخت در اختلال روانشناختی می توان از رابطه بین سطح فرا و سطح عینی استفاده کرد. همان طور که نظارت، فرآیندهای ورودی برای نظام خود گردانی و کنترل یک فرد است، هر گونه تحریف در نظارت میتواند در بدکنشی روانشناختی نقش داشته باشد .به همین قیاس، فرایندهای کنترل میتواند سطح عینی را، برای مثال از طریق آغاز یک کنش جدید، ادامه یا اصلاح یک کنش گذشته یا خاتمه یک فعالیت تغییر دهد. بنابرین، آشفتگی یا سوگیری در کنترل، برای مثال، انتخاب برخی راهبردهای مقابله ای نامناسب، ممکن است در اختلال روانی نقش داشته باشد. در این مدل، انتخاب و اجرای یک راهبرد مقابله ای، تعیین کنندۀ اصلی ادامه یا خاتمه آشفتگی روانی است.
۲-۵-۴ انواع فراشناخت
فراشناخت را می توان به سه حیطه ۱-دانش فراشناختی، ۲-تجربه های فراشناختی و ۳-راهبردهای کنترل فراشناختی تقسیم کرد (برای مثال فلاول،۱۹۷۹؛ نلسون و همکاران، ۱۹۹۹).
۲-۵-۴-۱ دانش فراشناختی
اکثر نظریه پردازان بین دو زمینه فراشناخت تمایز قائل میشوند: دانش فراشناختی[۱۹۸] و تنظیم فراشناختی[۱۹۹] (براون،۱۹۸۷؛ فلاول، ۱۹۷۹؛ ولز،۲۰۰۰؛ پوسن[۲۰۰]، ۱۹۸۵).
دانش فراشناختی بر اطلاعاتی که اشخاص درباره شناخت خودشان و درباره استراتژیهای یادگیری و عوامل مرتبط با تکلیف دارند، مربوط می شود. نظیر باورها در مورد معنای نوع خاصی از افکار و باور در مورد اثر بخشی حافظه و کنترل شناختی. برای مثال ممکن است فرد بر این باور باشد که برخی افکار مضرند. یک فرد مذهبی ممکن است بر این باور باشد که داشتن برخی تفکرات گناه است و موجب مجازات خواهد شد. این ها نمونه ای از باورهای فراشناختی در مورد اهمیت افکارند. داشتن چنین باورهایی بر نحوه پاسخ دهی فرد به افکار و چگونگی تنظیم افکر خویش تاثیر میگذارند . بر اساس نظریه های فراشناختی اختلال رواتشناختی، دو نوع دانش فراشناختی وجود دارد (ولز و ماتیوس،۱۹۹۴؛ولز،۲۰۰۰ به نقل از محمد خانی،۲۰۰۸).
۱-باورهای آشکار (خبری)[۲۰۱] ۲- باورهای ضمنی (رویه ای)[۲۰۲]
باور آشکار دانشی است که به طور کلامی قابل بیان است و هشیار میباشد. نمونه های این نوع دانش عبارتند از شناخت هایی نظیر: نگرانی میتواند موجب حمله قلبی شود؛ داشتن افکار بد به معنای آن است که من از لحاظ ذهنی معیوبم و یا اگر بر خطر متمرکز شوم، از آسیب احتمالی مصون خواهم بود.
دانش ضمنی را نمی توان به طور مستقیم و به شکل کلامی توصیف کرد و معمولا هشیار نمی باشد. این دانش شامل افکار، قواعد یا برنامه هایی از قبیل عوامل کنترل کننده تخصیص توجه، جست و جوی حافظه و استفاده از تدابیر اکتشافی[۲۰۳] و سوگیری در قضاوت کردن و استفاده از الگوهای یافتاری[۲۰۴] در قضاوت است که میتواند تفکر را هدایت کند. برنامه یا نقشه ی پردازش را می توان مستقیما از راهبردهای ارزیابی[۲۰۵] مانند نیمرخ فراشناختی استنباط کرد (ولز و ماتیوز،۱۹۹۴) دانش ضمنی یا رویه ای نشان دهنده مهارت های تفکر فرد است. در نظر گرفتن این دانش به عنوان روش یا طرحی برای پردازش اطلاعات مفید است و چنین طرحهای فراشناختی ممکن است حداقل به عنوان دانش خبری در اختلال هیجانی مهم باشد (ولز،۲۰۰۰).
تنظیم فراشناختی بر طیف وسیعی از عملکرد اجرایی از قبیل، مراقبت، طراحی، بررسی، توجه و ردیابی خطاها در عملکرد مربوط می شود (ولز،۲۰۰۰).
۲-۵-۴-۲ راهبردهای کنترل فراشناختی
راهبردهای فراشناختی پاسخ هایی هستند که برای کنترل و تغییر تفکر به کار گرفته میشوند و به خود تنظیمی هیجانی و شناختی کمک میکنند. راهبردهای انتخابی میتوانند فعالیت های شناختی را تشدید یا سرکوب نموده و یا ماهیت آن را تغییر دهند. هدف برخی از راهبردها کاهش افکار یا هیجانهای منفی از طریق تغییر ابعاد شخصیت است. برای مثال یک فرد ممکن است برای حفظ آمادگی خود توجهش را بر تهدید متمرکز سازد، افکار ناراحت کننده ی خود را سرکوب نماید، از تفکر مثبت استفاده کند یا توجهش را از هیجانهای منفی منحرف سازد.
در اختلال های روانشناختی فرد احساس میکند کنترل را از دست داده است. راهبردهای فرد اغلب تلاش برای به دست گرفتن کنترل ماهیت تفکر است. این تلاشها در بلند مدت سودمند نیستند. راهبردهای مورد استفاده ی این افراد شامل تلاش برای فرونشانی[۲۰۶] افکار خاص، تجزیه و تحلیل تجربه ها برای یافتن پاسخ، یا تلاش برای پیشبینی چیزهایی که ممکن است در آینده رخ دهند و در نتیجه اجتناب از مشکلات احتمالی است. در اختلال های اضطرابی افراد اغلب وقوع افکار را به شیوه منفی تفسیر می نمایند و راهبردهای آن ها غالبا شامل تلاش برای فرونشانی افکار به کار می رود. در اختلال هایی مانند خود بیمار انگاری و اضطراب فراگیر راهبردها شامل تمرکز بر محرک های منفی خاص و تمرکز بر آن ها است. برای مثال یک بیمار خود بیمار پندار توضیح میدهد که چگونه علل احتمالی ضعف عضلانی خود را مورد برررسی قرار میدهد تا مطمئن شود که چیز مهمی را نادیده نگرفته است. ایراد این راهبرد، هم چون اکثر راهبردهای مورد استفاده بیماران، آن است که موجب تداوم احساس تهدید می شود.
روشن است که راهبردها به دانش فراشناختی و مدل های درونی[۲۰۷] که فرد درباره نحوه ی عملکرد شناخت و هیجان خود دارد وابسته است. باورهای فراشناختی، تجربه ها و راهبردها به هم وابسته اند و در فرایند اختلال روان شناختی یک پارچه عمل میکنند. بر اساس نظریه فراشناختی ناسازگاری[۲۰۸] در دانش، تجربه ها و راهبردها، مشترکا به الگوی تفکر ناسازگارنه ای منجر می شود که موجب بروز اختلال روان شناختی می شود. با این حال قبل از توصیف مفصل و دقیق این الگو، ابتدا به جنبه ای از تجربه فراشناختی که نقش مهمی در درمان فراشناختی ایفا میکند، می پردازیم. این واقعیت که انسان از قابلیت پرداختن به شناخت های معمولی و نیز تفکر درباره تفکر برخوردار است نشان میدهد که دو شیوه برای تجربه کردن افکار وجود دارد (ولز،۲۰۰۰).
۲-۵-۴-۳ تجربه های فراشناختی
تجربه های فراشناختی، شامل ارزیابی ها و احساس هایی هستند که افراد در موقعیت های مختلف در باره وضعیت روانی خود دارند، برای مثال، تعبیرهای منفی که بیماران وسواسی از افکار مزاحم خود به عمل می آورند، تجربه های فراشناختی هستند. نگرانی درباره نگرانی که ویژگی اختلال اضطراب فراگیر است نیز نمونه ای از تجربه های فراشناختی است. سوء تعبیرهای بیماران مبتلا به اختلال وحشت زدگی از رویدادهای شناختی، هنگامی که بر این باورند که در حال از دست دادن کنترل خود بر رفتار یا ذهن خود هستند نمونهً دیگری از این تجربه ها محسوب می شود.
همچنین تجربه های فراشناختی، شامل احساس های ذهنی نیز میشوند. یک احساس فراشناختی عادی و آشنا، حالت «اثر نوک زیان[۲۰۹]» است که در آن افراد عمیقا حس میکنند که اطلاعات در حافظه آن ها ذخیره شده است، حتی اگر در حال حاضر قابل بازیابی نباشد.